eitaa logo
شهید جمهور
171 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
✅از استاد قاضی زاده سئوال شد بهترین هدیه برای اهلبیت در ایام ولادت و شهادتشون چیست؟ خودتون در این شبها چکار میکنید؟؟ فرمودند بهترین کار در شب ولادت و شهادت اهلبیت، خواندن 2رکعت نماز و اهدا 700 استغفار و صد صلوات است ..اگر فرصت نداشتی صد صلوات ،صد استغفار بخون..🌸 این نماز خوندی از اهلبیت حاجت نخواه، خودشون بلدند چی بهت بدن. یکسال این کار در هر شهادت و ولادت ادامه بده اثرات و اعجازش ببین. @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🍀 ✨پنهان ز دیده ها و همه دیده ها از اوست آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست ✨یک دست جام باده و یک دست جعد یار رقصی چنین میانه میدانم آرزوست... 🌹شهید حسین پور جعفری 🌹شهید حاج قاسم سلیمانی @sardaraneashgh
😔تیغ طعنه‌زنندگان به شما هم زخم زده است⁉️ من در یک شرکت حسابدار بودم. بعد از مراسم همسرم که به محل کار برگشتم، اولین حرف رئیسم این بود که شما چرا به محل کار برگشتید، با پول‌هایی که به شما می‌دهند دیگر نیازی به کار ندارید. این حرف خیلی ناراحتم کرد. طوری که با عصبانیت گفتم خب شما هم بروید تا پول خوب گیرتان بیاید. متأسفانه یکسری از افراد بدون اینکه اطلاع درستی داشته باشند با این طور حرف‌ها دل خانواده شهدا را می‌سوزانند.😔 در حالی که ما نه پولی گرفته‌ایم و نه عبدالحمید برای این چیزها رفته بود. متأسفانه طعنه‌هایی که می‌زنند روی فرزندانم اثر خیلی بدی گذاشته است. من دیگر محل کارم نمی‌روم چون می‌خواهم بیشتر کنار بچه‌ها باشم. گاهی اقوام به آدم حرف‌هایی می‌زنند که باورپذیر نیست. من یکبار به یکی از آشناها که او هم دم از پول و این چیزها می‌زد گفتم: همه پول‌های دنیا برای شما، من فقط همسرم و پدر بچه‌هایم را می‌خواهم نه چیز دیگری را.💔 راوی:همسرشهیدمدافع‌حرم 🕊 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹خاطره دیدار با رهبر از زبان زهرا فرزند سالاری فرزند شهید مدافع حرم عبدالحمید سالاری : 🍃آقا صدا زد: فرزند شهید مدافع حرم ، زهرا سالاری، بعد من رفتم پیشش. آقا بهم گفت شما تکواندو کاری؟ منم گفتم بله، همین لحظه آقا یه سه چهار ثانیه خنده ای از ته دلش زد و منو تشویق کرد وگفت: آفرین! آفرین به خانم ها و دختر خانم هایی که از کوچکی ورزش های رزمی میرن ... .بعد پرسید: کلاس چندمی؟ گفتم ششم.گفت : چند سالته؟ گفتم دوازده سال. بهم گفت درست رو بخون و حجابت رو هم بکوش همین جور همیشه رعایت کنی. بعد یه هدیه به من داد .. 🍃احساس میکردم رهبرم رو هزار بار دیدم . یه دو بیتی روی کاغذ برایش نوشته بودم و یک نقاشی و یک نامه ، بهش دادم ، اون خوشحال شد و گفت بعدا این رو میخونم... دو بیتی من این بود: آهن آبدیده را زنگ عوض نمیکند/چهره انقلاب را جنگ عوض نمیکند به خیل دشمنان بگوبه کوری دو چشمتان /مطیع امر رهبریم رنگ عوض نمیکنیم 🕊 @sardaraneashgh
🍂بسم رب الشهداء و صدیقین ✨ یک شب خواب حاج همت را دیدم؛ دقیقا در موقعیتی که در پایان‌بندی اپیزودهای مستند «سردار خیبر» هست!🤩 با بسیجی‌هایی که در فیلم کنار ماشین تویوتا منتظر حاج همت ایستاده‌‌اند تا با او دست بدهند، ایستاده بودم. حاج همت با قدم‌های تند رسید کنار تویوتا. من دستم را جلو بردم و با او دست دادم و حاجی را در آغوش گرفتم تا معانقه کنم. هنوز دستش توی دستم بود که گفتم: «دست ما را هم بگیرید» و توی دلم نیتم از این حرف طلب شهادت بود... که حاج همت در جوابم گفت: «دست من نیست!»❗️ از همان شب این خواب و حرف حاج همت برایم مسأله شده بود و مدام فکر می‌کردم چطور ممکن است برآورده شدن چنین حاجتی دست شهدا نباشد.🤔 همیشه فکر می‌کردم شهدا باید دست آدم را بگیرند تا باب شهادت به روی آدم باز شود. این قضیه بود تا یک شب که در خانه محمودرضا مهمان‌شان بودم خوابم را برای محمودرضا تعریف کردم. گفت: «راست گفته خب. دست او نیست!» بعد گفت: «من خودم به این رسیده‌ام و با اطمینان و یقین می‌گویم؛ هرکس شهید شده، خواسته که شهید بشود. ✨شهادت شهید فقط دست خودش است.» 🌹 @sardaraneashgh
❤️ امام مهدى عليه السلام ما از همه خبرهاى شما آگاهيم و چيزى از خبرهاى شما از ما پنهان نيست. 📚 بحارالأنوار ج53 ص174 @sardaraneashgh
🌺ای یازدهم امام شیعه ای مفتخر از تو نامِ شیعه 🌺بر سامره و حریمِ پاکت بر مهدی تو سلامِ شیعه 🌹 سالروز ولادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام را به ساحت قدس فرزند گرانقدرش، صاحب منصب ولایت و امامت، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ،همچنین نایب بر حقشان و به شما اعضای ارجمند تبریک عرض می‌نماییم. @sardaraneashgh
♥️ صلوات خاصه امام حسن عسکری (ع) 💖 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرِّ التَّقِيِّ الصَّادِقِ الْوَفِيِّ النُّورِ الْمُضِي‏ءِ خَازِنِ عِلْمِكَ وَ الْمُذَكِّرِ بِتَوْحِيدِكَ وَ وَلِيِّ أَمْرِكَ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ الْهُدَاةِ الرَّاشِدِينَ وَ الْحُجَّةِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيَائِكَ وَ حُجَجِكَ وَ أَوْلادِ رُسُلِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ @sardaraneashgh
اگر بنا بود آمریکا را سجده کنیم ، انقلاب نمی کردیم ؛ ما بنده خدا هستیم و فقط برای او سجده می کنیم ؛ سر حرفمان هم ایستاده ایم ؛ اگر همه ی دنیا ما را محاصره نظامی و تسلیحاتی کنند باکی نیست ؛ سلاح ما ایمان ماست ؛ ایمان بچه هاست که توی خلیج فارس با ناوهای غول پیکر می جنگند ؛ حاضریم که همه ی سختی ها را قبول کنیم ، فقط یک لحظه قلب امام عزیزمان شاد شود ؛ همین ...🥀 "شهید حاج علی چیت سازیان" @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطره ای از: 🌷 و 🌷 از زبان: دوست ✨ اسفند سال ۸۸ بود. مثل هر سال در تالار وزارت کشور برای سالگرد شهادت مراسم گرفته بودند. 🕯 تهران بودم آنروز. محمودرضا زنگ زد و گفت: می‌آیی مراسم؟ گفتم: می‌آیم، چطور؟ گفت: بیا، سخنران مراسم قاسم سلیمانی است. گفتم: حتما می‌آیم. و مقابل ورودی تالار قرار گذاشتیم.🏯 محمودرضا زودتر از من رسیده بود. من با چند نفر از دوستان رفته بودم. بیرون، محمودرضا را پیدا کردم و رفتیم و نشستیم طبقه بالا. همه صندلی‌ها پر بود و به زحمت جایی روی لبه یکی از پله‌ها پیدا کردیم و نشستیم روی لبه. تا حاج قاسم بیاید، با محمودرضا حرف می‌زدیم🗣 ولی حاج قاسم که روی سن آمد محمودرضا سکوت کرد و دیگر حرف نمی‌زد.😶 من گوشی موبایلم را درآوردم 📱و شروع کردم به ضبط کردن.🎙 محمودرضا تا آخر، همینطور توی سکوت بود و گوش می‌داد. وقتی حاج قاسم داشت حرفهایش را جمع بندی می‌کرد، محمودرضا یک مرتبه گفت: حاج قاسم خیلی ضیق وقت دارد. این کت و شلواری که تنش هست را می‌بینی؟ شاید اصرار کرده‌‌اند تا این کت و شلوار را بپوشد و الا حاج قاسم همین قدر هم وقت ندارد.🕒 بعد از برنامه، از پله‌های ساختمان وزارت کشور پایین می‌آمدیم که به محمودرضا گفتم: کاش می‌شد حاج قاسم را از نزدیک ببینیم. گفت: من خجالت می‌کشم وقتی توی صورت حاج قاسم نگاه می‌کنم؛ چهره‌اش خیلی خسته و تکیده است.😔 محمودرضا خودش هم این مجاهده و پرکاری را داشت. این اواخر یکبار گفت: من یکبار پیش حاج قاسم برای بچه‌ها حرف می‌زدم، گفتم: بچه‌ها من اینطور فهمیده‌ام که خداوند شهادت را به کسانی می‌دهد که پرکار هستند و شهدای ما غالبا اینطور بوده‌اند. بعد گفت: حاج قاسم این حرف را تأیید کرد و گفت بله همینطور بود @sardaraneashgh
📝نقل از یکی از دوستان شهید مجیری: 🌺یادش بخیر اردوی صعود به دماوند؛ هیچ وقت فراموش نمی کنم. بعد از چند ساعت کوله کِشی رسیده بودیم پناهگاه. فشارِ کم هوا موجب سر درد و حالت تهوع در اعضای گروه شده بود. قرار بود قبل از اذان صبح به سمت قله حرکت کنیم. شرایط جسمی مان هم اصلا مساعد نبود و همه در این فکر بودند که شب خوب استراحت کنند تا انرژی‌شان بازیابی شود. ولی وقتی در نیمه های شب از خواب بیدار شدم دیدم عبدالرضا گوشه ای از پناهگاه نشسته و دارد نماز می خواند... 💢حقّا که شهادت زیبنده‌ی او بود... 🔗شادی روحش صلوات. 🌹 شهید مدافع حرم عبدالرضا مجیری @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖌خواهر شهید: ایشان؛ بی نهایت از غیبت کردن متنفر بودند و بقول همکاران و دوستانشون در موقع صحبتها توی جمع همکاران و دوستان هر جایی صحبت غیبت میشد سریع حرف رو عوض می‌کردند👌،دارای حب و حیا بطوری کـه در مراسم هایی که شئونات اسـلامی رعایت نمی‌شد شرکت نمیکردند😊رفتارشون در کل جوری بود که تأثیر مثبت می‌گذاشت رو اطرافیان ،خیلی به من تأکید اکید می‌کردند بچه هامو تو مراسمهای مذهبی شرکت بدم اعم از مولودیها و عزاداریها🌺 و ... کلا در مورد زندگی ائمه خیلی باهامون صحبت می‌کردند از جمله حضرت زهـرا (س) و سعی می‌کردند غیر مستقیم یا مستقیم منظورشونو برسونند. @sardaraneashgh
۴آذرماه ، فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) گرامی باد. 🥀 🌷شهید علی چیت سازیان ۱۹ آذر ۱۳۴۱ در همدان به دنیا آمد. دوران ابتدایی و راهنمایی را در شرایط فقر خانواده گذراند و خود نیز برای امرار معاش خانواده اش کار می کرد. 🌷از همان کودکی تیزهوشی و توانایی جسمی او نمایان بود. همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی به هنرستان وارد شد. با فرمان امام خمینی مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی از طریق هنرستان وارد بسیج شد و در پادگان آموزشی قدس همدان آموزش های نظامی را گذراند. هوش و ذکاوت شهید علی چیت سازان در کسب فنون نظامی به قدری بود که در مدت کوتاهی به عنوان فرمانده نیروهای آموزشی انتخاب شد. با شروع جنگ تحمیلی و تجاوز دشمن بعثی به خاک مقدس جمهوری اسلامی، او که شوق زیادی برای رفتن به مناطق جنگی داشت، با تشکیل و قبول فرماندهی گردان انصار الحسین (علیه السلام) و به عهده گرفتن مسئولیت آموزش جنگ های کوهستانی در این گردان به منطقه عملیاتی رفت. در عملیات مسلم بن عقیل علیه السلام با اینکه بیش از ۱۷ سال سن نداشت ۱۴۰ نفر از نیروهای بعثی را که به اسارت رزمندگان اسلام در آمده بودند از داخل خاک عراق به پشت جبهه انتقال داد و شهامت و شجاعت خود را به اثبات رساند. @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻ناگفته شهید حاج قاسم سلیمانی از شهید حاج احمد متوسلیان ✍چند وقتی بود که شدیدا دنبال این بودم تا چند نفر که مطمئن بودم و هستم کامل ترین اطلاعات را از حاج احمد متوسلیان فقط آنها دارند، حضوری ببینم و در این رابطه سوال کنم تا اطمینانم از اطلاعاتی که تا امروز داشتم، کامل شود. حاج قاسم سلیمانی یکی از آنها بود که اطلاعات و نظرش خیلی برایم اهمیت داشت و به نوعی ختم کلام بود. دوست عزیزم "احسان محمدحسنی" - رئیس سازمان هنری رسانه اوج - با حاج قاسم ارتباط کاری زیادی داشت. یکی دو بار به او گفتم ترتیبی دهد با حاج قاسم جلسه ای کوتاه داشته باشم. یک بار قرار شد هنگامی که حاج قاسم به شهرک سینمایی دفاع مقدس برای بازدید از صحنه های فیلمبرداری "به وقت شام" می رود، برویم آن جا که به دلایلی جور نشد. 🔹گذشت تا اینکه بنده و خانواده ام برای جشن عروسی دختر آقا احسان که جمعه شب 24 اسفند 1397 در تالار طلائیه بود، دعوت شدیم. ساعت حدود 8 شب، دور میز کنار دوستان نشسته بودیم که ناگهان چشمانم از تعجب گرد شد. حاج قاسم سلیمانی، یکّه و تنها، با لباس شخصی‌و خیلی معمولی، وارد سالن شد.از همان اول به ذهنم رسید بروم سراغش، ولی مانده بودم چطور؟ نمی دانم چرا کم آوردم؟ احسان حسنی لطف کرد، دستم را گرفت و برد سر میزی که افرادی خاص نشسته بودند. مرا برد جلوی حاج قاسم. حاجی محترمانه و با ادب همیشگی، سریع از جا برخاست. تا احسان گفت: 🔹- ایشون آقای داودآبادی هستند که ...حاج قاسم لبخند زیبایی زد و گفت: - بله، ایشون رو که می شناسم ... قند در دلم آب شد. چه کیفی کردم از این حرف سردار. همین طور که روی صندلی سمت راستش می نشسستم، با خنده گفتم: - خب خدا رو شکر که بنده رو می شناسید، پس نیازی به معرفی نیست. و با خنده جوابم را داد. دور میز گرد، از سمت چپِ حاج قاسم، ابراهیم حاتمی کیا کارگردان، گلعلی بابایی نویسنده، مرتضی سرهنگی رئیس دفتر ادبیات و هنر مقاومت، و محسن مومنی رئیس حوزه هنری، که پهلوی من قرار داشت، نشسته بودند. 🔹حاجی داشت با آقای سرهنگی درباره نوشتن کتاب زندگی سردار شهید مهدی زین الدین فرمانده لشکر 17 علی بن ابی طالب (ع) صحبت می کرد که ظاهر برای این کار دو تن از نویسندگان معروف حوزه هنری را برده بودند پیش حاج قاسم. آقای سرهنگی که فهمید با حاجی کار دارم، لطف کرد، زود حرفش را تمام کرد و به صحبت با محسن مومنی مشغول شد. سعی کردم از فرصت پیش آمده که معلوم نبود مجددا نصیبم شود و نشد! در کمترین زمان، بیشترین و بهترین بهرۀ ممکن را ببرم! آرام دهانم را بردم دم گوشی حاجی و گفتم: - حاج آقا، من تقریبا 25 ساله که در ایران و لبنان پی گیر قضیه حاج احمد متوسلیان هستم ... نگاهش به روبه رو بود. همان طور حرف می زد. جرات نکردم به چشمانش نگاه کنم. با همان لبخند روی لبش، رو کرد به من و گفت: - خب، ببینم تو که 25 سال روی این پرونده کار کردی، به چه نتیجه ای رسیدی؟! آرام گفتم: "به این رسیدم که همون روز اول همشون شهید شده اند." با لحنی ملایم گفت: "درسته. دقیقا. تا همون شب اول همشون شهید شدند." 🔹با تعجب گفتم: "پس این حرفها که بعضیا می زنند که زنده اند و در زندان های اسرائیل هستند چیه؟" لبخند تلخی زد و گفت: "این حرف ها رو ول کن." و ادامه داد: خب دیگه به چی رسیدی؟جرات نمی کردم بگویم. نه این که از حاج قاسم بترسم، نه اصلا. بلکه از ادعای خود هراس داشتم. دهانم را به گوشش نزدیک کردم تا آن که بغلش نشسته بود، نشنود. و صحبت ادامه داشت و من، ساکت، ولی مات و مبهوت، مانده بودم! حمید داودآبادی ۲بهمن ۱۳۹۸ @sardaraneashgh
دمدمای غروب یک مرد کُرد با زن و بچه اش مانده بودند وسط یه کوره راه. من و علی هم با تویوتا داشتیم از منطقه برمی گشتیم به شهر. چشمش که به قیافه ی لرزان زن و بچه ی کُرد افتاد، زد رو ترمز و رفت طرف اونا. پرسید: «کجا می رین؟» مرد کُرد گفت: «کرمانشاه» _رانندگی بلدی؟ _کُرد متعجب گفت: «بله بلدم!» علی دمِ گوشم گفت: «سعید بریم عقب.» مرد کُرد با زن و بچه اش نشستند جلو و ما هم عقب تویوتا، توی سرمای زمستان! باد و سرما می پیچید توی عقب تویوتا؛ هر دوتامون مچاله شده بودیم. لجم گرفت و گفتم: «آخه این آدم رو می شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟» اون هم مثل من می لرزید، اما توی تاریکی خنده اش را پنهان نکرد و گفت: «آره می شناسمش، اینا دو – سه تا از اون کوخ نشینانی هستند که امام فرمود به تمام کاخ نشین ها شرف دارن. تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر ایناس... @sardaraneashgh
✍شهید حاج قاسم سلیمانی: خدایا ! به آن تپش قلب‌ها قسمت می‌دهیم . خدایا ! به آن ردپاهاقسمت می‌دهیم. خدایا ! به آن نمازها که در کنار این نهرها خوانده شد .خدایا! به آن جوان‌های عاشقی که تو این سنگرها و  کنار این نخل‌ها شهید شدند .خدایا! به آن جنازه‌های توی اروند که برنگشتند .خدایا ! به اضطراب قلب ما و به اشتیاق قلب اون‌ها قسم ات می‌دهیم .خدایا !عاقبت مارا ختم به شهادت کن. خدایا! به این آبی که این بچه‌ها در دلش حرکت کردند قسم ات می‌دهیم ...جز شهادت برای ما مخواه @sardaraneashgh