eitaa logo
شهیدمدافع‌حرم‌محمدحسین‌بشیری
534 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
10هزار ویدیو
116 فایل
#شهید_مدافع_حرم_محمدحسیـن_بشیری #استادنمونه_تخریب_و_انفجارات تاریخ ولادت:۶۰٫۴٫۲۹ تاریخ شهادت:۹۵٫۸٫۲۲ ((با همراهی خانواده شهید)) خادم خواهران: @A_bshi پیشنهادات: @Haj_morteza خادم الشهدا (تبادلات): @ranjbarp
مشاهده در ایتا
دانلود
«یا ساقی عطشانا» تو مسیر اربعین که داشتم به طرف ایران می آمدم برای تشییع پیکر محمد حسین هر آنچه مشاهده می کردم وبه چشمم می آمد یادی از خاطرات محمد حسین بودوبس، نگاهم به یک عمود افتاد که بنری روی آن نصب شده بود با این جمله که «یا ساقی عطشانا »رفتم به باغ خاطراتی که با محمد حسین در یک زمستان راهی الوند شده بودیم« با محمد حسین رفتیم دوره برف ویخ را درمیدان میشان، الوند همدان طی کردیم، زمستان وسرما بابرف وکولاک، گرچه کیسه خواب داشتیم، و شب در استراحت گاه، ولی سرما تا مغز استخوانمان نفوذ می کرد گر چه دوره ها خیلی سخت بود. ولی عزم مان را جزم کردیم ویک دوره سنگ نوردی را هم در گنجنامه همدان طی کردی. محمد حسین در این دوره ها جزء نفرات برتر بود تا اینکه در یک زمستان برفی یک روز راهی رشته کوه الوند با زبان روزه شدیم وسط راه عطش بر هرنفرمان غلبه کرد وزبانمان به سقف دهان می چسبید وراه را در میان برفی که تا کمر فرومی رفتم طی کردیم ورسیدیم به سر یک چشمه ای که آب اززیر برف ها بیرون می زد. با زبان روزه آبی به سر وصورت زدیم، وضو گرفتیم ونماز را در بالای الوند خوانیدم.گرچه خنکی آب مقداری عطشمان را گرفت ولی محمد حسین این عطش را ربط داد به صحرای کربلا واز آن روز سخت ولب تشنه مولایمان ویاران با وفایش یاد کرد وما را برد به عاشورا ویه دل سیر در میان برف ها زیارت عاشورا زمزمه کردیم. عصر که می آمدیم پایین محمد حسین از بالای میدان میشان که شهرهمدان کاملا مشخص بود صحبت را به خنده برد و گفت مهدی این همه عطش کشیدیم.از این بالا نگاه کن، اسم محله مان هم العطش است ،فکرکنم ما دوتایی با عطش مانوس هستیم هم باید در العطش زندگی کنیم وهم با عطش کوه پیمایی، دعا کن که با صاحب اصلی تشنه کربلا محشور شویم ودر مسیر آمدن آخر فراز زیارت عاشورا برایم زمزمه می کرد « اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود وثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین واصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام» با اذان مغرب رسیدیم به انتهای کوهپیمایی و..... راوی : مهدی آقا محمدی نگارنده: جمشید طالبی @shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
. ☘﴾﷽﴿☘ دعا برای شروع روز بسم الله الرحمن الرحیم اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن الـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة آمين يا رب العالمین « اَگریڪنفررابہ مَہــــــــدےرساندے براے سپاهش تو سردار یارے » @shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
🌺🌸🌸قرارصبح🌸🌸🌺 ✅سلام بر سیدالشهدا ابا عبدالله الحسین علیه السلام 🌺 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ  اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ  🌷🌷🌷 ✅دعای سلامتی امام زمان (عج) 🌺 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم ِ << اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا >>🌷🌷🌺 پربرکت میکنیم روزمان رابا سلام بر گلهای هستی: سلام بر     حضرت محمد(ص)               امام علی(ع)                خانم  فاطمه(س)                       امام حسن (ع)                         امام حسین(ع ) پنج گل باغ نبی، سلام بر           امام سجاد(ع)                امام باقر(ع)                 امام صادق (ع)    گلهای خوشبوی بقیع، سلام بر               امام رضا(ع) قلب ایران و ایرانی                     سلام بر      امام موسی کاظم(ع)           امام محمد تقی (ع) خورشیدهای کاظمین،   سلام بر        امام علی نقی (ع)              امام حسن عسکری(ع ) خورشید های سامراء و سلام بر               حضرت مهدی (عج) قطب عالم امکان،                     امام عصر و زمان   که درود وسلام خدا بر این خاندان نور و رحمت باد. خدایابه حق این ۱۴ گل روزمان را پر برکت گردان به برکت صلوات بر محمد و آل محمد. ❤❤اللهم صلــــــے علے محــــمد وآل محـــــــمد و عجـــــل فے فرج موڶانا صـــــاحب الزمان عج الله و ایـــــد امامناالــــخامنه اے❤❤           آمین یارب العالمین https://eitaa.com/shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
شهید نظر میکند به وجه اللّه... از آن زمانے که نگاهم به نگاه تــو گـره خورد تمام آرزویم این شده است که کاش مےشد دنیا را از قاب چشم هاے تــو دید همان چشمهایے که غیر از خدا را ندید... 🌷 @shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
باز کن در که گدای سحرت برگشته عبد عصیان زده و در به درت برگشته اولین روز از ماه مبارک رمضان بیاد شهید مدافع حرم محمدحسین بشیری @shahidmohamadhoseinbashiri
دعاء اليوم الأول🌙 اَللّهُمَّ اجْعَلْ صِیامى فیهِ صِیامَ الصّاَّئِمینَ وَقِیامى فیهِ قیامَ الْقاَّئِمینَ وَنَبِّهْنى فیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغافِلینَ وَهَبْ لى جُرْمى فیهِ یا اِلهَ الْعالَمینَ وَاعْفُ عَنّى یا عافِیاً عَنِ الْمُجْرِمینَ.   @shahidmohamadhoseinbashiri
4_5949574451459785734.mp3
4.98M
📎جزء یڪ 1⃣ 🍃🌸قرائت روزانه یک جزء قران کریم @shahidmohamadhoseinbashiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام رئوف» با فرا رسیدن اربعین سال1393کوله را بستم وهمراه محمد حسین بشیری راهی عتبات وپیاده روی بزرگ اربعین شدیم. پس از دو روز زیارت در نجف اشرف خودمان را دریک صبح سرد به خیل روندگان زدیم تا عصر راه رفتیم وبانزدیکی غروب آفتاب راهی یک موکب بین راهی واستراحت نمودیم،خیلی زود خوابم برد. نمی دانم ساعت چند بودکه محمدحسین بیدرام کرد وگفت مهدی بلند شو زود برو وضو بگیر ترافیک صف دستشویی است. چشمانم را که باز کردم انگار در موکب نماز جماعت برقرار است وعده ای در سجده وگروه کثیری دستایشان روبه آسمان بلند،ایستاده داشتن راز ونیاز می کردند. رفتم بیرون موکب دیدم بیرون در آن سرمای سوزناک خیل جمعیت روان هست وعده ای هم مشغول نماز ودعا . نماز خوانیدیم وکوله ها را برداشته وبیرون زدیم با صاحب موکب که عین یک نگهبان تا صبح بیار مانده بود از موکب وزائران مواظبت می کرد تشکر نمودیم با بوسه وبدرقه آن خودمان را زدیم به دل جمعیت.چند قدمی راه نرفته بودیم که صدای بفرما زائر صبحانه حاضر است وبفرما زائرحلیب و....خودمان را مشغول خوردن نمودیم که یکباره محمدحسین گفت:« مهدی یادت هست که ده سال پیش رفتیم مشهد زیارت امام رضا(ع)» با این جمله محمد حسین به فکر رفتم .و باغ خاطرات دلم را بردم به سال1383وخاطره رفتن به مشهد همراه محمدحسین:« ماه رمضان بود وصبح تا ساعت دوبعداز ظهرسرکار بودم می رفتیم وبعداز نماز ظهر استراحت وعصرها هم می زدیم از منزل بیرون وبا محمدحسین راهی مسجد می شدیم وپس از صرف افطاری. هر شب راهی هیات می شدیم با فرا رسیدن شب های قدر، خود را با دعا وشب زنده داری سیراب کردیم که نهایتا آخرین شب های ماه مبارک بود که محمد حسین گفت مهدی چقدر دلم می خواهد بروم زیارت امام رضا(ع) من هم گفتم آره من هم هوایی شدم خیلی تشنه زیارت هستم وقرار گذاشتیم .فردا صبح رفتیم ترمینال اتوبوس رانی همدان ودو تا بلیط گرفتیم راهی مشهد شدیم . راننده گاز اتوبوس را گرفت وساعت چهار صبح نشده با صدای شاگرد راننده که می گفت مسافرین محترم داریم می رسیم ترمینال وسائل خودتان را جا نگذارید داخل اتوبوس بیدار شدم ودقایقی بعد خودم را در انتهای خیابان امام رضا که گنبد وگل دسته های حرم نمایان بود با سلام به امام رئوف علی بن موسی الرضا(ع)، پیدا کردم. یکراست رفتیم حرم ومشغول زیارت ونماز شدیم بعد از نماز آمدیم بیرون چون عیدفطر شده بود منتظرشدیم تا نماز عید را خواندیم وخستگی شب ونخوابیدن در بدن وچشمانمان موج می زد راهی حسینیه همدانی ها شدیم قبل از رسیدن به حسینیه سر کوچه یک مسجد بود که یک نفر از دم درب مسجدایستادبود صدا می زد بفرمایید صبحانه حاضر است.وما دونفر راصدا زد وگفت بفرمایید داخل، ماهم از خدا خواسته رفتیم وحسابی پذیرایی شدیم . زدیم بیرون ورفتیم که مکان استراحت بگیریم چون مجردی بودیم واز طرفیزودتر مکان رزرو نکرده بودیم منزا گیرمان نیامد ورفتیم یک جای دیگری یک منزل گرفتیم تا ظهر استراحت کردیم برای نماز وزیارت دوباره رفتیم حرم وچون شب ها خلوت بود شب ها بیشتر راهی حرم شدیم تا صبح آنجا بودیم. روز دوم بعد از نماز ظهر وعصر محمدحسین گفت مهدی ناهار چی بخوریم خیلی گرسنه هستم ومن هم گفتم راست می گویی من هم گرسنه هستم . محمد حسین گفت دلم قورمه سبزی می خواهد ومنهم گفتم عجب این فکر راهم من کردم . از قسمت حیاط اسماعیل طلایی در آمدیم بیرون وبه طرف آشپزخانه حرم رفتیم بوی غذا وقورمه سبزی پیچیده بودوچون ژتون نداشتیم راهمان ندادند که برویم داخل .جمعیت زیادی به صف وفیش بدست می رفتند داخل از ذهنم گذشت که آقا ما دلمان از ناهار حرمت میخواهدوداشتیم لحظه ای نگذشته بود که خواستیم برویم که یک آقایی از پشت صدایمان کرد وگفت بفرمایید این ژتون غذا برای شما ، حالمان دگرگون شد اصلا ما به کسی نگفته بودیم وفقط در دل دنبال غذا بودیم با یک ژتون رفتیم ودر صف قرار گرفیم واز ناهار قورمه سبزی حرم آقا هم سیر شدیم ودرآمدیم بیرون. رو به حرم دسته به سینه ایستادیم واز آقا بابت پذیرای ناهار وزیارت تشکر کردیم وراهی منزل شدیم وبا کمی استراحت دوباره به حرم وخدا حافظی وپس از دوروز زیارت راهی همدان شدیم»با این افکار در میان خیل جمعیت در جاده نجف به کربلا سیر می کردم که محمدحسین گفت:« مهدی کجا هستی چرا جواب نمی دهی هرچه صدایت می کنم »، گفتم :«برای چی» گفت :«دارد ظهر می شود بیا برویم آنطرف جاده وکنار موکب ها یه ناهار قورمه سبزی امام رضایی پیدا کنیم وبخوریم »ودقایقی بعد خودمان را به موکب های کنار جاده رساندیم ومشغول خوردن ناهار شدیم. راوی: مهدی آقا محمدی. دوست وزائر همراه،شهید محمد حسین بشیری تدوین: جمشید طالبی @az_halab_b_arsh_bordan_tora
‌ ‌. ☘﴾﷽﴿☘ 🌼اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عج‌و‌باب‌الحوائج🌼 🍃🌸السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌸🍃 🍃🌺اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.🌺🍃 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... ✨ نشر پیام صدقه جاریه است . ✨ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─ 💠💎💠💠💎💠
. ☘﴾﷽﴿☘ دعا برای شروع روز بسم الله الرحمن الرحیم اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن الـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة آمين يا رب العالمین « اَگریڪنفررابہ مَہــــــــدےرساندے براے سپاهش تو سردار یارے » @shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای روز دوم ماه رمضان🌙 اللهمّ قَرّبْنی فیهِ الی مَرْضاتِکَ و جَنّبْنی فیهِ من سَخَطِکَ و نَقماتِکَ و وفّقْنی فیهِ لقراءةِ آیاتِکَ برحْمَتِکَ یا أرْحَمَ‌ الرّاحِمین. @shahidmohamadhoseinbashiri
4_357090483001885319.mp3
4.06M
💠 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 💠 ⚜ ۲ ⚜ 💐 هدیه به امام حسن مجتبی (ع) ⏲ «در ۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید» 📩 به دوستان خود هدیه دهید. @shahidmohamadhoseinbashiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 📝 سخنان جنجالی و مهم و قابل تأمل حجت‌الاسلام درباره کرونا و مجالس اهل‌بیت و تصمیمات یک‌طرفهٔ عجیب دولت (مردم شما مقصرید، شما باعث شدین کرونا شیوع پیدا کنه و ...) 👌 (سپس منتشر کنید) @shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
چرا آیات بنی اسرائیل؟ فردی به آقا امام رضا(ع) گفت که: «ما که از ‌بنی‌اسماعیل هستیم، پس چرا این‌قدر آیه در مورد ‌بنی‌اسرائیل داریم؟» امام رضا(ع) لبخند معنی داری زد و فرمود: «چون هر اتفاق وبلایی که سر ‌بنی‌اسرائیل آمد، سر شما نیز خواهد آمد». یعنی ما باید عبرت بگیرم از این آیه‌ها! یکی از کارهایی که ‌بنی‌اسرائیل انجام دادند، این بود که ولی معصوم را طرد کردند.. @shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
شاهد خطبه عقد» تابستان سال1383در یک گرمای شدید با همسرم خودمان را رساندیم به مشهد مقدس جهت زیارت. یک روزداشتم از حرم به طرف منزل می رفتیم که گوشی ام زنگ خورد .اسم وشماره محمد حسین بشیری همکارم روی صفحه آن نمایان شد. جواب دادم:« بله» صدا آمد:«سلام رسول جان، محمدحسین هستم » - بفرما عزیزم،- -کجایی- دقیقا الان داریم در صحن جامع رضوی می رویم با همسرم به طرف منزل، محمدحسین می دانست مشهد هستم -کاری داشتی- - بله التماس دعا دارم واگر مزاحمتی نیست می خواهم برادری کنی کاری برایم انجام بدهی.- -در خدمتم وهر کاری دستور بدهی با جان ودل انجام می دهم.- رسول جان! من مدتی است که عقد موقت انجام داده ام ومی خواهیم با همسرم بیایم مشهد .اگه ممکن هست ببین می توانی تحقیق کنی وببینی چطوری می شود داخل حرم برای ما یک عالمی ویا کسی ازروحانیون حرم خطبه دائم بخواند. - ممنون می شوم اگر بپرسی وجواب بدهی- - به روی چشم حتما می روم ومی پرسم تا فردا صبر کن جواب می دهم- گوشی را قطع کردم به همسرم گفتم:« آقای بشیری همکارم بود باید بعداز استراحت برگردیم زود حرم .از من خواسته برایش کاری را انجام بدهم .» استراحت کوتاهی کردم وعصر نشده آمدم حرم.از دوردستم را گذاشتم روی قلبم واز آقا درخواست کردم ضمن اجازه واذن ورود کمکم کند برای این جوان رشید ودرخواست آن کاری کند. رفتم تا رسیدم به دفتر خدام .یک نفر خادم نورانی داخل اتاق نشسته بود وازش پرسیدم حاج آقا من برای دوستم می خواهم تحقیق کنم که چطوری می شود از همدان بیایند اینجا وکسی برایش خطبه عقد بخواند .خادم خیلی زرنگ بود تمام اطلاعات من ومحمد حسین را گرفت و بعد از اینکه مطمئن شد با مدارک کافی واجازه محضررسمی می خواهیم این کار را بکنیم گفت چند لحظه صبر کن تا من برگردم. رفت ودیدم با یک سید نورانی وخوش سیما برگشت وحاج آقا را معرفی کرد. -حاج آقای سپهر هستند ودر خدمت شما- چند لحظه ای حاج آقا با من صحبت کرد وآخرش شماره همراهش را داد وگفت به دوستت زنگ بزن بیایند وقتی رسیدند چند ساعت زود تر با من تماس بگیر تا یک ساعتی را برای این امر مهم هماهنگ کنیم ودر خدمت شما باشم. از خادم وحاج آقای سپهر خدا حافظی کردم و رفتم داخل حرم مشغول نماز وزیارت وطبق ساعتی که با همسرم هماهنگ کرده بودم در آمدم بیرون واز جایی که گوشی ام خط می داد زنگ زدم به محمد حسین وداستان را برایش تعریف کردم او خوشحال شد ومن بیشتر . یکی، دو روز بعد محمد حسین عین اجل معلق سر رسید وزنگ زدیم به حاج آقا سپهر و وقت دادبرای ساعت 5بعد از ظهر همان روز . ساعت چهار ونیم رفتیم حرم اتاق خدام که دیدم سید نشسته ومنتظر هست با دیدن محمد حسین ومن خانواده هاخیلی خوشحال شد وهر دوی مارا بوسید ولی محمد حسین را بقل گرفت وحسابی به سینه اش چسباند انگار دوستانی هستند که چندین سال همدیگر را می شناسند .مدارک را چک کرد گفت :«برویم ببینیم امام رضا (ع)کجای حرم رزق وروزی ما را قرار داده.» حاج آقا سپهر افتاد جلو ما هم چهار نفری دنباش رفت ورفت از داخل چندین رواق رد شد وعاقبت در اتاقی که درست روبروی حرم بود وپشت به مسجد گوهر شاد که بیشتر برای امر مراجعات بود ما را دعوت کرد آنجا نشستیم وهمگی روبروی ضریح مقدس .محمد حسین دل توی دلش نبود ومن بیشتر. دو زانوبا ادب پیش حاج آقا نشسته بود چهره اش برق می زد .یکباره حاج اقا رو کرد به خانم محمد حسین وگفت خانم که از نسل وجدخودمان هست ومن تازه متوجه شدم که خانم محمد حسین سیده هست. حاج آقا یک حالی دیگر شد وبه فکر فرو رفت تبسم کردبا گشاده رویی نگاهی به محمدحسین کرد وپرسید چند روز از عقد موقت باقی مانده است محمد حسین جواب داد یک روز حاج آقا گفت آن یک روز را ببخش تا من خطبه را بخوانم من غرق در صورت حاج آقا ومحمد حسین ونگاهم به حرم بود حاج آقا هم با تبسم خالصانه مشغول خواندن خطبه عقد وبا سخنان حاج آقا که گفت دست هایتان را به طرف حرم بگیرید ومن دعا می کنم وشماهم آمین بگوید هر چه از آقا می خواهید اینجا ودر این لحظات استجابت دعاست، بخواهید . دقایقی بعد حاج آقا اولین کسی بود که به محمد حسین وخانمش تبریک گفت برایشان دعا کرد که هر دو عاقبت بخیر شوند من هم محمد حسین را بوسیدم او مشغول نماز شد وبه یک سجده طولانی رفت که فقط محو تماشای او بودم. حاج آقا از ما خدا حافظی کرد ورفت تا بعد از نماز باهم بودیم وموقع رفتن به منزل خداحافظی کردم ورفتم فردا ظهر محمدحسین را در مسیر باخانمش دیدم وگفت رسول برایت یک هدیه آورده ام خیلی خوشحال شدم وگفتم بده ببینم چیست دیدم یک ژتون غذا مال حرم است وگفت امروز با همسرم در حرم بودیم که یکی از خدام آمدودوتا ژتون به ما داد ما یکی را دونفری رفتیم خوردیم ویکی آنرا هم برای تو نگه داشته ام .ژتون را داد ورفتند ومن هم با خانم رفتم حرم ومشغول خوردن غذا که چلو مرغ بود شدم گرچه غذا یک دانه بود ولی ما دو نفری هرچه می خوردیم تمام نمی شد و آخرش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا