17.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اطلاعیه
🎥کشف پیکر مطهری شهیدی در محور #سنندج _ #مریوان
💠گروههای #تفحص_شهدا برای رسیدن به پیکر مطهر این شهید عزیز ، ۳ ساعت پیاده در دل کوهستان طی مسیر کردند تا بتوانند به این شهید عزیز دسترسی پیدا کنند
🕊شادی ارواح طیبه شهدا #صلوات
@sardaraneashgh
✊🏻 تاکید مجدد سردار قاآنی به فاصله چند روز
🔹سردار قاآنی خطاب به مقامات آمریکا :
بعید نیست در درون خانه از شما انتقام بگیریم
@sardaraneashgh
🔸در یک هتل مجلل جلسه داشتیم تا حاج قاسم از جلسه بیرون بیاید گفتم برای ما صبحانه بیاورند حاج حسین بلافاصله سفارش را پس گرفت .گفت یک وعده صبحانه توی این هتل کلی هزینه روی دست بیت المال می گذاره صبر کن می ریم محل کار و اونجا صبحانه می خوریم
🎐 #هم_نفس
@sardaraneashgh
🔸شهیدمهدی زین الدین:هرکس درشب جمعه شهدا را یاد کند،شهداهم او رانزد اباعبدالله یاد میکنند.
🔸شهدا را یاد کنیدحتی با ذکر یک صلوات.
💠شادی روح شهدا صلوات
@sardaraneashgh
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سلام_امام_زمانم✋🏻
دلم به آن مستحبی خوش است
کـه جـوابـش واجـب اسـت🌼🌿
السَّلاَمُعَلَيْكَ يَا نَاظِرَ شَجَرَةِ طُوبَى
وَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى
آجرک الله یا صاحب الزمان
#روزتون_امامزمانی
@sardaraneashgh
#خاطرات_شهید
🔹ماجرای #حاج_احمد با بانوی دو عالم حضرت زهرا(س):
عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد ترکش خورده بود به سرش با اصرار بردیمش اورژانس میگفت: «کسی نفهمه زخمی شدم همینجا مداوام کنید»
دکتر اومد گفت: «زخمش عمیقه، باید بخیه بشه»
بستریش کردند از بس خونریزی داشت بیهوش شد یه مدت گذشت یکدفعه از جا پرید گفت: «پاشو بریم خط»
قسمش دادم گفتم:
«آخه تو که بی هوش بودی، چی شد یهو از جا پریدی»؟
گفت: «بهت میگم به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی وقتی توی اتاق خوابیده بودم، دیدم خانم فاطمه زهرا(س) اومدند داخل فرمودند:
«چیه؟ چرا خوابیدی؟»
عرض کردم: «سرم مجروح شده، نمیتونم ادامه بدم»
حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند:
«بلند شو بلند شو، چیزی نیست بلند شو برو به کارهایت برس»...
به خاطر همین است که هر جا که میروید حاج احمد کاظمی حسینیه فاطمهالزهرا(س) ساخته است…
#شهید_احمد_کاظمی 🌷
@sardaraneashgh
7.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥رهبر انقلاب:
ورود واکسن آمریکایی و انگلیسی به کشور ممنوع است / اگر واکسن بلد بودند درست کنند وضعشان این نبود / به فرانسه هم خوشبین نیستم
🔸100 نفر کشته در روز کم نیست / مردم خیال نکنند مساله تمام شده
باید از تجربه خوب دارویی افراد در زمینه کرونا باید استفاده کرد....
@sardaraneashgh
🔰 هیچ اصرار و عجلهای به بازگشت آمریکا به برجام نداریم/ آنچه مطالبه اصلی ماست، رفع تحریمهاست/ اگر آمریکا بدون رفع تحریمها به برجام برگردد به ضرر ماست
🔺 بحث میکنند که آمریکا برگردد به برجام یا برنگردد. ما هیچ اصرار و هیچ عجلهای نداریم که آمریکا به برجام برگردد. این اصلاً مسئله ما نیست که آمریکا به برجام برگردد یا برنگردد. آنچه که مطالبه منطقی ما و مطالبه عقلانی ماست رفع تحریمهاست. تحریمها باید برداشته بشود. این حق غصبشده ملت ایران است. چه آمریکا، چه اروپا که آویزان و دنبالهروی آمریکاست، وظیفه دارند این حق ملت ایران را ادا کنند. اگر تحریمها برداشته شد، خب به برگشت آمریکا معنا میدهد. البته خب مسئله خسارتها هست که جزو مطالبات ما هست در مراحل بعدی دنبال خواهد شد.
اما اگر چنانچه تحریمها برداشته نشد برگشت آمریکا به برجام حتی به ضرر ما ممکن است تمام بشود به نفع ما که نیست به ضرر ما هم ممکن است باشد.
@sardaraneashgh
🔸مادر شهید کاوه: شبی از شبهای تحصیل، نشسته بود در اتاقش به انجام تکالیف. رفتم برای شام صدایش کنم. گفت: «گیر کردهام در حل ۲ تا مسئله ریاضی. معلم، توپ چهلتکه جایزه گذاشته برایش. اگر اجازه بدهی، تا این ۲ مسئله را حل نکنم شام بیشام!» بیخیالش شدم تا به درسش برسد. یک ساعت بعد، دوباره رفتم اتاقش. دیدم هنوز مشغول است. صدایش کردم؛ متوجه نشد! گرم کاری میشد، چنان دل میداد که تا تکانش نمیدادی، ملتفت سر و صدای اطرافیان نمیشد. دوباره یک ساعت بعد صدایش کردم. افاقه نکرد. نیم ساعت بعد به حاج آقا گفتم: «شما برو صدایش کن بلکه آمد شامش را خورد!» حاجی نرفته برگشت، و دیدم با یک پتو دارد میرود اتاق محمود! صبح برای نماز از خواب بلندش کردم؛ «شام که نخوردی! لااقل بگو بدانم مسئلهها را حل کردی یا نه؟» خندید و گفت: «حل کردم آنهم چهجور! برای هر ۲ مسئله، از ۳ طریق به جواب رسیدم!» محمود عاشق فوتبال بود. توپ چهلتکه هم خیلی دوست داشت! ظهر از مدرسه برگشت خانه. گفتم: «پس جایزهات کو؟» از جواب طفره رفت! تا اینجا را حالا شما داشته باشید.
🔹۴۰ روز، فوق فوقش ۵۰ روز از شهادت محمود گذشته بود که زنگ خانه به صدا درآمد. حاجی رفت در را باز کرد. عاقلهمردی پشت در بود؛ «من دبیر ریاضی محمود بودم. کلی هم گشتم تا خانه شما را پیدا کنم». حاجی دعوتش کرد بیاید تو، «نه» آورد؛ «قصد مزاحمت ندارم!» و بعد ادامه داد؛ «من سه سال دبیر ریاضی محمودتان بودم. این را سال آخر فهمیدم که محمود، مسائل ریاضی را خودش حل میکرد اما صبح، زودتر میآمد کلاس، حل مسئله را هر بار به یکی از دانشآموزان که عمدتا هم از قشر پایین بودند یاد میداد و جایزه هم اغلب به همان دانشآموز میرسید، چون محمود از چند راه به جواب میرسید. من به طریقی سال سومی که دبیر ریاضی محمود بودم متوجه ماجرا شدم. از قبل هم البته برایم بسیار عجیب بود؛ «چرا محمود که همیشه ریاضی را ۲۰ میگیرد، هیچ وقت برنده این جوایز نمیشود؟!» کشیدمش کنار؛ «امروز از فلانی شنیدم این مسئله را تو حل کردهای!» اول بنا کرد طفره رفتن، بعد قبول کرد!
«چرا؟»
جواب داد: «همین فلانی، اولا یک مسئله ریاضی را یاد گرفته از چند راه حل کند. این کار بدی است آقا معلم؟ ثانیا جایزه کتانی بود و من خودم کتانی دارم. آیا بهتر نبود این کتانی برسد دست این دوستمان که کتانیاش از چند جا پاره شده؟» من آنجا فهمیدم چه روح بلندی دارد این محمود شما. خواستم موضوع را با مدیر مدرسه درمیان بگذارم تا از کاوه، سر صف صبحگاه، تقدیر شود. قسمم داد؛ «اگر برای کس دیگری این موضوع را لو بدهید، دیگر این مدرسه نمیآیم»
@sardaraneashgh