#مادر_شهید
+ دیگه سفارش نکنم ها!
- از بر شدم #مامان..
+ باز بگو دلم آروم شه
- سعی کنم #تیر نخورم
+ دیگه..؟
- اگه خوردم #شهید نشم..
+ دیگه..؟
- اگه شدم #پلاکمو گم نکنم
+ دست علی به همراهت..
#شهدای_گمنام، به فدای دل مادراتون💔😭
🍃🌹 @shahidhojatrahimi
🌷🌷
📝 همرزمان شهید :
تواضع و فروتنی و خاکی بودنش
به حدی بود که اگه کسی اون رو
نمی شناخت نمی تونست تشخیص
بده که یک فرمانده س 😶
یک بار یکی از ضد انقلاب ها رو
اسیر کرده بودیم، ✌️
بروجردی کنارش نشست و خیلی
با حوصله و تدبیر شروع به بازجویی
کرد⌛️
ضدانقلاب دائما از جواب دادن
طفره می رفت و به هیچ عنوان
حاضر نبود پاسخگوی سوالات
بروجردی باشه😠
عکس العمل هاش دیگران رو
هم کلافه کرده بود😒
اما بروجردی در کمال خونسردی
به کارش ادامه می داد و مرتب
سوال هارو تکرار می کرد و حتی
بعضی وقت ها با او می خندید😊
تا اینکه وقت اذان شد بروجردی
برای گرفتن وضو بیرون رفت🚶
یکی از بچه ها که حسابی از دست
اون اسیر کلافه و عصبانی شده بود،
رفت کنارش و گفت : تو می دونی
داری باکی صحبت می کنی؟😏
وقتی بهش گفت که : تو داری با
بروجردی صحبت می کنی
طرف باورش نمی شد😳
می گفت : شماها دروغگویید
اون کسی که با من صحبت می
کرد یه فرد معمولی بود
اگه اون فرمانده ی قرار گاه حمزه
است پس چرا درجه نداره‼️
✍ به هیچ عنوان نمی تونست به
خودش بقبولونه که با یک فرمانده
داشته صحبت می کرده ...☺️✌️
#شهید_محمد_بروجردی
📚 برگرفته از کتاب : میرزا محمد
پدر کردستان
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
رفتیم توی شهر و یک اتاق کرایه کردیم . بهم گفت :
" زندگی ای که من میکنم سخته ها . "
گفتم : " قبول . "
برای همه کاراش برنامه داشت ؛ خیلی منظم و سخت گیر ، غذا خیلی کم میخورد ، خیلی مطالعه می کرد ، خیلی وقت ها میشد روزه میگرفت .
معمولا همان روزهایی که روزه بود می رفت کوه .
به یاد ندارم روزی بوده باشه که دو نفرمان دو تا غذا از سلف دانشگاه گرفته باشیم ، همیشه یک غذا می گرفتیم ، دو نفری میخوردیم .
خیلی وقت ها هم میشد نان خالی می خوردیم و خیلی کارهای دیگه ..
همه اینها برای این بود که نفسشو تربیت کنه و در عین حال فقرا رو درک ..
شهید مهندس مهدی باکری
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
مدت ها بود از مهدی خبری نداشتم.
شبی حضرت زهرا 'س' را به خواب دیدم. کفش هایشان را جلوی پایشان جفت کردم، وگفتم: "آیا شما خبری از پسرم دارید؟ "
در پاسخ، شاخه ای گل سرخ به من دادند.چند روز بعد، خبر شهادت فرزندم را آوردند...
.شهید محمد مهدی عطاران
روزی سلطان به وزیر گفت سه سوال میکنم فردا اگر جواب دادی ، هستی وگرنه عزل میشوی
1⃣ سوال اول: خدا چه میخورد؟
2⃣ سوال دوم: خدا چه میپوشد؟
3⃣ سوال سوم: خدا چه کار میکند؟
وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود . غلامی #دانا و #زیرک داشت . وزیر به غلام گفت سلطان ۳ سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم . غلام گفت جواب هر سه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم و سومی را فردا...
1⃣ اما خدا چه میخورد؟ خداوند غم بنده هایش را میخورد
2⃣ اینکه چه میپوشد؟ خدا عیب های بنده های خود را می پوشد
3⃣ اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم.
فردا وزیر و غلام نزد #سلطان رفتند . وزیر به دو سوال جواب داد ، سلطان گفت درست است ولی بگو جواب ها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی؟
#وزیر گفت این غلام من انسان #فهمیده ایست . جواب ها را او داد . گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده ، غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد.
بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ #غلام گفت آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند؟!
خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند . چه #تعبیر زیبایی ...
❄ لطفا مطالب را با لینک کانال منتشر کنید
❄ همراه ما باشید
@shahidhojatrahimi
اگر مــادرش هم بود
میـگذاشت صورتش ٬
اینگونه بر زمین بیافتد .. ؟
بر زمین افتادند تا بمانیم
کاش قدر بدانیم😓😓😓
@Shahidhojatrahimi
📎 #کلام_شهیـد🌷
مطمئنم که اینهـا(دشمنان)
کم هستند...
و فقـط با یک هجـوم با اسم
#حضـرت_زهــرا(س)میشـود کار این مفـسدها را تمـام کرد و #منتظـر_ظهور شـویم✌️
#شهیدمحمدهادےذوالفقاری
#شهید_مدافع_حرم
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
📎 #کلام_شهیـد🌷 مطمئنم که اینهـا(دشمنان) کم هستند... و فقـط با یک هجـوم با اسم #حضـرت_زهــرا(س)میشـو
#خاطرات_شهدا 🌷
💠هادی دلهــ❤️ـــا
🔰يكبار با او بحث كردم😕 كه چرا برای كار #لوله_كشی پول نمی گيری؟ خُب نصف قيمت ديگران بگير💰. تو هم خرج داري و...
🔰هادی خنديد😄و گفت: خدا خودش مي رسونه، آدم برای #رضای_خدا بايد كار بكنه، اوستا كريم هم هوای ما رو داره👌، هر وقت #احتياج داشتيم برامون می فرسته.
🔰بعد مكثي كرد و ماجرای #عجیبی را برایم تعریف کرد.گفت: يه شب🌙 تو همين #نجف مشكل مالی پيدا كردم. خيلي به پول💵 احتياج داشتم.
🔰آخر شب🌒 مثل هميشه رفتم تو #حرم و مشغول #زيارت شدم. اصلاً هم حرفي در مورد پول با مولا #اميرالمومنين (علیه السلام) نزدم🚫.
🔰همين كه به #ضريح چسبيده بودم يه آقايی به سر شانه من زد و گفت: آقا اين پاكت💌 مال شماست.
🔰برگشتم و ديدم يك آقای #روحانی پشت سر من ایستاده. او را نمی شناختم😟. بعد هم بی اختيار پاكت📩 را گرفتم.
🔰هادی مکثی کرد و ادامه داد: بعد از #زيارت راهی منزل🏡 شدم. پاكت را باز كردم. باتعجب😦 ديدم مقدار زيادی پول💰 نقد داخل آن پاكت است.
🔰هادي دوباره به من نگاه كرد😊 و گفت: #حاج_باقر، همه چيز دست خداست👌. من براي اين مردم ضعيف، ولی #باايمان كار می كنم. #خدا هم هر وقت احتياج داشته باشم برام می ذاره تو پاكت💌 و می فرسته.
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
@Shahidhojatrahimi