تمام علوم اگر ظرفیت آن را داشته باشی به دلت سرازیر والهام می شود وتنها کسانی که این همه ظرفیت دارند مگر جز ائمه اطهار هستند پس برای کشف حقایق باید از معبر دل عبور کرد. 30/02/1391
*
-شهادت شوق وصول است نه شوق حصول جنت،ما در پی شراب حضوریم نه در پی بهشت حصولیم 05/03/1391
*
- اي شقايق هاي پرپر شده عنايتي كنيد كه بذرهاي روح ما از عالم خاك سعود كند وتا سدر المنتهي كه عالم شهادت است عروج كند اي شقايق هاي جنت الحسين ما را در خيلِ شقايق هاي خونين بپذيريد.
*
-امام خامنه ای سر سلسله ی قافله ی شهدا - ای امام ووصی خمینی ای دم عیسی که با الحان خوش خویش دل های مشتاق را در وادی ملکوت سیر می دهی ای ماه پرفروز دوران شب ظلمت، دمی رخی بنما تا ستارگان تاریخ به تو بپیوندند وتا خورشید ولایت در غروب است ما به گرد این ماه پرفروز می گردیم وآنگاه که خورشید طلوع کرد ما به همراه تو به نورخورشید می پیوندیم .ای ماه بی قرینه ی دوران به امید طلوع خورشید در کنار تو خواهم ماند. فدایی سید علی 12/03/1391
*
شهادت شهد شيرين وصال است كه جز واصلان حقيقي بدان دست نمي يابند وواصلان حقيقي مگر كسي جز شهدا هستند 14/03/1391
*
شهدا مرغان قدسي عالم بقا ء هستند14/03/1391
*
- شهدا مرغان قدسي قدوس هستند 14/03/1391
*
الا اي شقايق هاي دشت عاشقان وصال عنايتي براين محجوب كنيد كه شايد برق چشمان شما دلهاي مارا به نور جلال ذوالجلال روشن كند ودل هاي ما مجذوب جلوات(جلوه های ) الهي شود الا اي اسماءالحسني الهي جلوه اي كنيد كه ما مجذوب (جلوه های ) جلوات 14/03/1391
*
شهدا همچون شهاب شب ظلماني اين دوران هستند كه پرده سياهي ظلمت جهل را مي درند وبا نور خود اميد را به ما القا مي كنندكه در اين ظلمت ها نوري هم پيدا مي شود 14/03/1391
*
-شهدا مسافران جنت رضوان هستند كه بال ملائك فرش قدوم آنهاست . واز قدوم آنهاست كه ملائك عالم قدس بدان تبرّك مي جويند ولي زمينيان از مقام آن ها بي خبرند 14/03/ 1391
*
- تمثيل شهيد تمثيل گل خوشبويي است كه عطر آن هنگام شكفتن جسم او هويدا و بر مشام مي رسد رنگ سرخ خونين او هم وادي شقايق هاي آتش گرفته را تجسم مي كند . 15/03/1391
*
88- شهيد مرغ خوش الحان عالم است 15/03/1391
*
-شهادت نهايت آمال عارفان حقيقي است وچه كسي عارف تر از شهيد 20/03/1391
*
-شهيد است كه جان را به جانان مي دهد تا جان تازه اي بگيرد پس نفحات قدسي شهيد است كه به اين عالم حيات مي بخشد چون مظهر اسماء الهي شده است 20/03/1391
*
هنر آن است كه تورا متذكر مرگ كند وهر آنچه تورا از ياد مرگ باز مي دارد غفلت كدهايست كه شيطان بر سر راه ما گذاشته است .
از نظر ظاهر شهيد جان را از دست داده وليكن اين توهمي است كه در اذهان اهل ظاهر است واهل باطن بر اين واقف اند كه شهيد وجود گرفته است نه اينكه به نيستي راه يافته است و شهيد هست كه حي مي شود.
*
اي شقايق هاي دشت لاله زار خميني سرخي گلبرگهاي شما تجلي آسمان عشق است كه بر بال شما نشسته *
عشق است كه در وادي عشاق سر را به باد مي دهد .وچه كسي عاشق تر از شهيد
120-اي مرغان خونين بال وادي عشق برق نگاهي بر دل ما كشيد كه شايد در اين دلِ كوير صفت ما به يمن شما گلستاني سر زند .
*****
مرغان وادي عشق نغمه وصال سر مي دهند وشيدايي آن ها چيزي جز وصال يار نمي باشد وشهيد است كه مست جمال ذوالجلال مي شود واز پاره پاره شدن بدن خويش خبري ندارد.
*
اي عروج كردگان وادي عشق داغ هجران شما داغي است كه آتش فشان چشمان ما حكايت هجران شمارا بازگو مي كند وكي آتش فشان وجود سرد مي شود ؟
*
اي واصلان از همه ي قيود گذشته دستي برآريد ومارا از قيد وبند هاي اين عالم وارهيد كه دستان شما سبب متصل ارض ووالسماء است اي حبل المتينهاي آسمان ولايت دست ما ودست ِكرامت شما
ساربان قافله عشاق شهدا هستند ومقصد آنها قتلگاه كربلا
آسمان سرخ شهادت آسماني است كه جز به مرغان خونين بال گشوده نمي شود وچه مرغي خونين بال تر از شهيد
*
قطرات خونين شهيد است كه عالم را عطر آگين كرده وهفت آسمان به يمن عطر خونين آنها همه را مجذوب خويش كرده.
*
در مسلك عشق بايد ترك سر کرد سپس قصد كوي دوست .كه كوي دوست سر مي طلبد ودل بي تعلق . وكيست مصداق اكمل سلوك عشق غير از شهيد
*
لباس وخوراك بسيجيان خاكي است ولي دلهاي آنها آسماني است كه جسم از خاك است ودل زآسمان
*
درد عشق را جز به عشاق از جان گذشته نمي دهند آري درد عشق گوهري است كه جز بر گرده ي شهيد سوار نمي شود .
*
نغمه ي ملكوتي عشاق را جز عاشق نمي تواند بفهمد اگر عاشق باشي
*
خواهی دید که نغمه های پرندگان وادی عشق چیزی جز شهادت نیست عاشق ره در فنا دارد ومعشوق طالب فناعاشق وشهید است که این طلب معشوق خویش را بر گرده ی خویش حمل می کند تا وصال دوست را باز خرد که وصال جز با ترک
سر میسرّنیست.
*
دل شهيدان براقي است كه تا عرش برين انسان را بالا مي برد آري دل شهيد است كه محل عروج فرشتگان مقرب است .
*
دل شهيد جنّتي است كه ملائك بدان غبطه مي خورند آري جنتی كه در آن جز حضور دائم چيز ديگري نيست وعند ربهم يرزقون
*****
شهدا مرغان خوش الحان جنت الحسين هستند كه هفت آسمان بدان الحان مجذوبند.
ياد شهدا مصداق ياد خداست واگر اين چنين است بايد دل شهيد قرآن بالغي باشد كه اسرار عالم در ان نهفته است .
*
بلبل لانه در گلستان دارد وشهيد لانه در ميدان نبرد كه كار شهيد نغمه سرايي جنت رضوان است كه هر كس به آن جنت راهي نيست .
*
سرخي فلق از خون شهيد است كه نويد طلوع خورشيد را مي دهد
آن چه جاويد است وجهه اوست وشهيد است كه جاويد مي ماند . چون در وجهه او فاني شده است
شهيد است كه مسافر هفت اقليم عشق است ولفظ عشق آبروي خويش را مديون شهداست ، هويت عشق در گرو شهيد است اگرشهيد نباشد عشق معنا پيدا نمي كند
*
مرغ دل عاشق در اين دنيا به سوي وادي عشاق پر مي زند واگر عاشق ديوانه جز در حريم عاشقان پرواز نكند چه كند.
*
آن عسلي كه درقرآن مشفاي تمام امراض است شهد شهادت است آري شهدي كه تمام امراض روحي را برطرف مي كند.
*
سفره ی دل شهید ضیافت الهی است که عارفان نزد سفره دل شهید است که**بهره می برندآری مائده های این سفره مائده هایی است که شهید از ملکوت به ارمغان می آورد آری کلام شهید میوه های جنت رضوان است که عارفان را متنعم می کند.
*
خزانه داران عالم غيب عالم غيب شهدا هستندكه اسرار عالم در نزد آنهاست. هرآن كه ترك سر كند شراب عشق را به وي مي نوشانند.
*
در عالم كسي ثروتمند تر از شهيد نيست. آري شهيد است كه به منبع عظيم بي پايان وجود متصل است وچه ثروتي بالاتراز خداوند ومالذي فقد من وجدك آن كه تورا دارد چه ندارد؟
عالم بر محور عشق مي چرخد واگر عرش محور اين عالم است بايد سلطان اين عرش را بنگري كه سلطان عشق است يعني سيد الشهدا امام عشاق وشهدا سربازان امام عشق
کعبه عشاق آن جایی است که دیگر دنیا نباشد که عشاق در افق اعلی بال گشوده اند وبه دنی نگاه نمی کنند واگر نیک بنگری عشاق شهدایند وکعبه آنان حسین (ع)
***
آسمان دل شهید است که منشاء باران رحمت است ودل اوست که باب الجنت است که دل شهید بهشتی است که جبرئیل بدان بال می سوزاند ودر این بهشت غیر از شهید وارد نمی شود. که اذن دخول این جنت از جان گذشتن است و بس
*
در بوستان باغ ولایت گلی خوشبوتر از شهید نیست
*
شهادت متاعي است كه جان مي طلبد و احرار را از اغيار جدا مي سازد .
*
اشک معجونی است که تورا از فرش به عرش می برد ولاجرم عرشیان مستان میکده ی گریه اند وشراب طهور که خداوند در وصف آن گفته همان شرابیست که شهدا را مست می کند شراب طهور شهیدان گریه است .
*
راه وصول راهي است كه جز بر احرار باز نمي شود ولاجرم اغيار را از اين راه مي رانند واحرار اين عالم مگر كسي جز شهدا هستند.
*
شوق جنت صفت تاجران طمع خوي است واحرار راجنتي غير از ديدار دوست نيست و احراري در اين عالم غير از شهيد يافت نمي شود .
سجدگاه شهيد است كه محل تبرك فرشتگان است كه سجود شهيد معبر آسمان قدس است لاجرم مرغ دل شهيدانسي عجيب بااين راه دارد
*
شهود يار جز با شراب شهادت ميسّر نمي شود وشهيد محو تماشاي شهود دوست است واين همان جنت شهيد است كه بدان دست مي يابد
*
-شهادت بالاترين نعمت خداوند به عاشقان است
*
محرمان اسرار بايد احرار باشند كه اسرار را براغيار فاش نمي كنند وشهيد است كه محرم اسرار حق است .
*
شوق را در پيمانه ي عاشق ريزند كه شوق لازمه ي عاشقي است ولازمه ي عاشقي مگر چيزي غير از شهادت است. .
*
شرف عشق مديون رشادتهاي شهيدان است واگر شهيد نبود چگونه عشق معنا مي شد.
در ّعشق نه گوهري است كه آسان به دست آيد آري گوهري است كه فقط با شهادت به دست مي آيد . شهيد خزانه دار اين درّ عشق است .
*
شهيد خورشيد عالم است وآن گاه كه غروب مي كند چشم آسمان هم بر داغ فراق آنان خوني مي شود.
از قلم آويني عطر جنت به مشام مي رسد.
*
آويني روايت كن با قلمت كه نون والقلم در وصف قلم توست نه هر قلم ناكسي.
*
شهدا همان نفوس مطمئنه ای هستند که در وجهه خدا حل گشته اند وارواح التی حلت بفنائک ولاجرم هر کسی در وجهه اله فناء شده باقی ماند کل شی هالک الا وجهه ومگر وجهه خدا جز امام معصوم است .
*
شهدا آب هاي طهور چشمه ي زمزمي هستند كه در صحراي بي آب وعلف اين دوران سر از خاك بيرون آورده اند .
*
جهاد معراج عروج مرغان عاشقي است كه سرخي بال خونين آنان گواه عاشقي آنان است .
*
شرف عشق جز به عاشق تعلق نمي گيرد ولاجرم اين عاشق است كه عشق را تعبير مي كند وچه كسي عاشق تر از شهيد
*
كعبه قبله زمينيان است وحسين (ع) قبله عالميان
كعبه محور حجاج است وكربلا محور عشاق
*
حسين (ع) سيد احرار
است وكربلا مقتل العشاق وچه كسي عاشق تر از شهيد
*
در هنگام نبرد سجاده ي عارفان كذايي دراز اما عارفان حقيقي سر به سجاده عشق نهاده اند
*
احرار را مي توان سر بريد ولي عزّتشان هرگز
*
كربلا مخزن اسرار احرار است وبه اين اسرار اشرار را راهي نيست .
*
آخرين منزل معراج قتلگاه كربلاست .
*
حسين (ع) سردار بي سريست كه تمام اسرار عشق در همين بي سري اوست.
*
شهادت ثمره ي عشقي است كه از اعماق دل شهيد مي جوشد
شهادت حب المتيني است كه تورا از منجلاب تعلقات بيرون مي كشد
*
شهدا پروانه هاي عاشقي هستند كه با سوختن خويش جان را بهانه ي ديدار قرار مي دهند.
شهادت راه وصول است كه جز راه شهادت راه بي راهي است .
آسمان قدس رب العالمين آسمان سرخ شهادت است
شهادت تجلي آن عشق بي نهايتي است كه پرنده ي روح شهيد ان را بازگو مي كند
مادر پي حضور ياريم نه در پي ثبوت يار كه عاقلان در پي ثبوتندوعاشقان در پي حضور يار وچه كسي عاشق تر ازشهيد
شهادت كامل ترين جلوات( جلوه هاي )عشق است
*
اي وارستگان عالم تعلقات دستي براريد مارا از منجلاب تعلقات وارهيد.
آن جا كه آخرين بند تعلقات از پاي مرغ دل تو باز شود قتلگاه وتو شهيد آن وادي هستي
زیباتریت جلوات (جلوه هاي )***عشق خونی است که بر پیشانی شهید می نشیند.
شهدا شاهدان عشق ازلی اند که مستیشان ابدی است که وعند ربهم یرزقون
*
غروب شهادت از هر صبح صاقی فرح ناک تر است
میدان نبرد صدفی است که در بطن خود مروارید ناب جای داده است وکیست این مروارید نایاب جز شهید
قبر شهید صدفی است که در خودمروارید ناب جای داده
*
شهدا مسافران ملکوتی آسمان قدس اند
شهید دلی وسیع وبی انتها دارد دلی که دائم الوصول است وعند ربهم یرزقون
شهید شاعر عالم مستی است ولی شعر آنان از مقوله ی عمل است نه لفظ اگر نیک بنگری خون وی ابیات شعری است که بر صفحه ی پیشانی وی نشسته است.
شرف عشق جز در نبرد نمایان نمی شود. آری عشقی راستین که باید تا پای جان ایستاد ، عشق شهادت
پلاک شهید در جنت الاعلی نمایان است آری مدال شهادت که بر گردن خویش دارند نشان هویت مردانگی آنان است پلاک شهادت
*****
شهود عشق حقیقی جز در سراپرده ی غیب نمایان نیست واین رازی است که باید با پای دل آنان را دید واگر این راز است بدان که راز را جز به محرمان عشق هویدا نمی کنند ومحرمان عشق جز شهید نیست.
حیات در کف آزاد مردانی است که از عالم فنا گذشته تا به عالم بقابیوندندوچیست این حیات طیبه جز عالم عند ربی عند ربهم یرزقون
هنر آن است که سجاده ی نمازت را در میدان نبرد بیندازی نه در گوشه ی خانه راحت طلبی ریایی
گلچین دستنوشته های شهید مدافع حرم محمد مسرور فایل ورد
❖﷽❖
تازه برگشته بودیم خوابگاه که سرپرست خوابگاه، اعلام کرد امشب تو نمازخونه دانشگاه دعای کمیل برگزار میشه، اسفندماه بود و تا قبل از اون روز هیچکدوم از برنامه های مذهبی دانشگاه رو شرکت نکرده بودم تصمیم گرفتم با هم اتاقی هام شب جمعه ای بریم دعای کمیل.
بعد از دعای کمیل و هنگام پخش شام بود که مداح اعلام کرد دانشگاه قراره بیستم اسفند دانشجو ها رو ببره سفر راهیان نور.
با بچه ها مشورت کردیم و تصمیم گرفتیم برای تنوع هم که شده تو این سفر شرکت کنیم از شب قبلش جوری برنامه ریخته بودیم و به خودمون رسیده بودیم که به هر کسی میخوردیم به جز مسافران راهیان نور!
بیستم اسفندماه فرا رسید و با بچه ها تو قدمگاه، کنار قبور شهدای گمنام منتظر اتوبوس ها بودیم که سریع سوار بشیم و بریم اهواز .
از همون اول بساط شیطنتمون رو پهن کردیم و شروع کردیم به اذیت کردن ،طبق معمول وقتی هم سوار اتوبوس شدیم سریع رفتیم قسمت آخر نشستیم و روسری رو از سرمون برداشتیم و تا موقعی که رسیدیم اهواز فقط کل زدیم و آهنگ ای خاص خودمون رو می خوندیم .
بچه های بسیج هم با خوش اخلاقی و با مدارا باهامون برخورد میکردن ،کلا هدفمون از رفتن به سفر راهیان نور فقط و فقط خوش گذرونی بود نه معنویت و زیارت شهدا!
تو این بین یه راوی هم تو اتوبوسمون بود که شروع کرد به روایت گری و گفتند که میخوام خاطرات زندگی خودم رو براتون تعریف کنم،شروع کرد از بچگیش واز خاطرات خودش وبرادرش صحبت کردن منم تا میتونستم اذیت میکردم وبین حرفاش میپریدم، تا رسید به زمان خاطره ازدواج برادرش ،هی اذیت کردیم و گفتیم خب حالا ازدواج کرده و بساط اذیت کردنمون بیشتر از قبل پهن کردیم،اونم با صبوری ادامه داد وگفت بله ازدواج کرده ،البته بین صحبت هاشون هم خیلی باهامون شوخی میکرد، رفته رفته متوجه شدم که دارن خاطرات برادر شهیدشون رو واسمون بازگو میکنن اونجا بود که کمی دست از شیطنت برداشتم و با دقت شروع کردم به گوش دادن به ماجرای اون شهید ،دیگه جوری شده بودم که خودم، رفقام رو ساکت میکردم،واشک امانم نمیداد .
گذشت و گذشت منم تو طول سفر حجابم رو بیشتر رعایت میکردم از اونورم باخواهر اون شهید (شهید محمد مسرور) رفیق شده بودم و باهاش مشورت میکردم و از صحبت هایش متوجه شدم که شهید مسرور روی حجاب خیلی حساس بودند.
تا اینکه روز آخر سفر رسید وبچه ها شروع به پخش کردن یه سری کاغذ کردن که تو یه نایلونی بود و هر کدوم اسم یه شهید نوشته شده بود و میگفتن که هر کاغذی رو که انتخاب کردی و اسم شهیدی که روش نوشته شده اون شهید بهت نظر کرده ودوست شهیدت هست.
نوبت رسید به من و منم یه کاغذ برداشتم و دیدم اسم شهید محمد مسرور روش نوشته شده یه لحظه شوکه شده بودم و تنم مور مور شد ،اونجا بود که تصمیم گرفتم به عنوان رفیق شهیدم انتخابش کنم و بعد این سفر بود که کلا از این رو به اون رو شدم ،چادری ومحجبه شدم تو دانشگاه شدم یه بسیجی تمام معنا!
یه جورایی بچه ها وقتی میخوان تعریف از شیطنتام وبرای بقیه تعریف کنند میگن اخراجی ای که معراجی شد.
#دستنوشته_شهید_محمد_مسرور💖
آويني روايت كن با قلمت كه نون والقلم در وصف قلم توست نه هر قلم ناكسي.
زاد روزت مبارک شهید سید مرتضی آوینی عزیز
https://eitaa.com/shahidmasroor
#دستنوشته_شهید_محمد_مسرور
خواب شهید آوینی
دیدم شهید آوینی در محضر رهبر،امام خامنه ای نشسته است و طرح برای فرهنگ کشور می دهد که مضمون جملات آن شهید این بود که باید از احادیث هایی استفاده شود که زمینه جهاد اسلامی را فراهم کند
https://eitaa.com/shahidmasroor
هدایت شده از کیدیو | بازی، قصه و مهارت کودک
ساعت دو نیمه شب سراسیمه وارد سوله شدم دیدم محمد با چشمانی خونگرفته در حال باز کردن بند پوتینها برای استراحت است.
گفتم: در نیاور! یکی از خطوط پدافندی مهمات خواسته....
سریع بند پوتینها را بست و با مهمات به راه افتاد.
بعدا فهمیدم سه شبانهروز نخوابیده، پس از آن هم سه شبانهروز بیشتر بین ما نبود.
✍راوی: #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷
#شهید_محمد_نصراللهی🌷
🖤 @chamran 🖤
💌 ڪــلامشهـــید
🌹#شهـــید_محسن_حججی
بعضی وقتا
دل کندن از یه سری
چیزای خوب باعث
میشه، یه سری چیزای
بهتری بدست بیاری.
بسم رب الشهدا
جریان برمیگردد به دو سال و نیم پیش یک روز تلفنم زنگ خورد، خانمی پشت تلفن بود گفت مریضم بداحواله لطفاً تشریف می آورید خانه برای زدن سرم به همسرم قبول کردم ورفتم به خانه آنها ، وارد خانه که شدم متوجه شدم که همسر ایشان جانباز شیمیایی است آن روز خیلی کار داشتم شروع کردم به پیدا کردن رگ آن جانباز برای زدن سرم ،ولی هر کاری می کردم رگش پیدا نمی شد خیلی وضع جسمانیش بد بود رگهای بدنش همه خشک شده بود حدود یک ساعت و نیم طول کشید تا من توانستم رگ این جانباز را پیدا کنم در حین کار همش استرس عقب ماندن از کارهایم را داشتم خیلی ناراحت و کلافه شده بودم مدام خودم را سرزنش می کردم که چرا همچین کاری را قبول کردی بعد از این که از خانه آنها بیرون آمدم و سوار ماشین شدم خیلی ناراحت بودم اعصابم به هم ریخته بود کلی به خودم بد و بیراه گفتم و توبه کردم که دیگر هیچ وقت برای جانبازان کاری انجام ندهم .یک شب از این قضیه گذشت که خواب داداش محمد را دیدم ،محمد با یک حالت پریشان و اخمی که در چهره داشت به من نگاه می کرد سلام کردم و گفتم داداش محمد خوبی گفت نه اصلا خوب نیستم گفتم خوب چرا گفت کار دارم میخوام برم ،گفت احد مرزها بسته شد و تا نگفتم حق باز کردن مرزها را نداری برای همه چیز!!! دقیقاً با همان لحن کودکانه ای که با هم داشتیم ((ما در دوره کودکی در یک خانه دو طبقه زندگی می کردیم من و محمد هم پسرعمو بودیم و هم پسر خاله و با هم بسیار صمیمی خانه ما طبقه بالا بود و خانه محمد طبقه پایین با ۴ سال تفاوت سنی که با هم داشتیم و من از محمد کوچکتر بودم ولی تمام اوقات روزمان را با هم می گذراندیم تا بر اثر یک اتفاق مرزها بین ما بسته شد من حق نداشتم از آخرین پله خانه آنها وارد خانه آنها شوم و محمد هم حق نداشت از آخرین پله خانه ما وارد خانه ما شود. ولی با هم بیرون می رفتیم و صحبت هم می کردیم)) از خواب که بیدار شدم حالم به شدت خراب شده بود خدایا من چه کردم چه خطایی کردم که محمد از دست من این قدر ناراحت است ولی هرچه فکر کردم ذهنم به جای قد نداد .
دو سال و نیم از این خواب گذشت در طول این دوسال من آرزو داشتم یک استوری برای محمد بگذارم یا حتی سر قبرش هم که میرفتم میترسیدم محمداز من ناراحت شود.یک شب که از شیفت کاری برمی گشتم منزل ، حدودا ساعت ۳ شب بود، گوشیم زنگ خورد گوشی را که برداشتم خانمی بود، گفت: که آقای مسرور من یه سرم لازم دارم تو خونه میتونین زحمتشو بکشین گفتم: خانم شما به ساعتم نگاه کردین و زنگ زدین الان ساعت ۳ شبِ! کلی التماس کرد که شوهرم نفس تنگی داره و اگه داروها و سرم بهش نرسه نفسش بند میاد، با اصرارهای خانم من راضی شدم که به منزلشان بروم تا وارد منزل شدم و شوهرشان را دیدم که یک پا ندارد متوجه شدم که ایشان جانباز است گفتم یا خدا !نکنه شوهرتان جانباز باشه گفت بله جانباز شیمیایی و جانباز اعصاب و روان هم هست.
سریع گفتم حاج خانوم من کار جانبازان رو انجام نمیدم گفت تو رو خدا آقای مسرور حالش خیلی بده گفتم خانوم اینا رگ تو تنشون نیست این موقع شب سه و نیم شب من تاکی معطل بشم رگشون رو پیدا کنم با اصرارهای خانوم من شروع کردم به پیدا کردن رگ آن جانباز شیمیایی تاسرم وصل شد یک ساعتی طول کشید تا سرم وداروهایش تزریق کردم وتا آخرین لحظه بالای سرش ایستادم .موقع خداحافظی بهم گفت ان شاءالله پسرم خدا خوشحالت کند هر چیزی را که دوست داری خدا بهت بده، همون موقع محمد در چشمام ظاهر شد گفتم ان شاءالله پدرجان و دلم گرفت .
تا به خانه رسیدم از خستگی سریع خوایم برد،خواب دیدم توی یک کوچه باغ بودم،محمد از ته کوچه باغ به سمتم می آمد سلام کردم ،گفتم محمد اینجا چه کار می کنی داداش، گفت احد تو کجا بودی!؟گفتم سرکار بودم ،گفت بیا جلو!گفتم داداش مگه مرزها بسته نیست! گفت نه دیگه داداش مرز ها باز شد! محمد را در آغوش گرفتم و تا تونستم گریه کردم.
ای شلمچه که خاک و خون شهیدان را در خود جای دادی تا بوی حسین(ع) بگیری و مقدس شوی، آری شلمچه سرزمینی مقدس است و میعادگاهی برای رسیدن به خدا. های ای شهادت ، ای وسیله رسیدن عاشق به معشوق چرا نمی آیی تا به معشوق خود برسم، آری معشوق من فراق یاران است که می خواهم من هم مثل یک قطره به دریا بپیوندم و شهید شوم و شهادت راه میانبری برای رسیدن به خدا است. ای خاک شلمچه با من سخن بگو از رشادت های شهیدان خود ، از خنده های آنها، از گریه های نیمه شب آنها با من سخن بگو، با من از نجوای آنها در هنگام شهادت با من سخن بگو،بگو آنها چه کار کردنند که این همه عزیز شدند ، با من سخن بگو ای آبهای شلمچه چه غواص هایی در تو مفقود و پاره پاره شدند، ای خاک شلمچه بر خود ببال که شهیدان در تو خفتند و به ملکوت اعلی پیوستند.
#دستنوشته_شهید_محمد_مسرور
عشق آن مركبي است كه تورا ماوراءماده وماديات وآن جايي كه عقل بدان راه ندارد سير مي دهد پس چون خانه ي دوست خارج از بعد مكان وزمان است مارا با عقل كاري نيست بلكه درپي مركب عشقي هستيم تا مارا به حضور آن برساند آري فقط وفقط عشق است كه تورا در عروج آسماني بي نهايت سير مي دهد وفقط اين را عشاق از جان گذشته درك مي كنندوچه كسي عاشق تر از شهيد 06/10/1390
#دستنوشته_شهید_محمد_مسرور
اگر انسان خودسازی نکند نمی تواند به شهادت برسد .باید برای رسیدن کوشش کرد راه شهدا را باید ادامه داد تا به شهادت برسی در غیر این صورت به شهادت نمی رسی .و علت مهم دیگر که در رسیدن به شهادت بسیار مهم است لیاقت داشتن شهادت است .که آیا ما لیاقت و توفیق شهادت پیدا می کنیم یا نه؟پس ای برادران و خواهران محترم بیایید راه شهدا را ادامه دهیم و هرگز آنها را فراموش نکنیم که گمراه می شویم چون شهیدان مثل چراغ و مشعلی هستند که ما را راهنمایی می کنند هر راهی که شهدارفتند همان راه مستقیم است و سرانجام آن رضایت خدا است که بالاترین عبادت نزد خداوند است .که این هدف بالاتر از بهشت است چون خداوند فرموده است که رضایت خداوند بالاتر از بهشت است پس با زنده نگه داشتن فرهنگ شهادت خداوند را راضی نگه بدارید. 25/04/84 محمد مسرور
#دستنوشته_شهید_محمد_مسرور
نظم
دوستان شهيد
امام اميرالمومنين در مهمترين توصيه هاي خود در نامه 47 نهج البلاغه،
بعد از تقواي الهي، مردم را توصيه به نظم ميكنند.
يكي از مهمترين ويژگيهاي محمد، اهميت فوق العاده اش به نظم بود.
هفته اي چند بار اتاق خودمان را در حوزه مرتب مي كرديم و جارو ميزديم و
هميشه سر اين موضوع دعوا داشتيم!
دعوا نه به خاطر اينكه چه كسي جارو بزند، بلكه دعوا سر اين بود كه
ميخواستند جارو برقي را ازهم بگيرند و خودشان جارو بزنند.
اين موضوع براي وقتي بود كه همه در اتاق بوديم. اگر رفقا به كلاس
ميرفتند و مثلاً ميديديم كه محمد تنها در اتاق مانده، مطمئن بوديم كه وقتي بر
ميگرديم، همه جا منظم و تميز است. خلاصه محمد اين طور به ما رو دست ميزد.
ما هم ازاو ياد گرفته بوديم. هر وقت كسي داخل اتاق نبود آن را مرتب
مي كرديم. اين يك رسم خوبي بود كه محمد از شهدا ياد گرفته و به ما ياد
داد. همه دوستان ما در كار خير پيش قدم مي شدند.
اين هم از ويژگي هاي محمد بود. او به آنچه مي دانست عمل مي كرد، ما
هم از او ياد گرفته بوديم. اما يادم هست يك روز وارد اتاق خودمان در حوزه
شدم و ديدم محمد خيلي ناراحت است! باتعجب گفتم: چي شده؟
اشاره اي به محل استراحت يكي ازرفقا كرد. براي چندمين بار پتوي
خودش را جمع نكرده ورفته بود.
گفتم: مشكلي نيست. من خودم بهش تذكر ميدم. اما تعجب كردم كه چرا
محمد ناراحت است. بعدها بيشتر به اين موضوع رسيدم كه نظم براي محمد
چقدر هميت دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خداحافظی مدافعان حرم با سردار دلها حاج قاسم سلیمانی در سوریه
☫ @sephbod_soleymani
ای نخل های سوخته از نمازها و مناجات نیمه شب بگو از گریه های نیمه شب بگو از اخلاص و از وفاداری بگو از شهیدان که درون تو آرام گرفتند با من سخن بگو ای نخل سوخته بر مردان ما چه گذشت تو شاهد پرپر بودن آنها بودی بله تو نتوانستی تحمل پرپر شدن آنها و سوختن آنها باشی تو هم از هجران آنها سوختی تا شرمنده شهدا نشوی ای نخل سوخته کاش که من هم به جای تو همچون شهیدان سوخته بودم ای نخل سوخته سلام من را به لاله های سرخ و کبوتران عاشق برسان و بگو که من منتظر وصال هستم که به شما بپیوندم . سلام من به اهواز سلام من به طلائیه سلام من به خاکریزهای تو سلام من به ترکش های تو. ای ترکشها با من سخن بگویید که چه کسانی را به وصال رساندید آری شما می دانستید در بدن چه کسی وارد شوید آنهایی که دل آنها سوخته بود و شما آمدید که آتش آنها شعله ور شود و جسم و قفس تن را بسوزانید و کبوترهایی که می خواستند پرواز کنند از زندان رها کنید.ای ترکش من مطمئنم از تو تشکر می کنند که قفس آنها را شکستی تا بتوانند پرواز کنند .آری تو آنها را خوشحال نمودی ای ترکش داغ به من بگو از پاهای سوخته ای که پاهای آنها را آب کرده ای تا بتوانند به دریا بپیوندند.
دستنوشته شهید محمد مسرور
ای نخل سوخته
از نمازها و مناجات نیمه شب بگو
از گریه های نیمه شب بگو
از اخلاص ، از وفاداری بگو
از شهیدان
که درون تو آرام گرفتند
با من سخن بگو
ای نخل سوخته ، بر مردان ما چه گذشت؟
تو ، شاهد پرپر بودن آنها بودی
بله ، تو نتوانستی ، شاهد پرپر شدن آنها و سوختن آنها باشی...
تو هم ، از هجران آنها سوختی ، تا شرمنده شهدا نشوی
ای نخل سوخته ، کاش ، که من هم به جای تو ، همچون شهیدان ، سوخته بودم...
ای نخل سوخته ، سلام مرا به لاله های سرخ و کبوتران عاشق برسان
و بگو که من منتظر وصال هستم که به شما بپیوندم...
سلام من به اهواز
سلام من به طلائیه
سلام من به خاکریزهای تو
سلام من به ترکش های تو
ای ترکشها ، با من سخن بگویید
که چه فرشتگانی را ، به وصال رساندید...
آری شما ، می دانستید در جسم مطهر چه کسی وارد شوید!
آنهایی ، که دل آنها سوخته بود و شما آمدید که آتش آنها شعله ور شود و جسم و قفس تن را بسوزانید و کبوترهایی که می خواستند پرواز کنند ، از زندان رها کنید!!!
ای ترکش ، من مطمئنم ، از تو تشکر می کنند ، که قفس آنها را شکستی تا بتوانند پرواز کنند...
آری تو آنها را خوشحال نمودی
ای ترکش سوزان
به من بگو از پاهای سوخته ای که آب شدند ، تا بتوانند به دریا بپیوندند...
من همچنان منتظرم
دست نوشته شهیدمحمدمسرور (بااندکی تخلص)
هدایت شده از کیدیو | بازی، قصه و مهارت کودک
#شهیدانه ♥️↓
به خاطر جثه کوچکش هم اسلحه از قدش بلندتر بود و هم کلاه برای سرش بزرگ؛ اما تصمیم گرفت خونش در راه اسلام ریخته شود و شد.
عبدالمجید که سنش کمتر از 15 سال بود جملهای سوزاننده دارد که با آن میخندد به ریش تمام دنیا پرستانی که مغبون دو عالمند. میگوید: «همه خیال میکنند جنگ، سر من یک کلاه گشاد گذاشته، اما این منم که سر زندگی را گول مالیدم!!»
آخرین عکسی که گرفت و خیلی هم معروف شد در اردوگاه موقت کنار جاده اهواز – آبادان، مقابل انرژی اتمی ساعت 5 بعداز ظهر در تاریخ نهم اردیبهشت 1361 بود درست یک روز قبل از شهادتش....
سرباز روح الله
#عبدالمجید_رحیمی
🖤 @chamran 🖤