هدایت شده از ❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
4_5992229111706157800.mp3
4.27M
دل که هوایی شود...
پرواز است که آسمانیت می کند.
و اگر بال خونیـن داشته باشی دیگر آسمــان، طعم کربلا می گیرد...
📎بیایید دلها را راهی کربلای جبهه ها کنیم ...
🏳 زیارت "شهــــــداء"
🌺بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌺
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
📎هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات..
@Shahidhojatrahimi
#قسمتي_از_مصاحبه_با_مادر_شهيد_حجت_الله_رحيمي
💠به کدام یک از شهیدان بیشتر از همه علاقه داشتن؟
آقا حجت عکس بیشتر شهدا رو به دیوار اتاقش زده بود ولی به شهید آوینی و همت و علمدار که مداح هم بود علاقه خاصی داشت.
دوستان نزدیکش آقا حجت رو شهید همت نسل سوم صدا میکردند.
خودش میخندید میگفت مامان من شبیه شهید همت هستم.
💠مزار شهید حجت کجا واقع شده ؟
خوزستان. شهرستان باغملک. روستای هپرو.(20 کیلو متری شهرستان)
💠یک خاطره از شهید حجت برای ما بگین لطفا.
من وآقا حجت فقط 14 سال اختلاف سنی داشتیم جدا از رابطه مادر و فرزندی با هم دوست بودیم.منو در جریان همه کارهاش می گذاشت.
آقا حجت هر جا میرفت من همراهش بودم
یه بار رفته بودیم گلزار شهدا تو ماشین گفت مامان یکی بهم گفت آقای رحیمی تو شهید میشی مامان برام دعا کن شهید شم گفتم انشالله شهید میشی .
آقا حجت نشست کنار مزار شهید داشت فاتحه میفرستاد من یه گوشه ایستاده بودم برگشت نگاهم کرد فقط زل زد و لبخند زد
حالا میفهمم اون روز داشت به چی فکر میکرد این خاطره اش همیشه تو ذهنمه.
یک بار شب جمعه در دعاي كميل خيلي بيتابي كردم، به خوابم آمد. در اتاقش بودم، خنديد وگفت:«مادر چرا ناراحتيد. خداوند به وعدهاش عمل كرد.
مادر خداوند پرونده شهادت من رو سال 65 امضا کرده . بیدار که شدم داشتم فکر میکردم سال 65 که آقا حجت هنوز به دنیا نیومده بود . بعد دیگه آروم و سبک شده بودم.
آقا حجت پنجشنبه به دنیا اومد و پنجشنبه هم پر کشید...
#شهید_حجت_الله_رحیمی
#مصاحبه_با_مادر_شهيد
#اللهم_صل_علي_محمد_و_آل_محمد
◾️کـــــانال مداح شهیـد کربلایـی حجــت اللّٰه رحیمــی
💟 @shahidhojatrahimi
چـه خوب است بسم رب الشهداء گفت و روز را آغاز ڪرد
وچه خوش است وقتی تمام روز را به یادشهدا بود
بی شڪ بودن در جمع خوبان ،حاصلش آرامش است.
#سلام_بر_شــهدا
#سلام_بر_یاران_امام_زمان_عج
@Shahidhojatrahimi
دهم ربیع الاول
❣مبارک باد پیوند آسمانی ❣
پیامبر عظیم الشان،
"حضرت محمد مصطفی "
صلوات الله علیه و آله
و بزرگ بانوی مکه ،
ام المومنین "حضرت خدیجه "
سلام الله علیها😍❤️🎊🎈
@Shahidhojatrahimi
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
─┅═ঊঈ🌺🌸🌺ঊঈ═┅─
شهیدی که بعد از ۱۰ سال، خون تازه از بدنش جاری شد...
#شهید_عبدالنبی_یحیایی
"شهید عبدالنبی یحیایی" از شهدای شاخص استان بوشهر است که در سال 62 و عملیات والفجر 2 به شهادت رسید. پیکر مطهر وی نیز در شهر تنگ ارم شهرستان دشتستان به خاک سپرده شد.
خانواده شهید پس از گذشت 10 سال از تدفین، به دلیل نشست مزار و نیاز به تعمیر آن، ناچار به نبش قبر شدند که در این حین متوجه سالم بودن جسد مطهر شهید می شوند، به گونه ای که بر اساس شهادت حاضران، بدن شهید گرم و تازه بوده و خون نیز در آن جریان داشته است....
@Shahidhojatrahimi
🌷 #کلام_شهید_علی_چیت_سازیان:
"کسی میتواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند
که در سیم خاردار های
نفس خود گیر نکرده باشد..."😔
#شهید_علی_چیت_سازان
#سیم_خاردار_نفس
@Shahidhojatrahimi
یک داستان واقعی
تابستان 1363 كه در شاهرود هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادري به همراه دو دخترش برخورد كردم كه در حال درو كردن گندمهايشان بودند. فرماندهي گروهان، ستوان آسيايي به من گفت:
مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع كنيم و برويم گندمهاي آن پيرزن را درو كنيم.
به او گفتم: چه بهتر از اين! شما برويد گروهان خود را بياوريد تا با آن پيرزن صحبت كنم. جلو رفتم .
پس از سلام و خسته نباشيد گفتم: مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بيرون برويد تا به كمك سربازان گندمهايتان را درو كنيم. شما فقط محدودهي زمين خودتان را به ما نشان دهيد و ديگر كاري نداشته باشيد. پيرزن پس از تشكر و قدرداني گفت: پس من ميروم براي كارگران حضرت فاطمهي زهرا (سلام الله عليها) مقداري هندوانه بیاورم .
ما از ساعت 9 الي 11/30 صبح توسط پانصد سرباز تمام گندمها را درو كرديم. بعد از اتمام كار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند. من هم از اين فرصت استفاده كردم و رفتم كنار پيرزن، به او گفتم: مادر چرا صبح گفتید ميروم تا براي كارگران حضرت فاطمه(س) هندوانه بياورم. شما به چه منظور اين عبارت را استفاده كرديد؟ گفت :
ديشب حضرت فاطمهي زهرا(سلام الله عليها) به خوابم آمد و گفت: چرا كارگر نميگيري تا گندمهايت را درو كند؟
ديگر از تو گذشته اين كارهاي طاقتفرسا را انجام دهي. من هم به آن حضرت عرض كردم:
🌧🌧اي بانو تو كه ميداني تنها پسر و مرد خانواده ما به شهادت رسيده است و درآمدمان نيز كفاف هزينه
كارگر را نميدهد، پس مجبوريم خودمان اين كار را انجام دهيم. بانو فرمودند: غصه نخور!
فردا كارگران از راه خواهند رسيد. بعد از اين جمله از خواب پريدم. امروز هم كه شما اين پيشنهاد را داديد، فهميدم اين سربازان، همان كارگران حضرت ميباشند. پس وظيفهي خود ديدم از آنها پذيرايي كنم.
🕯 بعد از عنوان اين مطلب، ناخودآگاه قطرات اشك از چشمانم سرازير شد و گفتم: سلام بر تو اي دخت گرامي پيامبر(سلام الله عليها) فدايت شوم كه ما را به كارگري خود قابل دانستي.
.....................
راوی : سرگرد مسلم جوادي منش
منبع: كتاب نبرد ميمك، احمد حسينا، مركز اسناد انقلاب اسلامی،1381
تقدیم به دوستان همواره به مناسبت این روزها که با یاد و نام این بانوی محترم همراه است.
https://eitaa.com/shahidhojatrahimi