eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.4هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
6هزار ویدیو
96 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋شاهکارقرائت من سوره:التکویر🦋 :15الی19 :الاستاد:حامدشاکرنژاد سعی کنید قران انیس و مونستان باشد ، نه زینت دکورها وطاقچه های منزلتان شود ،بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید. شهید سید مجتبی علمدار شهادت آرزومه🕊💚🌷🖤 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
احمد نـام خـانوادگـی : اعطایی نـام پـدر : حبیب اله تـاریخ تـولـد : ۱۳۶۴/۶/۷ مـحل تـولـد :تهران سـن :۳۰ سـال ✍پاسدار شهید مدافع حرم«احمد اعطایی» متولد 7 شهریور 1364 و ساکن محله فلاح تهران بود و مهندسی برق می‌خواند. ✍✍او داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم و مردم مظلوم سوریه، راهی آن دیار می‌شود که در 21 آبان ماه 94 و آخرین روز ماه محرم الحرام، ✍همراه با سه تن دیگر از دوستانش«سید مصطفی موسوی»، «مسعود عسگری» و «محمدرضا دهقان امیری» به شهادت می‌رسد. ✍احمد آقا علاوه بر این که پاسدار بود ، در مسجد محل فعالیت داشت. کتاب‌های فراوانی مثل کتاب‌های اخلاقی ، ✍به قدری به حضرت آقا ارادت داشت و ولایی بود ✍ «هر که دارد بر ولایت بدگمان، حق ندارد پا گذارد در این مکان» و می‌گفت: «کسی که آقا را قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد ✍. آقا یعنی علی و علی یعنی اهل بیت(ع) و همه این‌ها به هم وصل هستند. امروز ۷ شهریور ۱۴۰۱ مصادف‌با سالروز: ولادت شهید احمد اعطایی شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد 🦋🦋🦋
🌸 امام حسن (علیه السلام) : 🔹 هر که خدا را بندگی کند ، خداوند همه چیز را بنده او می کند. 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 علی صبوری که رفته بود توی بیمارستان و با رفتار غیر قابل تحمل و بر خلاف قانون خود باعث متشنج شدن جو بیمارستان شده بود امروز به دیدار پلیس رفته و بابت اشتباه خودش عذر خواهی کرده است 🔹️ امیدوارم که علی صبوری دیگر کاری نکنند که مجبور به عذر خواهی شوند اگر همه تابع قانون باشیم هیچگاه اشتباه نمیکنیم تا بخواهیم عذر خواهی صورت بگیرد پلیس هم با هیچکس پدر کشتگی ندارد والا این پلیس بنده خدا مامور اجرای قانون و برای حفظ امنیت جامعه تلاش میکنند. 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
همه پاییز را بافتم! به خیال آنکه زمستان می آیی، آخر عجیب بوی تو را می‌دهد این فصل؛ گل نرگس من! 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥| اعترافات متهم سیدمحمد حسینی از جنایاتی که برسر روح الله عجمیان آوردند متهم حسینی: 🔸رسیدم بالاسر شهید چاقو را در بدن شهید فرو کردم و به اندازه دو بند انگشت گذاشتم و فشار دادم در بدن شهید روح الله عجمیان 🔹محمد حسینی، به اتهام افساد فی‌الارض از طریق ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور، حمله به مامورین حافظ امنیت و جنایت علیه تمامیت جسمانی افراد که موجب اخلال شدید در نظم عمومی و ناامنی در کشور و منتهی به شهادت سید روح الله عجمیان شد به اعدام محکوم شدند. 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
‍‍‍🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🌺🍃🌸 🌸 💍 🟣شهید مدافع‌حرم مهدی موحدنیا 📀راوے: همسر شهید 💙من و آقا مهدی چهارسال با هم در یک دانشگاه درس می‌خواندیم. من متولد سال۱۳۶۸ بودم و در رشته‌ی کامپیوتر تحصیل می‌کردم و او متولد سال۱۳۶۶ و دانشجوی رشته برق بود. من یک دختر مذهبی و معتقد بودم. از آنهایی که سعی می‌کردم در روابطم با نامحرم چارچوب‌ها را رعایت کنم و تا لازم نباشد با آنها صحبت نکنم. 💜اما چند باری ناخواسته چشمم به مهدی اُفتاده بود و راستش را بخواهید از او خوشم آمد. خودم را هم سرزنش می‌کردم که چرا باید از یک مرد نامحرم خوشم آمده باشد و سعی می‌کردم به این موضوع خیلی بها ندهم و فراموشش کنم. اما مدتی که می‌گذشت باز به صورت اتفاقی او را می‌دیدم. از سال۱۳۸۸ تا ۱۳۹۲ من جاهای مختلفی او را می‌دیدم و گاهی از خدا گله می‌کردم که چرا منی که می‌خواهم او را فراموش کنم، باز سر راهم قرار می‌گیرد. 💙در عین حال، در این مدت هر خواستگاری که مطرح می‌شد، رَدش می‌کردم و علتش را هم به کسی نمی‌گفتم. از آن دخترها هم نبودم که بروم جلو و مثلاً به او بگویم که به شما علاقه دارم. در دلم با خودم درگیر بودم تا اینکه یک اتفاق عجیب افتاد؛ شوهر خواهرم که دوست آقا مهدی بود، یکبار منزل آنها مهمان می‌شود. مادر مهدی به او می‌گوید مهدی هنوز زن نگرفته و شما که دوستش هستید، یکی را معرفی کنید به او! 💜شوهر خواهرم هم بلافاصله من به ذهنشان می‌آید و همانجا معرفی می‌کند. خانواده مهدی هم تصمیم می‌گیرند به خواستگاری بیایند. وقتی در خانه‌ی ما این موضوع مطرح شد، داشتم از تعجب شاخ در می‌آوردم که خدایا چطور این ماجرا چرخید و اینگونه شد. من چهار سال بر احساس خودم غلبه کرده بودم و وقتی دیدم خدا چگونه برایم رقم زده، خوشحال شدم. در این مورد با هیچ کسی هم صحبت نکرده بودم. 💙حتی بعد از ازدواج هم کامل به مهدی نگفتم. اتفاقاً یکبار که سر بسته به او گفتم، گفت:«خُب می‌آمدی می‌گفتی، منم قبول می‌کردم و الان چند سال سر زندگی‌مان بودیم.» منم خندیدم و گفتم: «من از آن دخترها نیستم.» در خواستگاری آقا مهدی تنها یک درخواست از من داشت و اینکه گفت:«دوست دارم مثل مادرم چادر سر کنید!» 💜من دختر محجّبه‌ای بودم اما مادر ایشان خیلی کامل‌تر رویش را می‌گرفت. قبول کردم چرا که متوجه شدم این خواسته از علاقه‌اش بود نه تحکّم. اینکه دلش نمی‌خواست چشم ناپاک ناموسش را ببیند. در کل هیچ‌گاه مهدی در زندگی موضوعی را تحکّمی به من نگفت. در مورد مهریه هم به من گفت:«هر چه دلت می‌خواهد، بگو!».گفتم:«۱۴سکه و سالی یکبار سفر کربلا». قبول کرد اما هیچ‌گاه به خاطر شغلش که نظامی بود، قسمت‌مان نشد به کربلا برویم. 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
۱ ما توی ی محله ای زندگی میکنیم که بعد از ظهرا همه تو کوچه شون جمع میشن و دور هم حرف میزنن دیگه تقریبا رسم شده بود و همه همین کارو میکردن تابستونا برای هم خوراکی میاوردیم و زمستونا اتیش روشن میکردیم با سیب زمینی کبابی، دقیقا هر روز از بعد از نهار تا شب این اوضاع ما بود کوچه ما همه صمیمی تر بودن از راز زندگی هم خبر داشتیم و تقریبا چیز مخفیی نداشتیم ی جورایی پیش هم ابرو نداشتیم و فکر میکردیم اینجوری بهتره و همسایه داری یعنی این، بارها و بارها شوهرم بهم گفت اینکارو نکن عاقبت نداره و باعق ابرو ریزی هست گفت مرد همسایه بهم گفته چرا برنج هندی میخورید زنت اومده تو کوچه‌ گفته ابروتون میره گفتم ما خودمون مزه ش رو دوست داریم خانمم ایرانی بلد نیست بپزه ابروی من و نبر که مردم جلوم رو بگیرن
‍‍‍🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🌺🍃🌸 🌸 💍 🟣شهید مدافع‌حرم مهدی موحدنیا 📀راوے: همسر شهید 💙من و آقا مهدی چهارسال با هم در یک دانشگاه درس می‌خواندیم. من متولد سال۱۳۶۸ بودم و در رشته‌ی کامپیوتر تحصیل می‌کردم و او متولد سال۱۳۶۶ و دانشجوی رشته برق بود. من یک دختر مذهبی و معتقد بودم. از آنهایی که سعی می‌کردم در روابطم با نامحرم چارچوب‌ها را رعایت کنم و تا لازم نباشد با آنها صحبت نکنم. 💜اما چند باری ناخواسته چشمم به مهدی اُفتاده بود و راستش را بخواهید از او خوشم آمد. خودم را هم سرزنش می‌کردم که چرا باید از یک مرد نامحرم خوشم آمده باشد و سعی می‌کردم به این موضوع خیلی بها ندهم و فراموشش کنم. اما مدتی که می‌گذشت باز به صورت اتفاقی او را می‌دیدم. از سال۱۳۸۸ تا ۱۳۹۲ من جاهای مختلفی او را می‌دیدم و گاهی از خدا گله می‌کردم که چرا منی که می‌خواهم او را فراموش کنم، باز سر راهم قرار می‌گیرد. 💙در عین حال، در این مدت هر خواستگاری که مطرح می‌شد، رَدش می‌کردم و علتش را هم به کسی نمی‌گفتم. از آن دخترها هم نبودم که بروم جلو و مثلاً به او بگویم که به شما علاقه دارم. در دلم با خودم درگیر بودم تا اینکه یک اتفاق عجیب افتاد؛ شوهر خواهرم که دوست آقا مهدی بود، یکبار منزل آنها مهمان می‌شود. مادر مهدی به او می‌گوید مهدی هنوز زن نگرفته و شما که دوستش هستید، یکی را معرفی کنید به او! 💜شوهر خواهرم هم بلافاصله من به ذهنشان می‌آید و همانجا معرفی می‌کند. خانواده مهدی هم تصمیم می‌گیرند به خواستگاری بیایند. وقتی در خانه‌ی ما این موضوع مطرح شد، داشتم از تعجب شاخ در می‌آوردم که خدایا چطور این ماجرا چرخید و اینگونه شد. من چهار سال بر احساس خودم غلبه کرده بودم و وقتی دیدم خدا چگونه برایم رقم زده، خوشحال شدم. در این مورد با هیچ کسی هم صحبت نکرده بودم. 💙حتی بعد از ازدواج هم کامل به مهدی نگفتم. اتفاقاً یکبار که سر بسته به او گفتم، گفت:«خُب می‌آمدی می‌گفتی، منم قبول می‌کردم و الان چند سال سر زندگی‌مان بودیم.» منم خندیدم و گفتم: «من از آن دخترها نیستم.» در خواستگاری آقا مهدی تنها یک درخواست از من داشت و اینکه گفت:«دوست دارم مثل مادرم چادر سر کنید!» 💜من دختر محجّبه‌ای بودم اما مادر ایشان خیلی کامل‌تر رویش را می‌گرفت. قبول کردم چرا که متوجه شدم این خواسته از علاقه‌اش بود نه تحکّم. اینکه دلش نمی‌خواست چشم ناپاک ناموسش را ببیند. در کل هیچ‌گاه مهدی در زندگی موضوعی را تحکّمی به من نگفت. در مورد مهریه هم به من گفت:«هر چه دلت می‌خواهد، بگو!».گفتم:«۱۴سکه و سالی یکبار سفر کربلا». قبول کرد اما هیچ‌گاه به خاطر شغلش که نظامی بود، قسمت‌مان نشد به کربلا برویم. 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
‍🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🌺🍃🌸 🌸 📝 🟠شهید مدافع‌حرم 🌱بِسمِ رَبِّ اُمِّ زَینَب(سلام‌الله‌علیها)🌱 ✋سلام به همسر عزیزم! ✋سلام به پدر و مادر عزیزم! ✋سلام به تمام شیعیان جهان! ✏️این برای بار دوم هست که دست به قلم می‌برم و به اصطلاح وصیتنامه می‌نویسم و این دفعه خیلی امیدوارتر از همیشه! شاید یکشنبه برویم سوریه، بعد از تقریبا یکسال و نیم انتظار؛ البته خجالت می‌کشم بنویسم "انتظار"! 💞همسر عزیزم! ازت ممنون و متشکرم بخاطر همه چیز و همه مهربونیت، بخاطر موافقتت با رفتنم، بخاطر صبرت، بخاطر بغض میان گلویت و البته و صد البته هرچه دلبستگی بیشتر، دل کَندن سخت‌تر، و اجر و قربت نزد عمه سادات بیشتر! 🕌فرصت عجیب و غریبی هست و باید مغتنم شمرد! بعد از تقریبا هزار و چهارصد سال، دوباره فرصت دفاع از بی‌بی پیدا شده و تقریبا شرایط به همان شکل سال۶۲ هجری، حرامیان یک طرف، پسران مادری یک طرف! 🛡و باز عده کمی فرصت دفاع پیدا کرده‌اند و بعضی در حسرت! و می­‌دانم این حسرت چقدر کُشنده هست و البته رفیقان من همه لایق سرباز و مدافع حرم بی‌بی هستند ولی شرایط بدین‌گونه رقم خورده! 🇮🇱🔥و اِن‌شاءالله در آزادی قدس و به نابودی‌کشاندن اسرائیل همه سهیم باشیم! 🙏خدایا! رفیقان من همه لایق شهادتند! مبادا معامله‌ای غیر از این با آنها بکنی! 💕پدر و مادرم! از شما ممنونم بخاطر به دنیا آوردنم و بزرگ‌کردنم و ممانعت‌نکردن از رفتنم! 😍چقدر حس شیرینی هست دفاع از حرم! در کل زندگیم آنقدر شوق نداشته‌ام. 💚یا حضرت زینب سلام‌الله‌علیها! به ساقی دشت کربلا باب‌الحوائج قسَمت می‌دهم ما را هم بپذیر! ✨گرچه ما بدیم تو ما را بدان مگیر ✨شاهــــانه ماجرای گناه گدا بگــــو ✍مهدی موحد‌نیا 🗓پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۵ 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ ‼️ دختره، چادر سرش میکنه، مُحَجّبه است... ❌ ولی با نامحرم در ارتباطه...!!! ❌ و پسرِ نامحرمِ فضای مجازی رو «داداشی» خطاب میکنه...!!! پسره، هیات میره، و برای روضه حضرت زینب و ناموس اهلبیت گریه میکنه... ❌ ولی با ناموسِ مردم چت میکنه...!!! ❌ و حریمِ نامحرم رو تو فضای مجازی رعایت نمیکنه...!!! قرآن داره صدا میزنه:↶ 🕋 فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ (تکویر/۲۶) کجا دارید میرید؟! آخه ارتباط با نامحرم چه فایده‌ای داره؟! از تنهایی در میایی؟! همدم میخوای؟! مونس میخوای؟! رفیق میخوای؟! پس سجاده‌ات چی میشه؟! پس خدا چی میشه؟! مگه تو دعای جوشن کبیر نمی‌خونی:↶ يَا خَيْرَ مُؤْنِسٍ وَ أَنِيس ای خدایی که تو بهترین مونس و انیسِ من‌هستی. يَا رَفِيقَ مَنْ لَا رَفِيقَ لَهُ ای خدایی که تو رفیق اون کسی هستی،که رفیقی نداره. خواهرم! برادرم! همین که اجازه بدی یه غریبه👤 به حریمت وارد بشه، و تو رو از خدا دور بکنه، برای سقوط کافیه...☜🚶‍♀🕳 ⁉️ چرا قلب امام زمانت رو به درد میاری؟!🥲 میدونستی یکی از حسرتهای جانسوز اهل جهنّم، همین رفاقت‌ها و دوستی‌هاست؟! 🕋 یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ... یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا (فرقان/۲۷و۲۸) 💢 به خاطر بیاور روزی را که، گنهکار دست خود را از شدّت حسرت به دندان می‌گزد، و می‌گوید: 💢 «ای وای بر من، کاش فلانی را بعنوان دوست خود انتخاب نکرده بودم!» حالا این دوست می‌تونه: ✔️ همکلاسیت...👩‍🎓👨‍🎓 ✔️ همسایه‌ات...👥 ✔️ همکارت...👥 ✔️ همون نامحرمِ فضای مجازی...👤 حواست هست؟ معلوم نیست ملک الموت کِی بیاد سراغت... پس رفیق! تا فرصت هست، توبه کن... فاطمے 🧕 🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ ‼️ دختره، چادر سرش میکنه، مُحَجّبه است... ❌ ولی با نامحرم در ارتباطه...!!! ❌ و پسرِ نامحرمِ فضای مجازی رو «داداشی» خطاب میکنه...!!! پسره، هیات میره، و برای روضه حضرت زینب و ناموس اهلبیت گریه میکنه... ❌ ولی با ناموسِ مردم چت میکنه...!!! ❌ و حریمِ نامحرم رو تو فضای مجازی رعایت نمیکنه...!!! قرآن داره صدا میزنه:↶ 🕋 فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ (تکویر/۲۶) کجا دارید میرید؟! آخه ارتباط با نامحرم چه فایده‌ای داره؟! از تنهایی در میایی؟! همدم میخوای؟! مونس میخوای؟! رفیق میخوای؟! پس سجاده‌ات چی میشه؟! پس خدا چی میشه؟! مگه تو دعای جوشن کبیر نمی‌خونی:↶ يَا خَيْرَ مُؤْنِسٍ وَ أَنِيس ای خدایی که تو بهترین مونس و انیسِ من‌هستی. يَا رَفِيقَ مَنْ لَا رَفِيقَ لَهُ ای خدایی که تو رفیق اون کسی هستی،که رفیقی نداره. خواهرم! برادرم! همین که اجازه بدی یه غریبه👤 به حریمت وارد بشه، و تو رو از خدا دور بکنه، برای سقوط کافیه...☜🚶‍♀🕳 ⁉️ چرا قلب امام زمانت رو به درد میاری؟!🥲 میدونستی یکی از حسرتهای جانسوز اهل جهنّم، همین رفاقت‌ها و دوستی‌هاست؟! 🕋 یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ... یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا (فرقان/۲۷و۲۸) 💢 به خاطر بیاور روزی را که، گنهکار دست خود را از شدّت حسرت به دندان می‌گزد، و می‌گوید: 💢 «ای وای بر من، کاش فلانی را بعنوان دوست خود انتخاب نکرده بودم!» حالا این دوست می‌تونه: ✔️ همکلاسیت...👩‍🎓👨‍🎓 ✔️ همسایه‌ات...👥 ✔️ همکارت...👥 ✔️ همون نامحرمِ فضای مجازی...👤 حواست هست؟ معلوم نیست ملک الموت کِی بیاد سراغت... پس رفیق! تا فرصت هست، توبه کن... فاطمے 🧕 🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
⚘﷽⚘ و عشق را باید تا پاے جان پرستارے ڪرد بیقرارِ آمدنت میمانم تا لحظه اے کہ جان در بدن دارم... میگویند خدا را به حق دل ِشکسته کہ قسم بدهے دعایت را مستجاب خواهد کرد با دلِ شکستہ به حق دلِ شکسته عمه جان‌تان خدا را قسم میدهیم یا این دلِ‌شکسته ما را صبور کن یا لااقل به خاطر زینب ظهور کن 🤲 در افق آرزوهایم تنها⚘أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج⚘را 🦋🦋🦋
🔸چیزی شبیه عطر حضور شما کم است! 🦋🦋🦋
_🥀‍﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ + می گفت اگر تصمیم گرفتی تغییر کنی مثلا چادری بشی ۴ تا مرحله رو باید پشت سر بزاری ۱_تمسخر: وقتی اولین بار با چادر دیده میشی،مورد تمسخر قرار میگیری و با انواع جملات روبه رو میشی☹️ ۲_سرزنش: اکثرا سرزنشت میکنند که چادر بده و فلان و بیسار😕 ۳_ سوال : سوال پرسیدنا شروع میشه مثلا چیشد چادری شدی ؟؟🤔🤔 ۴_ پذیرش در اخرین گام میپذیرنت اگه هدفت جدی باشه و کم نیاری تموم✨ این مراحل ۳ ماه تا ۱ سال طول میکشه بستگی به اراده ی خودت داره👌 کم نیار چون خدا هواتو داره♥️ فاطمے 🧕 🦋🦋🦋
.‍ _🥀‍﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ . دلم شده ست... برای آوینی! برای چمران! برای علم الهدی! برای خرازی! برای هاشمی! برای ابراهیم هادی! دلم تنگ شده ست برای باقری... . برای کاوه و همت! برای ! برای کاظمی! دلم تنگ شده ست برای برونسی... . میگویم!! اصلا دلم برای تنگ شده... تمام نداشته هایم را؛ میبینم در آنهایی‌که داشتند... . شجاعت مصطفوی... غیرت بصیرت ... اخلاص، پشتکارصفا، محبت... و ایمان... . در این بین. وکاوه را بیشتر عاشقم... امام نیز آوینی پسند است! و را استاد خود می‌داند! رفقا! کجایید؟ که ببینیدمااینجا... هر روز و هر ساعت. تیر خلاصیِ‌شیطان‌نصیبمان می‌شود و مادرراه ماندگانِ مسیرِ خداییم. . : راه کاروان از میان تاریخ می گذرد؛ و هر کس در هر زمره که می‌خواهد ما را بشناسد! داستان را بخواند؛ اگر چه خواندن داستان را سودی نیست! اگر دل کربلایی نباشد. خدایا! این دلِ من با خانه تکانی هم رو به راه نمی شود... بساز بفروش کسی سراغ ندارد !الّلهُمَّ_صَلِّ_عَلَی_مُحَمَّدٍ_وَآلِ_مُحَمَّد
۲ به شوهرم گفتم باشه ولی محلش نذاشتم دوباره فردا روز از نو روزی از نو، حس میکردم همسایه هام از خانواده هم بهم نزدیکترن و برام دلسوزن، یکی از همسایه ها گفت کا میخوان خونشون رو بفروشن و برن تا وقتی که اونا از کوچه برن ما روزه داشتیم و همه ناراحتی میکردیم‌ که این همسایه میخواد بره خودشم ناراحت بود ولی گفت شوهرم تاکید داره بفروشیم و بریم ی جای بهتر روزی که اسباب کشیدن همه زن های کوچه جوری گریه میکردین که انگار داریم از خواهرمون جدا میشیم اونها که رفتن ی خانواده اومدن به جاشون زن و مردی بودن که انگار بچه نداشتن دیگه کار همه ما شده بود اینارو زیر نظر بگیریم که سر در بیاریم اینا کی میرن و میان و کی هستن اما این زن اصلا از خونه بیرون نمیومد اگرم میومد با ماشین خودش میرفت و میومد هیچ وقت ماشینش رو توی کوچه نمیذاشت و همیشه مستقیم میبرد تو حیاط اما شوهرش همون روز اسباب کشی بود و بعدش دیگه ندیدیمش گاهی اوقات ماهی یک بار یا دوماه ی بار میدیدیم که میاد و میره اما چیزی که جالب بود هفته ای یک بار ی مرد میرفت خونشون و نیم ساعت بعد میومد بیرون
.‍ _🥀‍﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ . دلم شده ست... برای آوینی! برای چمران! برای علم الهدی! برای خرازی! برای هاشمی! برای ابراهیم هادی! دلم تنگ شده ست برای باقری... . برای کاوه و همت! برای ! برای کاظمی! دلم تنگ شده ست برای برونسی... . میگویم!! اصلا دلم برای تنگ شده... تمام نداشته هایم را؛ میبینم در آنهایی‌که داشتند... . شجاعت مصطفوی... غیرت بصیرت ... اخلاص، پشتکارصفا، محبت... و ایمان... . در این بین. وکاوه را بیشتر عاشقم... امام نیز آوینی پسند است! و را استاد خود می‌داند! رفقا! کجایید؟ که ببینیدمااینجا... هر روز و هر ساعت. تیر خلاصیِ‌شیطان‌نصیبمان می‌شود و مادرراه ماندگانِ مسیرِ خداییم. . : راه کاروان از میان تاریخ می گذرد؛ و هر کس در هر زمره که می‌خواهد ما را بشناسد! داستان را بخواند؛ اگر چه خواندن داستان را سودی نیست! اگر دل کربلایی نباشد. خدایا! این دلِ من با خانه تکانی هم رو به راه نمی شود... بساز بفروش کسی سراغ ندارد !الّلهُمَّ_صَلِّ_عَلَی_مُحَمَّدٍ_وَآلِ_مُحَمَّد
. این‌جوریہ‌کِہ‌میگَـن: 'الرفیق‌ثـُم‌الطَریق' حواسِتـون‌بـٰاشِہ‌چِہ‌ڪَسۍرو بَراۍرِفـٰاقت‌اِنتخـٰاب‌مۍڪنید.. 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋شاهکارقرائت من سوره الرحمن🦋 :1الی5 بین المللی:الاستاددکتر:((مجیدابراهیمیان)) #((استان گیلان:بندرانزلی)) سعی کنید قران انیس و مونستان باشد ، نه زینت دکورها وطاقچه های منزلتان شود ،بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید. شهید سید مجتبی علمدار شهادت آرزومه🕊💚🌷🖤 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
‌‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🌹🕊 🕊🌹 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم. فَاَفُوزَمَعَڪُم 🌹 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🌹🕊 باران هر لحظہ بہ یاد مےبارد خورشید در آرزوے روے طلوع مےڪند و دریا با نورانےِ نوازش تو موج مےزند سلام بر تنها گل نرگس✋💚 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 💠 ناجی عروسکها 💠 🌸🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌸 🌸🤲 الّلهُمَّ اَحفِظ قائِدَنا وَ حَبیبَ قلوبَنا وَ نورَ اَعینَنا نائِبَ المَهدی اِمامَنَا الخامِنه ای حَتّی یَصِلَ فَرَجَ مَولانَا الْمَهْدی (عَجّ) 🤲🌸 🌸🤲 اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ 🤲🌸 🌸🤲 اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً 🤲🌸 🌸🤲 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدی (عَجّ) 🤲🌸 🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 🎥 گویا دی، ماه شهادت است... دیدارِ دو یارِ قدیمی پس از ۱۴ سال انتظار شادی روحشان فاتحه وصلوات🥀 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 📨 🟢شهید مدافع‌حرم حبیب روحی 🔷خیررسانی 💚به روایت پدر شهید: حبیب خیلی به مردم کمک می‌کرد. مثلاً روزی سوار ماشینش بود، خانمی را دید که وسایلش را در فُرقون گذاشته و به سختی حرکت می‌کند؛ حبیب ماشینش را گذاشت و به کمک آن خانم رفت و فرقون را تا منزل آن خانم برد و موجبات شرمندگی آن خانم را فراهم آورد. آن خانم پرسید:«چرا این کار را کردی؟»، حبیب گفت:«ثواب دارد و خدا را خوش می‌آید.» 💙حبیب به همسرش وصیت کرده بود: «یک دستگاه خودرو سمند و دو عدد موتورسیکلت دارم و از همسرم می‌خواهم آنها را صرف ساخت مسجد یا مدرسه کند و اگر خداوند به این بنده حقیر توفیق شهادت داد، از همه دوستان، مادرم، همسرم و فرزندانم می‌خواهم که حلالم کنند و اگر مرگ مغزی شدم، تمام اعضای بدنم را اهدا کنید که شاید مورد لطف و رحمت خدا قرار گیرم!» و ما هم به این وصیّتش عمل کردیم. 🎁 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🍃اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🍃 🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃