#ڪلام_شهـید :
#تلنگر
شهید ، عزاداری نمیخواهد
پیرو میخواهـد
شهـادت ڪہ مرگ عادی نیست
بلڪہ آغاز زندگی جاوید است
ڪہ خوشحالی دارد
#شهـید_مصطفی_ڪاظمزاده🦋🌱
#عملیات_مسلمبنعقیل۱۳۶۱
@sardaraneashgh
💢✨هیچ وقت مانع رفتنش نشدم، #دلتنگش بودم اما ته دلم راضی بودم به شهادتش، واقعا #حقش بود.
💢✨خودشم همیشه بهم میگفت اگه شما و مامان #راضی نباشید من هیچ وقت #شهید نمیشم.
💢✨وقتی که میرفت بهش گفتم من #نگران محمدامین هستم؛ اون خیلی کوچیکه اگه شهید بشی چی به سرش میاد!
گفت: خانم نگران نباش، اگه روزی من نباشم #خدا سرپرستش میشه، کلی هم قوم و خویش #معنوی پیدا میکنه
#شهید_علیرضا_بریری🌷
#شهید_مدافع_حرم
#یاد_شهدا_صلوات 🌷
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مرد میدان
شهیدحاج قاسم سلیمانی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
🌹شهید مهدی زین الدین: هرکس درشب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد آقا اباعبدالله الحسین 💚یاد می کنند.
🌹شهدا را یاد کنیم، با ذکر صلوات
شادی ارواح مطهر شهدا 🌹صلوات
@sardaraneashgh
وقتی دل من با غم #عشق تو سرشتند
بر صفحه ی پیشانی ام این #آیه نوشتند
این شاعر دیوانه ی #عاشق صفت ماست
این طایفه ی #مست همه اهل #بهشتند..
🌷شهید جواد محمدی
آقاجوادعزیزم نـــــــــــــ♥گاهی
❤️ #التماس دعا
عطر شهدا گوارای وجودتون
با ذکر صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
یادم هست زمانی که برای راهیان نور جنوب میرفتیم،من و هادی و چند نفر دیگر از بچههای مسجد، جزء خادمان دوکوهه بودیم.آنجا هم هادی دست از شیطنت بر نمیداشت.🌹
مثلاً، یکی از دوستان قدیمی من با کت و شلوار خیلی شیکٔ آمده بود دوکوهه و میخواست با آب حوض دو کوهه وضو بگیرد.
هادی رفت کنار این آقا و چند بار محکم با مشت زد توی آب! 😁
سر تا پای این رفیق ما خیس شد. 😩🤧😑
یکٔ دفعه دوست قدیمی ما دوید که هادی را بگیرد و ادبش کند.😐
هادی با چهرهای مظلومانه شروع کرد با زبان لالی صحبت کردن. این بندهی خدا همین تا دید این آقا قادر به صحبت نیست چیزی نگفت و رفت. شب وقتی تو اتاق ما آمد، یکٔ باره چشمانش از تعجب گِرد شد .😳هادی داشت مثل بلبل تو جمع ما حرف میزد!😉😄
منبع:#کتاب_پسرڪ_فلافل_فروش
#شهدارفتندوجاماندهایم 😔
سال روزِ تَوَلُدَش:1367/11/13
سال روزِ آسِمانے شُدَنَش:1393/11/26
هدیه به شهید هادی ذوالفقاری یڪ صلوات هدیه ڪـنید 🌸🍃
#شهید
#شهادت
@sardaraneashgh
🍀حکایتی عجیب و زیبا
✍ شهید حاج قاسم سلیمانی نقل می کند: «یکی از اشرار بزرگ سیستان و بلوچستان را که سالها به دنبالش بودیم که هم در مسئله قاچاق مواد مخدر خیلی فعالیت میکرد و هم تعداد زیادی از بچّههای ما را شهید کرده بود را با روشهای پیچیده اطّلاعاتی برای مذاکره به منطقه خاصی دعوت کردیم و پس از ورود آنها به آنجا او را دستگیر کردیم و به زندان انداختیم.
خیلی خوشحال بودیم. او کسی بود که حکمش مثلا پنجاه بار اعدام بود. در جلسهای که خدمت مقام معظم رهبری رسیده بودیم، من این مسئله را مطرح کردم و خبر دستگیری و شرح ماوقع را به ایشان گفتم و منتظر عکسالعمل مثبت و خوشحالی ایشان بودم.
✅رهبری بلافاصله فرمودند: همین الان زنگ بزن آزادش کنند!
‼️ من بدون چون و چرا زنگ زدم و دستور رهبری را عملی کردم، اما بلافاصله با تعجب بسیار پرسیدم «آقا چرا؟ من اصلا متوجه نمیشوم که چرا باید این کار را میکردم؟ چرا دستور دادید آزادش کنیم؟»
✳️رهبری گفتند: «مگر نمیگویی دعوتش کردیم؟»
بعد از این جمله! من خشکم زد. البته ایشان فرمودند:«حتما بعدا دستگیرش کنید.» و ما هم در یک عملیات سخت دیگر دستگیرش کردیم. اما مرام شیعه این است که کسی را که دعوت میکنی و مهمان تو است حتی اگر قاتل پدرت هم باشد حق نداری او را آزار بدهی...
📙برگرفته از کتاب مالک زمان. اثر گروه شهید هادی
@sardaraneashgh
مؤذن نماز صبح حرم رضوی
سال 1390 از طرف آستان قدس رضوی به او پیشنهاد دادند به اختیار خودش برای قرائت اذان ظهر یا مغرب و یا صبح به حرم برود.
محسن اذان صبح را انتخاب کرد تا از برکات سحر بیبهره نماند.
این قاری برجسته سال 1394 در حادثه منا در حج به شهادت رسید.
#شهید_محسن_حاجی_حسنی
روحش شاد
@sardaraneashgh
🌹شهـــید حسین معزغلامی:
طوری تلاش کنید 🌸 که اگر روزی . . .
امام زمان (عج) فرمودند
یک سرباز متخصص میخواهم
بفرمایند ، فلانی بیاید . . .✅
سربازی که هیچ کارایی نداشته باشد، بدرد آقا نمی خورد ❌
#الگوی_خودسازی
#شــهید_حسیـن_معـزغلامی
🌷
@sardaraneashgh
«مقبره شهدای سادات خمسه کوثر کوشک»، محلی است که پنج شهید از شهدای سادات ـ به نامهای:
#سید_صاحب_محمدی، #سید_علیرضا_جوزی، #سید_داوود_طباطبایی، #سید_حسین_حسینی و #سید_مهدی_موسوی
را در خود جای داده است.
این پنج شهید از جمع بسیجیان گردان الزهرا(س) لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) بودند که به عنوان شهدای شاخص و از بین ۲۰۰ شهید در منطقه عملیاتی سهراهی #کوشک، در تاریخ اول مردادماه سال ۶۷، مقارن با سحرگاه عید قربان و در آخرین روزهای دوران #دفاع_مقدس پس از قبول #قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل توسط #ایران به شهادت رسیدند.
این شهدا در پی حمله مجدد دشمن بعثی و پیشروی آنها تا جاده #اهواز به #خرمشهر ، به همراه دیگر رزمندگان در نبردی سخت و نابرابر با دشمن درگیر میشوند. یکی از وقایع حادث شده در این منطقه اصابت توپ مستقیم تانک دشمن به کامیون حامل ۲۸ رزمنده این گردان بود.
تنها پنج نفری که از #سادات بودند به شهادت رسیدند
از آن جمع، فقط این پنج شهید از سادات بودند و فقط آنان به شهادت رسیدند و پیکرهای مطهرشان از سر تا کمر چون اجداد طاهرینشان در کربلا بیسر و دست، به گونهای قطعه قطعه میشود که قابل شناسایی و تفکیک نبودند؛ به همین دلیل پس از عقبنشینی دشمن، قطعات مطهر پیکر این پنج شهید توسط دیگر همرزمان در همان محل شهادت به خاک گرم و خونین خوزستان سپرده میشود.
#نثار روح مطهر همه شهدا صلواتی عنایت فرمایید
اللهم صل علی محمد و ال محمد وعجل فرجهم
@sardaraneashgh
🌹🕊🌹🕊🌹
بوی عطر عجیبی داشت.
نام عطر را که میپرسیدیم جواب سر بالا میداد.
🌹شهید که شد در وصیتنامهاش نوشته بود:
به خدا قسم هیچ گاه عطری به خود نزدم.
هر وقت خواستم معطر بشم، از ته دل میگفتم:
"السلامعلیکیااباعبداللهالحسین"
❤️ شهیدحسینعلی اکبری ❤️
@sardaraneashgh
‹📞📻›
❬چشماشمجروحشدو
منتقلشڪردندتھران؛
محسنبعدازمعاینہازدڪترپرسید:
آقا؎دڪترمجرا؎اشڪچشممسالمہ؟
میتونمدوبارھبااینچشمگریہڪنم؟ッ
دڪترپرسید :
برا؎چۍاینسوالرومیپرسۍپسرجون
محسنگفت :
"چشمۍڪہبرا؎امامحسین
گریہنڪنہبہدردمننمیخورھ! . . .シ ❭ #شھیدمحسندرودے!
@sardaraneashgh
#خاطرات_شهدا
همسر شهید :
🔸نمیدانم بگویم خوشبختانه یا متأسفانه #آخرین_دیدار ما با داریوش در زمان #شهادتش بود🌷 من و آرمیتا همراه داریوش از محل کار به خانه باز میگشتیم که کنار درب منزلمان دو نفر تروریست منتظرمان بودند و به محض رسیدنمان به جلوی #درب_منزل یکی از آن دو نفر به سمت ماشین ما آمد و #داریوش را به گلوله بست و با شش گلوله داریوش را به شهادت رساند🕊
🔹آخرین دیدار من و #داریوش با دردناک ترین💔 خاطره در ذهن من و دخترم نقش بسته شده است. همسرم بی گناه و ناجوانمردانه در مقابل دیدگان من و #دخترم به رگبار گلوله بسته شد و حتی فرصت #خداحافظی هم پیدا نکردیم
🔸آرمیتا همیشه میگه که آرزویم این است که #شغل_پدرم را ادامه بدم و مثل بابا #شهید بشم. من به او میگویم که مامان جان پس من چی⁉️ من #تنها بمونم؟ و او جواب میدهد: «مگه شما نمیگی #شهدا_زندهاند و ما نمیتونیم اونا رو ببینیم ولی اونا ما رو میبینند؟ هر وقتی که منم #شهید_بشم همیشه میام بهت سر میزنم و تنهایت نمیگذارم!».
#شهید_داریوش_رضایی_نژاد
#شهید_هسته_ای
#سالروز_شهادت 🌷
@sardaraneashgh
☘مسئولیت سنگینی گرفته بودم.
🌷یک روز شهید تهرانی مقدم پیش من آمد و گفت دوست داری کارت خوب پیش برود؟ گفتم: بله.
💠گفت : به تمام نیروهای تحت امرت بگو بگویند خدایا ما این کار را برای تو انجام می دهیم اگر ثواب دارد آن را تقدیم حضرت زهرا (سلام الله علیها) می کنیم.
🌸 بعد از آن به صورت عجیبی کارهای ما درست می شد...
💥خوبه ما هم نیت کنیم بگوییم : خدایا ما کار خوبی نداریم همین اندک کارهای خوبمان را هم تقدیم حضرت زهرا (سلام الله علیها) می کنیم.
🌹ان شاء الله کارهای ما هم وسط کارهای خیر ائمه قرار می گیرد و اجر و قرب و برکت پیدا میکند..
🌹🌹🌹🌹
یادش گرامی چقدرشهدارنگ خدایی داشتند
🌼شادی روح شهدا صلوات🌼
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
@sardaraneashgh
13.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قهرمان سرزمین من
اویک قهرمان است.قهرمان ملی ما-شهید حاج احمد کاظمی
حاجی تولدت مبارک
دست ما راهم بگیر دلتنگ نگاهت شده ایم
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
🔰حاج قاسم سلیمانی: جمعی که در آن احمد بود، یک صفای دیگری داشت، مجلسی که در آن احمد بود، یک رونق دیگری داشت. وقتی جلسه ای برای ما بچه های جنگ میگرفت، اولین موضوعی که به همه تذکر میداد، این جلسه برای خداست و بعد پیرامون آن حرف میزد.
لذا نقش احمد در ما، خیلی نقش مهم و برجسته ای بود.
🌷 به مناسبت سالروز تولد سردار شهید حاج احمد کاظمی
@sardaraneashgh
*☘️ خاطرات شهدا*
*🔰 شمه ای از اوصاف شهید رضا همیز*
🔸 شهید رضا همیز شاگرد ممتاز در رشته ریاضی فیزیک بود و پدر گرامی برایش یک دوچرخه کورسی(خیلی مورد علاقه اش بود) را به عنوان جایزه اش خریده بود.
چون من ازدواج کرده بودم دوست داشت با دوچرخه به منزل من بیاید
مدتی نگذشت که دیگر اثری از دوچرخه نبود !!!
بعدا فهمیدیم به کسی بخشیده بود که بیرون شهر در کوره آجرپزی کار میکرد تا رفت و آمدش آسان شود...
🔸 سال آخر دبیرستانش بود که جنگ شروع شد با تلاش فراوان از پدر اجازه گرفت و در گروه جنگهای نامنظم عضو شد، بعدا فهمیدیم در گروه آقای چمران است.
با عشق به همکاری با ایشان در گروه ایشان رفته بود رابطه روحی او با شهید چمران بسیار قوی بود و حدودا چهل روز پس از شهادت فرمانده اش در سوسنگرد در بخش چولانه روحش در ملکوت آسمانها به فرمانده عزیزش پیوسته و به دیدار خداوند ی که عاشقش بود، رسید.
💛در وصیت نامه اش بعد از توصیه های به خانواده در انتهای آن نوشته بود:
عکسم را چاپ نکنید و روی سنگ قبرم چیزی ننویسید تا گمنام باشم و به عنوان سرباز آقا امام زمان علیه السلام (عج)پذیرفته شوم.🌷
هم اکنون در بهشت زهرای تهران به عنوان یکی از چهار شهید نامدار است.
وقتی خبر به ما رسید بیتابانه منتظر دریافت بدن مطهرش بودیم ولی حدودا پنج روز در راه بود بدون آنکه در سردخانه باشد از سوسنگرد به اهواز از آنجا به شیراز و چون هواپیما نقص فنی پیدا کرده بود دوباره به اهواز برگردانده شده بود و سپس به تهران رسید. من نمیخواستم باورکنم که شهید شده و فکر میکردم کسی دیگر است به جای او...
برای کسب اطمینان از مردان محرم خواستم با دست، زنجیربگیرند و ما را به غسالخانه راه بدهند و برویم و از نزدیک ببینیم.
خدای من آنقدر تازه بود انگارنفس میکشید خواهرم گفت اوزنده است زنده است ولی...
خمپاره پشت سرش را برده بود... وقتی خارج شدیم او را غسل دادند و...
بدنش شروع کرد به خون ریزی شدید
هر چه می شستند باز خون باز خون...
انگار اعتراض میکرد چرا مرا با لباس رزم به خاک نمی سپارید؟ چون در خاک جبهه جان داده و تمام کرده بود..
ماهم نبودیم و در بین آقایان هم کسی به این امر توجه نداشت همه مشغول کارهای جانبی بودند.
در آخر کار، پنبه های زیادی روی زخمها گذاشتند و با نایلون سراپا را پوشاندند و بعد کفن کردند.
و زمانی که ایشان را به قبر منتقل میکردند کاملا کمر خم شده بود یعنی بدنی که پنج روز ازروح مفارقت داشت نه تنها خشک نبود بلکه مثل بدن انسان زنده انعطاف میپذیرفت .
🌹🌾🌷🍀🌸🌱🌹
زمانی که بیست تن از همرزمانش به منزل ما آمده بودند که بعدها اکثرشان شهید شدند.
ازکمالات اخلاقی او سخن فراوان داشتند
با قرآن کوچکش تماما مأنوس بوده و...
روز شهادتش، آب در سنگر تمام شده بود و نوبت یک رزمنده ارتشی بود که پدر خانواده بود، شهید رضا فداکارانه نوبت او را عقب انداخت خودش برای آوردن آب به خارج از سنگر پا گذاشت و با خمپاره دشمن نقش زمین شد.
بعدها که فرزند دوم را بارداربودم خیلی دلتنگش میشدم.
شبی در خوابم آمد بسیار زیبا و برای رفع ناراحتی ام با من شوخی میکرد و گفت میخواهی جای مرا ببینی با شوق گفتم بله
ناگهان از دیوار اتاقم پنجره ای رو به آسمان باز شد و گل کوکب مثل درختی سر به آسمان کشیده روبروی من پیداشد.
به اتاقش رسیدم خیلی باشکوه بود میز گردی که با پارچه ترمه گرانقیمت زینت شده بود در وسط اتاق بود.
و آقای سیدی که ازپشت سرش می دیدمش جلوی میز نشسته بود با اشاره از برادرم پرسیدم چه کسی است؟
با اشاره گفت پیش ایشان درس میخوانم
و باز با اشاره گفت دیگر وقت تمام است باید برگردی اصرار کردم بمانم ولی دیدم پایین پنجره ام...
🔸 پس ازشهادتش به اقوام سر میزند و مشکلاتشان را حل میکند.
یادم هست در اقوام ما خانمی بود که همسرداری بلد نبود چون مدام قهر میکرد و منزل پدر می رفت.
شوهرش جان به لب شده بود
برادرم به خواب شوهر رفت و گفت برای آخرین بار برو و به خانه ببرش!!!!
دیگر آن خانم این کار را ترک کرد.
🔸 خانمی در کلاسم شرکت میکرد بسیار ممتاز بود ولی در شأنش خواستگار نمی آمد و اطرافیانش فشار می آوردند.
نذر شهید رضا کرد که تا چهل روز برایش(سوره النجم) را بخواند.
ازدواج موفقی کرد از من آدرس گرفت که بر سر قبرش برود.
چند ساعت بعد به من زنگ زد و با صدای گریان گفت:
تاریخ تولد همسرم به روز و ماه وسال دقیقا روز و ماه و سال شهادت ایشان است.
من به شوخی میگویم تو عروس خانواده ماهستی...❤️
سال بعد دقیقا دخترش شب شهادت شهید رضا به دنیا آمد.
چند نفری نقل میکردند که گره گشایی های بزرگی در زندگیشان از طرف شهید رضا رحمة الله علیه رخ داده.
واقعا شهیدان زنده اند الله اکبر 🌷
*سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات*
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
*الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَه
@sardaraneashgh
*🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊*
*شهیدی که باعث توبه چند داعشی شد*✨
*شهید حسین حریری*🌹
تاریخ تولد: ۳ / ۸ / ۱۳۶۸
تاریخ شهادت: ۲۲ / ۸ / ۱۳۹۵
محل تولد: مشهد
محل شهادت: سوریه
*🌹حسین چند اسیر داعشی را که گرفته بود با رفتار مناسبش موجب توبه آنها شد🍃و با کسب اطلاعاتی از اسیران داعشی تونلها را منفجر کرد که انبار زاغه و تعداد زیادی از دشمنان از بین رفتند همسرش← فقط چهار ماه نامزد بودیم🎊 در سوریه تمام شبهایی که زنگ زد📞 یکی یا دوبار از دلتنگیام به او گفتم🍂حسین آن شبها با حرفهایش آرامم میکرد🍁 اما به من میگفت که دورههای آنها سهماهه است و نمیتواند زودتر برگردد🥀آن شب دوباره وقتی همین خواسته را مطرح کردم، با خنده گفت: «دارم میام پیشت خانم!»🕊️ گفتم: «حسینجانم! من جدی گفتم»🍃 گفت: «منم جدی گفتم. دارم میام پیشت خانم!🕊️ حالا یا با پای خودم🍂 یا روی دست مردم.»🌷حرفش درست بود آمد🥀اما روی دست مردم.🥀راوی← حسین با دو نفر دیگر برای پاکسازی به منطقه حلب میروند🍂سه تله انفجاری در یک خانه بود که میخواستند خنثی کنند🥀حسین فکر میکند این تلهها جدا از یکدیگر کار شدهاند🍂تله اصلی را خنثی میکند💫اما تلههای دیگر که به صورت مخفی در خانه کار شده بودند منفجر میشوند و او به همراه همرزمش به شهادت میرسند🕊️🕋*
*شهید حسین حریری*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات*
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
*الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ*
@sardaraneashgh
میلاد امام
پاكی و روشنایی
ستاره ی راهنمای بشریت
گنجینه ارزشمند كرامت
قله بلند فضیلت
گلبرگ درخت رحمت
🌹 میلاد حضرت امام هادی علیه السلام
تبریك و تهنیت باد🌹
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲#استوری
💐ولادت با سعادت امام هادی علیه السلام مبارک باد💐
@sardaraneashgh
#طنز_شهدا 🌱🌿
.
.
رزمنده ای توی جبهه بی سیم
میزنه میگه5000 تا عراقی
دستگیر کردم بیاید تا بیاریمشون
میگن خودت بیار
میگه نه شما بیاین داداش
اینا نمیذارن بیام😂🤦🏻♂
.
.
✨🌸 یاد شهدا با صلوات 🌸✨
@sardaraneashgh
بعد از سونوگرافی بهش زنگ زدن و گفتن بچه ت #پسره...
خندید و گفت : خدارو شکر که سالمه
گفتن شوخی کردیم بچه ت #دختره..
باذوق چند بار پرسید جدی میگین؟ واقعاً دختره؟
از خوشحالی سر از پا نمی شناخت
#اسمشو از قبل انتخاب کرده بود
♥️ #زینب
زینب خانم نازدانه ی شهید
#شهید #محمدتقی_سالخورده
🍃🌹
شهدا رایادکنیم با صلوات
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
@sardaraneashgh
14.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨﷽ا✨
😇 #کلیپ__اخلاقی__امروز
😍 بخشش 70 هزار گناه در
برابر بخشش 1 خطای همسر!
🎤 #استاد_کرمی
@sardaraneashgh
۳ مردادماه ، #سالروز_شهادت #روحانی_شهید #سید_حسن_بهشتی_نژاد و فرزند خردسالش بدست منافقین گرامی باد. 🥀
#شهدای_روحانی
#شهدای_ترور
@sardaraneashgh
روایت سید حسن نصرالله از شهیدی که متولد کانادا بود و در دفاع از حرم حضرت زینب(س) شهید شد:
رفتیم که خبر شهادت حمزه را به مادرش بدهیم دیدیم بر دیوارهای خانه پارچه مشکی نصب شده و مادر شهید که تعجب ما را دید گفت:
دیشب در رویای صادقانهای دیدم که وجود نازنین پنج تن آل عبا وارد منزلم شدند و درست همین جایی که شما نشستهاید، نشستند. بعد به من بشارت دادند و گفتند: فرزندت در راه ما اهل بیت (ع) به شهادت رسیده و امروز خبرش خواهد رسید!
#شهید_حمزه_علی_یاسین
@sardaraneashgh
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمے ڪه از آن چهره پرده برفڪنم
چنین قفس نه سزاے چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان ڪه مرغ آن چمنم
عیان نشد ڪه چرا آمدم ڪجا رفتم
دریغ و درد ڪه غافل ز ڪار خویشتنم
چگونه طوف ڪنم در فضاے عالم قدس
ڪه در سراچه ترڪیب تخته بند تنم
اگر ز خون دلم بوے شوق میآید
عجب مدار ڪه همدرد نافه ختنم
طراز پیرهن زرڪشم مبین چون شمع
ڪه سوزهاست نهانے درون پیرهنم
حاجے حرف براے گفتن زیاد دارم، اما اجازه بده فعلا بین ما دو تا بمونه... این روزها تموم بشه، بعد با هم درد دل میڪنیم.... مرغ چمنے و من آواز خوان دست تنهایی...
@sardaraneashgh
✨خیلی دوست داشتیم حاج قاسم را ببینیم. تا اینکه خبر دادند قرار است حاجی به مصلای بابل بیاید و از ما دعوت کردند به دیدارش برویم. با پدر و مادر شوهرم و بچه ها رفتیم. وقتی نماز را خوانیدم سر میزهایی که گذاشته بودند نشستیم. همه خانواده شهدای مدافع حرم بودند. سردار سلیمانی سر هر میز چند دقیقه می نشست.
✨ به میز ما که رسید پرسید همسرتان کیست و کجا به شهادت رسیده؟ گفتم سید جلال حبیب الهی در درعا شهید شده و دوست صمیمی شهید بادپا بود. یکی از محافظانش در گوش حاج قاسم گفت او با بادپا بوده. سید جلال هنوز آن موقع پیکرش نیامده بود.
✨ از سردار پرسیدیم آیا پیکر شهید بادپا برگشته؟ گفت نه پیکر سید جلال چطور؟ گفتیم نه. حاج قاسم گفت: پیکر حسین بادپا بر نمی گردد. با تعجب پرسیدم چرا؟ گفت: چون در کرمان همه شهدا را خودم دفن می کنم. اما حسین دوست صمیمی من بود و می داند من دلش را ندارم او را خاک کنم برای همین پیکرش بر نخواهد گشت.
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_حسین_بادپا
@sardaraneashgh
🌼 ما هم سربازیم!
✍ در عملیات مسلم بن عقیل #شهید_همت دچار خونریزی معده شد و مدام خون بالا میآورد. بهناچار منطقهی نظامی را ترک کرد و چند نفر همراه با او به بیمارستان اسلامآباد غرب رفتیم. جلوی در بیمارستان بهدلیل ازدیاد بیماران و مراجعان ما را راه نمیدادند. یکی از همراهان به دهانش آمد که سردار را معرفی کند و با تشر به مسؤولی که راهمان نمیداد بگوید میدانید چه کسی را در این بحبوحه جنگ جلوی در بیمارستان معطل کردهاید... که همت جلوی او را گرفت و به آن مسؤولی که جلوی ما را گرفته بود، گفت: ما هم سربازیم برادر. از منطقه آمدیم. مثل همهی بیمارها. ببین جایی برایمان پیدا میشود؟ بعد از چند ساعت معطلی، بالاخره تختی در بخش عمومی اورژانس بیمارستان به همت دادند. وضعیت از نظر اصول نظامی اصلا مساعد نبود. بیم ترور شدن حاج همت را داشتیم. ایشان از ما میخواست او را روی تخت بیمارستان در اورژانس عمومی کنار دهها بیمار دیگر رها کنیم و برویم. هر چه کردیم نتوانستیم ایشان را قانع کنیم که خود را به مسؤولان بیمارستان معرفی کند و از آنها بخواهد یک اتاق خصوصی در اختیارش بگذارند. هر بار که این درخواست را تکرار میکردیم شهید همت میگفت: ما هم سربازیم.
👤 راوی: سرتیپ امیر رزاقزاده؛ از همراهان و همرزمان شهید همت
📰 منبع: روزنامه جامجم ۹۹/۱۱/۰۷
@sardaraneashgh