اولین شب افطار پارسال سردار دلها مهمان خانه شهید پورجعفری
عکس دیده نشده زیبا از
🌹سردار دلها🌹
@sardaraneashgh
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
🔹برای گذران زندگی من هم مجبور بودم همراه همسرم کار کنم و اصغر معمولا تنها در خانه🏡 می ماند. وقتی هم می امدم منزل خسته میشدم و البته بارها به زبان می اوردم که #اصغر الان چایی☕️ می چسبه بعد هم درست میکردم و میخوردیم.
🔸یه روز وقتی از کار برگشتم دیدم اصغر برام چایی دم کرده😍 اما خیلی داغ_نبود تفاله چایی هم رو استکان مشخص بود. من به اصغر سپرده بودم که در نبود من دست به اجاق گاز نزنه❌
🔹واسه همین پرسیدم: فدات شم چطور چایی درست کردی⁉️ تمام قد و جدی جلوم ایستاد و گفت: هیچی مامان اب ریختم کتری. توی حیاط گذاشتم جلو آفتاب ☀️داغ که شد چای ریختم قوری و برات آماده کردم
🔸نمی دونستم گریه کنم یا بخندم
"الهی مادر فدات بشه"، میخواست من رو خوشحال کنه. منم دلش رو نشکوندم
چایی رو خوردم😋 و خندیدم. گفت: مامان خستگیت در اومد؟؟ گفتم: اره عزیییزم♥️
راوی: مادرِ شهید
شهید_اصغر_الیاسی
شهید_مدافع_حرم🌷
@sardaraneashgh
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
خداوند به یكى از پیامبران وحى كرد :
كه فردا صبح اول چیزى كه جلویت آمد #بخور ! و دومى را #بپوشان ! و سومى را #بپذیر ! و چهارمى را #ناامید_مكن ! و از پنجمى #بگریز !
پیامبر خدا صبح از خانه بیرون آمد. در اولین وهله با #كوه_سیاه بزرگى روبرو شد، كمى ایستاده و با خود گفت :
خداوند دستور داده این كوه سیاه را بخورم . در حیرت ماند چگونه بخورد! آنگاه به فكرش رسید خداوند به چیز محال دستور نمى دهد، حتما این كوه خوردنى است . به سوى كوه حركت كرد هر چه پیش مى رفت كوه كوچكتر مى شد سرانجام كوه به صورت لقمه اى درآمد، وقتى كه خورد دید بهترین و لذیذترین چیز است .
از آن محل كه گذشت #طشت_طلایى نمایان شد. با خود گفت : خداوند دستور داده این را پنهان كنم . گودالى كند و طشت را در آن نهاد و خاك روى آن ریخت و رفت . اندكى گذشته بود برگشت پشت سرش را نگاه كرد دید طشت بیرون آمده و نمایان است . با خود گفت من به فرمان خداوند عمل كردم و طشت را پنهان نمودم .
سپس با یك #پرنده برخورد نمود كه باز شكارى آن را دنبال مى كرد. پرنده آمد دور او چرخید. پیامبر خدا با خود گفت :
پروردگار فرمان داده كه این را بپذیرم . آستینش را گشود، پرنده وارد آستین حضرت شد. #باز_شكارى گفت :
اى پیامبر خدا! شكارم را از من گرفتى من چند روز است آنرا تعقیب مى كردم .
پیامبر با خود گفت :
پروردگارم دستور داده این را ناامید نكنم . مقدارى گوشت از رانش برید و به او داد و از آن محل نیز گذشت ناگاه قطعه #گوشت_گندیده را دید، با خود گفت :
مطابق دستور خداوند از آن باید گریخت .
پس از طى مراحل به خانه برگشت شب در خواب به او گفتند: ماءموریت خود را خوب انجام دادى . آیا حكمت آن ماءموریت را دانستى و چرا چنین ماءموریتى به شما داده شد؟
پاسخ داد: نه ! ندانستم .
گفتند: اما منظور از كوه غضب بود. انسان در هنگام غضب خویشتن را در برابر عظمت خشم گم مى كند. ولى اگر شخصیت خود را حفظ كند و آتش غضب را خاموش سازد عاقبت به صورت لقمه اى شیرین و لذیذ در خواهد آمد.
و منظور از طشت طلا عمل صالح و كار نیك است ، وقتى انسان آن را پنهان كند خداوند آن را آشكار مى سازد تا بنده اش را با آن زینت و آرایش دهد، گذشته از این كه اجر و پاداشى براى او در آخرت مقدر كرده است . و منظور از پرنده ، آدم پندگویى است كه شما را پند و اندرز مى دهد، باید او را پذیرفت و به سخنانش عمل كرد.
و منظور از باز شكارى شخص نیازمندى است كه نباید او را ناامید كرد.
و منظور از گوشت گندیده غیبت و بدگویى پشت سر مردم است ، باید از آن گریخت و نباید غیبت كسى را كرد.
@sardaraneashgh
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
وقتی «حاج قاسم سلیمانی» برای
«قاسم سلیمانی» فاتحه خواند•••
پساز رجعت پیکر پاسدار شهید مدافع حرم
«علی سعد» در فروردین ۹۸ که در بهمن۹۴
در خانطومان به شهادت رسیده وجاویدالاثر
گردیده بود، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی،
بدون اعلام قبلی به دیدار خانواده ی این شهید در شهر امام شهرستان دزفول میآید
حاج قاسم پس از این دیدار برای ادای احترام
به مزار این شهید معظم و سایر شهدا، در بین
خیل عظیمی از مردم شهید پرور شهر امام و
میانرود دزفول در گلزار شهدای اسحاقابراهیم حاضر می شود. پس از قرائت فاتحه بر مزارِ شهدای سعد، لابلای مزارهای مطهر گلزار قدم می زند و اسامی شهدای مدفون در آن بهشتِ زمینی را از نظر می گذراند که ناگهان نگاهش روی سنگ مزار یکی از شهدا ثابت می ماند.
«شهید قاسم سلیمانی»
این تشابه اسمی برای حاج قاسم ؛
آنچنان جالب و دلنشین به نظر میآید
که سراغ از شهید و خانوادهاش میگیرد
و سپس لبخندی روی لب هایش شکوفا
میشود و میگوید: «انگار ما هم شهید
شده ایم و نمی دانستیم!»
و امروز حاج قاسم سلیمانی و قاسم و
یعقوب سلیمانی همنشین هم در بهشت
برزخے پروردگار هستند ....
سردار_دلها
شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
@sardaraneashgh
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
ماه رمضان را آمده بود خانه...
به علی می گفت :
«امسال ماه رمضون از خدا احدی الحسنیین را خواستم؛ یاشهادت یا زیارت.»🙂
هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه، هر سی شب ! وقتی دعا را می خواندند، توی حال خودش نبود، ناله می زد، داد می کشید ، استغفار می کرد ، از حال می رفت.😢
از دعا که برمی گشتند،گوشه ی حیاط، می ایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم نمی انداخت🍃، هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمی توانست خوب قنوت بگیرد، باهمان حال، العفو می گفت، گریه می کرد، میگفت « ماه رمضون که تموم بشه، من هم تموم میشم.»💔🕊
یادگاران جلد هشت
ڪتاب شهید ردانی پور، ص ۷۵
🌹شھید_مصطفی_ردانی_پور
@sardaraneashgh
۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ڪل ڪل شیرین
دو مدافع حرم ☺️
شهـید حسن قاسمی دانا
شهـید مصطفی صد رزاده
هـمیشہ باهـم شوخے میڪردن😁
حتے لحظاتے قبل از شهـادت 🕊
شادی روحشون صلوات🌹
@sardaraneashgh
۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
دستنوشتهٔ زیبای شهید مسعود ملا درباره ماه مبارک رمضان:
«با سلام بر ایام الله
با سلام بر کسانی که ایام الله را به وجود آوردند
با سلام بر امام زمان(عج)
سلام بر امام عزیزمان که جانم فدایش باد
سلام بر #شهدا که در این ماه جایشان بر سر سفره های افطار خالی است
عجب صفایی دارد ماه رمضان
ماهی که همه به میهمانی خدا می روند
ماهی که در رحمت، بر روی تمام بندگان خدا باز می شود
ماهی که خدا در دل ها نفوذ می کند
در ماه رمضان خدا در چشم های بصیرت مردمان پاکدل نفوذ می کند سعی کنید از این ماه به حول و قوه الهی بیشترین استفاده ها را ببرید در این ماه دل ها همه جلا پیدا می کند و دلی که به یاد خدا پاک شود نگرانی هم ندارد»
@sardaraneashgh
۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
ما را به دعا
کاش فراموش نسازنند
رندان سحرخیز که صاحب نفسانند ...
دعامون ڪنید🌹
@sardaraneashgh
۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
همسر شهید:
🌿سحرهای ماه مبارک رمضان، از بهترین لحظات زندگی مشترک من و هادی بود، من هنوز هم شوخیها و خندههای سحرهای مشترکمان را به خاطر دارم.
هادی هر روز یک جزء قرائت میکرد و انس او با قرآن در ماه مبارک رمضان بسیار رشک برانگیز بود.✨
توصیه هادی به فرزندانمان این بود که نماز را اول وقت بخوانند، گفت: آن وقتی که بچههایمان کوچک بودند، دست آنها را میگرفت و برای نماز به مسجد میبرد🕌؛ برای اقامه نماز صبح هم همه اعضای خانواده را به آرامی و نرمی بیدار میکرد.
شهید مدافع حرم هادی کجباف🌹
@sardaraneashgh
۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
نخلها تکیه کرده بودند
به قامت بسیجی ها
و
تاریخ مسیر خود را از راهی گرفت
که #فرزندان_خمینی نشان دادند...
ای که
مرا خواندهای
راه، نشانم بده ....
@sardaraneashgh
۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
🌹شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال میکردند.
♦️خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا میرود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت نماز است.
🌷شهید_علی_اکبر_شیرودی
🌹 سالروز شهادت
شادی روحش صلوات🌹
@sardaraneashgh
۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ببینید| اگر همه دنيا هم جمع بشوند و خيری بخواهند به تو برسانند كه خدا آن خير را برای تو ننوشته است و مقدّر نكرده است، نميتوانند اين كار را بكنند.
#حدیث_اخلاق
@sardaraneashgh
۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
#ماگُم_شدگانِ_عصر_حاضریم
#حاج_اسماعيل_دولابی
ازمن سوال شد"امام زمان💚 غایب است" یعنی چه؟
گفتم: غایب؟ کدام غایب؟! بچه، دستش را از دست پدر رها کرده و گم شده، میگوید
پدرم گم شده است!
@sardaraneashgh
۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_صوت_مهدوی
💽🔺چه رشته ای به درد امام زمان میخوره؟؟
🔺توی چه زمینه و تخصصی میشه به امام زمان خدمت کرد؟
✔️ سوالی که خیلی پرسیده بودید رو استاد #رائفی_پور پاسخ دادن 👌
♻️ #نشرحداکثری
@sardaraneashgh
۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
🔻رزمنده اى که عروس ۱۰روزه اش رو بخدا سپرد و راهى دم_عشق شد😭
🌷شهید هادی شجاع، اثبات کردکه وهب محصور تاریخ نیست و بادرک کل يوم عاشورا، وهب دیگر شد.
🌷مدافع حرم عقیله بنی هاشم شهید هادی شجاع
سه روز بعد عروسیش دعوت حق رو لبیک گفت و برای دفاع از حرم ناموس آل الله اعزام شد.🇮🇷
🌷هادی قبل اعزام تو مصاحبه ای به گزارشگر که ازش میپرسه تو که سه روزه ازدواج کردی برای چی داری میری؟ با لبخند جواب میده ازدواج من بهونه ای بود برای زود رفتن !!🕊
🌷واقعا عاشق شهادت بود بعد محمودرضا بیضایی همه جا میگفت دعا کنید منم برم...
شهید_مدافع_حرم هادی شجاع🌹
@sardaraneashgh
۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
خودش که چیزی نمیگفت. تودارتر از این حرفها بود. پورجعفری از یک طریقی فهمیده بود حاجی مشکل مالی دارد. بیسروصدا و دور از چشم حاج قاسم موضوع را با سردار قاآنی در میان گذاشته بود. سردار هم به معاون اداری مالی دستور داده بود یکی از مأموریتهای حاجی را حساب کنند و پولش را بریزند به حساب.
تا فهمید ماجرا از چه قرار است، اول پول را برگرداند بعد هرسه را توبیخ کرد؛ پورجعفری، سردار قاآنی و معاون اداری مالی را. با تشر گفت: «شما اشتباه میکنید توی زندگی شخصی من دخالت میکنید، به شما ربطی نداره من مشکل مالی دارم یا ندارم. منبعد هم دیگه از این کارا نکنید.»
حسین پورجعفری سیوچند سال همسنگر و همرزم حاج قاسم بود و از برادر بهش نزدیکتر. از این مدت طولانی بیستودو سالش را در سپاه قدس کنار هم بودند؛ شب و روز، از این کشور به آن کشور و از این شهر به آن شهر. خودش میگفت: «یاد ندارم توی اینهمه سال، حاجی برای یه روز مأموریت خارج از کشورش ریالی گرفته باشه.»
منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، صفحه 125
@sardaraneashgh
۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
🍃 وقتی گرههای بزرگ به کارتان افتاد، از خانم فاطمه زهرا(س) کمک بخواهید...
گرههای کوچک را هم از شهدا بخواهید برایتان باز کنند.
📙 کتاب خداحافظ سالار
🌹 #شهید_حسین_همدانی
@sardaraneashgh
۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
22.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹چطور میتوان به حضرت زهرا سلام الله علیها رسید؟
▫️شنیدنی هایی از شهیدان سید صادق اقا اعلایی و علی اکبر طرازانی
@sardaraneashgh
۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
🌷آرامش حاج قاسم سلیمانی در مواجهه با جنگندههای آمریکایی
🎙خاطره شهید شهید حسین پورجعفری :
🍃بین زمین و آسمان بودیم، توی هواپیما داشتیم میرفتیم سوریه. نگاهم به حاجی بود، سرش را تکیه داده بود به صندلی و چشمهایش را بسته بود، انگار که خوابیده باشد. از شیشه هواپیما دو جنگنده آمریکایی را دیدم که مثل لاشخور دورمان میپلکیدند🛫. دلم هری ریخت، ترس برم داشت، فکرم پیش حاجی بود، یک دقیقه گذشت، دو دقیقه، همانطوری که سرش را به صندلی تکیه داده بود چشمهایش را باز کرد. خونسرد گفت: نگران نباش چند دقیقه دیگه میرن😊، دوباره چشم هایش را بست. چند دقیقه گذشت و رفتند.
هواپیما میخواست توی فرودگاه سوریه بنشیند که از چپ و راست تیر سمت ما حواله شد💥. حاجی رو کرد به خلبان و گفت: ما سریع پیاده میشیم، تو دوباره تیکاف کن.
🛬تا چرخهای هواپیما به زمین خورد و سرعت کم شد پریدم پایین، خلبان دوباره سرعت گرفت و هواپیما از زمین توی چشم به هم زدن از آسمان فرودگاه دور شد و ما تغییر موضع دادیم و آمدیم یک کنج امن👌
تا خودمان را پیدا کنیم چند خمپاره درست خورد همان جایی که پیاده شده بودیم، خدا بخیر گذراند.🌹
@sardaraneashgh
۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
بعضیها وقتی میروند آن قَدر سبکبارند که آدم بهشان غبطه میخورَد...
دَر وصیت نامه اش نوشته بود :
" فقط هَفت تا نماز غفیله ام قضا شده؛ لطفاً برایم بخوانید! "
✨شهید مسعودگنجی آبادی✨
@sardaraneashgh
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
✍شهید حاج قاسم سلیمانی:
وقتی میخواستم در اول بحران سوریه یک نامی را نامگذاری کنم، خیلی فکر میکردم که اگر بخواهیم از عالم اسلامی کسانی را برای دفاع از حرم جذب بکنیم چه نامی برای آنها بگذاریم، دیدم پرجاذبهترین نام که میشود به این حرکت جهادی جدید اطلاق کرد، نام مدافعین حرم است.
@sardaraneashgh
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
به به👏👏👏
#شاهزاده_قاسـم_ابن_الحسـن❤️
نـان و خــرمـا و کـمـی
شـیر #عـسـل هم آمـد
اوّلـیـــن گُـل پــســـرِ
#شیـرِ_جـَـمـَل هم آمد
آب و آیــیـنـہ بـیـاریـد،
#حـــسـن بـابـا شـــد
#قـاسـمـش نــورِ دلِ
#حـضـرت_زهــرا آمـد
@sardaraneashgh
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
#خاطرات_شهدا
ماه رمضان بود و ما در سوریه بودیم که یکی از افسرهای ارشد سوری ما را به ضیافت افطار دعوت کرد ؛
با تعدادی از رزمندگان از جمله ، بیضائی به میهمانی رفتیم و خیلی هم تشنه بودیم ؛
دو سه دقیقه بیشتر تا افطار نمانده بود و می خواستیم وارد سالن غذا خوری شویم اما محمود رضا منصرف شد و گفت من بر می گردم ؛
رزمندگان لبنانی اصرار داشتند که با آنها به افطاری برود و من نیز مصر بودم که دلیل برگشتنش را بدانم ، بیضائی به من گفت شما ماشین را به من بده که برگردم و شما بروید و افطارتان را بخورید ، من هم بعد از افطار که بر گشتید دلیلش را برایتان می گویم .
بعد از افطار علت انصرافش از میهمانی را پرسیدم و او در جوابم گفت:
اگر خاطرت باشد این افسر
قبلا نیز یکبار ما را به میهمانی ناهار دعوت کرده بود ؛ آن روز بعد از ناهار دیدم که ته مانده ی غذای ما را به سربازانشان داده اند و آنها نیز از فرط گرسنگی با ولع غذای ته مانده را می خورند ، امروز که داشتم وارد سالن می شدم فکر کردم اگر قرار است ته مانده ی غذای افطاری مرا به این سربازها بدهند ، من آن افطار را نمی خورم...
👈 نقل از سرهنگ پاسدار محمدی جانشین تیپ امام زمان (عج) سپاه عاشورا
مدافع حرم
🌹شهید محمودرضا بیضایی
@sardaraneashgh
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
🌹شهیـــــد
تاباخاڪ اُنس نگیرے ،
راهے بہ مراتب قرب نخواهے داشت !
سید_مرتضےآوینے
خاک بر چھره تان همان خاک کربلای حسین است مگر نه اینکه گفته اند : کربلای جبهه ها ...
سرداران_ 🌹شهید،،ڪاظمی_خرازی
🌹التماس دعای شهادت
@sardaraneashgh
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
حسین (ع)جان💚
🌹تو تجلے خدایے و خراب تو منم
🌿پاے اسم تو میان آمد و لرزید تنم
🌹السلام اے پسر فاطمہ را تا گفتم
🌿عالمے مسٺ شد از عطر سلامِ دهنم
سلام اربابم💚
حضـرٺ عشـــق🌹
@sardaraneashgh
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
#جنازه_ی_عجیب
♨️سال ۱۳۶۹ بود.
من مسئول پذیرش سازمان بودم.
یک روز دو خانم میانسال مراجعه کردند. از نوع پوشش آنها مشخص بود که از خانوادههای مذهبی و معتقد بودند. آنها را دعوت کردم که روی صندلی بنشینند و بگویند که چه میخواهند.
درخواست آنها کمی عجیب بود. حکمی از یکی از شعبات دادگاه داشتند مبنی بر مجوز نبش قبر جنازه یک خانم که حدود ۲ یا ۳ ماه پیش دفن شده بود.
کمی تأمل کردم، با توجه به داشتن دستور قضائی و قانونی، نبش قبر بلامانع بود..
معمولاً جنازه بعد از چند روز متلاشی میشود، بو میگیرد و شرایط خوبی ندارد.
نبش قبر انجام شد ...چیزی که مشاهده کردیم عجیب بود ...
انگار نه انگار که این جنازه بیش از چند ماه است که دفن شده. کفنی سفید و روشن، بوی خوش و معطر از این جنازه بلند بود. همه گریه میکردند. عجیب بود. باورش هم عجیب است. نمیدانم چگونه و با چه حالی دفترم برگشتم.
ن دو خانم برای ادامه کارهای اداری آمدند. ناخودآگاه پرسیدم: ایشان کی هستند؟ چه کرده اند؟ شما را به خدا بگوئید. آنها گفتند: هیچ. ایشان هم یک انسان معمولی مثل ما بودند. فقط صبحهای جمعه #زیارت_عاشورای ایشان ترک نمیشد. با زیارت عاشورا مأنوس بود....
@sardaraneashgh
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴وحشتی که کوچکترین سرباز سردار دلها را به جان دشمن انداخت...
علیرضامظفرینیا
🌹شهیدشهروزمظفرینیا
@sardaraneashgh
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹