eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.6هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
6هزار ویدیو
96 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
با آن و اگر می‌خواست برای کند الان بود، اما که را برای خیر می‌کرد. 🍃🌷🍃 می‌گفت بیایید به کلی دست پیدا کنیم، یکی اینکه تا چند سال بعد یک آقا بفرستیم که در یک کشور به اسم هیچ سر گرسنه زمین و از اینجا راحت باشد. 🍃🌷🍃 و ؛ در ما کنیم. به این هدف به نبود، بنابراین هر می‌کرد و هر یا می‌کرد صرف می‌شد. 🍃🌷🍃 با چنین مهدی با آن همه و اقتصادی و... فقط یک و خرده‌ای متری در همان مهدیه جنوبی و یک تیبا داشت.😭 🍃🌷🍃
هم که به افراد زیادی داده بود، ۱۸۰ را با می‌برد. ما از این جریان اصلاً . یکی از دوستانش بعداز شون به ما گفتند هیچ وقت از خیرش در .😭😭😭 🍃🌷🍃 به روایت از دوست آقا جواد حیدری : ما در شهرک مهدیه جنوبی اسلامشهر بچه محل بودیم. البته بنده سه سال از ایشان بزرگ‌تر هستم و در بسیج به نوعی پیشکسوت مهدی بودم. 🍃🌷🍃 ایشان از شیمیایی مقدس بود که در مقطعی مشکل عود کرد و نتوانست کار سنگین انجام دهد. ( یدالله مهدی درست یک سال قبل مرحوم شد) 🍃🌷🍃 به دلیل و همین طور سرطان کوچک‌ترش میثم که چند سال درگیر آن بودند، مجبور بود از کار کند و بکشد. 🍃🌷🍃 ما جواد (ع)🌷بودیم و حدود ۲۰ پیش هم جوادالائمه (ع)🌷را در همین کردیم. این خود مهدی بود. چون خودمان با دست و پنجه نرم کرده بودیم، گفتیم کاری برای انجام دهیم. 🍃🌷🍃
هم که به افراد زیادی داده بود، ۱۸۰ را با می‌برد. ما از این جریان اصلاً . یکی از دوستانش بعداز شون به ما گفتند هیچ وقت از خیرش در .😭😭😭 🍃🌷🍃 به روایت از دوست آقا جواد حیدری : ما در شهرک مهدیه جنوبی اسلامشهر بچه محل بودیم. البته بنده سه سال از ایشان بزرگ‌تر هستم و در بسیج به نوعی پیشکسوت مهدی بودم. 🍃🌷🍃 ایشان از شیمیایی مقدس بود که در مقطعی مشکل عود کرد و نتوانست کار سنگین انجام دهد. ( یدالله مهدی درست یک سال قبل مرحوم شد) 🍃🌷🍃 به دلیل و همین طور سرطان کوچک‌ترش میثم که چند سال درگیر آن بودند، مجبور بود از کار کند و بکشد. 🍃🌷🍃 ما جواد (ع)🌷بودیم و حدود ۲۰ پیش هم جوادالائمه (ع)🌷را در همین کردیم. این خود مهدی بود. چون خودمان با دست و پنجه نرم کرده بودیم، گفتیم کاری برای انجام دهیم. 🍃🌷🍃
به روایت از همسر : مرتضی، به شدت معظم رهبری♥️ بودند و را در برابر می دانست بیشتر هایشان را دنبال می کردند. 🍃🌷🍃 به و هم از را می کردند حتی می گفتند کنیم تا راحت های را کنند. 🍃🌷🍃 سپاه و، بود و آن جا به اعزام نمی شدند البته چند نفر از از آن جا عازم شده و باز گشته بودند بنابراین او را تصور نمی کردم.😭 🍃🌷🍃 و چون و را برای رفتن می دیدم، رفتن و بازگشتش را مانند در چابهار تصور می کردم. دیگر حرفی باقی نمی ماند. 🍃🌷🍃 در ها می گفت انتخاب با خودت هست، جواب زینب (س)🌷 و حسین (ع)🌷را خودت باید بدهی، شدن و خانواده بودن می خواهد.😭 🍃🌷🍃 هر چه بود بین و 🤍 بود، در که حتی با من هم بازگو نکرد اما راه را برایش خواستنی کرد. تا این که بالاخره رفتنش برای 21 96# قطعی شد.😭 🍃🌷🍃
قسمت چهارم با آن و اگر می‌خواست برای کند الان بود، اما که را برای خیر می‌کرد. 🍃🌷🍃 می‌گفت بیایید به کلی دست پیدا کنیم، یکی اینکه تا چند سال بعد یک آقا بفرستیم که در یک کشور به اسم هیچ سر گرسنه زمین و از اینجا راحت باشد. 🍃🌷🍃 و ؛ در ما کنیم. به این هدف به نبود، بنابراین هر می‌کرد و هر یا می‌کرد صرف می‌شد. 🍃🌷🍃 با چنین مهدی با آن همه و اقتصادی و... فقط یک و خرده‌ای متری در همان مهدیه جنوبی و یک تیبا داشت.😭 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
قسمت پنجم یک انداخت و با خوبش ظرف سال این تبدیل به یکی از مراکز کتاب در شد. 🍃🌷🍃 مهدی از ۱۵ پیش در بحث نور در و کتاب را . می‌گفت تا وقتی زنده هستم این را ادامه می‌دهم. فقط سال گذشته به دلیل بحث کرونا نمایشگاه تعطیل شد. 🍃🌷🍃 در این مهدی را با ۵۰ تخفیف در مردم قرار می‌داد. خود انتشارات ۳۰ نهایتاً ۴۰ تخفیف می‌داد، 🍃🌷🍃 آن وقت می‌آمد پیدا می‌کرد و هم قرار می‌داد و را با ۵۰ تخفیف می‌فروخت. داشت و می‌گفت من هر چه دارم از برای دارم.😭 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇