eitaa logo
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
655 دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
7.9هزار ویدیو
72 فایل
فراموشم نکن حسین جان فراموشت نخواهم کرد قسمتی از وصیت نامه ی شهید مدادیان بیسمچیمون ⤵️⤵️⤵️ https://abzarek.ir/service-p/msg/584740 پیج اینستاگرام ⤵ https://www.instagram.com/shahidmedadian 💖 خادم کانال @Zsh313 اومدنت اینجا اتفاقی نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
قسمت سی و دوم داستان #شهیدتورجی_زاده... 🌷 __مقر فرماندهی-قرارگاه راوی: نوار مصاحبه شهید   رسیدیم
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 بسم ربِّ زهـــرا سلام الله قسمت سی و سوم داستان __پدافند راوی: دوستان و خانواده شهید تورجی قرارگاه مرکزی عراق در جنوب فاو تصرف شد. حدود یکصد اسیر را از این منطقه خارج کردیم. با پاکسازی شهر فاو بیشتر اهداف عملیات محقق شد. صبح روز بعد لشگر 17 علی بن ابی طالب علیه السلام جایگزین ما شد. بچه ها بسیار خوشحال بودند. همه مطمئن بودند که فاو را هم مانند خرمشهر، خدا آزاد کرد. گردان ما هنوز آماده بود. برای همین با تقاضای بچه ها و موافقت لشگر به منطقه کارخانه نمک و اطراف جاده فاو-ام القصر در شمال منطقه درگیری اعزام شدیم. شب قبل گارد ریاست جمهوری عراق با تمام قوا به این منطقه حمله کرده بود. اما با یاری خدا نتوانسته بود کاری انجام دهد. عراق هم شدیداً منطقه را زیر آتش گرفته بود. طرح برادر صادقی این بود که گردان، نیروی کمتری را در خط مستقر کند. فاصله نیروها از هم زیاد باشد. این کار تلفات را بسیار پایین می آورد. گروهان ما یعنی ذوالفقار در روی جاده و اطراف آن مستقر شد. گروهان حُر در پشت خط ما بود. گروهان عمار هم در ساحل اروند مستقر شد. مواضع نیروها مستحکم شده بود. برای همین تلفات ما بسیار کم شد. سه روز در آن منطقه بودیم. روز بعد بچه های گردان ما به دارخوئین برگشتند. در طی مدت این عملیات ضربات سختی به ارتش عراق وارد شد. مهمترین لشگرهای ارتش عراق از بین رفت. تنها آبراه عراق سقوط کرد. صادرات نفت عراق قطع شد. بیش از هفتاد فروند هواپیمای عراقی سقوط کرد. و همه اینها چیزی نبود جز یاری خدا. *** با خستگی بسیار به دارخوئین رسیدیم. پادگانی که یادآور بسیاری از دوستان شهید ماست. جای جای این پادگان بوی عطر شهدا می دهد. نزدیک غروب بود. هنوز کامل مستقر نشده بودیم. بلافاصله فرماندهان گروهانها را صدا زدند و گفتند: سریع آماده شوید. می خواهیم برویم! همه با تعجب پرسیدند:کجا،بچه ها خسته اند.ما تازه از راه رسیدیم. برادر صادقی جلو آمد و گفت: طبق اخبار به دست آمده و به احتمال زیاد هواپیماهای عراق اینجا را بمباران می کنند! سریع آماده حرکت شوید. بعضی از فرماندهان خیلی اصرار می کردند. می گفتند: امشب را اینجا بمانیم. اما برادر تورجی مثل همیشه تبعیت از حرف فرمانده داشت. بلافاصله گفت: چشم. اما کجا باید رفت! مکان اردوگاه شهید عرب بود. در پنج کیلومتری دارخوئین. سوار تویوتاها شدیم و به همراه گردانهای دیگر حرکت کردیم. باران شدیدی آمده بود. زمینها گِلی بود. با سختی بسیار به چادرها رسیدیم. دیگر حال هیچ کاری نداشتیم. همه مشغول استراحت شدیم. ساعت هفت صبح بود. مشغول صبحانه بودیم. یکدفعه صداهایی آمد. زمین زیر پای ما می لرزید. همه نگاه ها به سمت دارخوئین بود. از دور ستونای دود به هوا رفته بود. عراق اردوگاه را بمباران کرد! بیشتر ساختمانها خراب شده بود. دیشب تعداد کمی از بچه ها در آنجا ماندند. تقریباً همه آنها شهید شده بودند. دو روز در اردوگاه بودیم. دوباره به خط پدافندی فاو برگشتیم. یک هفته هم در خطوط پدافندی مستقر بودیم. بچه های جهاد شبانه لودرها را به خط نزدیک می کردند و مشغول زدن خاکریز و جان پناه بودند. هواپیماهای عراقی هم مرتب این منطقه را زیر آتش داشتند. چند بار هم بمباران شیمیایی کردند. اما از منطقه ما دور بود. دوران پدافندی هم خاطرات جالبی داشت. وقتی از خط اصلی نبرد برای استراحت به کنار اروند برگشتیم بچه ها خیلی ناراحت بودند! همه می گفتند:یا برگردیم یا برگردیم اردوگاه! علتش را می دانستم. کنار اروند در طی روز پر از مگس بود. انسان را واقعاً کلافه می کرد. در طی شب هم پر از پشه! کسی جرأت خواب نداشت. بالاخره با انجام طرحی مشکل خواب بچه ها حل شد. این طرح در نوع خود جالب بود. چند جعبه مهمات را با طناب به هم بستیم. این جعبه ها را به سقف آویزان کردیم. یک طناب هم از سقف به گوشه اتاق وصل کردیم! یکی از بچه ها باید طناب را تکان می داد. این کار هم فضا را خنک می کرد هم مانع از حضور پشه ها می شد. برای همین شیفت گذاشته بودیم. هر نفر در شب یک ساعت باید طناب را تکان می داد! بار دیگر پس از چند روز استراحت به سنگرهای پدافندی جاده فاو- ام القصر برگشتیم. بزرگترین مشکل در آنجا کوچکی سنگرها بود. عراقی ها هم کوچکترین حرکت ما را با خمپاره جواب می دادند. بیچاره کسانی که می خواستند به دستشویی بروند!! در همان روزهای اول پدافندی با انفجار یک خمپاره برادر تورجی به شدت مجروح شد. برای مداوا به بیمارستان صحرایی رفتیم. مدتی در آنجا بودم. سپس برای درمان به اهواز رفتیم. چند روز بعد به جمع بچه های گردان برگشتیم. همه با هم به مرخصی رفتیم. ...... 📚 کتاب یازهرا ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🇮🇷چگونه پدر شهید مدافع حرم پیکر او را شناسایی کرد؟ خلیلی🌷 ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 ای دیدنت بهانه‌ترین خواهش دلم فڪری بڪن برای من و آتش دلم دست ادب به سینه‌ی بیتاب می‌زنم صبحت بخیر حضرت آرامش دلم.. 💐دسته‌گل نذر لبخند آقا ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
اللهم الرزقنا قبر شش گوشه رو به قبله بایست و سه بار بگو: صلی الله علیک یا ابا عبدالله السلام
⚠️ بزرگےمےگفت: ما قراره با امام حسین(ع) محشوربشویم‌نہ‌مشهور! خیلےراست‌میگفت محبوب‌ باش‌نہ‌مشهورِ !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز که روز زیارتی امام رضاست...از دور و نزدیک...چشمان‌مان را ببندیم...دستی روی سینه بگذاریم و...با سلامی...زائر امام هشتم شویم ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي  و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اولیائک خودت میدونی صحن و سراتو دوست دارم🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥لحظه شهادت شهید حسن قاسمی دانا به روایتگری شهیدمدافع حرم مصطفی صدرزاده ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
‌نماز اول وقت بخوانید تنگ‌دستی شما رفع‌ می‌شود! آیت الله بهجت (ره) : از آقا سید عبدالهادی شیرازی رحمه‌الله که‌ماشاءالله، واقعاً عالم حسابی بود، نقل کرده‌اند که در کوچکی بعد از فوت پدرم میرزای بزرگ تکفّل خانواده به عهده‌ی من بود. می‌گوید: ایشان را در خواب دیدم. از من پرسیدند: آقا سید عبدالهادی، حال شما چطور است؟ می‌گوید در جواب گفتم: خوب نیست. فرمود: به بچه‌ها و اهل خانه سفارش کنید که نماز اول وقت بخوانند، تنگدستی شما رفع می‌شود. 📘در محضر بهجت، ج۳، ص ۱۸۸. ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
باهم زمزمه میکنیم ... به نیت از حضرت ام البنین سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زائری وارد صحن حَرمت شد با شوق گفت: آقای رئوف السلام، از طرف عاشق‌ها... هرکه قلبش با توست... هرکه دور از اینجاست...🕊 چهارشنبه امام رضایی❤️
هدایت شده از کانال برادران شهید مهدی و مجید زین الدین🏴🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 نایب الزیاره شما عزیزان در حرم امام رضا (علیه السلام) چون همزمان هم صندلی چرخدار می روندم هم فیلم میگرفتم نشد یه فیلم بهتر بگیرم🌷 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره‌گویی سردار سلیمانی در بین رزمندگان مدافع حرم زینبی 🍃 ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷 شهیدی که امام بر بازویش بوسه زد در شهادت من صبورباشید واز شیون وزاری خودداری کنیدو اگربرایم گریه میکنید،به یاد ابا عبدالله الحسین(ع)سرورشهیدان گریه کنید. 🌷 🌷 فرزند ۱۴ ساله انقلاب 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 میخِ یه تابوت گیر کرد به چادرم... 👤حاج حسین یکتا ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍سالروز شهادت شهید مدافع نظم و امنیت شهید محمد سعید دهقان اناری با صلوات هدیه محضر روح مطهر و ملکوتی شهید ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
29.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ بیستم اردیبهشت سالروز شهادت شهید محمد سعید دهقان اناری 🌹شهيدان ای سبک بالان عاشق 🔹زمين با همه عظمت و بزرگی اش با همه قدرت و جاذبه اش توان جذب شما را نداشت. 🔸نه مال توانست شما را جذب كند و نه مقام نه زيبا رويان توانستند شما را جذب كنند و نه طنازان 🔹شما آسمانی بوديد شما خدا را ديديد و من هوا را شما عاشقی كرديد و پرواز نموديد و من هوس بازی كردم و در جا ماندم شما برنده از رفتنتان شديد و من شرمنده از بودنم. 🔸پس شرمنده ام شهيدان شرمنده ام. ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓۱۵ سال بعد از عملیات والفجر مقدماتی از دل پیکر یک شهید پیدا شد.💔 📈اعداد و حروف نقش بسته روی پلاکش زنگ زده بود. توی جیب لباسش یک برگه پیدا کردیم ... 🖍نوشته هاش به سختی قابل خواندن بود ... 🌷🖍🌷🖍 بسمه تعالی جنگ بالا گرفته است مجالی برای هیچ وصیت نیست ... جز همین که امام را تنها نگذارید.. تا هنوز چند قطره خونی در بدن دارم حدیثی از امام پنجم می نویسم: به تو خیانت می کنند تو مکن .. تو را می ستایند فریب نخور.. تو را نکوهش می کنند شکوه مکن .. مردم شهر از تو بد می گویند اندوهگین مشو.. همه ی مردم تو را نیک می خوانند مسرور نباش .. آنگاه از ما خواهی بود.. تحف العقول ص ۲۸۴ دیگر نایی در بدن ندارم ... خداحافظ دنیا ... یا زهرا(س) ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 بسم ربِّ زهـــرا سلام الله قسمت سی و سوم داستان #شهیدتورجی_زاده __پدافند راوی: دوستان و
قسمت سی و چهارم داستان ...🌷 __شیمیایی راوی: علی تورجی زاده( برادر شهید)   یک ماه است که محمدرضا در مرخصی است . بعد از چهار سال این اولین باری است که اینقدر در اصفهان مانده . منزل ما هر روز شلوغ است . دوستان محمد به دیدنش می آیند . هر شب با هم به منازل شهدا می روند . مراسمات دعای توسل و دعای کمیل گلستان شهدا را محمد برگزار می کند . صدای مداحی او را دوستانش ضبط می کنند . نوارهای او در بین بچه های رزمنده پخش شده . صدای او سوز عجیبی دارد . همه کسانی که در مجالس او حضور دارند این را حس می کنند . یکی از دوستانش به محمد می گفت : خیلی معروف شدی ! من چند روز پیش تهران بودم . پشت شیشه یکی از مغازه های نوار فروشی نوشته بود : نوارهای مداحی و دعای کمیل برادر تورجی رسید . * مشکلی پیش آمده . محمد هر شب تا صبح سُرفه های شدید می کند . می گفتند : سرما خوردگی است . به دکتر هم رفت . اما مشکل حل نشد . با طولانی شدن این مشکل به بیمارستان صدوقی رفتیم . دکتر که از بچه های سپاه بود پس از معاینات اولیه پرسید : شما در عملیات فاو حضور داشتید ؟! محمد با تعجب گفت : بله چطور مگه ! دوباره دکتر پرسید : شما در منطقه کارخانه نمک هم حاضر بودید ؟! محمد گفت : بله اما اینها چه ربطی به سرماخوردگی من داره ! دکتر ادامه داد : بیماری شما سرماخوردگی نیست . عراقی ها قوی ترین و خطرناکترین بمب های شیمیایی را در این منطقه استفاده کردند . اثر این بمبها تا سالها خواهد ماند . بعد ادامه داد : بیماری شما از عوارض همان بمبها است . بعد هم مقداری دارو داد و گفت : شما باید بیشتر استراحت کنید . اگر حال شما بدتر شد باید برای مداوا شما را به تهران بفرستیم . * هر چه مادر اصرار می کرد بی فایده بود . می گفت : حال تو خوب نیست کجا می خواهی بروی ! محمد هم در جواب گفت : من در شهر که می مانم حالم بد می شود ! حال و هوای جبهه برای سلامتی من بهتر است ! دوباره اعزام شد . اما خیلی زود برگشت . گفته بودند : برای عملیات بعدی باید آموزش شنا و غواصی را یاد بگیرید . برای همین کل گردان را فرستادند پادگان غدیر برای تکمیل آموزش . محمد  آخر هر هفته به خانه می آمد . ما هم خوشحال بودیم . بعد از سالها کمی او را می دیدیم . ...... 📚 کتاب یازهرا ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯