eitaa logo
شَهید مُحَمَّــد حُسِیــن بَشیــری
573 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
12.3هزار ویدیو
117 فایل
#شهید_مدافع_حرم_محمدحسیـن_بشیری #استادنمونه_تخریب_و_انفجارات تاریخ ولادت:۶۰٫۴٫۲۹ تاریخ شهادت:۹۵٫۸٫۲۲ ((با همراهی خانواده شهید)) خادم خواهران: @A_bshi پیشنهادات: @Haj_morteza خادم الشهدا (تبادلات): @ranjbarp
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بر عاشقان و دوستداران شهدا ✋خوبید ان شاالله سید محمد«میلاد» مصطفوی هستم خوشحالم که مهمون دل های شهدایتون شدم☺️
1365/2/15 در شهرستان بهاران همدان در خانواده ای مذهبی به دنیا اومدم😊 روحیه جهادی و مبارزه در راه خدا رو داشتم👌 رابطه ام با شهدا قوی بودمخصوصا شهید همت و شهید زین الدین و شهید ابراهیم هادی☺️ عکس بالا منو جمعی از خادمین شهدا هستیم تو فکه👆
دوران تحصیل گذروندم وشدم مهندس عمران و شهرسازی😎جز بسیجان گردان ۱۶۵امام حسین (ع) بودم وفعال💪دوازده سال لباس خادمی شهدارو راهیان نوربه تن کردم و اکثرا اردوگاه شهید درویشی بودم👌
حالا بشنوید خاطره ای از رفیقم از اردوگاه شهید درویشی کاروانی ازجوانان شهر قزوین👇
یه شب ساعت یازده شب بود که کاروانی از قزوین رسید اکثرا جون هایی بودن که اهل شهداو اینطور مسائل نبودن 😔سید تا جون هارو دید به من گفت احسان جان بیا بریم سراغ این جون ها براشون صحبت کنیم خلاصه با دوسه نفرشون گرم گرفت و شروع کرد حرف زدن اول از واجبات دین گفت از نماز خوندن و بعد وصلش کرد به شهدا و از دلاوری های شهدابرای بچه ها گفت محوحرف های سید شده بودن کم کم به تعداد بچه ها اضافه میشد ☺️بچه ها سوال میکردنو سید خیلی زیبا جواب میداد یقین کرده بودم که همه جواب ها و صحبت های سید می کنه عنایت شده بود و به همین خاطر تاثیر عجیبی روی بچه ها گذاشته بود چشام گرم خواب شده بود گفتم سید من میرم بخوام گفت احسان جان خواب همیشه هست ولی این جون ها رو از کجا دوباره میخوای پیدا کنی من گوش ندادم و رفتم خوابیدم 😔چند ساعت بعد بیدار شدم که نماز شب بخونم دیدم سید نیست رفتم پشتبوم گفتم شاید خلوت همیشگیشه اما اونجام نبود دیدم سوله بچه های قزوین برقش روشن 🤔رفتم جلو دیدم سید با شمع وجودی خودش وسط محفل نشسته و همه دورش حلقه زدن هشتاد نفری میشدن و با تموم وجود به حرف های سید گوش میدان از خجالت اب شدم 😔 خنده و اشک بچه ها با هم قاطی بود سید همه خاطره میگفت هم طنز و نکته اخلاقی👌اشاره کردم میای نماز شب گفت نمیام از نماز شب واجبترن ☺️تا اذان صبح حرف های سید ادامه داشت بعد بچه هارو برا نماز اماده کرد اومد پیشم گفت احسان جان الحمدالله به برکت شهدا مجلس عجیبی بود تو این جمع ادم بی نماز تا دلت بخواد زیاد بود حتی چند نفرشون اهل مشروب بودن اما الان دیگه اومدن با شهدا رفیق بشن ✌️اون لحظه بود که فهمیدم زمانی که امثال من تو خواب غفلت بودیم هنر سید میلاد این بود که خیلی هارو از خواب غفلت بیدار کنه و دوباره با خدا اشتیشون بده
تصمیم گرفتم راهی سوریه بشم قبل رفتم به دوستم وصیت هامو کردم که چه قدر بدهکا رمو ...رفیقم گفت چرا نماز قصارو نگفتیگفتم شکر خدا من ۱۵سال که نماز صبحم قضا نشده و به خوندن نماز اول وقت تاکید دارم همیشه رفقا نماز اول وقت از دست ندید
مادرم یه سال قبل رفتنم از دست داده بودم 😔ان شاالله سایه پدرو مادراتون همیشه بالای سرتون باشه حالا بشنوید ماجرای اسمونی شدنمو👇
همزمان با ایام تاسوعا و عاشورای حسینی عملیاتی تو محور حلب داشتیم با نام عملیات محرم درگیری ها بالا بود💣در حین مبارزه مورد اصابت گلوله توسط تک تیرانداز به گلو قرار گرفتم شهید سرلک خواستن منو عقب برگردونن اما نتونستن به خاطر حجم بالای اتیش دشمن💣 و اینکه زخمی هم شده بودن پیکرمو برد جای امنی مخفی میکنه تا به دست داعشیا نیفتم ولی خودشم شهید شد و دیگه کسی از جای من خبر نداشت کفار وقتی پیکر منو پیدا کردن سراز تنم جدا کردن مثل اربابم اقا امام حسین و مثل اقا ابوالفضل دو دستمو و پاهامو قطع کردن😔
قبل شهادت از رفقا خواسته بودم که برای پیدا کردن پیکر من خودشونو به زحمت نندازن اما چون پدرم خیلی بی قرار بودن بعد مدتی به خواب یکی از دوستان اومدم و محل پیکرمو بهشون گفتم و ازشون خواستم منو به پدرم برسونن تا دل بیقرارش اروم بشه😔
فرازی از وصیت نامم👇👇
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین با سلام به خدمت آقا و ولی نعمت خودم ، آقا حجت ابن الحسن عج و ولی امر مسلمین جهان آقا سید علی خامنه ای ( حفظ الله ) و با یاد شهدای هشت سال دفاع مقدس . خدایا من کجا و شهدا کجا ، کاری کن خدایا ماهم به قافله ی شهدا برسیم . اینجانب سیدمحمد مصطفوی فرزند سیدهاشم با سلامت کامل متن وصیت نامه خود را مینویسم و از خداوند متعال خواستارم که به من توفیق دهد کارهای خود را برای رضای خدا و برای تقرب به سوی او انجام دهم و دمی از یاد خدای خود غافل نباشم . با عرض سلام به خدمت پدر عزیز و بزرگوارم 1- اولین وصیتم این است که برادران و دوستان ، رهبر انقلاب و گل سرسبد کشورمان را تنها نگذارید و پشتوانه و حامی ایشان باشید. همچنین پدر عزیزم من را حلال کن که خیلی بی مهابا و بدون دریغ زحمت من را کشیدی. خیلی عزیزی پدر جانم خیلی... 2 - برادر و خواهر گرامی ام از شما شرمنده ام بخاطر همه آزار و اذیت ها تقاضای بخشش دارم . امیدوارم حلالم کنید. 3 - دوستان عزیز شما را قسم به خدا که راه امام حسین (ع) را که راه عاقبت به خیری و مهمترین کار است را ادامه دهید. حسین گونه زندگی کنید که تمام عاقبت به خیری را در همین راه است و همیشه یاد و خاطره شهدا را زنده نگه دارید چون شهدا همیشه زنده اند و من وجود آنها را در زندگی خود همیشه احساس می کردم . 4 - دوستان، هم هیاتی ها ، هم شهری ها و تمام مردم دوست و آشنا حلالم کنید و عاجزانه از شما تقاضا دارم که در انجام امور دینی خود به خصوص حضور فعال در مساجد کوشا باشید و خمس و زکات خود را سالیانه حساب کنید تا روزی حلال داشته باشید. در آخر هم باید اشاره کنم که الان من در شهر حلب سوریه هستم و آماده رزم با گروه های تکفیری میباشم . امیدوارم که در این راه استوار و پر امید و با تکیه بر اهل بیت (ع) به خصوص عمه جانم زینب (س) وارد صحنه نبرد شوم . خدایا کمکم کن که این بنده حقیر از تمام مادیات دنیا دل بکنم فقط و فقط به خودت فکر کند که سعادت دنیا جز در این نیست . میروم تا به مادرم برسم با تمام شرمندگی الحقیر سیدمحمد (میلاد) مصطفوی