اسیر زمان شده ایم!
مرکب شهادت از افق می آید تا سوار خویش رابه سفر ابدی کربلا ببرد
اما واماندگان وادی حیرانی
هنوز بین عقل و عشق جامانده اند
اگر اسیر زمان نشوی
زمان شهادتت فرا خواهد رسید.
📎هشت پیکر می رود سوی بهشت ، مسافران کربلای خان طومان
#روزتان_شهدایی🌷
پنجشنبه ویاد همه عزیزان
نثار ارواح مطهر شان صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پس_هرکدوم_باید_بیاین_یه_بوس_به_من_بدین!
🛑🛑 فرزند نوجوان #شهید_مدافع_حرم از آقا یک یادگاری میخواهد!
انتشار به بهانه بازگشت پیکر هشت تن از شهدای #مدافع_حرم خانطومان به میهن
@sardaraneashgh
#به_سبک_شهدا
✅ شهید محسن حججی
🔹از بازار رد میشدیم.
خانم بی حجابی را دید!
سرش را پایین انداخت و گفت:
خواهرم جلوی امام رضا حجابت رو رعایت کن❗️
🔸با آرنج زدم به پهلویش: «ما رو میگیرن تا حد مرگ میزنن!»
🔹کوتاه بیا نبود:
«آدم باید امر به معروف و نهی از منکرش
سر جاش باشه؛ خون ما که رنگی تر از خون امام حسین نیست!» ❗️
[...]خودمانی تر که شدیم، گفت:
«از خدا و امام رضا یک خواسته دارم،
میخوام تو راه امام حسین شهید بشم.»
مکثی کرد و سرش را انداخت پایین.
🔻گفتم: «حاضر نیستم زجری که امام حسین کشید، تو بکشی.»
🔺گفت: «به خدا حاضرم، نمیدونی چه کیفی داره!»
📚سربلند | روایت هایی از زندگی شهید حججی
@sardaraneashgh
حاج احمد آرام دستش را بالا آورد
و بہانتهاے افق
اشاره ڪرد و گُـفت:↓
بسیجے آنجا انتهاے افق است..
من و تو باید پرچم خود را در آنجا
در انتهاے افق برافرازیم....
هر وقت پرچم را آنجا زدے زمین
آن وقت بگیر و راحت بخواب
ولے تا آن وقت نہ..!
#حاجاحـمدمتوسلیان
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🎙 #گوش_کنید...
خود #شهید با شما حرف میزند...
.
.
📎پ ن : تنها ساکن مازنی کربلای خان طومان ،
همه برگشتند جز تو...قصد آمدن نداری ؟؟؟
🌷شهید جاویدالاثر حاج رحیم کابلی
@sardaraneashgh
🔰 #دردمند_نیازمندان
🌱 #یادبود_راه_شهیدان
💌 دغدغه محرومان و مستمندان بود. گاهي ميشد پول توي جيبش را ميبخشيد و جيبش خالي ميشد يا يك خانواده #مستمند را شناسايي ميكرد و ميآمد و كابينتهاي خانه را باز ميكرد و به من ميگفت: « مادر اینجا چقدر قند داري يا چقدر برنج داري؟! . خيليها هستند كه به #نان شبشان محتاجند. »
من ميفهميدم كه منظورش بخشيدن بخشي از اين اقلام به #مستمندان است. بعد من را همراهش ميبرد و دو نفري به در خانه آنهايي كه شناسايي كرده بود ميرفتيم و مخفيانه كمكشان ميكرديم ...
به نقل از مادر شهید مدافع حرم حجت الاسلام مجید سلمانیان (منبع؛ روزنامه جوان)
🗓 به مناسبت بازگشت پیکر مطهر #شهید_مجید_سلمانیان
@sardaraneashgh
🌹خواب شهید مدافع حرم از «حاج قاسم» پیش از شهادت
✍شهید ابوالفضل سرلک از فرماندهان نظامی در سوریه بود که یکشنبه شب در شرق حلب به شهادت رسید. آنچه می خوانید خاطره ای است از همرزم این شهید عزیز. «ابوالفضل مسئولیت مهمی در قرارگاه حلب داشت. اما دو روز پیش از شهادت به یکی از دوستانش گفته بود خواب دیدم حاج قاسم خودش با ماشین آمده دنبالم و میگه ابوالفضل آماده شو با هم برویم.»
همسرش هم که همراه دو فرزند خردسالش در شهر حلب زندگی می کردند بعد از اینکه خبر شهادت ابوالفضل را می دهند، می گوید: اصلا از شنیدن خبر شهادت تعجب نکردم چون در حال جمع کردن وسایل بودم! خودش دو روز پیش خواب دیده بود حاج قاسم آمده دنبالش
@sardaraneashgh
🏴دختر بَدرُالدُّجا امشب سه جا دارد عزا
🕯🖤گاه می گوید حسن
🕯🖤گاهی پدر
🕯🖤گاهی رضا
🏴شهادت پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم و شهادت امام حسن علیه السلام و امام رضا علیه السلام تسلیت باد.
🏴آجرک الله یاصاحب الزمان(عج)
اللهم عجل لولیک الفرج
#ما_ملت_امام_حسینیم
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 ارباب خوبم♥️
تو ضمانت نکنی در شب قبرم چه کنم؟....
بار عصیان مرا جز تو کسی ضامن نیست؟....
آرزوی دلِ بِشکسته ی ما یا الله
شَبِ هر جمعه زیارتِ اباعبدالله
اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج
@sardaraneashgh
زهرا بيماري سختي داشت، دكترها جوابش كردند؛ رفتن به مشهد بي فايده بود، او را در اتاق خوابانده و رويش را پوشاندم خيلي حالش بد بود. با خودم گفتم: «اگر قرار است بميرد در خانه خودمان بميرد». آن روزها برق زياد قطع مي شد. چراغي براي بچه ها روشن كردم و توي هال گذاشتم خودم هم به اتاق ديگري رفتم تا نماز بخوانم مدام صدايي به گوش مي رسيد، بين نماز تمام حواسم به آن صدا بود. مجبور شدم نمازم را بشكنم. صداي گريه بچه ها بلند شد. ترسيدم كه شايد در تاريكي سماور رويشان برگشته باشد. با ديدن من بچه ها گفتند: «مامان آقاجان اين جا بود. سميه و زهرا را بوسيد. يك تكه سوهان هم به سميه داد». سراغ سميه رفتم. سوهان چهار گوش زعفراني دستش بود.گفت: «بابا، با چهره اي نوراني آمد. اين را به من داد و گفت: «به خواهر كوچكترت بده تا خوب شود». سوهان را از سميه گرفتم با خودم گفتم: اين بچه مريض است و نمي تواند چيزي بخورد، ولي يك ذره به او دادم و بقيه اش را بين سه فرزند ديگرم تقسيم كردم زهرا شفا گرفت. سميه هم به حمد الهي از آن به بعد نيازي به درمان پيدا نكرد.
راوي : همسر شهيد
@sardaraneashgh
https://digipostal.ir/emhasan
کارت پستال شهادت امام حسن مجتبی(ع)🖤😔
شهادت امام حسن مجتبی (ع) را تسلیت عرض میکنیم🖤🖤
@sardaraneashgh
🚨اتّفاق عجیب در نماز رهبر انقلاب
💠 آقای راشد یزدی نقل میکند موقعی که در ایرانشهر در محضر آیت الله خامنه ای در تبعید بودم، روزی عدهای از علما از قم برای ملاقات ایشان آمده بودند، وقت نماز همه برای اقامه نماز جماعت به امامت معظم له آماده شدند. همینطور که نماز جماعت بر پا بود، ناگهان بزغالهای وارد اتاق شد و شروع کرد به این طرف و آن طرف پریدن و در آخر، سجاده یکی از نمازگزاران را برداشت و با خود برد. چند نفر از نمازگزاران به کلی آرامش شان به هم خورد و خندیدند که یکی از آنها من بودم و از خنده ما دیگران نیز به غیر از حضرت آیت الله خامنهای خندیدند. ولی آقا نمازشان را بدون هیچگونه حرکت اضافی به پایان رساندند. بعد از نماز از آقا پرسیدم که شما چطور توانستید نمازتان را ادامه دهید؟ آقا فرمودند: در مورد چی(صحبت میکنید)؟ عرض کردم: به خاطر بزغالهای که وارد اتاق شده بود. آقا فرمودند: ذرّهای از این جریان را متوجه نشدم.
@sardaraneashgh
🍃زیارت نامه امام حسن مجتبی(ع)
ﺍﻟﺴّﻼﻡُ ﻋَﻠﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺍﺑْﻦَ ﺭَﺳُﻮﻝِ ﺭَﺏِّ ﺍﻟْﻌَﺎﻟَﻤِﻴﻦَ ﺍﻟﺴّﻼﻡُ ﻋﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺍﺑﻦَ ﺃَﻣِﻴﺮِ ﺍﻟْﻤﺆْﻣِﻨِﻴﻦَ ﺍﻟﺴّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺍﺑْﻦَ ﻓَﺎﻃﻤَﺔَ ﺍﻟﺰَّﻫْﺮَﺍﺀ ﺍﻟﺴّﻼﻡُ ﻋَﻠﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺣَﺒﻴﺐَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺻﻔْﻮَﺓَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚ ﻳَﺎ ﺃَﻣﻴﻦَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺣُﺠّﺔَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴّﻼﻡُ ﻋَﻠﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﻧُﻮﺭَ ﺍﻟﻠَّﻪ ﺍﻟﺴّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺻﺮَﺍﻁَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴّﻼﻡ ﻋﻠَﻴْﻚ ﻳَﺎ ﺑَﻴَﺎﻥَ ﺣُﻜْﻢِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﻧَﺎﺻِﺮَ ﺩﻳﻦِ ﺍﻟﻠَّﻪ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟﺴّﻴِّﺪُ ﺍﻟﺰَّﻛِﻲّ ، ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋﻠَﻴْﻚَ ﺃَﻳّﻬَﺎ ﺍﻟْﺒَﺮُّ ﺍﻟْﻮَﻓِﻲُّ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟْﻘَﺎﺋِﻢُ ﺍﻟْﺄَﻣﻴﻦُ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋﻠَﻴْﻚَ ﺃَﻳّﻬَﺎ ﺍﻟْﻌَﺎﻟِﻢُ ﺑﺎﻟﺘَّﺄْﻭِﻳﻞِ ﺍﻟﺴّﻼﻡُ ﻋﻠَﻴْﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟْﻬَﺎﺩِﻱ ﺍﻟْﻤَﻬْﺪِﻱّ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋﻠَﻴْﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟﻄَّﺎﻫِﺮُ ﺍﻟﺰَّﻛِﻲُّ ﺍﻟﺴّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲُّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲُّ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋﻠَﻴْﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟْﺤﻖُّ ﺍﻟْﺤَﻘِﻴﻖ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪُ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖُ ﺍﻟﺴّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺃَﺑﺎ ﻣﺤَﻤَّﺪٍ ﺍﻟْﺤَﺴﻦَ ﺑْﻦَ ﻋَﻠِﻲ ﻭَ ﺭﺣْﻤَﺔ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻭ ﺑﺮَﻛَﺎته
@sardaraneashgh
4_5783088402236704695.mp3
1.93M
°•[یــہ مدینه یــہ بقیع...
یہ امامے ڪه حرم نداره🥀]
@sardaraneashgh
#السلام_علیک_یا_رسولالله
▪️یا رسول الله!
مثل تو دیگر
در پهنه زمین
تکرار نخواهد شد
اما با تکرار
صـلوات بر تـو،
نور حضورت را در
قلب خود احساس مى کنیم
شهادت پیامبراعظم(ص)
و شهادت امام
حسن مجتبی(ع) تسلیت باد....
@sardaraneashgh
روز مانده به چهلم علي، وصيت نامه اش به دستم رسيد. وصيت نامه را باز كردم. علي نوشته بود: «پدر جان من دوست دارم كه در وادي رحمت در كنار ساير دوستانم به خاك سپرده شوم».
اما وصيت نامه دير به دست ما رسيد و ما علي را در قبرستان ستارخان دفن كرديم. احساس ملامت مي كرديم. به هر كجا سرزدم تا اجازه ي انتقال جنازه اش را بگيرم، موفق نشدم. از امام اجازه ي نبش قبر خواستيم، اما اجازه ندادند، ناچار گذاشتيم جنازه در همان قبرستان ستارخان بماند، اما هر وقت علي را در خواب مي ديدم، مي گفت: «هرچه احسان داريد، به وادي رحمت بياوريد. من در آن جا كنار دوستانم هستم و فقط به خاطر شما به قبرستان ستارخان مي آيم.»
اين شد كه پنج شنبه ها به وادي رحمت مي رفتم و بعدازظهرها به ستارخان. تا اين كه 13 سال بعد از طرف شهرداري خبر آوردند كه گورستان جاده كشي مي شود، بايد اجساد و اموات انتقال پيدا كنند. درست در سالگرد شهادت علي براي انتقال جنازه ي او به قبرستان ستارخان رفتيم. بر سر مزار حاضر شديم و خاك آن را برداشتيم. به سنگ ها كه رسيديم، خودم خواستم كه روي سنگ ها را جارو كنم تا خاك به استخوان ها و روي جنازه نريزد.
سنگ اول را كه برداشتم، بوي عطر شهيد بيرون زد كه بچه ها به من گفتند: «حاجي گلاب ريختي؟» گفتم: «نه، مثل اين كه اين بو از قبر مي آيد،» عطر جنازه همه جا را گرفت. سنگ ها را كه برداشتم نايلون را بلند كردم، ديدم سنگين است. آن را بغل كردم، ديدم كه سالم است. صورتش را داخل قبر زيارت كردم. مثل اين بود كه خوابيده است و همين شامگاه او را دفن كرده ايم.
با ديدن اين صحنه يك حالت عجيبي به من دست داد، قسمت سبيل هايش عرق كرده و سالم بوده و در همان حال مانده بود. موهاي صورتش و سبيل هايش هنوز تازه بود. موها و پلك ها همه سالم بودند. مثل اين بود كه در عالم خواب است. دستم را كه انداختم به نايلون پاييني، چند تا از انگشت هايم خوني شد، مادر علي هم اصرار كرد كه او را زيارت كند؛ وقتي خواستيم پيكر شهيد را لاي پارچه اي بپيچيم، مادر علي گفت: «بگذاريد صورتش را ببوسم، من هنوز صورتش را نديده ام.» يعقوب پسرم گفت: «كمي آرام باش مادر!» خواستم كه نايلون روي صورتش را باز كنم كه در وادي رحمت مانده بود، دستم خوني شد. پسرم سال ها در انتظار ملحق شدن به دوستانش در وادي رحمت مانده بود.
راوي : پدرومادرشهيدعلي ذاكري
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالروز رحلت ملکوتی
#پیامبر خوبیها ومهربانیها، حضرت #محمد مصطفی صلی الله علیه وآله
وسالروزشهادت کریم اهل بیت حضرت امام #حسن مجتبی علیه السلام
وسالروزشهادت امام رئوف حضرت امام #رضا علیه السلام برشما تسلیت وتعزیت باد
التماس دعا
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ليت شعري اين استقرت بک النوي...
(کاش مي دانستم اکنون کجا اقامت داري)
🌹بنفسي أنت من مغيب لم يخل منا، بنفسي أنت من نازح ما نزح عنا
(جانم فدايت اي آن غايبي که از ما کناره نداری...
اللهم عجل لولیک الفرج
@sardaraneashgh
#سلام_بر_شهدا
👇 👇 👇 👇
احترام به سادات(خاطره ای از زندگی شهید محمدرضا تورجی زاده)
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود بر ارواح طیّبه ی شهدا و امام راحل(ره)
خاطره ای از زندگی شهید محمدرضا تورجی زاده
راوی: دکتر سید احمد نواب
منبع: کتاب یا زهرا(س) ( گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی)
آمدم چادر فرماندهی گروهان. برادر تورجی تنها نشسته بود. جلو رفتم و سلام کردم. طبق معمول به احترم سادات بلند شد.
گفتم: شرمنده محمد آقا! من با یکی از دوستانم قرار دارم. باید بروم مرخصی و تا عصر برگردم.
بی مقدمه گفت: نه نمی شه! گفتم: من قرار دارم. اون آقا منتظر منه! دوباره با جدیت گفت: همین که شنیدی.
کمی نگاهش کردم. با تمام احترامی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود.
عصبانی شدم. از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم: شکایت شما رو به مادرم می کنم! هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم. دوید دنبال من. با پای برهنه.
دستم را گرفت و گفت: این چی بود گفتی؟! به صورتش تگاه کردم. خیس از اشک بود.
بعد ادامه داد: این برگه مرخصی. سفید امضاء کردم. هر چقدر دوست داری بنویس! ااما حرفت رو پس بگیر!
گفت: به خدا شوخی کردم. اصلا منظوری نداشتم. خودم هم بغض کرده بودم. فکر نمی کردم اینگونه به نام مادر سادات حساس باشد!
یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعت قبل از شهادتش بود. مرا دید. باز یاد آن خاطره تلخ را برای من زنده کرد و پرسید: راستی اون حرفت رو پس گرفتی؟!
گفتم: به خدا غلط کردم. اشتباه کردم. من به کسی شکایت نکردم. اصلا غلط می کنم چنین کاری انجام بدهم.
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تکلیف الهی...
🌹شهید_مهدی_زین_الدین
سالروز قمری شهادت
@sardaraneashgh
#لیاقت
#شهدا
داشتیم از خط به عقب باز می گشتیم. «قائم مقامی » در کنارم بود و می گفت: «نمی دانم چه کرده ایم که خداوند ما را لایق شهادت نمی داند.» گفتم: «شاید می خواهد که ما خدمت بیشتری به اسلام و مسلمین بکنیم.»
پاسخ داد: « نه، من باید شهید می شدم و الآن وجدانم ناراحت است. آخر در خواب دیده بودم که شهید می شوم و امام زمان (ع) دستم را گرفته و به همراه خود می برد.» درهمین حال، یک خمپاره ی 120 کنار ماشین ما به زمین خورد و این بنده ی عاشق به شهادت رسید.
هنگام شهادت، لبخند بسیار زیبایی بر لب داشت که همه مان را مسحور خود کرده بود. گویی مشایعت امام زمان (عج) او را چنین به وجد آورده بود.
📎راوی: محمد رضایی
@sardaraneashgh
✅ دستورالعمل #سید_علی_قاضی (ره)
برای رفع مشکلات دنیوی و اخروی:
علاّمه انصاری لاهیجی که از شاگردان مرحوم قاضی هستند فرمودند: «روزی از ایشان پرسیدم که در مواقع اضطرار و گرفتاری چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی، و در بن بست کارها به چه ذکر مشغول شوم تا گشایش یابم؟
🔶 سید علی قاضی در جواب فرمودند:
پس از پنج مرتبه صلوات و آیة الکرسی
، در دل خود بدون آوردن به زبان بسیار بگو:
«اللّهُم اجعَلنی فی دِرعِکَ الحَصینَةِ الّتی تََجعَلُ فیها مَن تَشاءُ» إن شاءالله گشایش یابد.
🔶 علاّمه انصاری فرمودند: من در مواقع گرفتاری های صعب و مشکلات لا ینحلّ به این دستور عمل کردم و نتیجه های عجیب گرفتم.
@sardaraneashgh
📸 پیامبر قلبها
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی:
🔹رسول معظّم اسلام(ص) بطور رسمی قریب به ده سال حکومت کردند، اما بیش از هزار سال است که بر دلها جای دارند؛ این قلّه است.
📆۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
@sardaraneashgh