دعا کن من «هزار و دوازدهمی» باشم
✍«سردار سلیمانی دو بار به من پیغام داد که: "اگر شهید شدم، مرا کنار شهید محمد حسین یوسف الهی به خاک بسپارید. " یکبار هم که با هم در گلزار شهدا بودیم، رفتیم بالای سر مزار شهید یوسف الهی. آنجا گفتم: شما به دوستان گفتهبودید حتماً باید کنار شهید یوسف الهی دفن شوید... حاج قاسم اینطور تصور کرد که من میخواهم چیزی بگویم با این مضمون که اینجا کنار این شهید، جا نیست و فضا کم است.
به همین خاطر در میان صحبت من، گفت:"لااقل همین نزدیکیها... "، اما عاقبت، همانی شد که میخواست؛ پیکرش بعد از آن ترور ناجوانمردانه آنقدر کوچک شدهبود که در همان فضای کوچک، جا شد... خیلیها گفتند: اینجا، فضا کم است، پیکر سردار را ببریم وسط گلزار و زیر محوطه گنبدیشکل گلزار دفنش کنیم. اما خانواده سردار گفتند: "نه. هرکجا خود حاج قاسم گفته، همانجا دفنش کنید. "» مرغ ذهن سردار حسنی یکدفعه میپرد به ۱۱ ماه قبل و درست در وسط گلزار شهدای کرمان مینشیند. سردار سری به حسرت تکان میدهد و میگوید: «مادر خانم سردار به رحمت خدا رفتهبود و به همین خاطر شب عید نوروز امسال به کرمان آمدهبود. آن شب در گلزار شهدا دیدمش.
محافظان و اطرافیان گوشهای ایستاده بودند و حاجقاسم تنها بالای سر مزار شهدا خلوت کردهبود و گریه میکرد. از پشتسر شناختمش. رفتم و بعد از احوالپرسی، شروع کردیم به قدمزدن در گلزار و صحبت کردن. در میان صحبتها، گفتم: این گلزار، هزار و یازده شهید دارد... حاج قاسم گفت: "دعا کن من، هزار و دوازدهمیاش باشم... " و همینطور شد.»
#خاطرات_سرداردلها
@sardaraneashgh
شهید جمهور
۲۵مهرماه #سالروز_شهادت #مدافع_حرم زینبی #شهید_مهدی_علیدوست گرامی باد. 🥀 @sardaraneashgh
#زندگینامه
#شهید_مهدی_علیدوست
پسری نمونه و خوشاخلاق متولد ۲۵ مرداد ۱۳۶۵. فرزندی که والدینش در مدت حیات وی هیچگاه از او تندی و بداخلاقی ندیدند و سادهزیستی، مهربانی و خوشاخلاقی از بارزترین خصوصیات فرزندشان محسوب میشود. او همیشه برای رضای خدا کار میکرد و تمام تلاشش این بود که همه از او راضی باشند.
مهدی از همان دوران نوجوانی به بسیج و مسجد علاقه داشت و پای ثابت محافل مذهبی بود. وقتی ۱۸ ساله که شد، از علاقهاش به سپاه گفت. میخواست وارد این نهاد نظامی و مقدس شود و لباس رزم بر تن کند تا به اسلام، کشور و مردمش خدمت کند. او عاشق خدمترسانی به مردم بود.
وی از همان ابتدا به گردان صابرین پیوست؛ چراکه این شیرمردان همیشه در شرایط رزم و جهاد قرار دارند و او خوب میدانست که در آنجا به هر آنچه در نظر دارد، خواهد رسید.
مهربانی و خوبیهای او به حدی بود که همسرش همواره به وی میگفت، «تو یک فرشته در روی زمین هستی!» زندگی عاشقانهشان چهار سال بیشتر طول نکشید و حرف دفاع از حرم که آمد همسرش همراهیاش کرد؛ چراکه میدانست او همواره راه درست را انتخاب میکند و در آخرین تماس تلفنی خود با همسرش به او گفت، «توکلت به خدا باشد. غصه نخور. اگر قسمت شد و شهید شدم، آن دنیا با شما هستم و قول میدهم که شما را در آن دنیا شفاعت کنم!»
هیچکس نمیدانست که قهرمان داستان ما جانباز است چراکه همواره در برابر تمام مجاهدتهایش میگفت، «من هیچ حق و حقوقی نمیخواهم، چون برای رضای خدا جهاد کردهام و جانباز شدهام.»
او حتی میدانست که روزی شهید میشود، چراکه قبلاً جایگاهش را در بهشت دیده و شب قبل از عملیات نیز به همرزمش گفته بود، «من جایگاه خود را در بهشت دیدهام و آمادگی کامل دارم.»
او آن قدر عاشق حضرت علیاصغر (ع) امام حسین (ع) بود که نام تنها پسرش را علیاصغر گذاشت و در نهایت چهارمین روز از محرم سال ۱۳۹۴ تنها یادگارش را به آن حضرت سپرد.
شهید مدافع حرم «مهدی علیدوست» پس از سالها مجاهدت در بیست و پنجمین روز از پاییز سال ۱۳۹۴ در سوریه به شهادت رسید و در روز شهادت حضرت علیاصغر (ع) در گلزار شهدای قم به خاک سپرده شد.
@sardaraneashgh
ماجرای حضور شهید حاج قاسم سلیمانی در داخل ضریح مطهر امام رضا (ع) به منظور غبارروبی چه بود؟
✍آیت الله رئیسی: یک بار که حاج قاسم به بارگاه حضرت رضا (ع) مشرف شد همزمان با غبارروبی بود. همیشه فقط علما می توانستند داخل ضریح مطهر حضور پیدا کنند. روزی که حاج قاسم آمده بود بعد از اینکه مراسم این غبار روبی تمام شد، حال ارتباط با حضرت رضا پیدا کرد و اشک می ریخت.
غبارروبی که تمام شد به ذهنم آمد آقایی که اینجا ایستاده است و برای امام رضا اشک میریزد به حرم اهل بیت عالی خدمت کرده است، نه فقط در مشهد بلکه در منطقه. حاج قاسم سلیمانی خادم واقعی حضرت رضا(ع) است. در آن زمان به ذهنم رسید برای اولین بار این رسم را که همیشه علما داخل ضریح می آیند با حجت و فلسفه نقض کنم. به دوستان گفتم به حاج قاسم بگویید داخل ضریح مطهر بیاید، حال معنوی عجیبی داشت. از جاهایی که ایشان از حضرت رضا طلب و آرزوی شهادت کرد همان جا بود.
@sardaraneashgh
🚨 اتفاق عجیب دوماه بعد از ازدواج #شهید_چمران
💠 دو ماه از ازدواج غاده و مصطفی میگذشت که دوستِ غاده مسئله را پیش کشید: « غاده! در ازدواجِ تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارهایت خیلی #ایراد میگرفتی، این بلند است، این کوتاه است... مثل اینکه میخواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من متعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟ غاده با #تعجّب دوستش را نگاه کرد، حتی دل خور شد و بحث کرد که مصطفی #کچل نیست، تو اشتباه میکنی. دوستش فکر میکرد غاده #دیوانه شده که تا حالا این را نفهمیده. آن روز همین که رسید خانه در را باز کرد و چشمش افتاد به #مصطفی؛ شروع کرد به خندیدن. مصطفی پرسید: چرا میخندی؟ و غاده چشمهایش از خنده به #اشک نشسته بود، گفت: «مصطفی، تو #کچلی؟ من نمیدانستم!» و آن وقت مصطفی هم شروع کردن به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی هم تعریف کرد. از آن به بعد آقای #صدر همیشه به مصطفی میگفت: شما چه کار کردید که #غاده شما را ندید؟
@sardaraneashgh
✏️به همرزمانش گفته بود:
🎙«من سی و سومین شهید
روستای بیشه سر هستم»✌️
💬به اطرافیان گفته بود برای شهادتش دعا کنند🌹و به همه سفارش می کرد تا در قنوت🤲 نمازشان، دعای فرج بخوانند😎و شهادت📿او را از خدا بخواهند.
🎤میگفت ''گرچه به کمتر از شهادت راضی نیستم؛ولی از خدا می خواهم که اگر شهید نشدم، اجر شهید را به من بدهد''🎨🥇
#شهید_کمیل_صفری_تبار
@sardaraneashgh
زمانی که قدمِ اوݪ را در این راه برداشتم
به نیتِ لقایخدا و شهادت بود
امروز بعد از گذشت این مدت راغبتر شدهام
که این دنیا محلی نیست که دݪی
هوایِ ماندن در آن را بنماید..
#شهید_محمدرضا_تورجیزاده
@sardaraneashgh
🔵#تلنگر
🔺بزرگیات همین بس ڪه نمرود هم حسابمان نڪردی ڪه قاتلمان پشهای باشد. ویروسی بسمان بود. 😔
♨️ما مگر غیر از تسلیم و رضا چارهای هم داریم...
این شبها بوی الڪل دستهایمان وقت قنوت🤲 فرشتههایت را اذیت نمیڪند؟
✨ڪیف آخر نمازمان همان دستی بود ڪه به صورت میڪشیدیم و حالا نباید بڪشیم... 😔
عشق است، ما را چه به این دخالت ها ڪه از تو بپرسیم چرا؟ 🚫
✍خودمان یڪجایی یڪ دستهگلی آب دادهایم چوبش را هم داریم میخوریم،😭
🕋خانه را خلوت ڪردهای نڪند مهمان ویژه ای داری؟
نڪند خبری باشد؟ بنده را چه به این پرسشها؟🚫
رعیت گیوه سوخته را چه به این پرسشها؟🚫
ما نه نمرودیم ڪه خلیل در آتش انداخته باشیم،🔥
نه شریعه بر عزیز ڪردهات بستیم، 💞
خاڪمان به سر ڪه گناهمان هم در حد عفو تو نیست، 😢
آدم ڪه یڪ برگ چڪ حرام نمیڪند برای بیست هزار تومن...
راحتت ڪنم ما سرمان توی گوشیست و وقتهایی هم ڪه نیست غم نان و معاش نمیگذارد😔 برویم تو را بخوانیم و بفهمیم...
ما ڪتاب تورا ڪم خواندهایم...
✍از یڪ جاهایی امتحان بگیر ڪه قبلا درس دادهای...
دل ما را هم قرنطینه ڪن... 💔
بعد بنشینیم توی یڪ حسینیهای معطرش ڪنیم
و دیگر هیچڪس را راه ندهیم 💝
اصلا ڪلیدش دست خودت،
اتفاقا خوب ڪاری ڪردی💞.
فقط یڪ چیزی... لطفا به محرّم آینده برسیم ... تنها امید ما همان چند قطره اشڪ بر حسین توست ، آن را از ما دریغ نڪن....😭😭😭
#تلنگر
#دلنوشته_ای_برای_خدا
@sardaraneashgh