eitaa logo
شهید محمد جاودانی«میثم» شهید عاشورایی
153 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
10 فایل
برای شهید شدن هنوز هم فرصت هست، دل را باید صاف کرد.... ارسال مطالب نظرات پیشنهادات به مدیر کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 دیوارنگاره حشدالشعبی به مناسبت ایام اربعین حسینی با تصویر شهید سلیمانی و شهید ابومهدی‌ المهندس @shahidjavedani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یاصاحب الزمان (عج) چه خوش است روزی زکنار بیت کعبه... به تمام اهل عالم، (عج)...!! 🌹🍃🌹🍃 @shahidjavedani
قرآن چمدان بدرقه بیتاب شدم بیمارو پراکنده و بیخواب شدم یک کاسه آب و برگ تر چیزي نیست رفتي و خودم پشت سرت آب شدم @shahidjavedani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرانجام بچه ۲ماهه ای که در راهپیمایی اربعین سه روز گم شد ... @shahidjavedani
رفقای عزیز! زائرای ! ان شاءالله اگه تو این سفر، توفیق زیارت رو پیدا کردین، حتما نائب الزیاره سردار مظلوم اسلام، شهید حاج سیدحمید تقوی فر باشین! مجاهد گمنامی که جانانه از حرم امامین عسکریین و خانه اجدادی (عج) دفاع کرد و در سامرا شهید شد. جالبه که بدونید؛ عراقی ها این شهید ما رو به نام ابومریم میشناسن و اونقدر به ایشون ارادت و اعتقاد دارن که محل شهادتش رو تبدیل به زیارتگاه کردن و اونجا حاجت میگیرن! روحش شاد... @shahidjavedani
هر کجای زندگی را که نگاه می‌کنم، هر صفحه‌ی عمرم را که ورق می‌زن ، هر گوشه‌ی دلم را که سرک می‌کشم ... جای معطر شما خالیست. انگار همیشه، میان تمام دلخوشی‌ها، بغضی مدام گلوی شادی‌هایم را می‌فشرده است ... انگار، نبودنتان هرگز نمی گذارد که این دم ، نوش شود بیایید و مثل عطر بهارنارنج، کام جان‌ها را مصفا کنید 🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ @shahidjavedani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️ مثل اسیران کربلا 🔰 جلوی من حرکت می‌کرد که پام رو گذاشتم پشت پاشنه‌اش و ناخواسته کف کفشش جدا شد. اتفاق عجیب‌وغریبی بود؛ توی گشت پشت عراقیا و پونزده کیلومتر مسیر بازگشت تا مقر خودی! از سر شرم گفتم: «علی آقا، بیا کفش من رو بپوش.» با خوش‌رویی نپذیرفت. 🔸 راه به اتمام رسیده بود و اون مسیر پر از سنگلاخ و خاروخاشاک رو لنگ‌لنگان اومده بود؛ بی‌هیچ اعتراضی. به مقر که رسیدیم، چشمام به تاول‌ها و زخم پاش افتاد. زبونم از خجالت بند اومد. اون هم این حس رو در من فهمید و زبون به تشکر باز کرد. حالا هم شرمنده بودم و هم متعجب. پرسیدم: «چرا تشکر؟» گفت: «چه لذتی بالاتر از همدردی با !» و ادامه داد: «شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضه‌ی یتیمان !» اشک چشمام رو پر کرد. 📚 برگرفته از کتاب | روایت حماسه‌ی نابغه‌ی اطلاعات عملیات سردار 📖 ص۷۴ 👤 @shahidjavedani