eitaa logo
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
1هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
6.8هزار ویدیو
87 فایل
•بسم‌رب‌الشهداء• زنده نگه داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست تازنده ایم‌رزمنده ایم✋ 🌷إن‌شاءالله‌شهادت🌷 #شهید_گمنام 🌹خوش‌نام‌تویی‌گمنام‌منم 🌹کسی‌که‌لب‌زد‌برجام‌تویی 🌹ناکام‌منم😔✋️ 🌹گمنام‌منم😔✋ ⛔کپی ممنوع⛔ بیسیمچی: @shahidgomnam313
مشاهده در ایتا
دانلود
من از طرح نگاه تو امـید مبهمـی دارم ؛ نگاهـت را نگیر از من ڪہ با آن عالمـی دارم شهـید @Shahidgomnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🕊🍃¤•¤•¤••• ❤️🍇عشق به کربلا و شور حسینی را باید در رزمنده ها دید. 🕊آنان که با عشق به سرور و سالار شهیدان و مولایشان؛ عاشقانه از جان خود گذشتند... مداحی شهید @Shahidgomnam
هيچ عملى نزد خداوند☝️، محبوب تر از نماز نيست👌، پس هيچ كار دنيايى شما را در وقت نماز به خود مشغول ندارد.♨️ 📚 خصال، صفحه ۶۲۱ @Shahidgomnam
🌺🌺 #بـــســـــــــــم_الـلــه_الـرحـمــن_الـرحـــیـــم 🌺🌺 🍂🍂 #عــــــاشـــــقــــانــــه_حــــــلال 🍂🍂 🍁🍁 #رمــــان_مـــدافـــع_عــــشـــــق 🍁🍁 ❤️❤️‌ #مـــذهــــبـــے_ــها_عاشـــــــــــــــقــتـــــرنـــد ❤️❤️ 🌸🍃 #محـــیا_ســــادات_هــــاشمے 🌸🍃
مدافع عشق/ قسمت 10 صدای بوق آزاد در گوشم میپیچید شماره را عوض می کنم خاموش! کلافه دوباره شماره گیری می کنم بازم خاموش فاطمه دستش را مقابل چشمانم تکان میدهد: _چی شده؟ جواب نمیدن ؟ _نه! نمیدونم کجا رفتن... تلفن خونه رو جواب نمیدن... گوشی‌ها شونم خاموشه، کلید هم ندارم برم خونه. چند لحظه مکث میکند: فعلا خونه ما تعارف کردم و "نه" آرومم ... دو دل بودم اما آخر سر در برابر اصرار های فاطمه تسلیم شدم وارد حیاط که شدم،ساکم را گوشه گذاشتم و یک نفس عمیق کشیدم مشخص بود که زهرا خانم تازه گل ها را آب داده... فاطمه داد میزد: ماااااامااااان...ما اومدیممممم .... و تو یک تعارف می زنی که: اول شما بفرمایید.... اما بی معطلی سرت را پایین می اندازی و میر میروی داخل. چند دقیقه بعد علی اصغر پسر کوچک خانواده پشت سرش زهرا خانم بیرون می‌ آیند... علی جیغ میزند و می دود به سمت فاطمه خنده ام می گیرد چقدر شیطون زهرا خانم بدون اینکه با دیدن من جا بخورد لبخند گرمی می زند و اول به جای دخترش به من سلام می کند! این نشان می‌دهد که چقدر خون گرم و مهمان نوازند... _ سلام مامان خانم!... مهمون آوردم... هو پشت بندش ماجرا را تعریف می‌کند... _خلاصه اینکه مامان باباش رو تموم کرده اومد خونه ما! علی اصغر بالحن شیرین و کودکانه می‌گوید: آچی ؟خاله گم جده؟واقیهنی؟ زهرا خانم می خندد و بعد نگاهش را سمت من می‌گرداند _ نمیخوای بیای داخل دختر دختر خوب؟ _ ببخشید مزاحم شدم.خیلی زشت شد. _زشت این بود که تو خیابون میموندی! حالا تعارفو بزار پشت در و بیا تو .... لبخند میزند، پشت به من می‌رود داخل. خانه های بزرگ، قدیمی و دو طبقه که طبقه بالای متعلق به بچه‌ها بود. یک اتاق خواب برای سجاد و تو دیگری هم برای فاطمه و علی اصغر. زینب هم یک سالی میشد ازدواج کرده و سر زندگی اش رفته. از راه عبور می کند و پایین پله ها میشینم و خستگی شروع می کنم پاهایم را میمالم. که صدایی از پشت سر پل های بالا به گوش می‌خورد: _ببخشید!...میشه رد شم؟ دستپاچه از روی پله بلند می‌شوم. یکی از دستانت را بسته ای، حمایتی که موقع افتادن از روی ضربه دیده بود.... علی اصغراز پذرایی به راهرو میدود و آویزان پایت میشود. _داداچ علی، چلا نیمیای کولم کنی؟! بی اراده لبخند میزنم به چهره ات نگاه می‌کنم سرخ میشوی و کوتاه جواب میدهی: _ الان خستم ام... جوجه من! کلمه جوجه را طوری گفتی که من نشنوم اما شنیدم !!! یک لحظه از ذهنم می گذرد: چه خوب شد که پدر و مادرم نبودم و من الان اینجام.... ادامه دارد... نویسنده این رمان: محیا سادات هاشمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹رهبر معظم انقلاب : همین الان ڪسانے در دنیا هستند ڪه با شهدا بیشترے دارند ، در مشڪلات زندگے متوسّل بہ شهدا مےشوند و شهدا جواب مےدهند . 🌷 اُنس با شهدا را امروز تجربہ ڪن : با شهدا ڪه انس داشتہ باشے ، یڪ قدم بہ خدا نزدیڪ ترے ... 🌷 @Shahidgomnam
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 چادر مادر من فاطمه، حرمت دارد... نه فقط شبه عبایی مشکیست که سرت بندازی و خیالت راحت که شدی چادری و محجوبه! . چادر مادر من فاطمه، حرمت دارد قاعده، رسم، شرایط دارد شرط اول همه اش نیت توست... محض اجبار پدر یا مادر یا که قانون ورودیه دانشگاه است یا قرار است گزینش شوی از ارگانی یا فقط محض ریا شایدم زیبایی، باکمی آرایش! نمی ارزد به ریالی خواهر... چادر مادر من فاطمه،شرطش عشق است عشق به حجب و حیا به نجابت به وفا عشق به چادر زهرا که برای تو و امنیت تو خاکی شد تا تو امروز شوی راحت و آسوده کسی سیلی خورد خون این سیل شهیدان همه اش با هدف چادر تو ریخته شد. . خواهرم! حرمت این پارچه ی مشکی تو مثل آن پارچه مشکی کعبه والاست یادگار زهراست نکند چادر او سرکنی اما روشت منشت بشود عین زنان غربی خنده های مستی چشمک و ناز و ادا عشوه های ناجور . به خدا قلب خدا می گیرد به خدا مادر من فاطمه شاکی بشود به همان لحظه سیلی خوردن لحظه پشت در او سوگند خواهرم! چادر مادر من ، فاطمه ، حرمت دارد خواهرم! من،پدرم ایل و تبارم همه ی دار و ندارم به فدایت حرمتش را نشکن... آقام میگفت موقع به دنیا اومدنت با اینکه هم ننت سالم بود هم تو سالم به دنیا اومدی دکتر دم در اتاق عمل گفت واقعا متاسفم... هیچوقت منظورشو متوجه نشدم... تا اینکه بعدها دیدم عقل درست درمونی نداری تازه دوزاریم افتاد دکتر چی میگفت اونموقع😕😂😂 @shahidgomnam https://eitaa.com/Shahidgomnam گفت اصل بده؟🌹 گفتم مادرم کنیز رباب... 🍂 باباموڹ هم غلام عباس... 🍃 برادرم غلام علی اکبر... خودمم کنیز زینب✔️✔️✔️ ما اصل و نصبمون غلام در خونه حسینه...🍂 جد در جدمون نوکرش بودن، غلام خانه زادشیم..!🌹 گفت : تو دنیا چی داری؟؟؟🍂 گفتم: یه چادر...!رنگش مشکیه چون تا ابد عزادار حسین...!🍃 و یه سَر ، که اگه بخواد افتاده زیر پاش..!!🍂 خندید گفت روانی خدا شفات بده!!!🍃 گفتم: "بیمار حسینم شفا نمیخواهم...🍂 جز حسین و کربلا از خدا نمیخواهم"☺️والا @shahidgomnam https://eitaa.com/Shahidgomnam
دشمن هرروز از یک رنگے میترسد ۱روز از لباس سبز سپاه💚 ۱روز از لباس خاکی بسیج😌 ۱روز از سرخے خون شهید❤️ ۱روز از جوهر آبے انگشتمان💙 ولی از سیاهے #چادر تو هر روز به خود میلرزد⚫️ #شهید_گمنام @shahidgomnam https://eitaa.com/Shahidgomnam