eitaa logo
شهــیدحــسـین معزغـلامي
912 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
14 فایل
می گفـت : طوری تلاش کنید ، ڪہ اگــــر روزی . . . امام_زمان(عج) فرمودند یک سربازمتخصص میخام بفرمایند فلانی بیاید ... تاریخ تولد :1373/01/06،امیدیه،خوزستان تاریخ شهادت :1396/01/04سوریه،حماه شــهید دعوتت کرده پس بمون 💫 تاسیس1402/02/22 زمان;20:22 💫
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•[🌹🌱]• گذرِ زمان؛ همہ چیز را با خود میبَرد جز ردّ نگاه شهدا را♥️! @shahidhosseinmoezgholami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غسلش داد و کفنش کرد ؛ ان گاه نشست و تنها برایش گریست بعد آرام درون کفن گفت : زهرا منـــم عــلــــــــــی ..💔 @shahidhosseinmoezgholami
4_5913293273572573231.mp3
18.48M
⬆️🎤 زمينه زهرا سلام عليك مادر سلام عليك، نوای کربلايى حسين معز غلامى هيئت منتظران المهدى (عج)💔 @shahidhosseinmoezgholami
دعام‌ڪن‌مادࢪ . . . دݪ‌ماهم‌مثݪ‌پهلوۍ‌شما‌شڪستھ(:💔 . @shahidhosseinmoezgholami
. شیعه قبل از این‌که قیام علیه ظلم رو از سیدالشهداء یاد گرفته باشه، مبارزه با تزویر و نفاق رو از حضرت زهرا یاد گرفته. . س @shahidhosseinmoezgholami
زهرا نگاهی به علی انداخت و فرمود: نَفسی لِنَفسِکَ الوِقاء فدایت شوم.. جانم سپر جان توست علی💔 🏴 @shahidhosseinmoezgholami
بخوانیم دعای فرج برای سلامتی وظهور امام زمان و هدیه به شهید حسین معزغلامی 🙏🌹 @shahidhosseinmoezgholami
🌹از شــام بـلا شهـــید آوردنـد🌹 🥀🕊مژده دادند ؛ به مادرش برسانید گل پسر آمد ....😭 🌹🕊پیکر پاک مطهر پاسدار شهید مدافع‌ حرم علی آقاعبداللهی پس‌ از گذشت هشت سال (دی‌ماه۱۳۹۴) از زمان شهادت در خانطومان سوریه شناسایی و به میهن برمی‌گردد.🕊🌹 🌹رجعت پیکر مطهر 🕊 @shahidhosseinmoezgholami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بعضیا هم میگن، که ما هم مثل شما چادری بودیم ولی .‌.. شیطان اومد گفت چادر میره زیردست و پا یه مانتو گشاد بپوش مراجع هم اجازه دادن 👤حجت الاسلام رنجبر @shahidhosseinmoezgholami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐پیکرهای مطهر 8 شهید مدافع حرم شناسایی شد ✳️پیکرهای مطهر 8 شهید عزیز مدافع حرم از طریق آزمایش ژنتیک شناسایی شد شهیدان : 🌷شهید علی آقا عبداللهی 🌷شهید مهدی ذاکر حسینی 🌷شهید الیاس چگینی 🌷شهید محمدرضا یعقوبی 🌷شهید غلامعلی تولی 🌷شهید سید مصطفی صادقی 🌷شهید حسن اکبری 🌷شهید رضا عباسی اطلاعات تکمیلی در خصوص مراسمات شهدا متعاقبا اعلام می گردد @shahidhosseinmoezgholami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
YEKNET.IR - roze 2 - fatemie avval 1402 - banifatemeh.mp3
2.22M
🔳 🌴روضه حضرت زهرا(س) 🌴مادر دگر بهانه به دستت نمی‌دهم 🎙 👌بسیار دلنشین @shahidhosseinmoezgholami
از من نکردی خواهشی نُه سال زهرا جان ! حالا که چیزی خواستی تابوت میخواهی ؟💔 💔
این‌روز‌ها روز‌های‌ التماس مردترین‌ مرد عالم‌ است‌ چقدر غریبانه به گوش میرسد؛ اگر می‌توانی‌ بمانی ، بمان ...💔!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غیرت یعنی زهرا.mp3
7.19M
تغییرسبک زندگی به سمت بزرگترین مظهر غیرت در یک بانو جلوه کرده است که کمتر درباره‌اش شنیده‌ایم... استاد عالی استاد شجاعی @shahidhosseinmoezgholami
شهــیدحــسـین معزغـلامي
🌹از شــام بـلا شهـــید آوردنـد🌹 🥀🕊مژده دادند ؛ به مادرش برسانید گل پسر آمد ....😭 🌹🕊پیکر پاک مطهر
‍ 🌸🌷خاطره ای از زبان شهید حسین معز غلامی 🌸🌷 بسم الله الرحمن الرحیم اولین دیدارمون روز عملیات آزاد سازی ارتفاعات مشرف به خان طومان علی که تو مخابرات کار میکرد تحمل نکرده بود و به قول خودش با سلاح و تجهیزاتش فرار کرده بود اومده بود تو روستای حمره روز پر تلاطمی بود ما جلو بودیم به دستور مسلم برگشتم یه تعداد نیرو ببرم تزریق کنم روی تپه ای که روبروی قراصی بود. اون تپه مشرف به خان طومان بود و ما به سختی تونستیم تصرفش کنیم و بمونیم. وقتی برگشتم (به همراه یه ماشین دیگه و یکی دیگه از دوستان) دیدم علی وایساده سر دوراهی. تا مارو دید گفت کجا میری داداش؟ گفتم میریم سمت خان طومان گفت میشه منم ببرید؟ گفتم بچه ی کجایی؟گفت من عملیاتی ام.گذاشتنم مهابرات.فهمیدم عملیاته و بچه ها دارن اون جلو عرق میریزن و خون میدن نتونستم بمونم اونجا و فرار کردم اومدم. بهش گفتم مسئولتون اذیتت نکنه. گفت مهم نیست حالا شما منو ببرید یه کمکی بهتون کنم گفتیم پس بشین تو ماشین عقب تویوتا هم نزدیک ده تا سوری نشستن و رفتیم تو راه تیراندازی زیادی بود رسیدیم نیروها رو از تپه کشوندیم بالا و به علی گفتم نیروها رو از فلان جا بچین تک تک پشت یه موضع مناسب آماده باشن.واقعا با دل و جرأت بود و ترسی نداشت از گوله تیراندازی خیلی زیاد بود. به نحوی که نمیشد تکون بخوریم. تو اون شرایط با فریاد گفتم داداش اسمت چیه؟ گفت علی.گفتم بچه هم داری؟ گفت إره اسمش امیره. گفتم پس ابوامیر صدات میکنیم.خیلی هم خوشحال شد ظهر شد و وقت نماز زیر گوله خمپاره و قناصه و تیربار دشمن یه نماز با پوتین و تیمم و نشسته ی مشتی خوندیم هممون تا عصر درگیری ادامه داشت و یکی از بچه هامون بصورت معجزه آسا تیر خورد از پشت سر و از زیر گونه ش اومد بیرون و الانم سالمه.ولی خداروشکر تلفات دیگه ای ندادیم شب که شد هوا خیلی سرد بود. روی اون تپه غیر از یک اتاقک خرابه چیزی نبود برای استراحت. مه همه جارو گرفته بود یه ماشین داشتیم تویوتای تک کابین که جای دونفر بود.سید و من و علی ایرانی بودیم و چهل تا سوری حدودا سید قبلا مجروح شده بود و سرما براش زجراور بود گفتیم نشست تو ماشین به علی گفتم تو هم برو هر دوساعت جابجا میکنیم . هرکاری کردم قبول نکرد. یه بخاری بنزینی جیبی داشت و کیسه خوابم ازم گرفت و رفت زیر ماشین خوابید تا صبح. دیگه دوسه روز دیگه موندیم اونجا و مقاومت کردیم تا خان طومان بطور کامل آزاد شد و وارد خان طومان شدیم. اونجا هم خط تحویلمون دادن و نیرو گذاشتیم و هر شب سرکشی میکردیم با علی چند شب علی رفت توی اتاق دوربین از اونجا آتیش رو هدایت میکرد بعد چند شب اومد گفت إقا من از یجا موندن تنفر دارم نمیرم دیگه تو اتاق دوربین و دوست دارم برم تو خط کار کنم با صحبت حلش کرد خلاصه و دوباره با هم میرفتیم تو خط یه بار بهش گفتم تو هم داغون دنبال شهادتیا گفت نه. من برا شهادت نیومدم.اومدم خدمت کنم تا جایی که میتونم یه بار به خونه زنگ زد گفتم به امیر سلام برسون ابوامیر😔 گفت خیلی دلم براش تنگ شده تازه زبون باز کرده دوسه بار مشت و مالم داد تمام خستگی از تنم رفت بیرون.بچه ی ایثارگر و فدا کاری بود. دم از خستگی نمیزد یه بار بهم گفت فلانی چرا انقد لباسات کثیفه. گفتم کثیف بهتره و اصلا وقت نکردم لباس بشورم به زور لباسامو دراورد انداخت تو لباسشویی دستی و برام شستشون خیلی شرمنده ش شدم اون روز تا یه مدت هم باهم بودیم تا اینکه بچه های اطلاعات شناسایی میگشتن دنبال نیروی جوون ما دوتا رو درخواست دادن که بریم برای کار گشتی شناسایی خوشحال بودیم جفتمون که مسئول لشگر اومد و با رفتن جفتمون مخالفت کرد بار دوم که درخواستمون اومد علی رو موافقت کرد ولی منو نذاشت برم و اون روز جدایی خیلی بد بود. یه شب اومد پیشمون دیدم لباساش تا کمر گلی شده فهمیدم شب قبل رفته بود شناسایی پوتینشم داغون شده بود بهم گفت هروقت رفتی شهر یه پوتین خوب برام بخر پولشو میدم بعد دوروز رفتیم برای نیروها وسیله بگیریم و رفتم مغازه نظامی فروش ئ پوتیناش همه چینی بود و نگرفتم خلاصه مجبور شد از پشتیبانی پوتین بگیره و بپوشه(ناگفته نماند که از قیافه پوتینای پشتیبانی بدش میومد. هم علی و هم من. جفتمونم از تهران پوتین خودمونو برده بودیم) @shahidhosseinmoezgholami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا