eitaa logo
شهید جمهور
151 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.8هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار کیست ؟؟؟ 😊 سردار از دختر ۳ ساله تا پیرمرد ۹۰ ساله جلو پاش بلند می شد 😊 🔻بسیار جالب @sardaraneashgh
شهید جمهور
🌸🌟🍃🌸❄️ ⭐️🍃🌸❄️ 🍃🌸❄️ 🌸❄️ ❄️ حدود بیست سال پیش در ایام محرم پایم ضربة شدیدی خورد؛ به طوری که قدرت حرکت نداشتم. پایم را آتل بسته بودند. ناراحت بودم که نمی توانستم در این ایام کمک کنم. نذر کرده بودم که اگر تا روز عاشورا خوب شوم، با بقیة دوستانم دیگ های مسجد را بشویم و کمکشان کنم. شب عاشورا رسیده بود و هنوز همان طور بودم. از مسجد که به خانه رفتم، حال خوشی نداشتم. زیارت را خواندم و کلی دعا کردم. نزدیکی های صبح بود که گفتم مقداری بخوابم تا صبح با دوستانم به مسجد بروم. در خواب دیدم در مسجد (المهدی(عج)، بلوار امین قم) جمعیت زیادی نشسته اند و من هم با دو عصا زیر بغل بودم. یک دستة عزاداری در حال ورود به مسجد بود. جلوی دسته، شهید «سعید آل طه» داشت نوحه می خواند. با خود گفتم: اینکه شهید شده بود! پس اینجا چه کار می کند؟ ناگهان دیدم پسرم، (شهید محمّد معماریان) هم کنارش هست. عصازنان به قسمت زنانه رفتم و در حال تماشای این ها بودم که دیدم محمد به سراغم آمده و دستش را دور گردنم انداخت. به او گفتم: مادر، چه قدر بزرگ شدی؟ آره، از وقتی که به اینجا آمدیم، کلّی بزرگ شدیم. بعد رو به من کرد و گفت: مادر! چه شده؟ مشکلی داری؟ چیزی نشده، پاهایم کمی درد می کرد، با عصا آمدم. ما چند روز پیش رفتیم کربلا. از ضریح برایت یک شال سبز آوردم. بعد دست هایش را باز کرد و از سر تا مچ پاهایم کشید، آتل و باندها را باز کرد و شال سبز را به پایم بست و گفت: از استخوانت نیست؛ کمی به خاطر عضله ات است که آن هم خوب می شود. از خواب بیدار شدم، دیدم باندها همه باز شده و شال سبزی هم به پاهایم بسته شده بود. آهسته بلند شدم و آرام آرام راه رفتم! من که کف پاهایم را نمی توانستم روی زمین بگذارم، داشتم بدون عصا راه می رفتم. پایین رفتم و شروع به کار کردم که پدر محمّد از خواب بیدار شد. وقتی من را در این حالت دید زد زیر گریه... . بعدها این جریان به گوش آیت الله العظمی گلپایگانی(ره) رسید. ایشان گفتند: او را نزد من بیاورید. پیش ایشان رفتم و شال را به ایشان دادم. ایشان گفتند: به جدّم قسم، بوی حسین(ع) را می دهد. سپس به آقازاده شان گفتند: آن تربت را بیاورید، می خواهم با هم مقایسه کنم. وقتی تربت را کنار شال گذاشتند، گفتند که این تربت و شال از یک جا آمده است. فکر نکنید این یک تربت معمولی است! این تربت از زیر بدن امام حسین(ع) برداشته شده است، مال قتلگاه است، دست به دست علما گشته تا اکنون به دست ما رسیده است. شما نیم سانت از این شال را به ما بدهید، من هم به جایش به شما از این تربت می دهم. گفتم: بفرمایید آقا، تمام شال برای خودتان. ایشان گفتند: اگر قرار بود این شال به من برسد، خداوند شما را انتخاب نمی کرد. خداوند خانوادة شهدا را انتخاب کرد تا مقامشان را یادآور شود. آن شال هنوز هم پربرکت و شفابخش است. ( این ها نشان از عظمت خانواده های شهدا دارد ) (امتداد) @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوه های پسری حاجی هستند. تو دل بروهای پدر بزرگ...😊 ولی هفت ماهی هست که گرمای دستهای بابا قاسم را حس نمیکنند.😔💔 🕊 @sardaraneashgh
میگفت یه مقدار👏 هم که شده از چایی😍 روضه بخور تبرکه📿 🖤 🖤 🖤 @sardaraneashgh
امام جماعت واحد تعاون بود ، صدایش می زدند ، حاج آقا آقاخانی ، روحیه عجیبی داشت ، زیر آتش سنگین عراق ، شهدا را منتقل می کرد عقب ، توی همین رفت و آمدها بود که گلوله تانک سرش را جدا کرد . یاد صحنه شهادتش تنم را می لرزاند ، چند قدمیش بودم ، از سر بریده اش صدا بلند شد ، السلام علیک یا اباعبدالله..... 📕 خط عاشقی ، ج1 « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دست نوشته سید مرتضی آوینی ۵ روز قبل از شهادت...💔 @sardaraneashgh
مسعود جانم ماه محرم نزدیکه خدارو شکر همه اتفاقهای خوب زندگیت توی ماه محرم و صفره امسال سالروز تولد شمسی و قمری و سالگرد شهادتت.. میوه دلم شهادتت درکمو از محرم و صفر خیلی بالا برده نزدیک محرم دیگه آروم و قرار ندارم و مدام زندگیتو تا شهادت مرور می کنم... عکسای بچگی تو می بینم دلمو میذارم جای دل حضرت رباب... وقتی عکسای جوونی رو نگاه می کنم، جوان خوشتیپ، زیبارو، با اخلاق، مخلص، بی ریا، همه فن حریف، دلسوز، مهربون، دوست داشتنی و...، دلمو میذارم جای دل حضرت ام البنین و مادر شهدای کربلا مرد نیستم ولی دلمو میذارم جای دل امام حسین علیه السلام که چطور تحمل کرد تمام عزیزانش، بخاطر زنده موندن دین اسلام جلوی چشمش پرپر شدن نگاه جوونیت می کنم دلمو میذارم جای دل حضرت لیلا، چی کشید این مادر وقتی میدونست جوونش بره دیگه برنمی گرده... هر لحظه که یادت می کنم از عمق وجود میگم،: امان از دل زینب سلام الله علیها... چقدر ایمان حضرت زینب قوی بود که با دیدن این همه مصیبت محکم ایستاد و پیام عاشورارو به گوش بشریت رسوند مسعودم ای همه هست و نیست مادر، چقدر خوشحالم عزیزترینمو میوه دلمو مفت از دست ندادم چقدر خدارو شکر می کنم قلبم، هستیم، وجودم، جوان رعنام فدایی راه حق شده جوان رشیدم، فدای یک کاشی حرم حضرت زینب... مسعودم با افتخار و سرافرازی دلتنگیتو تحمل می کنم امیدم، هر لحظه به یادتم، پیش ارباب یادم کن از دعای خیرت بهره مندم کن مسعود جان تولد زمینی و آسمونی تو پیشاپیش تبریک میگم . @sardaraneashgh