eitaa logo
هم‌عهدی با شهدا
107 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.9هزار ویدیو
77 فایل
﷽ باید یاد حقیقت وخاطره‌ی شهادت را درمقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.(امام خامنه‌ای) 🌹(نحوه شهادت #شهید_محمدحسین_کسرایی) https://eitaa.com/shahidkasraei/4 📽انیمیشن شوق ایثار (روایت لحظه شهادت) https://eitaa.com/shahidkasraei/4759
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴روزه برای لاغر شدن یا اطاعت از خداوند؟ ♻️ ماه یکی از عبادات بسیار بزرگ است. 🔆 عبادت باید با باشد. یعنی چون خدای متعال گفته این ماه را باید روزه بگیرید، من هم می‌گویم چَشم! این اخلاص است. ♦️هدف دیگری جستجو نمی‌کنم. ممکن است بعضی‌ها چاق باشند و بخواهند با روزه لاغر شوند؛ این دیگر نیست! 💥اگر روزه بگیریم برای لاغر شدن، روزه نیست؛ این روزه‌ی طبّی و پزشکی است نه روزه‌ی الهی و اسلامی...! 💠نگوییم چون برای من مفید است یا زخم معده چنین است! 🔰نباید در روزه دنبال سلامتی بدن بگردیم. روزه هر چه هست، خدا گفته است و من هم چون خدا گفته روزه بگیر، می‌گویم چَشم! 🌈کلّ عبادات باید این‌طور باشد... بنابراین در عبادت باید اخلاص باشد. اخلاص هم معنایش همین است: 🌟 «چون ربّ العالمین که خداست ودستور داده، چشم! اجرا می‌کنیم.» ✅ این اثر زیادی در ایجاد بندگی و تقویت روح در انسان می‌گذارد... 📙از بیانات آیت الله (ره)
💠استاد : حرف زدن پشت سر مردم، را تیره می‌کند، را از آدم سلب می‌کند و را می‌گیرد. 🌷 @shahidkasraei
🔥 👈یکی ازعلمای اهل بصره می گوید: روزگاری به و تنگدستی مبتلا شدم، تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم. خیلی بر گرسنگی صبر کردم، پس تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم. درراه یکی از دوستانم به اسم ابا نصر را دیدم و او را از فروش خانه باخبر ساختم. پس دوتکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت : برو و به خانواده ات بده. به طرف خانه به راه افتادم ... در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت : این پسر و است و نمی‌تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند. آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی کنم . گفتم : این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد . بخدا قسم چیز دیگری ندارم و درخانه ام کسانی هستند که به این غذا محتاج ترند . اشک از چشمانم جاری شد و درحالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه بر می گشتم . روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می کردم . که ناگهان ابو نصر را دیدم که ازخوشحالی پرواز می کرد و به من گفت : ای ابا محمد چرا اینجا نشسته ای ! در خانه ات و است... گفتم: سبحان الله... از کجا ای ابانصر؟ گفت : مردی از از تو و پدرت می پرسد، و همراهش ثروت فراونی است. گفتم : او کیست؟ گفت : تاجری از شهر بصره است، پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد . سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که بدست آورده... خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان را بی نیاز ساختم. درثروتم سرمایه گذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آنرا هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم، ثروتم کم که نمی شد زیاد هم می شد. کم کم و و وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم . شبی از شب ها در خواب دیدم که برپا شده و خلایق همه جمع شده اند ، و مردم را دیدم که گناهان شان را بر پشت شان حمل می کنند تا جایی که شخص ، شهری از بدنامی و رسوایی را برپشتش حمل می کند . به رسیدم که مرا وزن کنند ... گناهانم را در کفه ای و حسناتم را درکفه دیگر قرار دادند، کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد... سپس یکی یکی از از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند چون در زیر هرحسنه وجود داشت، از های مثل ، غرور ، دوست داشتن تعریف و تمجید مردم... چیزی برایم باقی نماند و درآستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم: آیا چیزی برایش باقی نمانده؟ گفتند : این برایش باقی مانده ... و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم . سپس آنرا در کفه حسناتم گذاشتند و گریه های آن زن را بخاطر کمکی که بهش کرده بودم ، در کفه حسناتم قرار دادند، کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت : نجات یافت . 👌 خداوند هیچ عملی را بدون از ما قبول نخواهد کرد، پس بکوشیم هیچ عملی را کوچک نشماریم و هر و کارخیری را خالصانه وصرفا برای الله تعالی انجام دهیم مثال ڪسے ڪہ پروردگارش را ذڪر مےڪند و ڪسے ڪہ پروردگارش را ذڪر نمےڪند، مانند شخص زنده و مرده است. 🌷 @shahidkasraei