🌷 #شهید #مصطفی_چمران
دکتر از روند جنگ خیلی رنج میبرد. یکبار جلسهای با بنیصدر داشت. جلسه خصوصی بود. وقتی برگشت، میتوانستی رنج را از چهرهاش بخوانی. گفتم: چی شده دکتر؟ جوابم را نداد. ساکت بود تا اینکه گفت: فقط به فکر خودشون هستن که حرفشونو به کرسی بشونن، هرچی میگم باید به فکر جوونها و گلهای مردم باشیم که پرپر نشن، هرچی میگم اینها سرمایههای این سرزمین هستن، اصلا گوش نمیکنن، یه گوششون دره و یه گوششون دروازه!
از غصهی دکتر گریهام گرفته بود. یک بار دیگر هم که تلفنی با فرمانده لشکر ۹۲ زرهی، سرهنگ قاسمی، حرف میزد، میگفت: آرپیجی میخوام. سرهنگ میگفت: نمیتونم بدم. دکتر گفت: چرا؟ سرهنگ گفت: دستور ندارم. دکتر گفت: از کی دستور ندارین؟ گفت: از فرماندهی کل قوا، از بنیصدر. باید اون بگه یا لااقل دستورشو کتبی به من بده. دکتر گفت: آخه عزیز من، الآن اون کجاست که من برم گیرش بیارم، بیاد به شما دستورشو بده؟ گفت: این مشکل من نیست، مشکل شماست. دکتر گفت: جنگ که این حرفها رو نداره. گفت: نمیتونم، اصرار نکنین لطفا.
دکتر به گوشی خیره شد، نفس آرامی کشید و با آرامش آن را سر جایش گذاشت و قبل از اینکه کسی حرفی بزند، گفت: مستحق اعدامه. وقتی این حرف را میزد، صورتش سرخ شده بود.
به نقل از محسن اللهداد، کتاب #چمران_مظلوم_بود
@shahedmedia135
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده
#اهمیت_صداقت
پارسال حدود اسفندماه بود که سید ابراهیم مرخصیش رسیده بود وبا یکی ازبچه ها داشت میرفت ایران کارهارو بهم سپرد وهماهنگیاش رو کرد و وسایلشو جمع کرد که ببرمش فرودگاه...
توماشین بهم گفت ابوعلی یه بطری کوچیک(بطری اب یکنفره محتوای عطرخالص حرم)از خادم حرم حضرت زینب(س)هدیه گرفتم که هرچی گذشتم پیدایش نکردم تو اون رو ندیدی؟
گفتم نه سید جان چه شکلی و رنگی بود؟
گفت رنگ چای بود
که یکدفه اون یه نفر که همراهمون تو ماشین بود گفت
سید یه چیزی بگم ناراحت نمی شی
سیدم گفت نه عزیزم بگو...
اونم گفت راستش من فکر کردم چای مونده و سرد شده(تو منطقه گاهاًبه دلیل کمبود امکانات رزمنده ها تو این بطری ها چای می خوردن)
واون رو انداختم تو سطل آشغال
فکر می کنین سید چه برخوردی کرد بهش چی گفت؟
فوراًدست کرد توجیبش و دقیق یاادم نیستم 1000لیره سوری یا 5000لیره سری(اون موقع هر 1000لیره سوری تقریباًمعادل 15000تومان بود) داد بهش وگفت
"این هدیه رو دادم فقط برای ❤️صداقتت❤️"
راوی: شهید مرتضی عطایی(ابوعلی)
@shahedmedia135
✍ﺣﺴﺎﺳﯿﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺑﻮﯼ ﮐﺒﺎﺏ... ﺣﺎﻟﺶ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪ ﻣﯽ ﺷﺪ!ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺑﻮﯼ ﮐﺒﺎب ﺣﺴﺎﺳﯽ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﯾﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ چاشنی ﻣﯿﻦ ﻓﺴﻔرﯼ ﻋﻤﻞ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻟﻮ ﻧﺮﻩ ﻣﯿﻦ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺷﮑمش ﻭ ﺫﺭﻩ ﺫﺭه کباب ﻣﯿﺸﺪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺩﺍﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﺯﺩ و ﻓﻘﻂ ﺑﻮﯼ گوﺷﺖ ﮐﺒﺎﺏ ﺷﺪﻩ به مشامت میرسید؛ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮ ﺣﺴﺎﺱ نمیشدی؟؟
#شهید_مهدی_زین_الدین
@shahedmedia135
💔
با حاجی هر صحبتی که می کردیم می گفت اگه موندیم
کم کم یه ترسی ما رو برداشته بود اگه موندیم یعنی چی؟ خب هستیم دیگه
حاجی می گفت نه
خیلی هم تکرار می کرد که اگه موندیم
شب آخر میره بیسیم تحویل بگیره، یه روز قبلش اعلام می کنن که چون اطلاعاتشون کمه و یگان های اطراف نزدیک بشن 24 ساعت کار عقب می افته.
حاجی عصبانی شد از تو جلسه اومد بیرون....یکی از بچه ها صداش زد حاجی چرا انقدر عصبانی شدی زود اومدی بیرون؟
حاجی جواب داد: بابا اینا دوباره 24 ساعت کار ما رو عقب انداختن،24 ساعت اینا رفتن ما رو عقب انداختن...
حاجی میدونست قراره بره
شب بعد رفت بیسیم تحویل بگیره، باید یه رسید میداد که بیسیم رو تحویل گرفته. زیرش نوشته بود "اگر برگشتم بهتون میدم"...😔
فدایی عمه جان #امام_زمان
#شهید_سیدحمید_تقوی_فر
ایام شهادت
@shahedmedia135
💔
خواب حضرت ابوالفضل (ع)
مجید شب وفات حضرت امالبنین سلامالله علیها خواب دیده بود، که دست راستش را توی دست حضرت ابوالفضل (ع) گذاشته اند.
آمد نشست روی صندلی کمیته مفقودین بی مقدمه ، صاف و صریح گفت: «به آقای باقرزاده بگویید یک نفر پیدا کند، بگذارد جای من، من ده پانزده روز دیگر من میروم.»
دو هفته بعد، داخل خاک عراق، در تفحص برون مرزی، توی یک میدان مین فوق العاده شلوغ و خطرناک، تک و تنها رفت پی شهدا. وقتی رسیدم بالای سرش. همان دستی که در خواب دیده بود، از مچ قطع شده بود.
📚 یادگاران
#شهید_مجید_پازوکی
#وفات_حضرت_ام_البنین
#شهید_تفحص
@shahedmedia135
یه بار اومد پیشم گفت:جایی کار سراغ نداری ؟
گفتم: اتفاقا این قنادی که کار میکنم نیرو میخواد.
نپرسید حقوقش چقده، بیمه میکنه یا نه یا حتی ساعت کاریش به چه شکله؛ اولین سوالش این بود : موقع نماز میزاره برم نماز بخونم؟
#شهید_محسن_حججی
@shahedmedia135
12.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊زیارتنامه شهدا با قرائت سردار پر افتخار شهید حاج قاسم سلیمانی رضوان الله علیه🕊
امام خامنه ای مدّظله العالی :
امروز فضیلت زنده نگه داشتن نام، یاد و خاطره شهیدان کمتر از شـــ🌹ــهادتـــــ نیست.
@shahedmedia135
6.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 کلیپ | علی آقا؛ سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی در رابطه با شهید علی ماهانی از فرماندهان لشکر ۴۱ ثارالله
@shahedmedia135
علیمحمدی (متولد 3 شهریور ۱۳۳۸ در تهران (کن) – شهادت 22 دی ۱۳۸۸ در تهران) استاد فیزیک دانشگاه تهران بود که در بامداد ۲۲ دی ماه ۱۳۸۸ و در سن ۵۰ سالگی، به هنگام بیرون آمدن از منزلش بر اثر انفجار یک بمب کنترل از راه دور توسط گروهک صهیونیستی منافقین، ترور شد و به درجه رفیع شهادت رسید.
ایشان از دانشجویان نخستین دوره دکترای فیزیک در داخل ایران بود و نخستین فارغ التحصیل دکترای فیزیک در ایران است. شهید علی محمدی، دهها مقاله ISI منتشر نمود.
تخصص اصلی ایشان ذرات بنیادی، انرژیهای بالا و کیهانشناسی بوده است.
شهید علیمحمدی از سال ۱۳۷۴ در دانشکده فیزیک دانشگاه تهران مشغول به تدریس بود و عضو هیئت علمی و ممیزه این دانشگاه بود. ایشان همچنین به عنوان استاد راهنما و مشاور در پروژههای پایاننامههای مرتبط با علوم فیزیکی، به فعالیت مشغول بودند.
شهید علیمحمدی در صبح روز 22 دی ماه 1388 در سن 50 سالگی در اثر انفجار بمب جاسازی شده در موتورسیکلت پارک شده در مقابل منزلش که به فاصله یک متری از در ورودی منزلش به یک درخت بسته شده بود، به درجه رفیع شهادت نائل شد. یادش گرامی و راهش پررهرو باد.
🌹به مناسبت سالروز شهادت...
@shahedmedia135
سر جلسه ، وقت نماز که میشد، تعطیل می کرد تا بعد نماز داشتیم می رفتیم اهواز اذان می گفتند
گفت:( نماز اول وقت رو بخونیم .)
کنار جاده را آب گرفته بود. رفتیم جلوتر؛ آب بود آنقدر رفتیم ، تا موقع نماز اول وقت گذشت خندید گفت: (اومدیم ادای مؤمن هارو در بیاریم نشد ...
#شهید_مهدی_باکری
@shahedmedia135
🌹🌹🌹حلول ماه رجب و ولادت امام محمد باقر علیه السلام رو تبریک عرض می کنم.🌹🌹🌹
#ماه_رجب
#ولادت_امام_محمدباقر
#رجبیه