eitaa logo
[شهیدجاویدالاثر غلامحسین اکبری]
1.2هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
60 فایل
خادم🖤 گرچه مفقودالاثر هابی مزاران جهانند بی نشان گمنام محشورملک درآسمانند 🇮🇷 @yadmanshohada_admin https://eitaa.com/joinchat/1443824321C0bc24470f1
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش میشد، دنیا را از قاب چشم های تو دید همان چشم هایی که غیر از خدا را ندید .. 🌷https://eitaa.com/shahidgholamhosseinakbari
. _صدبار بهت گفتم، بازم میگم! چه کاریه هم بچه بغل می‌کنی هم چادر میپوشی؟ مگه مجبورت کردن؟ آخرش این میره لای دست و پات یه بلایی سر خودت یا بچه میاری. حالا ببین کی گفتم! چادرم را صاف کردم و آرام گفتم: _ مگه مامان خودم نبود که با پنج‌تا بچه‌ یه بار چادرش رو برنداشت؟ هیچ وقت هم بلایی سر ما نیومد. اصلا من اینجوری مامان بهتری‌ام برا دخترم!🌱 پر چادرم را کشیدم روی قنداق بچه تا نور خورشید بیدارش نکند. فرزانه کیفش را روی شانه‌اش گذاشت و گفت: _ من نمیدونم عمو چطور همچین دختر لجبازی تربیت کرده! انگشتش را بالا آورد: _ ولی من بهت ثابت میکنم اشتباه میکنی! حالا... صدای برخورد محکم شیئی با پنجره، صدای فرزانه را برید. قبل از اینکه کاری کنیم، شیشه‌‌ها هزار تکه شد و روی سر و صورت‌مان پاشید. صدای داد و بیداد پسربچه‌ها که توپشان حالا وسط پذیرایی افتاده بود، بلند شده بود. فرزانه سرش را از پنجره بیرون برد و داد زد: _ کورین مگه پنجره به این بزرگی رو نمی‌بینید؟ سروصدای بچه‌ها دوباره بلند شد و شروع کردند به دویدن. _ دخترعمو صورتت! فرزانه برگشت سمتم و دستش را گذاشت کنار گوشش. خون را که دید، شروع کرد به بدوبیراه گفتن. بعد انگار چیزی یادش آمده باشد، باسرعت رو کرد به من و دستش را کوبید توی صورتش: _ دریا! چادرم را از روی قنداق کنار زدم. خرده شیشه‌ها روی زمین ریخت. دریا هنوز خواب بود و انگشتش هم هنوز توی دهانش خیس می‌خورد. فرزانه آب دهانش را قورت داد و نفس عمیقی کشید. چادرم را تکاند و کشید روی قنداق دریا. لب زد: _ بهم ثابت کردی اشتباه می‌کردم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
10505503801939.mp3
5.82M
💙زیارت آل یاسین💙 💫🤍بسم الله الرّحمن الرّحیم🤍💫 💙میفرمایند: 💫🌺هر گاه خواستید به وسیلهء ما، به سوی خداوند متعال و مهربان💚 توجه کنید، و به ما روی‌ آورید، پس همان‌ گونه که خداوند فرموده است بگویید🌺💫 💜 💚
الْحَمْدُلِلَّهِ‌الَّذِي‌ أَدْعُوهُ‌فَيُجِيبُنِي؛ ستایش‌خدایی‌راکه‌اورا می‌خوانم‌واومرااجابت‌ می‌کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
117.3K
پاسخ خواهر شهیده زینب کمایی 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
41K
ادامه پاسخ خواهر شهیده زینب کمایی 🍁🍁🍁🍁🍁🍁
189K
پاسخ خواهر شهیده زینب کمایی 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
187.1K
پاسخ خواهر شهیده زینب کمایی 🍁🍁🍁🍁🍁🍁
175.9K
پاسخ خواهر شهیده زینب کمایی 🍁🍁🍁🍁🍁🍁
396.9K
پاسخ خواهر شهیده زینب کمایی 🍁🍁🍁🍁🍁🍁
48.5K
ادامه پاسخ خواهر شهیده زینب کمایی 🍁🍁🍁🍁🍁🍁
192.9K
پاسخ خواهر شهیده زینب کمایی 🍁🍁🍁🍁🍁🍁
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🌷دلنوشته ای از زبان مآدری غمناڪ🌷 این روز هــآ بیشتــر از همیشهـ بـآ پـآے برهـنهـ در لا بهـ لاے شلوغے هاے پر سر و صداے جهــآن دستـ و پـآ مےزنم...😔💔🥀 گاه گاهے سـآیهـ هـآے بےقرآرے  بـآر ابـر هـآیش  بـر چشمـآنـم سـآیهـ مےافڪند و حـآل و هوآے چشمـآنـم رآ طـوفآنے و بـآرآنے مےڪند...🥀💔 دستـ هـآے یـآرے بهـ سـویم دراز مےشـود امـا مــن بهـتر از هـر ڪس دیگـرے مےدآنم درمــــآن این تشویش هــآے درونـم فقط،دیدن دوباره سیمآی شهیدم.. شهیدی ڪهـ سالهآستـ غــم دورےاش شعلهـ هآے آتش را در جآنم فروزآن ڪردهـ استـ...😔💔🥀 این روز ها گلویم از حجم حرف های ناگفته پریشان استـ. 💔🥀 گاه گاهی قاب عکست را در دست می گیرم و با چشمانی که کوله بارش اشک است زمزمه میکنم:😭 سخت است زمستانی که صدای خنده هایت گرمای دلپذیر تابستان را در آن جاری.نمیکند 🕊 .. ْ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋