eitaa logo
شهید موسوی نژاد
385 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
7 فایل
🌷🌷 اینجا قراره که فقط و فقط از #شـهدا درس زندگی بگیریم 🌷🌷 مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن 🌹سرهنگ پاسدار شهیدسیدعبدالحسین موسوی نژاد ولادت: خمین ۱۳۴۸/۲/۱     شهادت: منطقه سردشت ۱۳۹۰/۴/۳۰ مزار:گلزارشهدای قم "روزانه خواندن زیارت عاشوراراامتحان کنید"
مشاهده در ایتا
دانلود
او هم مانند من در افکارش غوطه ور بود و با من سخن نمی گفت . سر و رویش غرق در خاک بود و از شدت خاک سر و صورت و مژهایش سفید شده بود خاکی که بخاطر نشستن در عقب خودرو و حرکت در جاده های کوهستانی شمالغرب بر روی سر و صورتمان نشسته بود . شاید او به ندای ارجعی الی ربک پاسخ لبیک داده بود... نزدیک سنگر فرماندهی گردان حضرت معصومه که رسیدیم خودرو توقف کرد علیرضا هم با موتور در کنار خودرو ایستاد سید به علیرضا یک سلاح داد و گفت این مال فلانی است که امانت دست من بوده برو و به او برگردان. علیرضا گفت : سیدجان من نمیتوانم تنها ببرم بگو یکی از بچه ها هم با من بیاید. ولی الله بلند شد که از ماشین پایین برود ولی علیرضا به او گفت بگذار احسان با من بیاید! من از جایم بلند شدم کنار درب راننده که سید در آن قرار داشت آمدم سید گفت ما آرام میرویم شما هم به ما برسید گفتم سیدجان بیسیمت را بگوشی؟ گفت بله و بعد گفت بیا ارتباطمان را چک کنیم " سید ، سید ، احسان " و من که صدای او را در بیسیمم شنیدم همینطور که با او نگاه میکردم نگاهم به محاسن بلند سید که در زیر گلویش یک پیچ زیبا خورده بود ، افتاد در حالی که از بس گرد و خاک روی آن نشسته بود رنگ مشکی اش به قهوه ایی می زد با خودم گفتم چقدر سید به فرماندهان شهید دوران دفاع مقدس شبیه است ، حسین خرازی ، ابراهیم همت و... به طرف درب عقب که حاج عباس آنجا بود رفتم و از لای درب سلاح را از او گرفتم و نگاهم در نگاهش قفل شد ، خجالت کشیدم نگاهم را به زمین انداختم و به حاج محمود که کنار راننده نشسته بود و با لبخندی زیبا به ما می نگریست نگاه کردم ، چقدر حاج محمود به دلم نشسته بود محبتش به دلم افتاده بود . سریع پشت موتور نشستم و با سرعت به سمت گردان رفتیم دم درب گردان سلاح را به یکی از بچه ها دادم و حتی از موتور هم پیاده نشدیم و به سرعت به سمت خودروی سید برگشتیم که آنها حرکت کرده بودند . یکباره به دل هر دوی ما شوری افتاد با اینکه فاصله ای نداشتیم و ما در دشت بودیم ، تنها رد خاکی که از ماشینشان بلند بود را دیدیم هرچه تند تر می رفتیم آنها بیشتر از دیدمان خارج می شدند تا اینکه گمشان کردیم . سریع با بیسیم از موقعیتشان سوال کردم سید پشت خط آمد و گفت " عرضم خدمت شما بیایید سمتِ.... نه لازم نیست بیاید شما خسته شدید برگردید موقعیت خودمان ما هم کمی دیگر می آئیم و ما به سمت مقرحرکت کردیم به محضی که رسیدیم فهمیدیم کلید اتاق همراه آنهاست و چون ارتباط بی سیمی ممکن نبود با موبایل با سید تماس گرفتیم و موضوع را به ایشان گفتیم و سید گفت کلید همراه خبیر است ما الان می آئیم . . چند دقیقه بعد دیدم پشت بیسیم اطلاع دادند که یکی از ماشینها روی مین رفته و بعد خبر پرواز شش نفر از بهترین دوستان غم واندوهی را به جمع بچه های لشکر17 علی ابن ابیطالب (علیه السلام) فراخواند. لحظات غروب بود . غروبی خونین در دامنه کوههای سربه فلک کشیده کردستان و یاد یارانی که تا لحظاتی قبل در جمعشان بودیم و حالا آنها مهمان بال ملائک شده بودند. به هر زحمتی بود در اتاق را باز کردیم و داخل اتاقمان شدیم . به هر طرف نگاه میکردیم یکی از دوستانمان جلوی چشممان بودند . تلفن همراه آنها در اتاق بود و زنگ میخورد . صفحه تلفن را نگاه کردم دیدم از منزلش تماس گرفته اند خیلی بهم ریختم ... خدایا چه بگویم؟ چه جوابی بدهیم؟ چند لحظه بعد تلفن دیگر و و و ... لحظات سختی بود در کمرم درد عجیبی حس میکردم که تاآن موقع احساس نمیکردم ... به این فکر افتادم که شب قبل همه ما در کنار هم بودیم . چقدر بین ما فاصله افتاد فاصله ای از زمین تا آسمان... انشاءالله همچنان یادشان نمک زندگی مان باشد ✍به روایت یکی ازهمرزمان شهید @shahidmosavinejad
✍از قدیم گفته اند: "خاک سرد است؛ وقتی آن‌هایی را که خیلی دوستشان دارید♥️ از دست بدهید، کم کم می‌شوید" ۹سال از می‌گذرد داغ رفتنت هنوز تازه است این داغ، روی سینه‌مان سنگینی می‌کند. خاکِ تو سرد نیست❌ گرم است.. @shahidmosavinejad
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 ۳ 👌پیشنهاد ویژه حتما ببینید 🌹 سید عبدالحسین موسوی نژاد ❣تقدیم به خانواده شهید... ❣واعضای محترم کانال... ❣با شهیدمون حرف بزنید... چی میخواید ازش... @shahidmosavinejad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزهای بعد از تــو گذشت و می گذرند اما خودت بهتر میدانی چه بر ما گذشت و می گذرد😔 داغت همیشه داغ است و سرد نخواهد شد💔 تقصیر من نیست ، دلم نمی تواند تـو را فراموش کند..😔 🍃 سرهنگ پاسدار🌷 🌷يادش با ذکر @shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#نحوه_شهادت_شهید_موسوی_نژاد تازه روی ارتفاع رسیده بودیم ، خسته اما با نشاط ! تا دقایقی قبل سنگرهای
⃣2⃣ ⚜حدود۱۰روزقبل ازشهادت سید بودکه خواب عجیبی دیدم درعالم رویاصحرایی بسیاربزرگ ونورانی رادیدم که چیزی درآن وجودنداشت جزنورویک تابوت که به فاصله دومتری ازروی زمین بدون اینکه کسی حملش کنددرحال حرکت بودگویی که این تابوت روی بال فرشته هاقرارداشت به من الهام شدکه این تابوت سیداست واوشهیدشده وحالاهم شاهدلحظه تشییع جنازه اش هستم تابوت آمدتابه قبری رسیدکه ازقبل حاضرشده بودوقراربودپیکرسیددرآنجادفن شودخیلی ترسیده بودم وبه شدت گریه می کردم تااینکه برادربزرگ سیدکه صحیفه ای شبیه قرآن دردستش بودآمدوقرارشدکه ایشان داخل قبربرودوجنازه راتحویل بگیرداین کاردرحال انجام بودکه ناگهان حال اخوی سیدبهم خوردوازقبربیرون آمدبعدازآن مسئولیت تحویل جنازه سیدبه من واگذارشدومن باگریه وزاری این کاراانجام می دادم که ناگهان ازخواب پریدم گذشت .... تااینکه سیدبه خواسته قلبی خودش شهادت نائل آمدروزتشییع جنازه همه اقوام ودوستان وآشنایان دورتابوت جمع بودندوگریه وزاری می کردندتااینکه نوبت دفن پیکرمطهرشهیدفرارسیدطبق رسم اخوی بزرگ سیدآماده شدوبه داخل قبررفت تابرای خواندن تلقین وبقیه کارهاجنازه راتحویل بگیردامابه طورناگهانی حالش بد شدوازهوش رفت چنددقیقه به همین منوال گذشت تایک آن به من الهام شدتو بایدبروی واین کارراانجام بدهی ناخودآگاه وبدون اراده رفتم وامورپیش ازدفن راانجام دادم وقتی ازقبربیرون می آمدم تا چندساعت به شدت دردمی کردوخم شده بوددرآن لحظات ذره بسیارکمی ازاحساس آقااباعبدالله الحسین درکنارعلقمه رادرک کردم ✍به روایت دامادشهید @shahidmosavinejad
‍ ✍پرسیدند فرق کریم با جواد در چیست؟ فرمودند شخص "کریم" همین که چیزی از او درخواست کنید به شما عنایت میکند ولی شخص "جواد" به دنبال سائل میگردد تا به او عطا کند🍃 یا جوادالائمه(ع) ادرکنی🙏 شهادت مظلومانه الائمه (ع) تسلیت باد 🏴 @shahidmosavinejad
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 می شد❗️ حال خوب را 🍃 🙂زیبا را، بعضی داشتن ها را ❤️ خشک کرد... لای کتاب📚 گذاشــــــــت و نگهشــــــان داشت... @shahidmosavinejad
مداحی آنلاین - ریختن آبروی شیطان توسط حضرت علی - حجت الاسلام عالی.mp3
3.27M
✍ریختن آبروی شیطان توسط حضرت علی(ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام @shahidmosavinejad