▪️شهادت غریبانه برترین بانوی زمان خود،کریمه اهل بیت،
🌹حضرت فاطمه ی معصومه (سلام الله علیها)
▪️محضر مقدس آقا امام زمان عج،نایب برحقشان وهمه ی شیعیان تسلیت باد.
@sardaraneashgh
🏴 شفاعتم کن!
🔘در زیارتنامه حضرت معصومه آمده؛ ای فاطمه معصومه! تو برای ورود من به بهشت شفاعت کن!
چون نزد خدا دارای شأن و مقام بزرگی هستی
@sardaraneashgh
✍بعد از مدتی پیام داد سردار فرمودند سلام من را به این برادر برسانید و یک انگشتر، تسبیح و کتاب ادعیه برایم فرستاد.اما امروز پس از سه سال، در بهت آن نیم روز رویایی، رفتنت را باور نمی کنم؛ و مگر نه اینکه شهدا زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند؟ و مگر نه تو هم همچون علمدار کربلا بال گشودی برای دیدار معبود؟ پس همیشه در قلب و یاد ما زنده ای و از این پس، برای فرزندانمان از اسطوره ای مظلوم، دوست داشتنی و شهیدی می گوییم که دنیا در از دست دادنش خون گریست و تشییع بی سابقه ی او درسهای زیادی به جهانیان داد.دوستت داریم و راهت را ادامه می دهیم تا ان شاءالله دست در دستان مهدی فاطمه(عج) ببینیمت.
📚خاطره ای از معاون روابط عمومی سپاه فجر فارس
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯▪️🕯▪️🕯
🔸شرح فضلیت اخلاقی کرامت دروجود با برکت حضرت فاطمه معصومه س✨
#وفات_حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
#استادرفیعی
#منبر_مجازی
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥به مناسبت سالروز وفات حضرت فاطمه معصومه (س)
@sardaraneashgh
#رهبر_انقلاب: آنهایی که اول زندگی بچهدار شدن را عقب میاندازند، ناشکری است و این باعث می شود که خداوند یک جواب سختی به آدم بدهد.
۹۵/۹/۱۰
@sardaraneashgh
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، سپهبد شهید قاسم سلیمانی در دوران هشت سال دفاع مقدس فرماندهی لشکر ۴۱ ثارالله را بر عهده داشت که متشکل از رزمندگان کرمان بود. شهید حسین یوسف الهی یکی از دوستان و همرزمان نزدیک شهید سلیمانی بود که طبق وصیتش او را در جوار این شهید در گلزار شهدای کرمان به خاک سپردند. اما این تدفین ماجراهای خاص خودش را داشت که حالا بعد از گذشت چندین روز از روز خاکسپاری سردار شنیدن آن به یادماندنی است. به روایت شاهدان عینی پیکر شهید یوسف الهی هنوز بعد از گذشت ۳۴ سال از شهادتش سالم مانده است.
شهید محمدحسین یوسف الهی متولد سال ۱۳۴۰ در شهر کرمان بود. او در خانوادهای فرهنگی بزرگ شد. با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قران آشنا شده و علاقه زیاد و ارتباط عمیق شهید محمد حسین یوسف الهی با نهجالبلاغه نیز ریشه در همین دوران داشته است. شهید محمدحسین یوسف الهی در دوران هشت سال دفاع مقدس در لشکر ۴۱ ثارالله کرمان و در واحد اطلاعات و عملیات مشغول به فعالیت و بعدها نیز به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد. در طول جنگ تحمیلی، پنج مرتبه به شدت مجروح شد و در نهایت در عملیات والفجر ۸ در ۲۷ بهمن ماه سال ۱۳۶۴ به دلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در بیمارستان لبافینژاد تهران به شهادت رسید.
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی درباره نحوه شهادت شهید حسین یوسف الهی گفت: هنگامی که آنها در اتاق عملیات بودند دشمن در عملیات والفجر ۸ دست به حمله شیمیایی میزند، او یاران خود را از سنگر خارج کرد و خود به شهادت رسید.
سردار شهید سپهبد سلیمانی در خاطراتش با این شهید بزرگوار میگوید: یک روز با حسین به سمت آبادان میرفتیم. عملیات بزرگی درپیش داشتیم. چندتا از کارهای قبلی با موفقیت لازم انجام نشده بود و از طرفی آخرین عملیاتمان هم لغو شده بود. من خیلی ناراحت بودم. به حسین گفتم: چندتا عملیات انجام دادیم، اما هیچکدام آنطور که باید موفقیتآمیز نبود. این یکی هم مثل بقیه نتیجه نمیدهد. گفت: برای چی؟ گفتم:، چون این عملیات خیلی سخته و بعید میدانم موفق بشویم. گفت: اتفاقاً ما در این کار موفق و پیروزیم. گفتم: حسین دیوانه شدهای. در عملیاتهایی که به آن آسانی بود و هیچ مشکلی نداشتیم نتوانستیم کاری از پیش ببریم آنوقت در این یکی که کلاً وضع فرق میکند و از همه سختتر است، موفق میشویم! حسین خندهای کرد و با همان تکهکلام همیشگیاش گفت: حسین پسر غلامحسین به تو میگویم که ما در این عملیات پیروزیم.
میدانستم که او بیحساب حرفی را نمیزند. حتماً از طریقی به چیزی که میگوید ایمان و اطمینان دارد. گفتم: یعنی چه از کجا میگویی؟ گفت: بالأخره خبر دارم. گفتم: خب از کجا خبر داری؟ گفت: به ما گفتند که ما پیروزیم. پرسیدم: کی به تو گفت؟ جواب داد: حضرت زینب (س). دوباره سؤال کردم در خواب گفت یا در بیداری؟ با خنده جواب داد: تو چهکار داری؟ فقط بدان بی بی گفت که شما در این عملیات پیروز خواهید شد و من به همین دلیل میگویم که قطعاً موفق میشویم.
هر چه از او خواستم بیشتر توضیح بدهد. چیزی نگفت و به همین چند جمله اکتفا کرد. نیاز هم نبود توضیح بیشتری بدهد. اطمینان او برایم کافی بود. همان طور که گفتم همیشه به حرفی که میزد ایمان داشتم. وقتی که عملیات با موفقیت تمام به انجام رسید. یاد حرف آن روز حسین افتادم و به ایمان و قاطعیتی که در کلامش بود؛ و هرگز از این اطمینان به او پشیمان نشدم.
منبع: تسنیم
@sardaraneashgh
✨واسه سرکشی به پایگاه شهید رفتم، شهیدحجت را ندیدم ولی صدای من را شنیده بود و مثل همیشه من را صدا کرد، دنبال صدا رفتم کنار ساختمان پایگاه که در حال ساخت بود ،با لباس نظامی سلاح به دوش داشت گچ به داخل ساختمان انتقال میداد،
💫گفتم حجت جان مگر کارگران بنا نیامده اند؟؟ گفت بله همشون هستند من هم دارم کمکشون میکنم.
گفتم خدا قوتت بده خب اینا پول میگیرن کار میکنن شما چی؟؟ گفت منم کمکشون میکنم تا هم روحیه بگیرن، بالاخره اینا دارن برا ما ساختمان میسازن گناه دارن خسته هستند...
✨با استاد بنا که صحبت کردم میگفت شهید روزها سهمیه غذاش رو به ما میده میگه من با نون خالی هم سیر میشم شما کار میکنید و خسته میشید.
💫بنا میگفت ما از اینکه دیگر بچه ها برای انجام کارها زیاد میان پیشش و خط میگیرن و میرن من تازه فهمیدیم فرمانده پایگاه هست وگرنه از خودش که سوال گرفتیم گفت من سربازم و جهت شستن ظرفها اومدم تو این پایگاه.
#شهید_حجت_باقری🌹
@sardaraneashgh
#سیره_شهدا
#شهید_زکریا_شیری
من و #شهید_زکریا خیلی باهم صمیمی بودیم به خاطر همین اگه میخواستیم جایی بریم باهم میرفتیم.
پدر یکی از همکارامون که خونشون تو یکی از روستاهای شهرستان الموت بود فوت کرده بود و سنگ قبر پدرشو تو قزوین سفارش داده بود
همکارمون بخاطر اینکه #شهید_زکریا_شیری وانت داشت به #زکریا گفته بود که سنگ قبرو ببره
قرار بر این شد که من و #زکریا باهم سنگ قبرو ببریم.
این شهید بزرگوار به قدری به دوستان و همکاراش ارزش قائل بود که با وجود اصرار همکارمون بخاطر حمل سنگ قبر حتی کوچکترین هزینه ای قبول نکرد و گفت رفاقت به درد همین روزا میخوره...
موقع برگشتن با #شهید_زکریا کنار درختی که بین مسیرمون بود نگه داشتیم برای استراحت! من از #زکریا پرسیدم که آیا دوست داری شهید بشی؟! برای چندمین بار بود که میپرسیدم
#شهید_زکریا در جوابم گفت مگه میشه دوست نداشته باشم؟!(: کی از شهادت بدش میاد, من آرزومه که شهید بشم .. اما شهادت دل میخواد ..
لیاقت میخواد ...
بعد از شهادتش ثابت کرد که هم دل داشت هم لیاقت...
و به آرزوش که شهادت بود رسید🕊🌹♡
📚خاطره ای از دوستان و همکاران
@sardaraneashgh
#سیره_شهدا
#شهید_زکریا_شیری
من و #شهید_زکریا خیلی باهم صمیمی بودیم به خاطر همین اگه میخواستیم جایی بریم باهم میرفتیم.
پدر یکی از همکارامون که خونشون تو یکی از روستاهای شهرستان الموت بود فوت کرده بود و سنگ قبر پدرشو تو قزوین سفارش داده بود
همکارمون بخاطر اینکه #شهید_زکریا_شیری وانت داشت به #زکریا گفته بود که سنگ قبرو ببره
قرار بر این شد که من و #زکریا باهم سنگ قبرو ببریم.
این شهید بزرگوار به قدری به دوستان و همکاراش ارزش قائل بود که با وجود اصرار همکارمون بخاطر حمل سنگ قبر حتی کوچکترین هزینه ای قبول نکرد و گفت رفاقت به درد همین روزا میخوره...
موقع برگشتن با #شهید_زکریا کنار درختی که بین مسیرمون بود نگه داشتیم برای استراحت! من از #زکریا پرسیدم که آیا دوست داری شهید بشی؟! برای چندمین بار بود که میپرسیدم
#شهید_زکریا در جوابم گفت مگه میشه دوست نداشته باشم؟!(: کی از شهادت بدش میاد, من آرزومه که شهید بشم .. اما شهادت دل میخواد ..
لیاقت میخواد ...
بعد از شهادتش ثابت کرد که هم دل داشت هم لیاقت...
و به آرزوش که شهادت بود رسید🕊🌹♡
📚خاطره ای از دوستان و همکاران
@sardaraneashgh
🔰تازه پاسدار شده بود که به من گفت: زن میخواهد، وقتی از الیاس پرسیدیم که چه کسی را میخواهی در جواب بیستسؤالی راه انداخت! به ما میگفت بگردید گزینهای را که میخواهم پیدایش کنید.
🔰دو دایره سفید و سیاه جلوی او گذاشته بودیم که اگر جوابش بله بود روی سفید و اگر نه بود روی دایره سیاه انگشت بگذارد! ما هم سؤال میپرسیدیم و او با گذاشتن انگشت روی دایرها جواب میداد، از روستا و محله و آشنا و فامیل پرسیدیم تا در نهایت روی گزینهای توقف کرد و ما متوجه شدیم که خواهان دختر دخترخاله ناتنی من است.
🔰آن روزها دختران در روستا در سنین پایین ازدواج میکردند و عروس من هم 16سال سن داشت. اینگونه شد که برای الیاس به خواستگاری رفتیم و بعد از بیست سؤالی به دختر موردعلاقه او رسیدیم!
🔰یک روز قبل از رفتنش مثل همیشه غروب به خانه ما آمد و کمکم زمزمه رفتنش را به سوریه شنیدم، وقتی گفت که فردا عازم است حرفی از نرفتنش نزدمچون راهی را رفت که نمیشد گفت نرو! فردا صبح که برای خداحافظی آخر آمد، خودم از زیر قرآن او را رد کردم، رفت و دیگر نیامد.
🔰بیشترین زمانی که احساس دلتنگی به اوج خود میرسد غروبهاست، چون هر غروب الیاس به سراغ من میآمد و همدیگر را میدیدیم و به من میگفت: اگر کاری دارم بگویم تا انجام دهد، اگر هم نمیآمد حتماً زنگ میزد و جویای حالم میشد.
🔰 اما بعد از شهادتش غروبها چشمم به در خانه خشک میشود شاید الیاسم بیاید و من یکبار دیگر روی ماهش را ببینم.
✍به روایت مادربزرگوارشهید
#شهید_الیاس_چگینی🌷
#سالروز_شهادت
@sardaraneashgh
🤲 #نیایش
👈 یا فَاطِمَةُ اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّةِ فَإِنَّ لَک عِنْدَاللَّهِ شَأْناً مِنَ الشأْنِ
✍️ ای فاطمه (معصومه)! برای من در بهشت شفاعت کن که تو را در پیشگاه خداوند منزلت بزرگی است
🔺 فرازی از زیارت حضرت معصومه(س)
@sardaraneashgh
🌹امام خامنه ای: حضرت معصومه(ع) مقام بزرگي دارد،خيلي بايداز ايشان بهره گيريم. نسبت به ايشان قصور داشته ايم بايد به آن حضرت بيشتر توسل جوييم و بخواهيم عنايت بيشتري به ما داشته باشند.
@sardaraneashgh
-عمل به مستحبات و ترک مکروهات را بسیار مورد توجه قرار میداد
-دوساعت قبل از اذان صبح مشغول عبادت و شب زنده داری میشد
-هنگامی که به مرخصی میرفت روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه مستحبی میگرفت
-به مسائلی همچون حجاب،بیت المال،ادب،اخلاص،دائم الذکر بودن اهمیت میداد
-بسیار اهل زیارت بود و زیارت جمکران ،قم و مشهد را زیاد به جا می آورد
-همیشه مرتب و آراسته بود و ازبین عطرها؛عطر یاس و محمدی را انتخاب میکرد.
📚منبع: کتاب خاطرات و زندگینامه شهید محمدرضا تورجی زاده
@sardaraneashgh
▪️اين جريان از حضرت معصومه عليهاالسلام مشهور است؛ ولي ما خودمان در حرم درس آیت الله مرعشي رضوان اللّه تعالي عليه مي رفتيم. از شدت علاقه به حضرت معصومه منبرشان را جوري گذاشته بودند که روبه روي ضريح بود. ده دقيقه يک ربع قبل از درس، مطالب شيريني مي گفتند.
🔻يك بار اين قضيه را گفتند که البته مختلف نوشته شده؛ ولي من از خودشان شنيدم و سعي بر حفظ هم داشتم. يادم هست كه فرمودند:
پدر من آسيد محمود، فاضل بود و مدتي سعي و اهتمام کرد برای اينكه راجع به حضرت فاطمه عليهاالسلام دو مسأله را روشن كند؛
يكي اينكه زمان شهادت فاطمه زهرا عليهاالسلام كي است؟ آيا هفتاد و پنجم است يا نود و پنجم بعد از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله؟ و يكي اينكه قبر حضرت زهرا عليهاالسلام كجاست؟
مدتي شروع مي كند در كتاب ها گشتن؛ ولی دستش به جايي بند نمي شود. حتي مي فرستد كتاب هايي را خيلي با سختي از مصر برايش بياورند. ايشان، كتاب هاي تاريخي را دنبال كرده بود كه اين دو ابهام را از تاريخ بردارد. خيلي تحقيق مي كند؛ ولی دستش به جايي نمي رسد و دلش آرام نمي گيرد.
🔻مدتي، ديگر كتاب ها و تحقيقات را ميگذارد كنار و از باب توسل وارد مي شود. این سید، گريه و زاري و توسل می کند كه من مي خواهم اين دو مسأله برايم روشن شود.
من این جوری يادم است که می گفتند:
شش ماه، توسلش شبانه روز طول مي كشد، تا اينكه يک شب امام صادق عليهالسلام را در خواب مي بيند.
حضرت صادق عليهالسلام به او مي فرمايند: «آسيد محمود! بيهوده خود را به زحمت مينداز. بگذار مردم بپرسند كه چرا بايد قبر بلال حبشی مشخص باشد؛ ولي قبر دختر پيغمبر مشخص نباشد؟ خداوند، جاه و جلال و جبروت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به فاطمه معصومه عليهاالسلام داده است. هر چه ميخواهی از او بخواه»
🔻يادم هست آقاي مرعشي مي فرمودند: «اين كلمه جبروت در غير خداوند متعال گفته نشده؛ ولي در خواب، امام صادق عليهالسلام به پدر من، گفتند: جاه و جلال و جبروت...».
آقاي مرعشي مي گفتند: «پدر من ديگر بعد از آن، اهتمامش به زيارت حضرت معصومه عليهاالسلام خيلي بيشتر شده بود».
مقام حضرت زهرا عليهاالسلام در دنيا و چنین بهره برداري از حرم ایشان امكان پذير است.
💬 حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
@sardaraneashgh
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼#داستان
🌸
ماجرای جالب چگونگی ساخته_شدن پل آهنچی قم در کنار حرم و مسجد اعظم
مسجد جای خالی نداشت. مالامال از جمعیت شده بود. واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت تعریف می کرد.
از مسجد که بیرون آمد، فکر وقف کردن رهایش نمی کرد، از طرفی چیزی نداشت. تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود.
مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد! نگاهش که به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت.
زمزمه ای در جانش شکل گرفت: بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم، اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم. برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم.
اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد. وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر می شد.
از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود. با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد.
چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود. شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند. هوا کم کم تاریک می شد. باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد. عزمش را جزم کرد و بار سفر بست. به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد.
ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود.
کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود. سردرگم و گیج مانده بود. دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد. درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت:
آقا، کار می کنی؟ بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم. حالا چه کاری هست؟
من می خواستم بار آن کشتی بزرگی را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم. شنیده ام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست می آورند. می خواهی با من شریک شویی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟
دلش فرو ریخت. خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود. با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟ اگر خدا بخواهد، همین امروز می توانیم مشتری پیدا کنیم. من در این کار مهارت دارم.
پولی در بساط نداشت. نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگی اش بود. امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک!
همه چیز به سرعت پیش رفت. معامله سر گرفت. حالا نوبت آنها بود که پول جنس را بپردازند. بدنش داغ شده بود. نمی دانست چه بگوید. آبرویش در خطر بود. اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت ...
درست همان موقع ، مردی با کت و شلوار قهوه ای و کلاه لبه داری که تا روی ابروهایش پایین کشیده بود جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟ گفتند: بله! گفت: هر قدر که باشد می خرم.
هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطور معجزه آسایی به فروش رسید. سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد. باور نمی کرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد.
این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود.
حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند. شبانه راهی قم شد. می خواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند.
در راه به یاد عهدش با حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد: بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم...
حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند.
بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود.
مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند. با برنامه ریزی که کرد حدود 30 کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به 200 نفر رسید.
قصد داشت 30 نفر را جدا کند اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت: خانم حضرت معصومه خودش برکت این پول را زیاد می کند. من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم.
نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت و پل آهنچی نام گرفت و عبور و مرور مردم آسان شد.
حالا به آرزویش رسیده بود و اموالش را وقف کرده بود.
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلربایی میکند آن هیبت والای تو
هیبت این آسمان سر خم کند بر پای تو
@sardaraneashgh
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
🖤سلام خاصه به حضرت معصومه سلام الله علیها🖤
🖤السَّلامُ عَلَیْكِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْكِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَةَ السَّلامُ عَلَیْكِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْكِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ السَّلامُ عَلَیْكِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْكِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْكِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْكِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.🖤
@sardaraneashgh
🔰 مجموعه لوح خطاب به بسیجیان
🔻 پنج توصیه حاج قاسم خطاب به بسیجیان
📝 بسم الله الرحمن الرحیم
🖋 برادران و عزیزان بسیجیم سلام علیکم
خداوند شما را برای خدمت به اسلام حفظ بفرماید.
1️⃣ عزیزانم اولا بزرگترین امانت سپرده شده به ما جمهوری اسلامی است که امام عارفمان فرمود: حفظ آن از اوجب واجبات است در حفظ این امانت از هر کوششی دریغ نفرمائید.
2️⃣ ثانیا؛ به حلال خداوند وحرام آن توجه خاص خاص بفرمائید.
3️⃣ ثالثا؛ پدر و مادرتان را آنچنان بزرگ بشمارید که شایسته آن باشد که خداوند وائمه معصومین توصیه فرمودهاند.
4️⃣ رابعا؛ دوستی ورفاقت ارزش بزرگی است اما مهم این است که با چه کسی رفاقت و برای چه راهی میکنید.
5️⃣ خامساً؛ نماز شب نماز شب نماز شب کلید تمام عزتهاست.
برادرتان قاسم
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰انتشار نخستینبار
📹 ببینید | آخرین حضور سردار سلیمانی در حرم حضرت معصومه(س)؛ سه روز قبل از شهادت
@sardaraneashgh