eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
377 دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
15.5هزار ویدیو
207 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ: ✾ ✾ ✾ ══════💚══   #فرازی_از_خطبه_غدیر #مبلغ_غدیر_باشیم خداوند بر من وحی فرستاده است، به نام خداوند بخشنده مهربان، ای پیغمبر برسان آنچه را که فرستاده شد به سوی تو از پروردگارت و اگر انجام ندهی تبلیغ رسالت نکرده ای و خداوند تو را از شر مردم حفظ خواهد نمود.
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
✍🏻بخونید 📌حَجَّةُ الوَداع، تنها حج پیامبر اکرم(ص) بعد از  است. رسول اکرم(ص) پس از هجرت به مدینه، سه بار برای عمره به مکه رفت، اما به گفته مورخان و محدّثان، فقط یک بار در مراسم حضور یافت و آن چند ماه پیش از وفاتش بود. از آنجا که این حج در آخرین سال عمر آن حضرت(ص) واقع شد و پیامبر در آن با  وداع کرد، به (حج خداحافظی) مشهور است. 📝بنابر باور ، پیامبر(ص) در بازگشت از این سفر، در ، به دستور   و   (علیه السلام) را به صورت عمومی اعلام کرد و از مردم بر این امر، بیعت گرفت؛ بدین رو این حج، برای اهمیتی ویژه دارد.✌️🏻 👈🏻نام دیگر این حج حِجَّةُ البَلاغ است؛ زیرا آیه تبلیغ در بازگشت از این سفر بر پیامبر نازل شد. از دیگر نام‌های این حج، حِجَّةُ الاسلام است؛ زیرا تنها حجی است که پیامبر در دوره حاکمیت اسلام به جا آورد و مراسم آن طبق آیین اسلام بود.
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
چند خط درد دل ✅و در این نزدیکی سیدی هست که چون فاطمه مادر دارد 🔹همه گفتند که این قافله رهبر دارد. 🔸همه گفتند علی مالک اشتر دارد. 🔹همه گفتند که یاور دارد. 🖋و کسی نیست قلم بردارد . . . ✍بنویسد که ز ِ یاران ِ علی، 🔹یک نفر هست درون مایه اشعر دارد.💪 🔸و در این توطئه‌ ها شیوه دیگر دارد. 🔹که رَوَد پای سپیدار و تبر بردارد . . . 🔸غربت اینجاست که بنیامین هم، 🔹یوسفی را به لب چاه آرَد . . . ! ✅و در این نزدیکی، سیدی هست کز آنکس که بر او حقّ ِ برادر دارد، 🔸دل ِ خون‌تر دارد. 🔹چه کسی حق دارد، 🔸قبل ِ این شاه ِ ولایت قدمی بردارد . . . ؟ 🔹نکند ملّت ما دایه بهتر دارد ؟! 🔸بله این منطقه ، خرزهره و شبدَر دارد. 🔹ما نترسیم ، سپیدار و صنوبر دارد. 🔸قمری هست که یک ملت اختر دارد. 🔹او حسینی ست که یک ملت اکبر دارد . . . 🔸و هنوزم که هنوز است ، عدوّیست که نسل از هُوَ الاَبتَر دارد. 🔹و خدا در رَه این توطئه‌ ها سوره کوثر دارد. 🔸که بر این سرور ما لطف ، پیمبر دارد. 🔹کسی از آل علی هست که بر دست ، تواناییِ خیبر دارد. 🔸که چو دریاست و صد علقمه لشکر دارد. 🔹و دلش ارث فداکاری را ، ز علمدار دلاور دارد. 🔸و همین جا خبر از کرب و بلایی دارد، که دو سنگر دارد . . . 🔹طرفی حنجر حق گوی و دِگر سوی ، ببین ! دشنه و خنجر دارد . . . 🔸بِهَراسید که این قائله آخر دارد. 🔹کدخدا‌یی ست در این دهکده طاقت دارد طاقتش حد دارد ! 🔸یادتان رفته که این معرکه داور دارد..؟ 🔹یادتان رفته که این میکده ساغر دارد..؟ 🔸و کسی هست دلی معجزه‌ آور دارد. 🔹کهکشانی ست که آذر دارد. 🔸صدفی هست که گوهر دارد. 🔹سیدی هست که از نسل پیمبر... ✅سیدی هست که چون " فاطمه " مادر دارد . . .  ⚡️اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای ⚡️
👌 ✍ به گزارش «شیعه نیوز»، فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده: یکى از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود. روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) عرضه مى دارد: شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم؟! شب امیرالمومنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید: اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان شخص مراجعه کنى، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو: به آسمان رود و کار آفتاب کند . پس از این خواب، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد: زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید!! بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید: سخن همان است که گفتم؛ اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: به آسمان رود و کار آفتاب کند. پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند . وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند، چون در را باز مى کنند مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: «به آسمان رود و کار آفتاب کند»؛ فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید: این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید. مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود . فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پرزینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند، از شخصى که کنار دستش بود، پرسید: چه خبر است؟ گفت: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است. پیش خود گفت: وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است. هنگامى که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست. نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم و شما اى عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید . چون صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود، پرسید: شرح این داستان چیست؟ راجه گفت: من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمومنین (علیه السلام) شعرى بگویم. یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم; به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود، به شعراى ایران مراجعه کردم، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد، پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمومنین (علیه السلام) قرار نگرفته است، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم؛ شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت: من گفته بودم: «به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند» طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست؛ بلکه لطف خود امیرالمومنین (علیه السلام) است. راجه سجده شکر کرد و خواند: «به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند *** به آسمان رود و کار آفتاب کند»؛ وقتى نظر کیمیا اثر حضرت مولا ، فقیر نیازمندى را اینگونه به ثروت و جاه و جلال برساند ، نتیجه نظر حق در حقّ عبد چه خواهد کرد ؟
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
گمشده هور 17 .... سردار حاج علی هاشمی .... ما در عملیات والفجر مقدماتی که در حال شکل گیری بود حضور مستقیم نداشتیم. تعدادی از نیروها را در قالب گردان "حر بن یزید ریاحی" سازماندهی و در تنگه چزابه مستقر کردم که جاده آسفالته ای روی آن بود و مستقیم به العماره عراق می رسید. گردان ابتدای جاده مستقر شد. در حین انجام عملیات والفجر، این گردان عملیات ایذایی را ترتیب داد تا دشمن را فریب دهد، اما والفجر که قرار بود عملیات پیروزمندانه ای باشد ناموفق بود و عده زیادی به شهادت رسیدند. از اینکه نتوانسته بودیم نقش عمده ای در این عملیات داشته باشیم، از فرماندهان و هم دوره ای های خودم دلخور بودم، اما وقت این حرفها نبود. صبح عملیات با ناصری و سید صباح، با ماشین به سمت منطقه عملیاتی حرکت کردیم. در راه فقط شهید بود که روی زمین افتاده بود و عراق هم با تانک در حال پیشروی بود. یک دفعه سیدمرتضی رئیس ستاد منطقه ی هشت را دیدم. او هم تا مرا دید گفت: «على وضع خط مقدم به هم ریخته و خرابه، تو برو اونجا رو سازماندهی کن» به سيد صباح گفتم برو جلو. اما زمین رمل بود و ماشین گیر می کرد. نزدیکی های خط که رسیدیم ماشین را پشت تپه گذاشتیم و جلو رفتیم، دیدم وضع از آنچه فکر می کردیم بدتر است و گلوله های تانک مستقیم شلیک می شود. سیدصباح میگفت: «کسی در خط نیست که تو بخواهی سازماندهی کنی علی شاید نیروهایمان جلوتر باشند. همین طور متحير و سرگردان دور و برم را نگاه میکردم تا شاید بشود راهی پیدا کرد و کاری انجام داد. - برگردیم، موندن ما اینجا فایده ای نداره على - نه شاید بچه ها جلوتر باشند. بچه های مردم اسير نشند، بیخود کشته نشند. اسلحه ای از روی زمین برداشتم و به نیروهایی که خسته و مانده داشتند عقب می رفتند میگفتم: «بمانيد، مقاومت کنید» سودی نداشت، حق داشتند جنگ نابرابری بود. عراق با تانک جلو آمده بود و اینها با یک اسلحه و خاکریز در مقابلش ایستاده بودند. شن و گرما بیداد میکرد، چاره ای نبود باید به این شکست تن می دادم. بالاخره به عقب برگشتیم. فكر شهدا راحتم نمی گذاشت. بعضی ها چقدر زود شهید می شدند! شاید چند روز هم نبود که وارد منطقه شده بودند، اما خدا دعوتشان میکرد و می بردشان، خدا حتما آنها را بیشتر از ما دوست داشته و لایق تر بودند. چطور شده که ما مانده ایم؟ این همه مدت در منطقه باشی و شهید نشوی؟! گاهی از روی خانواده ی شهدا خجالت میکشم. چند بار به برادر کوچکم عارف گفتم: «تو برو شهيد شو تا حداقل ما هم شهید داده باشیم و من اینقدر شرمنده نباشم». نمی دانم حکمت خدا چه بوده! ولی هر چه هست راضی هستم به رضای خودش، مهم حفظ این انقلاب است که با این همه خون به دست آمده. خدا نکند روزی برسد که امام ناراحتی پیدا کند، یا امام حرفی بزند و دور و بری ها توجه نکنند. خدا نکند که خوزستان که اینقدر برای حفظ کردن تلاش کردیم از ایران جدا شود. هر چه هست ما ماند دایم و شهدا رفته اند. ادامه دارد.
25.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ 🎬کلیپ جنجالی 💢استاد رائفی پور و استاد پناهیان 💠 وظایف مؤمن در آخرالزمان و بلاهای مختلف [Forwarded from سروش]: https://sapp.ir/900404shahidmos
هدایت شده از #هیات_رزمندگان_مدافع_حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حدیث_گرمابدری">#حدیث_گرمابدری</a> دختری که این روزها بخاطر یک شعرانقلابی در برنامه ی کودک شو مورد هجمه قرار گرفته و باعث کاهش رای خانوادش شده ! این کد حدیث توی برنامه است ‌بهش رأی بدید. *3*703# #هیئت_رزمندگان_مدافع_حرم eitaa.com/H_R_modafeharam http://sapp.ir/h_r_modafeharam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا