eitaa logo
شهید جمهور
173 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت راوی دنبال چی میگردی وسط این همه سربند؟! @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جبهه ✍یوم‌الورود ما به سرزمین ، همان یوم‌الخروج ما از سرزمین یزید است. "اللهم‌ارزقنی‌شفاعةالحسین‌یوم‌الورود" درمیان گودال ؛ مناجات خواندن هم عالمی دارد. تخریب خاکی ها @sardaraneashgh
مرده و قولش.....👆👇 @sardaraneashgh
‍ 🌹 سیره ی شهدا (۲) سلام و درود به ارواح مطهر یاران صدیق ولایت . امروز همراه می‌شویم با شهید والامقام مهدی مهرام . اجازه بدهید چند سطری از آقا مهدی براتون بگم تا بشناسید بعد از سیره ی ایشان خواهم گفت . آقا مهدی یکی یه دونه ی خونه بود که با ناز و نعمت بزرگ شده بود، سال سوم ریاضی فیزیک و نخبه بود . سن زمان شهادت: ۱۷ سال اهل ارومیه و... و اما مهرام چه مهرامی! آقا مهدی اهل قرآن بود، اما باتدبر در آیاتی که می‌خواند بسیار عمیق میشد. عاشق نهج البلاغه بود؛ می‌فرمود: من قرآن را با نهج البلاغه می‌فهمم . یک و نیم ساعت قبل از اذان صبح مهدی بیدار می‌شد, شب هم زود می‌خوابید . اهل دل بود و رهرو عاشق .... 🪶 دو خاطره از ایشان همیشه در صفحه ی ذهنم هست . 🌺 قبل از عملیات خیبر در در گیلانغرب (کاسه گران) بودیم، شب های بسیار سرد و استخوان سوز، دوستان آقا مهدی برایم گفتند: با آقا مهدی صحبت کنید که شب ها تنها بیرون نرود، نگران می‌شویم. شبی مهدی را تعقیب کردم، دیدم پلاستیکی برداشته و از چادر خارج شد، مقداری از محوطه گردان خارج شد و پلاستیک را انداخت روی برف ها و شروع کرد به نماز شب, چه نماز شبی! عاشقانه که در آن سرمای سوز ناک با معبود خویش نجوا می‌کرد؛ یادتان باشد که مهدی ۱۷ سال داشت، بعد از نماز شب شروع کرد به خواندن مناجات منظومه ی مولا علی علیه السلام.... چنان می‌گریست که کل بدنش به لرزه درآمده بود . نزدیک اذان صبح شده بود که پلاستیک را برداشت و سریع آمد به چادر و رفت زیر پتو، وقتی اذان گفته شد، دوستان آمدند و ایشان را برای نماز صبح بیدار کردند؛ کمی دیر بلند شد که اصلا کسی شک نکند که مهدی بیدار بود. 🌺 دومین موردی که برایم بسیار عجیب بود، ایشان دوستی داشتند به نام آقا بهمن که عاشق مهدی بود،نگران بود که نکند از مهدی جدا شود . آقا مهدی برایش قول داده بود که تا آخرین لحظه کنارش باشد . بهمن می‌گفت: مهدی قول شرف داده است که از بهمن جدا نشود . در عملیات خیبر دست در دست بهمن آسمانی شده بودند . آری مرده و قولش....
✨شهید فیسبوکچی!✨ ✨فیسبوکی هـاهم به بهشت میروند!✨ به خاطر اینکه تو فیس‌بوک فعالیت می‌کرد و همیشه آنلاین بود و در جهت نشر فرهنگ مقاومت، در شبکه‌های اجتماعی فعالیت می‌کرد، دوستاش اسمشو گذاشته بودند: فیس‌بوک‌چی …😃 ایشون شهید محمد علی ابوحسن معروف به کاظم هستند که در منطقه قنیطره واقع در جولان سوریه، به همراه شهید جهاد مغنیه و شهید الله‌داد و جمعی دیگر از مجاهدان حزب‌الله، توسط تیم تروریستی اسرائیل به شهادت رسیدند.💔 روحش شاد و راهش پر رهرو باد🌹 @sardaraneashgh
مادرش در آخرین وداع با یک نگاه و تبسم به او گفت: «برایت هر روز صدقه می‌اندازم و برایت دعا می‌کنم که برگردی!» اما سید حمیدرضا در جواب مادر می‌گوید: «من هم از مادرم فاطمه زهرا(س) می‌خواهم تا شهید شوم...» @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارش شهيد محسن خرائى از حرم حضرت سكينه(س)، زمستان ١٣٩٢ آزادسازى منطقه داريا حرم حضرت سكينه س، شهريور ١٣٩٥ @sardaraneashgh
هدیه‌های مخصوص آقا به نرگس یک روز از دفتر رهبری تماس گرفتند و پرسیدند تمایل دارید به دیدار آقا بیایید؟ گفتیم بله ما از همه همین درخواست را داشتیم. تاریخی را معین کردند و رفتیم. قابل وصف نیست و نمی‌شود مقایسه کرد دیدار سردار را با آقا اما در هر دو آرامشی بود که به زبان وصف نمی‌آید. نرگس نامه‌ای نوشت برای آقا و ایشان خواستند نرگس خودش نامه را بخواند. آقا پرسید تو همان دختری هستی که سر مزار پدرت خوابیدی؟ گفت بله. نرگس گفت چند ساله منتظر دیدار شما هستم. نرگس دوست داشت برود در بغل حضرت آقا اما دو هفته قبلش به سن تکلیف رسید. گفت من اصرار داشتم پیش از سن تکلیف به دیدارتان بیایم و شما را ببوسم. آقا خندیدند و گفتند: «ببخشید تو به سن تکلیف رسیدی و نمی توانم در آغوشت بگیرم». نرگس هم خیلی ناراحت بود. آقا مجدد گفتند: «شرمنده نتوانستم تا حالا دیدار کنم. عبا و انگشترشان را دادند به نرگس و گفتند حالا که نتوانستم بغلت کنم این هدیه‌ها از طرف من برای تو.» @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍"شب‌های پرستاره" زمان ۳۱ شهریور لغایت ۲ مهرماه ۱۴۰۰ همزمان با نماز مغرب و عشاء قم، گلزار شهدا علی ابن جعفر # حاج حسین_یکتا @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀دلم گرفته؛ درد فراق درد کمی نیست.. سلام خدا کند‌ که نگویند آرزو به‌ دلش ماند‌.. آه‌کربلاء ..🥀 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱می‌گفت: من دوست دارم هرکاری می‌توانم برایِ مردم انجام بدهم.. حتی بعد از شهادت..! چون حضرت‌امام گفتند: مردم ولی نعمتِ ما هستند.. ✍همینطور هم شد... حالا بعداز شهادت مزارش شده قرارگاه مجردان... خیلی ها برای یک انتخاب درست و ازدواج موفق و باز شدن گره بختشون به ایشون متوسل میشن و جواب میگیرن 🍃میگفتن حاجت میده.. 🌱پارسال همین موقع ها بود با رفقا رفته بودیم گلستان شهدای اصفهان ، به شوخی به یکیشون گفتم فلانی من که میدونم تو دلت چی میگذره ، مزار فلان شهید بری حاجتت رو میگیری و سال دیگه بجای ما باید دست خانمت رو بگیری بیای اینجا😉 چند ماه پیش بود که ازدواج کرد زنگ زده بود میگفت حاجی گلستان شهدا نایب الزیاره شمام هستیم ☺️ @sardaraneashgh
کمتر از 15 سال سن داشت ولی جمله‌ای سوزاننده دارد که با آن می‌خندد به ریش تمام دنیا پرستانی که مغبون دو عالمند. می‌گوید: «همه خیال می‌کنند جنگ، سر من یک کلاه گشاد گذاشته، اما این منم که سر زندگی را گول مالیدم!!» @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشق، مرز نمی‌شناسد حسین جان! کاروان کاروان، دل راهی مشایه است، ویزا و گذر، بهانه است، کربلایی کن عاشقانت را حسین جان! @sardaraneashgh
تو به حال من به می‌نگری، من به خاک کف پایت به می‌نگرم، تو و من، ذره مسکین ، تو کجا و من کجا می‌نگرم. @sardaraneashgh
🔰 تقوا راه سربلندی در امتحان الهی است . 🔻رهبر انقلاب: ای مؤمنین! مواظب باشید از امتحان[ها]، سربلند بیرون آیید. راهش هم این است که تقوا را درخودتان ذخیره کنید. تقوا یعنی همین که مواظب رفتار خودتان باشید که خلاف امر و نهی خدا رفتار نکنید. این معنی تقواست . یک وقت ممکن است سرِرشته از دست انسان خارج شود و گناهی هم از او سر بزند ، مهم این است که شما مراقب باشید و بنا داشته باشید که گناه نکنید ... ۱۳۷۲/۱۱/۲۹ @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شوخی شهید مدافع حرم، رضا سنجرانی در شرایط سخت میدان نبرد... 🕊شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصلشان عند ربهم یرزقونند... اللهم ارزقنی...... هدیه ارواح مطهرشان صلوات @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ شهید حاج احمد کاظمی: امروز مشق ما رو مولامون، رهبرمون، فرمانده مون مشخص کرده.... چه افتخاری از این بالاتر؟ من واقعا میگم اگر ما همه ی عشقمون، شورمون، علاقمون رو به آقابخواهیم یک جایی نشون بدیم خب تو این کارمون، تو این فداکاریمون، تا سالم هستیم، تا راه میریم، تا می‌کشیم وقت بذاریم، بدویم، تلاش کنیم با فکر و ببریم جلو این عشقمون رو به آقا نشون دادن..... 🌷 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند سال قبل در پیاده‌روی بهش گفتن: یه جمله ناب بگو گفت: خدا ما رو با اونایی که سالهای قبل توی این مسیر قدم گذاشتن و شهید شدن محشور کنه حالا او سعید بیاضی زاده است... ، نکنه حسرت رفتن بدلها بمونه یادشون با @sardaraneashgh
شهید جمهور
﷽ ←📜 ←✍🏻دختر شهیدی که برای حاج قاسم کلاس می گذاشت... 🔻خیلی دوست داشتم حاج قاسم را ببینم. وقتی خبر دادند در مصلای بابل مراسمی است نگفتند که قرار است با سردار سلیمانی دیدار کنیم. محمد جواد کوچک بود و زهرا ۶ سالش بود. مادر شوهرم هم پا درد شدید داشت و باید بیشتر حواسم به او بود. زهرا دختر بزرگم که ۱۲ ساله بود را با خودم بردم. چون تاکید کرده بودند همراه نیاورید دو بچه دیگر را مجبور شدم بگذارم خانه. به سختی خودمان را رساندیم مصلا. مراسم که تمام شد باز هم نگفتند قرار است چه ملاقاتی باشد که لااقل اطلاع دهیم بچه های دیگر ما را هم بیاورند. اعلام کردند بروید برای نماز جماعت. وقتی رفتیم داخل مصلی دیدم حاج قاسم آنجاست و می توانیم از نزدیک او را ببینیم. حسرت خوردم کاش اطلاع داده بودند تا دو فرزند دیگرم را هم می آوردم با دیدن سردار آرام می شدند. به فاطمه گفتم برو با سردار عکس بینداز. فاطمه  خیلی خجالتی بود. سردار نگاهی به او کرد گفت: می خواهی با من عکس بیاندازی؟ بیا بیا. چادر او را به سمت خودش کشید. واقعا با چنان حس پدرانه ای برخورد کرد که ما هم راحت رفتیم عکس انداختیم. حاج قاسم سر همه میزها رفت و یک ربعی صحبت می کرد. سر فاطمه را نوازش کرد و خندید گفت: من به تو می گویم با هم عکس بگیریم تو کلاس می‌گذاری؟ بعد یک انگشتر به فاطمه داد. گفتم: حاج اقا یک دختر هم در خانه دارم میشه برای او هم انگشتر بدید؟ گفت: بله. گفتم یک پسر سه ساله هم دارم پدرش به او توصیه کرده دوست دارم بزرگ شدی جزو افرادی باشی که اسراییل را فتح می کنی. برای او نامه می نویسید؟ نامه هم نوشت و روی عکس آقا مهدی امضا زد. وقتی رفت فاطمه که تازه خجالت را کنار گذشته بود، گفت: من با عکس بابا و حاج قاسم با هم عکس نینداختم. سردار که متوجه شد دوباره گفت: معلومه که با شما باز هم عکس می گیرم. فاطمه را کشید سمت خودش گفت: شما تازه ما را تحویل گرفتی مگه میشه عکس نندازیم؟ دوباره عکس گرفتند. انرژی بسیار قوی و آرامش خاصی به من در آن دیدار داده شد که همه اش حسرت می خورم کاش دو فرزند دیگرم هم بودند و این ارامش را می گرفتند. آن دیدار بسیار فاطمه را عاشق حاج قاسم کرده بود. وقتی خبر شهادت را بچه ها شنیدند شوکه شدند انگار دوباره خبر شهادت پدرشان را شنیده بودند. فاطمه ای که در مراسمات پدرش به سختی شرکت می کرد و باید به زور می بردیمش مرا مجبور کرد برای تشییع حاج قاسم به تهران بیاییم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh