فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید حاج احمد کاظمی
در شب ۱۳ فروردین ۱۹ سال قبل
و توصیه #پدرانه او به فرزندانش ...
یادحاج احمد کاظمی،یاد حاج قاسم ویادهمه سرداران شهیددفاع مقدس گرامی
@sardaraneashgh
#شهید_آوینی :
خون شهيدجاذبهی خاک را خواهد شکست
و ظلمت را خواهد درید
و معبری از نور خواهد گشود
و روحش را از آن
به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن
هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد . . .
#شهيد_حاج_عمار🌷
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیزده بدر واقعی ما
این است که از
خودمان بیرون بیاییم
ازخانههای تنگ و تاریک
افکار خرافی خودمان
به صحرای دانش و بینش
خارج شویم...
👤استاد شهید مطهری
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
بر دشـت و دمـن
گذر کنم یا نکنم؟
نم نم،گل و سبزه
تر کنم یا نکنم؟
من دربـــدر توام
چه فرقی دارد ؟!
این سیـزده را
بـــدر کنم یا نکنم؟
اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرجهم
@sardaraneashgh
✍ #زینب_سلیمانی
_مگو جای پــدر خالیست! 😔
فرو خور بغض معصـومانهات را و مزن آتش به دلهامان! 💔
پــدر اینجاست! 💔
ببین جاریست مثل عطر صبحدم در باد! 🍃
ببین جاریست یادش در سرود و پرچم ایـران! 🇮🇷
پــدر میخواست تا تکلیف یک تاریخ را روشن کند با سرخی خونش_✍🏻
تشهّدهای او با آن شهـادتنامه کامل شد!
مکتب حاج قاسم ادامه دارد...
@sardaraneashgh
🚨شهیدی که در #هوا_سجده میرفت
💠 شهید احمدعلی #نیّری یکی از شاگردان خاص مرحوم آیت الله حق شناس بود؛ وقتی مردم دیدند که آیتالله حق شناس در مراسم ترحیم این شهید بزگوار حضور یافت و ابعادی از شخصیت او را برای مردم بیان کرد، تازه فهمیدند که چه گوهری از دست رفته است! مرحوم آیتالله حق شناس درباره شهید نیّری گفت: در این تهران بگردید. ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا میشود یا نه؟ ایشان در مجلس ختم این شهید با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند: رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمیدانم این #جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟ سپس در همان شب در منزل این شهید بزرگوار روبه برادرش اظهار داشتند: من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده وخادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم ، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است. اما نه روی زمین بلکه بین #زمین_و_آسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمد آقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت #تا_زندهام به کسی حرفی نزنید.
📙 کتاب عارفانه
@sardaraneashgh
در ایست بازرسیهایی که برگزار میکردیم خیلی خوش رو، خوش خنده و مهربان بود .
از هر کدام از رفقایش بپرسید
اولین نکته ای که از این شهید به یادشان می آید لبخندی بود
که همیشه بر صورتش حک شده بودو رنگ وبوی شهدا را داشت .
در برنامه های ایست و بازرسی ای که در اسلامشهر می گذاشتیم
وقتی مجرم یا متهمی را دستگیر میکردیم به هیچ وجه اهانت نمیکرد و میگفت وظیفه ماست با برخورد مناسب این ها را اصلاح کنیم .
🌷شهید #هادی_شجاع🌷
🍃🌸🍃
🌺 ارواح طیبه شهدا صلوات
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ماجرای شهادت شهید ابراهیم_همت
در جزیره مجنون را از زبان سپهبد شهید_قاسم_سلیمانی بشنوید..
فاتح_خیبر🌹🌱
@sardaraneashgh
یاران همه رفتند و
در این بـاغ نمـاندنـد !
بییار خزان است دلم وقتِ بهاران
#مردان_بی_ادعا
#دفاع_مقدس
@sardaraneashgh
🍃شخصی به آیت الله بهاء الدینی ره گفت:
آقا جان ! .. دعا کنید من آدم شوم !
فرمودند : « با دعا کسی آدم نمی شود » شده است بدون ریختن چای خشک در آب جوش ، چایی بخوری ؟! شده است بدون مایه زدن به شیر ، پنیر درست شود ؟! شده است بدون خوردن آب و غذا سیر شوی ؟! شده است بدون الکتریسیته ، لامپ روشن شود ؟!
بدون علم و عمل صالح نیز آدم شدن ، محال است !!
@sardaraneashgh
زیاد نذر و نیاز میکردم که طوریش نشه و اتفاقی برایش نیفته؛ عباس میگفت: مامان، این نذر و نیازها رو نکن، نذر کن آدم زیر ماشین نره، برق نگیرش، دزد نشه، بی دین نشه، مال مردم خور نشه، اگه آدم در راه خدا بره شکر داره، افتخاره .
یکبار رو به رویم نشست و گفت: ببین مامان، اینقدر تو رو دوست دارم که دنیا در مقابلش هیچی نیست اما شهید شدن را هم دوست دارم، من آرزو ندارم زن بگیرم پیر بشم ۴ تا بچه داشته باشم که وقتی مردم زیر تابوتم لا اله الا الله بگن، نه، من دوست دارم شهید بشم .
وقتی دیدم اینطوری داره التماس میکنه و قسمم میده، دیگه نذر و نیاز نکردم .
🌷شھید عباسصابری🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
@sardaraneashgh
آخرين روزهاي تابستان 72 بود. گرما در «فكه» امان همه را بريده بود و سكوتي پر رمز و راز بر سراسر دشت حكم فرما بود. مدتي بود كه شهيد پيدا نكرده بوديم، انگار شهدا با همه ي ما قهر كرده بودند:
«آقا سيد» گفت: «اگر امروز شهيدي پيدا نشد، برويم در يك محور ديگر كار كنيم…». گفتم: «اگر شهدا بخواهند ما را صدا مي زنند…خب مي توانيم برويم روي تپه هاي 143 كار كنيم، توكل به خدا…!». بالاخره، دستگاه بيل مكانيكي را به محل مورد نظر انتقال داديم.
بچه ها در هر نقطه كه به نظر مشكوك مي رسيد با ذكر صلوات شروع به بيل زدن مي كردند… در حين كار به جايي رسيديم كه به نظر مي رسيد قبلاً يك سنگر اجتماعي عراقي بوده. در حاشيه ي اين سنگر، تعدادي كلاه و وسايل انفرادي به چشم مي خورد. احتمال مي رفت در همين محل، تعدادي شهيد، مدفون باشند. بيل اول و دوم به زمين زده شده بود كه بيل سوم به يك جسم سفت و سنگين برخورد كرد. دقت كرديم، ديديم روي زمين بتون ريخته شده. كنجكاوانه و با كمك بچه ها، بتون ها را از زمين كنده و بلند كرديم. صحنه ي بسيار دردناكي بود!
پيكرهاي مطهر شهدا در حالي كه دست و پاهايشان با سيم تلفن به هم بسته شده بود، به روي هم انباشته شده بود.
ما تا وقت غروب توانستيم پيكر 50 شهيد را از آن محل بيرون بياوريم. همه ي آن شهدا با ملاحظه به شماره ي پلاكشان، شناسايي شدند. جز يك شهيد كه شايد هنوز هم بي هيچ نام و نشاني باقي مانده است.
راوي : برادر جانباز _ مرتضي شادكام
@sardaraneashgh