eitaa logo
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
664 دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
7.7هزار ویدیو
61 فایل
فراموشم نکن حسین جان فراموشت نخواهم کرد قسمتی از وصیت نامه ی شهید مدادیان بیسمچیمون ⤵️⤵️⤵️ https://abzarek.ir/service-p/msg/584740 پیج اینستاگرام ⤵ https://www.instagram.com/shahidmedadian 💖 خادم کانال @Zsh313 اومدنت اینجا اتفاقی نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم✨ گفته ‏"یَداللَهِ فَوقَ أَیْدِیهِم" ‏یعنی بنده‌ی من ‏نگران فردایت نباش ‏از اَفعال آدم‌ها دلگیر نشو... ‏کاری از آنها ‏برنمی‌آید... دستت را به من بده ‏تا من نخواهم، برگی از درخت نمی‌افتد.🍃 🇮🇷 @shahidmedadian
رمز موفقیت.mp3
2.05M
امام اولین کاری که کرد، سیلی زدن به ترس بود... رمز موفقیت امام بود❤️ 🇮🇷 @shahidmedadian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت از عملیات فریب و سردرگمی فرماندهان رده‌بالای دشمن، قبل از عملیات والفجر هشت 🏳️ بخشی از 🔻به‌مناسبت سالروز اجرای بهمن ۶۴ 🌹 @rafiq_shahidam96 🇮🇷 @shahidmedadian
زدن همسر http://m.aparat.com/v/sl2oQ حجت الاسلام غفوری نسب کتک زدن همسر👆👆
🔰 اگر رنج دیگران رنج ما نبود ما در عراق شهید نمی‌شد ✍حجت الاسلام رئیسی در دیدار با پیروان ادیان توحیدی:اگر رنج دیگران رنج ما نبود که حاج‌قاسم ما در عراق شهید نمی‌شد او رفت که مردم عراق و مردم سوریه که گرفتار جریان داعش شده بودند را کمک و حمایت کند. 🔹داعشیانی که کلمه لااله‌الاالله را بر زبان داشتند هیچ نسبتی با دین اسلام نداشتند؛ نه هیچ نسبتی با سنی داشتند و نه با شیعه. کسی که این‌گونه جنایت می‌کند ارتباطی با دین ندارد ولو نام دین را یدک بکشد. @rafiq_shahidam96 🇮🇷 @shahidmedadian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🔍 🎥 علائم آخرالزمان پیشنهاد دانلود 🦋من مؤمنم به آمدنت، و تو می‌آیی، می‌آیی از دلِ همه‌ی امیدها و چشم‌انتظاری‌ها... سلام بر تو و بر روز آمدنت! ⏳ ۲۲ روز مانده به نیمه‌ شعبان ⭐️🕊⭐️🕊⭐️🕊⭐️🕊⭐️ https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬می رویم به‌راه پاک رهبر روح اللّه 🎞آمریکا این را باید بداند گورش را،گورش را در جبهه ها💪 می‌کنیم 🌷امام شویم فدات🕊 ناصر ینصرنی لبیک✊ یاثارالله می رویم به راه پاک،✊روح الله 🌷امام شویم فدات🕊 🕊بهشتی خونین کفن گشته‌ای 🌷با خونت ما را بیدار کرده ای کل یوم عاشورا 🕊 کل ارض کربلا🕊 🌷امام شویم فدات 🕊 🎬حماسه‌خوانی رزمندگان اسلام پ.ن: هم‌پای‌شهدا‌می‌آییم✊ . . 🇮🇷 @shahidmedadian @rafiq_shahidam96
⊰•🦋🕊•⊱ . ما عاشق بی قرار یاریم همه بر درد فراق او دچاریم همه از پای به جان او نخواهیم نشست تا سر به قدومش بسپاریم همه ‍‎‌‌‎. ♥️ عصر_وعاقبتمون_شهدایی 😊 هم‌نشین_شهداباشین 🌷 . . شادی_روح_شهدا_صلوات 📿 مجله_مجازی_دفاع_مقدس 🇮🇷 @shahidmedadian
• جانی و جهانـے و جهان با تو خوش است ، جناب برادر .💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب نفسی داره این برادر امام جمعه .😭 این هم معجزه و نفس شهداست خدا شاهده گوش کردم از تواضع این برادرمون موهای تنم سیخ شد . بچه ها دارن یارای اخر الزمانی رو غربال می کنند . دارن جدا می کنند . از قافله جانمونید . یا علی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙حاج حسین یکتا : 📹 اگه رعایت کنید دل امام زمان (عج) نلرزه از شهدا جلو می‌زنید...💫 🥀⃟•✍کپی مطالب باذکر صلوات به نیت سلامتے و تعجیل در فرج مولے جایز است 👈اینجا قرار عاشقی با شهیدان است👉 🕊 🌷🕊🌷🕊🌷 🇮🇷 @shahidmedadian
❄️ این گونه در برف نماز خواندند تا ما در امنیت باشیم... تصویری زیبا از رزمندگان در حال نماز در برف. اگر جایمان گرم و نرم است ولی در نمازمان تاخیر میکنیم این عکس کمک حالمان میشود. 🤲🏻 @rafiq_shahidam96 🇮🇷 @shahidmedadian
146.6K
اول‌شڪر‌ڪن🤲🏻
امام کاظم (علیه السلام )می فرمایند : کسی که در هر شبانه روز اعمالش را نکند از ما نیست ،به این صورت که حساب کند طی روز ، اگر کار نیکی انجام داده بود از خدا فزونی آنرا بطلبد و اگر گناهی مرتکب شده بود ، استغفار کند و از آن توبه نماید. اصول کافی ج 2 🇮🇷 @shahidmedadian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂💚🍂💚﷽💚🍂 💚🍂💚🍂 🍂💚🍂 💚🍂 🍂 ✍️ 🔸 ما زن‌ها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست همه تن و بدن‌مان می‌لرزید. اما عمو اجازه تسلیم شدن نمی‌داد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رخت‌خواب‌ها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!» 🔸 چهارچوب فلزی پنجره‌های خانه مدام از موج می‌لرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم. آخرین نفر زن‌عمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکش‌های انفجار بهتون نمی‌خوره!» 🔸 اما من می‌دانستم این کمد آخرین عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپش‌های قلب را در قفسه سینه‌ام احساس کردم. من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر می‌شد؟ 🔸 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما کند. دلواپسی زن‌عمو هم از دریای دلشوره عمو آب می‌خورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای بخونیم!» در فشار وحشت و حملات بی‌امان داعشی‌ها، کلمات دعا یادمان نمی‌آمد و با هرآنچه به خاطرمان می‌رسید از (علیهم‌السلام) تمنا می‌کردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه می‌لرزد. 🔸 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفس‌مان را در سینه حبس کرد. نمی‌فهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجره‌های اتاق رفت. حلیه صورت ظریف یوسف را به گونه‌اش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا می‌کرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگنده‌ها شمال شهر رو بمبارون می‌کنن!» 🔸 داعش که هواپیما نداشت و نمی‌دانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتش‌بازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم. تحمل اینهمه ترس و وحشت، جان‌مان را گرفته و باز از همه سخت‌تر گریه‌های یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش می‌کرد و من می‌دیدم برادرزاده‌ام چطور دست و پا می‌زند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد. 🔸 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمی‌دانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان می‌داد و مظلومانه گریه می‌کرد و خدا به اشک او رحم کرد که عباس از در وارد شد. مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرت‌زده نگاهش می‌کرد و من با زبان جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم. 🔸 ما مثل دور عباس می‌چرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل می‌سوخت. یوسف را به سینه‌اش چسباند و می‌دید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلی‌کوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟» 🔸 عباس همانطور که یوسف را می‌بویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمی‌دونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح کردیم، دیگه تانک‌هاشون پیدا بود که نزدیک شهر می‌شدن.» از تصور حمله‌ای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانک‌ها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچه‌ها میگفتن بودن، بعضی‌هام می‌گفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچه‌ها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برق‌ها تموم نشده می‌تونیم گوشی‌هامون رو شارژ کنیم!» 🔸 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لب‌های خشکم به خنده باز شد. به جوانان شهر، در همه خانه‌ها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباط‌مان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بی‌پاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!» 🔸 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد. نمی‌دانست از اینکه صدایم را می‌شنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بی‌خبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»... ✍️نویسنده: 🇮🇷 @shahidmedadian 🍂 💚🍂 🍂💚🍂 💚🍂💚🍂 🍂💚🍂💚🍂💚🍂