ولی ما را به #لشکر 10 دادند و اصرارهای ما به جایی نرسید و با هم رفتیم #گردان علی اکبر (ع)🌷 #لشکر10 #سیدالشهدا🌷
#او را به #گروهان نصر دادند و من را به دسته #ادوات.
😔
🍃🌷🍃
در #عملیات کربلای 1 با هم شرکت کردیم ،#علی به #شدت دچار #موج گرفتگی شد به طوری که #نمی تونست #آب بر #تن بزنه😔 چون #رعشه به تنش می افتاد این وضع مدتی ادامه یافت تا این که این مشکل کمتر شد.
🍃🌷🍃
در #عملیات کربلای 2 هم باز شرکت کردیم و بعد از #عملیات برگشتیم تهران و باز هم مهر ماه #برگشتیم #گردان.😊
🍃🌷🍃
همین روزها بود که یک #مانور بسیار سخت در اطراف منطقه #قلاجه اسلام آباد غرب برگزار کردیم و بعد از #مانور اومدیم تهران بعد از برگشتن من به #گردان متوجه شدم که #اون #ماموریت گرفته برای #گردان عمار و دیگر #او را ندیدم.
🍃🌷🍃
#20مهر تهران بودم که رفتم به راه آهن بلیط گرفتم برگردم #گردان که رفته بود #اندیمشک بعد از گرفتن بلیط در خیابان #مرتضی چیتگری را دیدم #دوست #امیر بود.
🍃🌷🍃
اون گفت از #امیر خبر داری ؟ گفتم نه . دارم می رم #منطقه ،گفت نرو،گفتم چرا؟
گفت #امیر #شهید شده و الان هم #پیکرش را آوردن تهران برو به خانواده اش خبر بده.😭😭
🍃
♡به نامِ او که به خواستش، زندگی در جریان است.
🍃پسری متولد #آبادان در خانواده ای #مذهبی و روحانی...احمد مکیان
دلداده به #اهل_بیت❤️
🍃در آستانه جوانی خواست که سربازِ مولایش باشد...در قم مشغول به درسِ طلبگی شد و زیر سایه #حضرت_معصومه(س) در مدرسه علیمه امامرضا(ع) مشغول تحصیل.
🍃میگویند : کفیلِ روزی طلبه ها، #امام_زمان(ارواحناهفداه) است...چه خوب که حضرت روزیِ سربازش را #شهادت خواست🕊
🍃برای دفاع از حریمِ حضرت عقیله راهی سوریه شد. با تکفیری ها مبارزه میکرد و بی چشم داشت به دنیا، آماده تقدیمِ جانش به حضرتِ یار بود⚘
🍃در ۲۱ سالگی، در اولین روزِ ماه میهمانی، با زبان روزه ولبی عطشان، در دامانِ مولایش #حسین(ع) به دیدار پروردگار رفت...🌹
🍃احمد انتخاب شده بود...برای عشق بازی، برای شهادت. نوشته بود،"های و هوی #بهشت را میبینم، چه غوغایی! حسین به پیشواز یارانش آمده..."
🍃میخواست مصداق آیه "ولا تحسبن الذین قتلوا..." شود که شد. دوست داشت سرش در دامان سرورش حسین(ع) قرار بگیرد و از دستان حضرتش #آب بنوشد، که میسر شد...
آخر حسین( ع) است که به پیشواز عاشقان، میرود❤️
🍃از رویِ پرنور و با جمالِ #شهدای_گمنام خجالت میکشید که قبرش مشخص باشد و مراسم تشیع باشکوهی داشته باشد!
🍃سفارش کرد پیکرش را #غریبانه تحویل بگیرند، غریبانه تشیع کنند و غریبانه در #بهشت_معصومه به خاک بسپارندو روی قبرش بنویسند "تنها پر کاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی"
🍃بالاخره عاشقان رنگ و بویی از معشوق دارند...!
عاشقان، مادری اند...❣️
🍃پیکرش را زیر سایه فاطمه معصومه(س) در قطعه ۳۱ بهشت معصومه، کنار همرزمانش، #شهدای_فاطمیون به خاک سپردند...😔
اکنون مزارِ احمد، این طلبه عاشق، زیارتگاهِ اهل یقین است.
🍃امام خامنه ای: «شهدا، امام زادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه #اهل_یقین است.»
🌺به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_احمد_مکیان
✍️نویسنده : #زهرا_قائمی
📅تاریخ تولد : ۱۵ آبان ۱۳۷۳
📅تاریخ شهادت: ۱۷ خرداد ۱۳۹۵.حلب سوریه
🥀مزار شهید : بهشت معصومه(س)
🌸 اللهم صلی علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 🌸
⚘﷽⚘💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
نام : مجید
نام خانوادگی : سلمانیان
نام پــــدر : یدالله
نام جهادی : ابومهدی
تاریخ تولد : ۱۳۶۷/۰۲/۰۶ - کرج🇮🇷
دیـن و مذهب : اسلام ، تشیّع
وضعیت تأهل : مجرّد
شـغل : طلبه
ملّیت : ایرانی
تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۰۲/۱۷-خانطومان🇸🇾
تاریخ تفحّص پیکر : ۱۳۹۹/۰۷/۲۰
مــزار : کرج،گلزار شهدای امامزاده طاهر
کتاب : «رستگاری در سحرگاه مبعث»
┅
🕊
در کربلای #خانطومان سوریه
از آخرین نفراتی بود که از خط خارج شد
موقع عقبنشینی
داشت از #خاکریز رد میشد
که روی خاکریز
یه تیر به پشتش خورد و گفت یازَهــــرا
و با صورت از بالای خاکریز #زمین افتاد!
تیر خورده بود توی
شش و سینهاش و خسخس میکرد
و یاحسیــــن و یازهــــرا میگفت♥️
بهم گفت #آب داری؟...
گفتم نه...
گفت پس جیب خشاب رو باز کن
چون داره رو سینهام سنگینی میکنه
جیب خشاب رو باز کردم
شروع کرد به شهادتین گفتن
گفتم #شیخ_مجید
من میرم کمک بیارم ببرمت
گفت نمیخواد
و لحظاتی بعد #شهید شد😔
🌹شهید مدافعحرم مجید سلمانیان
هدیه به روح مطهر شهید صلوات
♡اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد♡
#سالروزولادت..🌿🌸🌿
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمت_۲
در کمال شجاعت در مقابل عوامل ضد انقلاب ایستاد تا جایی که آنها ناجوانمردانه ایشان #بیدفاع به #گلوله بستند و #مظلومانه #شهید کردند و #غریبانه #پیکرش را در اطراف روستای نرگسله از توابع شهرستان ديواندره به خاک سپردند.😔
🍃🌷🍃
به روایت از همسر#شهیده:
بنده دردها و سختیهایی، خودم و #همسر و فرزندانم در راه #حفظ و #ارزشهای دینی در جامعه کشیده ایم.
🍃🌷🍃
سال ۱۳۶۰ که ساکن روستای باقرآباد بودم از طرف #سپاه و #جهاد که در آن سالها در کنار #دفاع از #میهن به #عمران و #آبادانی در #روستاها میپرداختند از من خواستند تا برای #تأمین آب روستای حسین آباد سنندج چند حلقه چاه #حفر کنم
در آن سالها #حفر چاه با دست و بدون استفاده از امکانات امروزی انجام میشد. ظرف چند روز کار را به خوبی انجام دادم و #آب شرب مورد نیاز مردم #روستا را تأمین کردم ولی نمیدانستم که این #کار و #خدمت من #جرم محسوب میشود.
🍃🌷🍃
زمستان همان سال که برف زیادی هم بر روی زمین جا خوش کرده بود سه نفر از اعضای گروهک ضد انقلاب مرا كه در خانه بودم به #جرم# همکاری با نظام نوپای #اسلامی دستگیر و چشم بسته از روستا خارج کردند.😔
ادامه دارد👇👇
قسمت پنجم
زمانی که داشت سوار اتوبوس میشد شروع کرد به اشک ریختن،خواهرم پرسید چرا گریه میکنی؟ جواب داد: "نگران رقیه و زندگی وی هستم، مواظبش باشید."😭😭
🍃🌷🍃
پس از گذشت یک ماه و حضور در #جبهه علیه کوملههای #کردستان در شهر #مریوان ظاهراً سپاه بدنبالش به روستا آمدند و سراغش را از پدر و عمویم میگیرند.
پرسیدند: آیا #سیفالله به خانه برگشت؟ همه تعجب کردند و گفتند که #سیفالله حدود یک ماه عازم #جبهه شده. نیروهای نظامی تصور کردند که #سیفالله از #جبهه فرار کرده و این #مفقودی حدود #یک ماه طول کشید.
🍃🌷🍃
طبق گفتههای #همرزمانش #برادرم را جاده سرورآباد یکی از روستاهای شهر مریوان از استان کردستان به همراه #همرزم #شهیدش که از شهرستان #تنکابن بود، پیدا کردند که بدست منافقان کومله به #شهادت رسیده بود😭😭
🍃🌷🍃
#برادرم را با طریق مختلف شکنجه داده بودند😭، از #آتش سیگار، #کابل داغ گرفته تا #آب جوش به طوری که از #دهانشان چیزهایی را #بدست آورند اما موفق #نشدند و این #شکنجه با #شلیک تیر از #ناحیه گردن بر #سرش به پایان رسید که منجر به #شهادتش شد. 😭😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇