eitaa logo
رفیق شهیدم فاضل شیرالی
382 دنبال‌کننده
462 عکس
166 ویدیو
9 فایل
شهید دفاع مقدس : فاضل شیرالی ولادت : آبادان ۱۳۴۲/۱۰/۱۷ شهادت : شلمچه ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ مزار مطهر : بندر ماهشهر ارتباط با خادم الشهید : @gharbav
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطره از شهید فاضل شیرالی به نقل از دفترچه خاطرات وی عراق در مقابل نهر سید یوسف قرار داشت. با ستاد المهدی قرار بر انجام عملیاتی مشترک، برای نابودی سنگرهای آنان گذاشتیم. تجهیزات ما بسیار محدود و ناچیز بود، و تنها ۶ قبضه خمپاره انداز ۸۲ میلی متری،۲ قبضه آر پی جی ۷ و یک قبضه سلاح تیر بار در اختیار داشتیم. من و سه نفر از همرزمان به طرف ستاد المهدی روانه شدیم. با فریادهای الله اکبر و یا حسین(ع)، جنگ با اولین تیر آر پی جی و تیراندازی ها آغاز شد. عراقی ها با تمام تجهیزات فراوانی که داشتند، مواضع ما را ب آتش بستند. ما یکی می زدیم ولی آن ها صد تا شلیک می کردند. با این وجود ترسی نداشتیم. من( ) و کریم با خمپاره ۸۲ شلیک کردیم، به لطف خدا یکی از این گلوله ها، به یکی از سنگر های عراقی ها اصابت و آن را منهدم کرد. با خوشحالی هر چه تمام تر، فریاد الله اکبر سر دادیم و خدا را شاکر بودیم که چگونه سنگر و تجهیزات دشمن، بوسیله گلوله های ناچیز ما، منهدم و نابود می شدند. 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
خاطره از شهید فاضل شیرالی به نقل از دفترچه خاطرات وی در یکی دیگر از خاطرات خود می نویسد: وقتی کار زیادی نداشتیم، با برادران در نهر قاسمیه والیبال بازی می کردیم. گاهی اوقات هم تیم فوتبال تشکیل می‌دادیم و گاهی هم برای برگزاری مسابقه فوتبال، به نهر قصر می رفتیم و با سایر رزمندگان مسابقه می‌دادیم. ایشان همچنین به این اشاره دارد که رزمندگان علاوه بر ورزش در اوقات فراغت، به کمک کردن در کارهای آشپزخانه و تمیز کردن سنگر و .. همکاری می کردند و رزمندگان بدون اینکه بین فرمانده و سرباز فرقی قائل باشند، همه کنار هم برای رضای خدا کار می کردند. 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
خاطره از شهید فاضل شیرالی از زبان نگارنده کتاب از زمانی که جنگ در شهریور ۱۳۵۹ آغاز شد، تا اواخر شهریور ۱۳۶۱، در مقر شهید جمال گودرزی واقع در نهر قاسمیه حضور داشت. او به اصرار خانواده برای ادامه تحصیل، به امیدیه یکی از شهر های خوزستان رفت و در دبیرستان شهید فارسیمدان مشغول به تحصیل شد. اما ... از آنجا که شرایط حساسی را که، حاکم بر منطقه و کشور شده بود رو به خوبی می شناخت، و وجودش با جان و روح رزمندگان عجین شده بود، لذا نمی توانست خود را به کلاس های درس راضی کند، به همین دلیل بیش از چند ماه در امیدیه نماند و در بهمن ۱۳۶۱ ، دوباره به اروند کنار رفت و در میان رزمندگان قرار گرفت. 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
Doaei Ahd Ba Sedaye Ostad Farahmand (128).mp3
9.64M
*دعای عهد* از امام صادق، علیه السلام ، روایت شده که فرمودند: هر کس چهل روز صبح هنگام ، دعاى عهد را بخواند از یاران قائم ما است و اگر قبل از ظهور آن حضرت از دنیا برود خداوند او را در زمان ظهور از قبر بیرون مى آورد که در خدمت حضرت باشد 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
خاطره از شهید فاضل شیرالی به نقل از دفترچه خاطرات وی در سال ۱۳۶۲، جزو نیرو های بسیجی بود و چون باید وضعیت خدمت سربازی او مشخص می شد و خدمت سربازی را می گذراند، لذا از طرف سپاه آبادان برای گذراندن خدمت سربازی به منطقه ۸ اهواز اعزام شد. در تاریخ ۱۳۶۲/۰۶/۲۰ به تیپ زرهی ۷۲ محرم، در مکانی به نام پرکان دیلم که یکی از انبار های شرکت نفت بود، می رود. کسی که به یک یگانی می رفت، باید پس از آموزش دیدن، می توانست با با تانک کار کند و این ماشین جنگی که نقشی با اهمیت و تعیین کننده در جنگ داشت را به حرکت در آورد. تانک های که در اختیار یگان های زرهی سپاه بود، تانک هایی بودند که در جنگ به غنیمت گرفته شده بودند و از نوع تی ۵۴ ، تی ۶۵ و تی ۶۶ بودند. فاضل پس از ورود به تیپ زرهی ۷۲ محرم، به پاسگاه زید اعزام شد. پس از اتمام آموزش، به عنوان راننده تانک درگروهان ۱ گردان مقداد مشغول به کار شد. پاسگاه زید، یکی از پاسگاه های مرزی ایران و عراق و متعلق به کشور عراق بود. 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
خاطره از شهید فاضل شیرالی از زبان هم‌رزمان سال ۱۳۶۲ در پاسگاه زید بودیم؛ راننده تانک بود و ما در دسته ۱ گردان زرهی مقداد که شهید حمید طاهری فرمانده آن بود، خدمت می کردیم. منو فاضل و حمید بن رشید و شهید قاسم خدادادی، در یک چادر بودیم. شهید خدادادی سیگاری بود و فاضل می خواست کاری کند که او سیگار را ترک کند. شهید فاضل به او گفت اگه می خوای ترک کنی، سیگار ها رو بده به من ! شهید خدادادی قبول کرد و سیگار ها رو به فاضل داد. ۵ دقیقه گذشت که شهید خدادادی به فاضل گفت یه نخ سیگار بده ! فاضل گفت: الان نمیشه ، وقتش که شد خودم بهت میدم. چند دقیقه نگذشت که دوباره شهید خدادادی به شهید فاضل گفت: یه نخ سیگار بده ! و حاج فاضل دوباره ممانعت کرد. این اتفاق چندین بار افتاد و فاضل به او سیگار نمی‌داد؛ چون می خواست با به تأخیر انداختن این کار، شهید خدادادی را از سیگار دور کند. راوی : احمد نوید پور 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
خاطره از شهید فاضل شیرالی از زبان هم‌رزمان عملیات خیبر در تاریخ ۱۳۶۲/۱۲/۰۳، در مناطقی چون : شهرالقُرنه ، جاده بصره_العماره و چذابه شمالی و جنوبی مجنون انجام شد و گردان زرهی مقداد در این عملیات، به عنوان یگان پشتیبان لشکر ۷ ولیعصر (عج الله)، در عملیات شرکت و هم در این عملیات حضور داشت. یکی از دوستان شهید فاضل در عملیات خیبر، برادری به نام گندمانی بود که شهید شد. گندمانی با فاضل رابطه بسیار نزدیکی داشت و وقتی به شهادت رسید، فاضل را دیدم که کنار پیکر این شهید نشسته بود و به شدت گریه می کرد. با گذشت چند ماهی که از حضور فاضل در تیپ زرهی ۷۲ می گذشت، فاضل توانسته بود با تمرین و ممارست، در کار با تانک تبحر زیادی پیدا کند و فرمانده تانک شود. راوی : حاج سعید صریحی 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
🌿' ⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱ بــهـ کـانـالـ شـهـیـد ابــرهـیـمـ هـادیـ بــپـیـونـدیـد: ☞https://eitaa.com/ShahidebrahemHadi
خاطره از شهید فاضل شیرالی از زبان هم‌رزمان گردان مقداد بعد از شرکت در عملیات خیبر، دوباره به پاسگاه زید برگشت. من در چادر شهید طاهری که فرمانده گردان مقداد بود، نشسته بودم و با هم مشغول صحبت بودیم، که فاضل وارد چادر شد. بعد از سلام گفت : خدمت سربازی من تمام شده، می خواهم تسویه حساب کنم و بروم. ما نمی دانستیم فاضل سرباز است؛ برای همین تعجب کردیم. شهید طاهری گفت : کجا می خوای بری؟ فاضل گفت: می خوام برم قم درس بخوانم و طلبه شوم. چند روز قبل حضرت امام (ره) پیام داده بودند که هر کس می تواند باید به جبهه ها برود. شهید طاهری قسمتی از سخنان امام خمینی را برای فاضل بیان کرد و به او گفت : جبهه واجب تر از حوزه است؛ حوزه را هر وقت خواستی می توانی بروی و درس بخوانی ولی اگر اینجا رو ترک کنی و فرصت را از دست بدهی، معلوم نیست چه بلایی بر سر کشور خواهد آمد؛ با این حال شما مختار هستید بروید یا بمانید. فاضل پس از شنیدن حرف های شهید طاهری از چادر بیرون رفت و پس از لحظاتی برگشت.. گفت : می خواهم در جبهه بمانم. بعد ها فاضل به عضویت بسیج خرمشهر درآمد و در تیپ زرهی ۷۲ محرم به عنوان یک بسیجی، به خدمتش ادامه داد. راوی : حاج سعید صریحی 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
خاطره از شهید فاضل شیرالی از زبان هم‌رزمان من در گردان مقداد با آشنا شدم. وقتی در سال ۱۳۶۳ خدمت سربازی فاضل تمام شد، متوجه شدم این فاضل، با فاضل قبلی خیلی تفاوت دارد. روز های پنجشنبه که میشد، فاضل خود را آماده می کرد تا برای صبح جمعه، محفلی برای دعای ندبه برپا کند و موقع شروع دعا، فاضل به شدت می گریست. هنگام تحویل سال در جبهه ها هم، وقتی همه مشغول خوش حالی و خواندن دعای (یا مقلب القلوب ..) بودند، متوجه صدای هق هق گریه های فاضل می شدیم. در منطقه پاسگاه زید مدتی با با فاضل در یک چادر بودم، شب ها وقتی همه در خواب بودند، بلند میشد و به نماز شب می ایستاد؛ یک شب متوجه شد که من بیدار هستم. گفت: هر چی امشب دیدی از این چادر بیرون نمی رود. من چند شب پشت سر هم بیدار میشدم و می دیدم که فاضل نماز شب می خواند، یک بار برگشت و به من گفت: خوب تو هم پاشو دو رکعت نماز بخوان ! گفتم بابا کلاس من به این چیزا نمی خوره؛ ولی بخاطر فاضل بلند میشدم و دو رکعت نماز می خواندم اما در سجده خوابم می برد ! راوی : سید ناصر سجادی 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
خاطره از شهید فاضل شیرالی از زبان هم‌رزمان قسمت اول بعد از اتمام عملیات بدر، در منطقه عملیاتی بودیم، حدود ۲۴ یا ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ بود. عراق با آتشی که از صبح بر سر ما می ریخت، میدانی از آتش درست کرده بود. من با عده ای از دوستان در گوشه ای نشسته بودیم؛ شهید و اسحاق شیرولی پور با فاصله کمی از ما ایستاده بودند. بچه ها به شوخی به آنها می گفتند: از ما دور شوید، شما چون نورانی هستید الان یک گلوله خمپاره وسط ما می خورد و همه شهید می‌شویم ! اگر شما نروید، ما میریم دور تر .. و بچه ها کمی فاصله گرفتند و ناگهان .. در همین وقت یک گلوله خمپاره در نزدیکی ما به زمین خورد. بچه ها گفتند: بفرما دیدید، اینم گلوله ! بعد از چند ساعت درگیری به شدت گرسنه شده بودیم و چیزی برای خوردن نداشتیم. گلوله های صدامیان هم اجازه خروج به ما نمی‌داد تا برویم و غذا پیدا کنیم. به محمود آغاجاری گفتم: گرسنه ایم ! غذایی پیدا کن بخوریم؛ اگر گلوله ها ما را نکشد، گرسنگی ما را از پا در می آورد. محمود برای تهیه غذا از سنگر خارج شد که ناگهان .. این داستان ادامه دارد ... 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
خاطره از شهید فاضل شیرالی از زبان هم‌رزمان قسمت دوم محمود برای تهیه غذا از سنگر خارج شد. در اطراف ما مقری قرار داشت. به نگهبان آنجا گفت: به داد برس که گرسنه ایم؛ نگهبان گفت: برو از داخل دو سه تا کمپوت بردار. محمود داخل می‌رود و می بیند تعداد زیادی کمپوت داخل هست، یک گونی کمپوت بر میدارد و از سنگر خارج می شود. وقتی پیش بچه ها می رسد به آنها می گوید: بچه ها بیاید .. یه چیزی آوردم بخوریم تا شهید نشویم ! مال دزدیه؛ نگهبان گفت دو سه تا بردار من یک گونی کمپوت برداشتم ! فاضل از این کمپوت ها نخورد و گفت: این کمپوت ها مشکل دارند، نباید از آنها بخوریم؛ وقتی نگهبان به تو گفته دو سه تا بردار، چرا یک گونی آوردی ؟! محمود به او گفت: خوب تو از این گونی دو سه تا بردار و به ما کار نداشته باش ! ما شروع به خوردن کمپوت ها کردیم. گلوله های دشمن مثل باران اطراف ما ب زمین می خوردند. بچه ها به شوخی می گفتند: ما چون از این کمپوت ها خوردیم، گلوله ها از ما فرار می کنند و به ما نمی خورند ! در همین وقت بود که عراق منطقه را بمباران شیمیایی کرد. ماسک نداشتیم و هر کسی به دنبال ماسک می گشت؛ ماسک ها هر کدام یک طرف افتاده بودند. بعد از گشت و گذار فراوان و چرخ زدن به هر گوشه ای، هر کس تونست ماسکی را دست و پا کند و از آن استفاده کند. یکی از بچه ها سیگاری بود؛ ماسک را بالا میزد سیگار می کشید و بعد ماسک را پایین می آورد و دود سیگار رو از تو ماسک میداد بیرون. محمود آغاجاری هم در حالی که ماسک زده بود، می خواست چای بخورد؛ لوله ای را که به قمقمه آب وصل میشد، از قمقمه جدا کرد و در لیوان چای ریخت و شروع به خوردن کرد. فاضل که فرمانده گروهان تانک بود به شدت عصبانی شد و .. این داستان ادامه دارد ... 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
طرح بزرگ اطعام ۱۱۰ هزار نفری ضیافت علوی شما هم می توانید با کمک های نقدی و غیرنقدی خود در ثواب عظیم این طرح سهیم باشید 6273817010067282 گروه جهادی انصارالمهدی عج
خاطره از شهید فاضل شیرالی از زبان هم‌رزمان قسمت سوم عصبانی شد و گفت: این کار ها چیه؟ چرا مسخره بازی در میارید؟ این طوری خودتون رو به کشتن می دهید ! بعد از آنکه به ظاهر، خطر شیمیایی در منطقه از بین رفته بود، ماسک ها را در آوردیم. بچه ها دوباره سر شوخی را باز کردند و گفتند: مثل اینکه کسی ذکری یا وردی خوانده که گاز شیمیایی دوباره می خواهد به سمت ما بیاید، زود باشید شروع کنید به غیبت کردن و دروغ گفتن که گاز شیمیایی از ما فاصله بگیرد. شهید فاضل در گوشه ای ایستاده بود و مشغول ذکر و دعا بود و تو این بحث ها شرکت نمی کرد. بعد از ظهر همان روز یعنی ۲۵ اسفند ۱۳۶۳، از فرماندهی تیپ ۷۲ محرم اعلام شد که باید به نقطه دیگری برویم و در آنجا مستقر شویم. ما با تانک ها و نفر بر ها به موضع جدید رفتیم. وقتی رسیدیم یکی از مسئولین منطقه به ما گفت: کی به شما گفته اینجا بیایید؟ برگردید همان جا که بودید ! ما هم برگشتیم. روز بعد پیکی از طرف حاج عباس سرخیلی آمد و گفت: سریع به طرف خط اصلی دفاعی جزیره مجنون حرکت کنید. گفتیم: همین چند ساعت پیش آنجا بودیم و ما را برگرداندند؛ برای چه دوباره به آنجا برویم؟ من به شهید فاضل گفتم و او هم یکی از بچه ها را فرستاد ببیند این پیک راست می گوید یا نه؟! یکی از بچه ها به نام کریم رفت که خبر بیاورد اما .. این داستان ادامه دارد ... 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
خاطره از شهید فاضل شیرالی از زبان هم‌رزمان قسمت چهارم یکی از بچه ها به نام کریم رفت که خبر بیاورد، اما دیگر برنگشت و همان جا پیش حاج عباس ماند. پیک دیگری از طرف حاج عباس آمد و به بچه ها گفت که زودتر بیایید اما بچه ها نرفتند و تا صبح همانجا ماندند. فردا من و بهنام صادقی رفتیم پیش حاج عباس و او از دست ما شاکی بود که چرا دیشب نیامده بودیم. با حاج عباس به طرف تانک ها و نفر بر ها که شهید در آنجا بود حرکت کردیم. حاج عباس با سرعت میراند و ما هم مثل گونی سیب زمینی بالا و پایین می شدیم. در همین وقت یک هواپیما عراقی شروع به بمباران منطقه کرد ولی حاج عباس عین خیالش نبود و به راهش ادامه میداد. وقتی پیش فاضل رسیدیم حاجی با عصبانیت شروع به داد و بیداد کرد و ما فقط گوش می کردیم. گروهان ما در همان قسمت شمالی جزیره مجنون مستقر ماند. عراق همچنان منطقه را بمباران می کرد و هر کس به دنبال سنگری می گشت. بچه ها فاضل را راه نمی‌دادند و می گفتند تیر ها به دنبال او هستند از بس آدم خوبیست و ما می خواهیم زندگی کنیم و نمی خواهیم شهید شویم. راوی : حسین سرخیلی 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
اواخر سال ۱۳۶۳، عملیات بدر در حال انجام بود. سرمای استخوان سوز جنوب بر مشقت نبرد با دشمن می افزود. ما در جزیره مجنون مستقر بودیم. روزها تانک ها را روی سکوی مخصوصی قرار می دادیم. یادم می آید روزی که تانک را روی سکو برده بودیم و می خواستیم به سوی دشمن شلیک کنیم، به هنگام شلیک گلوله، متوجه شدیم گلوله ای که از تانک شلیک شده عمل نکرده؛ به گفتم حالا چه کار کنیم؟ فاضل گفت: دوباره شلیک کن ! شلیک ما هم زمان شد با صدای انفجار گلوله عراقی ها در مقابل خاکریز ما؛ بعد از نشست گرد و خاک ناشی از شلیک گلوله عراقی ها، متوجه صدایی شدم و رفتم به سمت آن و دیدم برادران ارتشی هستند، گفتند: ما اینجا هستیم و گلوله عراقی ها بالا سرمان منفجر شد. فهمیدم چیشده بود؛ رفتم پیش فاضل و به او گفتم: می دانی چه شده؟ گلوله ای که شلیک کردم عمل نکرده، در منطقه برادران ارتشی به زمین افتاده، ولی الحمدلله به خیر گذشته و برای کسی اتفاقی نیفتاده ! 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
هدایت شده از آبادان مقاوم
❝ اولین یادواره مدافع حرم آل الله ✾ مهندس سید ناجح موسوی ✓ پنجشنبه ٢۵ خرداد ساعت ٢٠:٣٠ ✓ باشگاه گلستان بریم ➥ https://eitaa.com/abadanravi
هدایت شده از آبادان مقاوم
28.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❝ گرامیداشت مدافع حرم آل الله ✾ مهندس سید ناجح موسوی ✓ پنجشنبه ٢۵ خرداد ساعت ٢٠:٣٠ ✓ آبادان. باشگاه گلستان بریم ➥ https://eitaa.com/abadanravi
عملیات بدر در سال ۱۳۶۴ تمام شد. گردان مقداد دوباره به پاسگاه زید بازگشت. در اردیبهشت همان سال، به همراه گردان مقداد در منطقه دارخوین استان خوزستان در جاده اهواز _آبادان و در ۳۵ کیلومتری اهواز مستقر شد. تجهیزات و سنگر ها را استقرار داده و تانک ها را برای عملیات آماده می کردند. برپایی نماز جماعت ، دعا و قرآن یکی از کار های اصلی فاضل بود. شهید فاضل در دارخوین همیشه در صف های نماز جماعت و به هنگام برپایی مراسم زیارت عاشورا حاضر بود. سوز دعای فاضل در میان رزمندگان شور و نشاط عجیب و خاصی بر پا می کرد. پس از چند ماه مأموریت جدیدی به گردان ابلاغ شد که به منطقه چَنگوله برود و در عملیات عاشورای ۲ شرکت کند. تانک ها و نفر بر ها با ماشین های مخصوص به چنگوله منتقل شدند. مقدمات کار از دو سه ماه قبل آماده شده بود. عملیات عاشورای ۲ در ۲۴ مرداد ۱۳۶۴ شروع شد. فاضل به همراه گردان مقداد برای پشتیبانی و حمایت از نیروهای پیاده که در کمین نیروهای عراقی در منطقه عملیاتی محاصره شده بودند، وارد عمل شدند. 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با سلام و آرزوی سلامتی برای شما همراهان میخواهیم به طور ویژه از او تشکر کنیم هرچند شاید اکنون به تشکر ما نیازی نداشته باشد اما... میخواهیم بگوییم ارزش انسان‌ها به راهی است که در آن تلاش میکنند و اهدافی که زندگی‌شان را وقف آن میکنند میخواهیم بگوییم که تا چه اندازه قدردان حضور خالصانه‌اش و تلاشهایی که در این راه می نمود، هستیم. کارهایی که فقط برای رضای خدا و حال خوب مردم بود اگر بخاطر تلاش ها، پیگیری‌ها، مهربانی‌ها و کمک های خالصانه او نبود امروز شاهد برنامه های این ستاد نبودیم. او پایه گذار این تشکیلات بود. مجاهد خستگی ناپذیر عرصه فرهنگ و مدافع حرم آل الله مرحوم سید ناجح موسوی 💠 مراسم گرامیداشت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ماه از ساعت ۲۰:۳۰ مکان: بریم _ چهارباغ _ سالن سینما گلستان 📚 با محوریت رونمایی از کتاب و اثر ارزشمند ایشان 🔸روایتگر: سرباز حاج قاسم و فرمانده قرارگاه استحکامات فنی و مهندسی در سوریه جناب آقای حاج نقی کریمی 🎥 همراه با پخش کلیپ مستند مصاحبه در مورد سید دلها 🔺از کلیه برادران و خواهران جهت شرکت در این برنامه دعوت به عمل می‌آید. ستاد اقامه نماز شرکت پالایش نفت آبادان: @setad_ab
خاطره از شهید فاضل شیرالی از زبان هم‌رزمان نیرو های پیاده ای که از تیپ ۷۲ محرم در عملیات چنگوله شرکت کرده بودند، شب عملیات مسیر را گم کرده و در محاصره نیروهای عراقی گرفتار شده بودند؛ گردان زرهی مقداد که نیز با آنان همراه بود، برای پشتیبانی و نجات نیروهای پیاده به منطقه چنگوله وارد شده بودند؛ من هم چون مسیر را می شناختم، قرار شد تانک ها را هدایت کنم تا بتوانیم محاصره نیروهای پیاده را بشکنیم. سوار تانک شدیم و پیشاپیش نیروها به راه افتادیم. در مسیر حرکت به میدان مین رسیدیم، یکی از تانک ها روی مین رفت و شنی تانک(چرخ تانک) پاره شد و از حرکت باز ایستاد. فاضل گفت: از همین مسیری که آمده اید برگردید ... راوی : حسین سرخیلی 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
خاطره از شهید فاضل شیرالی از زبان هم‌رزمان من در عملیات چنگوله فرمانده گروهان تانک، و فرمانده دسته گروهان زرهی. در چنگوله شیاری وجود داشت به نام سَرخَر. سه دستگاه از تانک های خودی در این شیار حرکت می کرد و فاضل یکی از تانک ها را می راند. وقتی به ما دستور عقب نشینی دادند، دو تانک از سه تانک در شیار به کنار تپه آمدند ولی تانکی که شهید فاضل می راند در وسط شیار ماند. در همین هنگام ناگهان یک بالگرد عراقی وارد منطقه چگوله شد. تانک فاضل قشنگ در تیررس آن بود؛ اما گویی تقدیر الهی چنین رقم خورده بود که تانک او مورد اصابت قرار نگیرد. اما فاضل در میان شیار سرخر باقی ماند و ترسی از بالگرد نداشت. بعد از پایان عملیات عاشورای ۲ که به عملیات چنگوله مشهور شد، شهید فاضل به همراه عده ای از دوستانش به مسجد حضرت ابوالفضل علیه السلام آبادان رفتند و فعالیت خود را آنجا ادامه دادند. راوی : پرویز آغاجاری 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
Hossein Taheri _ Mitarsam Hossein(128).mp3
2.33M
آقا جون .. دست ما رو به محرمت برسون 🥀💔 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali