eitaa logo
[شهیدجاویدالاثر غلامحسین اکبری]
1.3هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
11.2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5794127275641279247.mp3
11.62M
بلند میشم و میگم علی ولی الله 🤍 چ مرگ شیرینی ـ
چــادر🌹 بـراے من نماد عفافــ است.. و حجاب، نماد نه گفتن به تمام آرزوهاے رنگارنگــ دنیایے، نماد فاطـمہ وار زیستن و خدایے شدن!😍✌️
مستقیم از سوریه آمد‌ خواست فوری برویم به روستای پدری‌اش! پدرش را بُرد حمام و بعد شروع کرد به بوسیدنش... گفت: همه‌یِ خستگی‌ها از تنم بیرون رفت زیارت دل‌چسبی بود... راوی: خانواده شهید شهیدحاج‌قاسم‌سلیمانی🌿
✊ ثواب مرگ بر آمریکا کمتر از صلوات نیست... 🗓13 آبان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 افکار خودتحقیر +پاسخ های محکم به یکسری آمارهای دروغ در مورد جمهوری اسلامی
بعد از سال‌ها همین یه پسر را داشتم نمی‌خواستم بی پشت بمونم ولی به مادرش گفتم: دیگه محمود را فرزند خودت ندان! او دیگر مال ما نیست،مال خداست خودش از قبل ذخیره نگهش داشته بوده برای همین روزها..! شهید_محمود_کاوه
وقتی موقع کار خسته می شدیم و بهمون فشار می‌اومد میگفت: بچه ها ثوابِ کار رو هدیه کنید به یکی از اهل بیت علیه السلام اونوقت خستگی به شما غلبه نمیکنه؛ شما بهش غلبه می‌کنید! - شهید مهدی حسین‌ پور - 🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍃
🌷🕊 از خداوند می‌خواهم زمانی که امام زمان ظهور کرد دوباره ما را زنده کند و از خاک بلند کند تا در رکاب امام زمان (عج) دوباره بجنگیم و به شهادت برسیم. شهید‌حسین‌جمالی🌱 یادشهداکمترازشهادت‌نیست الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج لَـیِّن‌قَـلبی‌لِوَلِیِّ‌اَمرِک‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
  شگفتی تحلیلگر ضد ایرانی بی‌بی‌سی از سخنان کوبنده دیروز مقام معظم رهبری! مهدی خلجی، تحلیلگر مسائل سیاسی: برای من شگفت‌آور بود؛ من پیش‌بینی نمی‌کردم که آقای خامنه‌ای صریحا این موضع را داشته باشد و به عکس، فکر می‌کردم آقای خامنه‌ای بخواهد بعد از این حمله اسرائیل، سیاست ایران را به نوعی نرم‌تر نشان بدهد.
🔴چرا باید چندساعت قبل از اتفاق امروز دانشگاه علوم تحقیقات این توئیت و بزنه؟!
4_5922433891691399627.mp3
4.76M
🥀همواره منتظر ماست ... تذکر 🎧دکتر دولتی 💔😔 الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج
📄 برگی از خاطرات 🍃🌷🍃📃🍃🌷🍃 خبر شهادتش را که شنیدم آرام و قرارم از دست رفت. روزهای اول گریه امانم نمی‌داد. با خودم می‌گفتم:« ای کاش وقتی عباس در میان ما بود بیش‌تر قدر او را می‌دانستیم!» بی‌حوصله بودم و دائما به عباس فکر می‌کردم. یاد چهره خندانش يك لحظه هم از جلوي چشمانم نمي‌رفت. در همان شب‌های اول بود كه به خوابم آمد. دستش را روی قلبم گذاشت و گفت:«عمه‌جان! ناراحت نشو! اینقدر خودتو اذیت نکن! برام قرآن بخون تا هم شما آرامش پیدا کنی هم من بهره‌ای ببرم...» 🖊عمه شهید 📸 تصویر عمه شهید برسر مزار ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
عاشق امام حسین (ع) بود. تا اسمش را می‌شنید منقلب می‌شد و شور حسینی همیشه در وجودش شعله‌ور بود. طوری که خواهرش برگشت به او گفت که عاشق شده‌ای؟! و او جواب داد: عشق فقط یک کلام... حسین علیه السلام!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی اللهم ارزقنا درک دنیای با مولاجانمون ☑️ اگر می خوایین بدونید چی میشه این فیلم رو ببینین و برای اومدنشون دعا کنید🤲🏻
‏شست باران همه کوچه خیابان هــارا پس چــرا مانده غمت بـر دل بارانی مـــن . .؟❤️‍🩹 یاد شهدا با صلوات 🌹
‹🌷› - ‌رفیق: شھدایی‌زندگےڪردن‌به پروفایل‌شھدایـےنیست!🚶🏻‍♂ اینڪہ‌همون‌شھیدۍکه‌من‌عڪسش‌و‌ پروفایلم‌گذاشتم: -چےمیگہ‌ -دلش‌ڪجا‌گیر‌بوده‌ -راهش‌چےبوده‌و... مهمہ! +آره‌ماڪہ‌با‌یه‌شھید‌رفیق‌میشیم‌باید‌اینا وخیلےچیزاۍدیگہ‌اون‌شهیدُ درنظر‌بگیریم،‌نه‌فقط‌حرفشونوبزنیم ...!!!🙂 ❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣ ╰⊱☘⊱╮ღ꧁🌸꧂ღ╭⊱❤️≺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♨️ سخنان همسر شهید جهاندیده در دیدار با رهبر انقلاب 🔹️همسر شهید جهاندیده در جریان دیدار امروز خانواده‌های شهدای نیروی پدافند هوایی ارتش: به حمزه‌ام قول داده‌ام اشک نریزم مگر اشک شوق اقامه نماز به امامت شما در مسجد الاقصی... --------➰🌸🔸🌸➰-
لباس نو نداشت . دادم به او . " گفت " شما ها فکر می کنید من خیلی به این چیزها وابسته ام ؟ " سلیقه اش دستم آمده بود . این که از چه لباس خوشش می آید یا نمی آید . به قول خودش لباس اج وجق دوست نداشت . لباس ساده و تمیز ، کمی هم شیک ، رنگ های آبی آسمانی و سبز . از قرمز بدش می آمد . می گفت " از جبهه این قرمز برای من شده یک جور سمبل قساوت . " زمستان که شد برای این که داخل خانه گرم بماند آقا مهدی جلو ایوان را پلاستیک زد . شب ها کنار پنجره می نشستم و گوشه ی پلاستیک را بالا می زدم و خیابان را نگاه می کردم تا ببینم چه وقت ماشین او پیدایش می شود . خانه مان سر چهار راه بیست و چهار متری بود و از هر طرفی که می آمد می دیدمش . تویوتای لندکروزش را که می دیدم . بلند می شدم و خودم را سرگرم کاری نشان میدادم تا نفهمد این همه منتظر او بوده ام . یک بار که حواسم نبود . همین جوری مات رو به پنجره مانده بودم . صدایش را از پشت سرم شنیدم . گفت " بابا این در و پنجره ها هم شکل تو را یاد گرفتند ، از بس که آن جا نشستی . " خودش هم یک کارهایی می کرد که فاصله ی بینمان کمتر شود . یک روز صبح خوابیده بودم . چشم هایم را باز کردم، دیدم یک آدم غریبه با سر ماشین شده بالای سرم نشسته دارد نگاهم می کند . اول ترسیدم ، بعد دیدم خود آقا مهدی است . موهایش را با نمره ی هشت زده بود . گفت " چه طور شدم ؟ " و خندید . خنده اش مخصوص خودش بود . لب زیرش اول کمی به یک طرف متمایل می شد ، بعد لب بالا با هم باز می شدند . خیلی قشنگ بود... 🌸پايان قسمت اول داستان زندگي 🌸 ‌‌‌‌‌