eitaa logo
شهید محمد جاودانی«میثم» شهید عاشورایی
155 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
10 فایل
برای شهید شدن هنوز هم فرصت هست، دل را باید صاف کرد.... ارسال مطالب نظرات پیشنهادات به مدیر کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴‏ در ⁧ #روز_دختر ⁩ امسال جای محبت پدرانه حاج قاسم بین خانواده شهدا خالی است.. حاج قاسمی که خود هم منتقم خون شهدایمان بود هم پشت و پناه خانواده شهدا... ‏اما امسال.. ‏«از طرف ملت ایران روز دختران حاج قاسم مبارک » @shahidjavedani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ تصویر قابل تامل از پرچم آمریکا 🔺کاربران فضای مجازی تصویری از پرچم آمریکا را ترسیم کرده اند که خطوط قرمز آن از رد خون سیاه پوستانی درست شده است که پلیس سفیدپوست آمریکا آنها را روی زمین می کشد. #افول_آمريکا #غرب_وحشی @shahidjavedani
💠 ارزش این خاک! ✅ آیت‌الله مصباح یزدی: اگر مردم می‌دانستند و قدر #حضرت_معصومه (س) را می‌شناختند، دور حرم ایشان یک خندق حفر می‌شد. یعنی از بس می‌آمدند خاک های اطراف حرم ایشان را بر‌می‌داشتند، یک خندق دور حرم پدید می‌آمد. نمی‌دانند این خاک چقدر ارزش دارد! @shahidjavedani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ 💠 چانه‌ام روی دستش می‌لرزید و می‌دید از این جانم به لب رسیده که با هر دو دستش به صورتم دست کشید و به فدایم رفت :«بمیرم برات نرجس! چه بلایی سرت اومده؟» و من بیش از هشتاد روز منتظر همین فرصت بودم که بین دستانش صورتم را رها کردم و نمی‌خواستم اینهمه مرد صدایم را بشنوند که در گلویم ضجه می‌زدم و او زیر لب (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد. هر کس به کاری مشغول بود و حضور من در این معرکه طوری حال حیدر را به هم ریخته بود که دیگر موقعیت اطراف از دستش رفت، در ماشین را باز کرد و بین در مقابل پایم روی زمین نشست. 💠 هر دو دستم را گرفت تا مرا به سمت خودش بچرخاند و می‌دیدم از مصیبتی که سر ناموسش آمده بود، دستان مردانه‌اش می‌لرزد. اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمی‌شد که با اشک چشمانم التماسش می‌کردم و او از بلایی که می‌ترسید سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروخته‌تر می‌شد. می‌دیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمی‌کند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم :«دیشب با گوشی تو پیام داد که بیام کمکت!» و می‌دانست موبایلش دست عدنان مانده که خون در نگاهش پاشید، نفس‌هایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیده‌ام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم :«قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!» 💠 ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل (علیه‌السلام) داشتم که میان گریه زمزمه کردم :«مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) امانت سپردی؟ به‌خدا فقط یه قدم مونده بود...» از تصور تعرض عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم می‌کرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید :«زخمی بود، داشتن فرار می‌کردن و نمی‌خواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!» 💠 و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکم‌تر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد :«دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست (علیه‌السلام) بودی و می‌دونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!» و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد :«حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفات‌شون شناسایی نشه!» 💠 و من می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که نجوا کردم :«عباس برامون یه اورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمی‌ذاشتم دستش بهم برسه...» که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد :«هیچی نگو نرجس!» می‌دیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا که آتش غیرتش فروکش کرده بود، لاله‌های را در نگاهش می‌دیدم و فرصت عاشقانه‌مان فراخ نبود که یکی از رزمنده‌ها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد. 💠 رزمنده با تعجب به من نگاه می‌کرد و حیدر او را کناری کشید تا ماجرا را شرح دهد که دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از بودند که همه با عجله به سمت‌شان می‌رفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند. با پشت دستم اشک‌هایم را پاک می‌کردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم که نگاهم دنبالش می‌رفت و دیدم یکی از فرمانده‌ها را در آغوش کشید. 💠 مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم می‌داد که نقش غم از قلبم رفت. پیراهن و شلواری خاکی رنگ به تنش بود، چفیه‌ای دور گردنش و بی‌دریغ همه رزمندگان را در آغوش میگرفت و می‌بوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشین برگشت. 💠 ظاهراً دریای این فرمانده نه فقط قلب من که حال حیدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :«معبر اصلی به سمت شهر باز شده!» ماشین را به حرکت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود که حیدر ردّ نگاهم را خواند و به عشق سربازی اینچنین فرمانده‌ای سینه سپر کرد :« بود!» 💠 با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم در همه روزهای را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمنده‌ها مثل پروانه دورش می‌چرخند و او با همان حالت دلربایش می‌خندد... ✍️نویسنده: @shahidjavedani
⭕️ پیکر مطهر ١٩٢شهید دوران دفاع مقدس از جمله شهید نسیم افغانی امروز از طریق مرز شلمچه وارد کشور شد کلاهی که بر سر سردار باقرزاده قراردارد، کلاه شهید نسیم افغانی‌ست که حین تفحص در کنار پیکر شهید کشف شده @shahidjavedani
شهید محمد جاودانی«میثم» شهید عاشورایی
⭕️ پیکر مطهر ١٩٢شهید دوران دفاع مقدس از جمله شهید نسیم افغانی امروز از طریق مرز شلمچه وارد کشور شد ک
🌷این شهدا متعلق به عملیات والفجر مقدماتی، والفجر یک، رمضان، خیبر، بدر، کربلای۴، کربلای۵، تک دشمن و بیت‌المقدس ۷ هستند. 🌷در این آئین فقط تعداد کمی از خادمان شهدا حضور داشتند و به دلیل شرایط بد کرونایی بدون استقبال مردمی برگزار شد. یادشون گرامی وراهشان پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @shahidjavedani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ فرمانده کمیته جستجوی مفقودان جنگ تحمیلی: با توجه به اینکه خانواده شهید #نسیم_افغانی همگی در حمله سال‌ها قبل شوروی به افغانستان کشته شده و او بازمانده‌ای ندارد، به امر رهبر انقلاب پیکر مطهر تازه تفحص شده این شهید در حرم مطهر رضوی به خاک سپرده خواهد شد. 👤 خبرگزاری فارس @shahidjavedani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ نسیم ،محو نسیم تو شد انتشار عکس های جدید از شهید نسیم افغانی ، پدر، مادر، خواهران و برادران این شهید عزیز در حمله نیروهای اشغالگر شوروی با بمباران در افغانستان، همگی به شهادت رسیدن . یکه وتنها ،دور از وطن 👤 Ali Rahimi @shahidjavedani