گمشده هور44 ............
..... سردار حاج علی هاشمی .....
روزهای پایان جنگ
بعد از چند جلسات پیاپی با تعدادی از فرماندهان در جاده اسلام آباد غرب، با ۲تا ماشین حرکت کرده ایم. شب است و جاده ناامن و تاریکی خستگی و بی خوابی هم کلافه مان كرده است. چوب کبریت گذاشته ایم لای چشم هایمان تا پلکهایمان باز بماند و خوابمان نبرد. یک لیوان آب هم گرفته ام دستم و دائم به صورت سید میپاشم، اما فایده ای ندارد. بهترین راه این است که دو سه ساعت جایی توقف و استراحت کنیم.
راه افتاده ایم سمت حلبچه و به "عنب" رسیده ایم، عراق در عرض همین چند ساعت گذشته اینجا را شیمیایی زده است. ماشین در گل گیر کرده.. هواپیماها هم مدام بمباران می کنند. ماسکها را زده ایم و برای بیرون کشیدن ماشین با سيد دنبال طناب راه افتاده ایم. در خانه ای را که نیمه باز است میزنم و داخل می رویم. مردی در کپر نشسته. آرام و بی صدا به نقطه ای . خیره شده. سید میرود جلو و به مرد می گوید: .
- طناب نداری؟
هنوز متوجه نشده، مرد کپرنشين صدایش را نمی شنود و مرده است. صدایش میکنم و می گویم
- بابا این مرده شهید شده.
بالأخره طناب پیدا میکنیم و ماشین را در می آوریم. در حلبچه و عنب خیلی کشتار است. این صحنه ها دل آدم را آتش می زند. زنان و بچه هایی که بیگناه, بیگناه درجا خشكشان زده است و این سوی و آن سوی افتاده اند. اگر هم کسی زنده مانده، شرایطش خیلی بد است. در شهری که تا چند ساعت پیش عطر زندگی پیچیده بود، حالا گرد مرگ و خاموشی افشانده اند. صدام به مردم خودش هم رحم نمی کند چه برسد به نیروهای ایرانی، برادر شمخانی هم آمده است اینجا. تا من را می بیند میگوید
- باید در جنوب کسی باشه که عراق از اون سمت حمله نکنه. بيا برگردیم. جبهه ی جنوب هم بدجوری به هم ریخته.
از بچه ها جدا می شوم و به همراه شمخانی با هلی کوپتر به سمت اهواز می آییم.
صدام و زباله های دور و برش به شدت جزیره را زیر آتش گرفته اند. آرامش ماه های پیش تبدیل به بی قراری شده است. هر لحظه در نقطه ای از جزیره موشکی به زمین میخورد و آب مرداب به هوا می باشد و نی ها آتش میگیرد. فرماندهان می آیند و می روند تا جزیره حفظ شود. قرارگاه میان آب است و پشت سرمان آب و روبرویمان دشمن و فقط یک جاده ی خاکی در وسط قرار دارد. تمام دنیا جمع شده اند تا تلافی این چند سال را بگیرند و از صدام حمایت میکنند، هر روز بر عليه ما قطعنامه صادر میکنند و در عوض به عراق مجوز استفاده از سلاح های شیمیایی و غیرمتعارف را می دهند. آمریکا ناوش را آورده و در خلیج فارس مستقر کرده و وقیحانه هواپیما و کشتی های ما را هدف قرار میدهد. وضع آشفته ای است، شب و نیمه شب برای بازدید جزایر شمالی و جنوبی و پد غربی می روم. بچه ها سخت درگیرند و روز و شب هایشان را گم کرده اند. علیپور دائم جلوی من می آید و می گوید:
- هلیکوپترها آمدند.
هر چه به آسمان نگاه میکنم میبینم خبری نیست. این دفعه عميق نگاهش میکنم تا بفهمم چه مشکلی پیدا کرده، در این هیاهو یک آن خنده ام میگیرد
- علی پور توی عینکت گل چسبيده فکر میکنی هواپیما دیدی؟
عینکش را که بر می دارد و پاک میکند مشکل هواپیماهای عراقی هم حل میشود.
ادامه دارد.
هدایت شده از جوادمقدم Javad Moghadam😷
moghadam-shab8moharram139502.mp3
6.91M
#مناسبتی روز هفتم محرم
ای که به رسول دو سرا اشبه الناسی
کربلایی جواد مقدم
@javadmoghadam128
🌹🍃خلاصه ای از زندگی گهربار حضرت علی اکبر (علیه السلام):
🌿ولادت حضرت:
حضرت در یازدهم شعبان، سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود.(1)
پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (علیهما السلام) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.(2)
✅ شخصیت علی اكبر (علیه السلام):
حضرت جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (علیه السلام) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود.
✅ مرحوم شیخ جعفر شوشتری در كتاب خصائص الحسینیه نوشته است:
اباعبدالله الحسین (علیه السلام) هنگامی كه علی اكبر را به میدان می فرستاد، به لشکر خطاب كرد و فرمود:
«ای قوم، شما شاهد باشید، جوانی را به میدان می فرستم، كه شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله (صلی الله علیه و آله) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می كردیم»
✅ وی در مكتب جدش امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) و در دامن مهرانگیز پدرش امام حسین (علیه السلام) در مدینه و كوفه تربیت و رشد و كمال یافت.
✅ امام حسین (علیه السلام) در تربیت وی و آموزش قرآن ومعارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.
✅ علی اكبر (علیه السلام) درنبرد روز عاشورا دویست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانید و سرانجام مرّه بن منقذ عبدی بر فرق مباركش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا كرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوك نیزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند.
✅ امام حسین (علیه السلام) در شهادتش بسیار اندوهناك و متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی كه سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود: «ولدی علی! عَلَی الدّنیا بعدك العفا». (فرزندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا)(3)
✅ در مورد سنّ شریف حضرت هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله بوده، برخی نوزده ساله و برخی بیست و پنج ساله و عده ای هم حضرت را بیست و هشت ساله گفته اند.(4)
✅ قبر مطهر حضرت علی اكبر (علیه السلام) در كربلای معلی پایین پای اباعبدالله الحسین (علیه السلام) است و در سلام زیارت عاشورا منظور از «وعلی علی ابن الحسین» ، حضرت علی اكبر (علیه السلام) می باشد.🌸🍃
📚1 - مستدرك سفینه البحار (علی نمازی)، ج 5، ص 388.
2 - أعلام النّساء المؤمنات (محمد حسون و امّ علی مشكور)، ص 126؛ مقاتل الطالبین (ابوالفرج اصفهانی)، ص 52.
3 - منتهی الآمال، ج 1، ص 375.
4 - همان و الارشاد، ص 458.
هدایت شده از گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
‼️به تأخیر انداختن نماز
🔷س 648: اگر کسی عمداً وقت نماز خود را به تأخیر اندازد آیا حرام است؟ آیا عقاب اخروی دارد؟
✅ج: اگر عمداً تأخیر بیندازد تا قضا شود، گناه کرده و باید قضای آن نماز را بجا آورد و از گناهش توبه کند.
📕منبع: سایت رسمی امام خامنهای
#استفتائات_امام_خامنهای_مدظله_العالی
‼️ترک ازدواج به خاطر مشکلات مالی
🔷س 656: اگر جوانى موقع ازدواجش است ولى به خاطر ترس از مشکلات مالى قادر بر ازدواج نباشد چه بايد بکند؟
✅ج: اگر منظور، ترس از مشكلات مالى در آينده جهت اداره زندگى است، براى آينده توكل به خدايتعالى نمايد و روزى را از خدا بداند و چنين ترسى را به دل راه ندهد بلكه بجاى آن كوشش كند كارى پيدا كند كه بوسيله آن بتواند امرار معاش نمايد
هدایت شده از گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیق نیمه راه عاشورا
ﻣﺎﻟﮏ ﺑﻦ ﻧﻀﺮ ﺍﺭﺣﺒﯽ ﻭ ﺿﺤﺎﮎ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺸﺮﻗﯽ
ﺿﺤﺎﮎ، ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﺎﻟﮏ ﺑﻦ ﻧﻀﺮ ﺍﺭﺣﺒﯽ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ﻉ) ﺭﺳﯿﺪ، ﺍﯾﻦ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﻇﺎﻫﺮﺍ ﺩﺭ ﮐﺮﺑﻼ ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺖ، ﺍﻣﺎﻡ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺎﻣﺪﮔﻮﯾﯽ، ﺳﺒﺐ ﺣﻀﻮﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ ﺷﺪ، ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺮﺽ ﺳﻼﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﻓﯿﺖ ﻭ ﺳﻼﻣﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭﯾﻢ، ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ! ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﺍﻣﺎﻡ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : « ﺣﺴﺒﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﻧﻌﻢ ﺍﻟﻮﮐﯿﻞ ؛ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﮐﻔﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﭼﻪ ﻧﯿﮑﻮ ﻭﮐﯿﻠﯽ ﺍﺳﺖ . »
ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﭼﺮﺍ ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﻣﺎﻟﮏ ﺑﻦ ﻧﻀﺮ ﺑﺎ ﺑﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﻪ : ﻣﻦ ﻣﻘﺮﻭﺽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻋﯿﺎﻝ ﺩﺍﺭﻡ، ﺩﻋﻮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺭﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ .
ﺿﺤﺎﮎ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻧﯿﺰ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﺍﺑﻦ ﻧﻀﺮ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺣﻀﻮﺭ ﻣﻮﻗﺖ ﻭ ﻣﺸﺮﻭﻁ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺗﺎ ﺁﻥ ﺟﺎ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺩﻓﺎﻉ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﻣﻔﯿﺪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺩﺭ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺭ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺁﺯﺍﺩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎﻡ ﻧﯿﺰ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ .
ﺍﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ، ﺩﻟﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﺧﺮﺝ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻭ ﺩﻋﺎ ﻓﺮﻣﻮﺩ . ﭼﻮﻥ ﺟﻤﻠﻪ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ( ﻉ ) - ﺟﺰ ﺳﻮﯾﺪ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﻭ ﺑﺸﯿﺮ ﺑﻦ ﻋﻤﺮﻭ - ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ، ﺍﻭ ﻧﺰﺩ ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺮﻁ ﭘﯿﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺧﻮﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎﻡ ﻫﻢ ﺁﺯﺍﺩﺵ ﮔﺬﺍﺷﺖ .
ﺍﻭ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺍﺳﺐ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﯿﻤﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺫﻥ ﺍﻣﺎﻡ، ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺍﺳﺐ ﺷﺪ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ . ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﺍﺯ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ « ﺍﺑﻦ ﺳﻌﺪ » ﺑﻪ ﺗﻌﻘﯿﺐ ﺍﻭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ، ﺿﺤﺎﮎ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ « ﺷﻔﯿﻪ » ﺭﺳﯿﺪ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ، ﺗﻌﻘﯿﺐ ﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﺭﻫﺎﯾﺶ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ( 26 )
ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ « ﺿﺤﺎﮎ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ » ﺩﺭ ﻧﻮﻉ ﺧﻮﺩ ﺑﯽ ﻧﻈﯿﺮ ﺍﺳﺖ، ﺍﻭ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺩﻗﺎﯾﻖ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﺣﻤﺎﺳﻪ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺯﺩ ﻭ ﺷﻤﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻟﺸﮑﺮﯾﺎﻥ ﺧﺼﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺎﻫﺪ ﺻﺤﻨﻪ ﻣﻈﻠﻮﻣﯿﺖ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺑﻮﺩ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺮ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻧﯿﮑﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﭘﺸﺖ ﭘﺎ ﺯﺩ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﯿﺾ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺭ ﺭﮐﺎﺏ ﺳﺎﻻﺭ ﺷﻬﯿﺪﺍﻥ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﺳﺎﺧﺖ ! ﺁﺭﯼ، ﺍﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺳﺒﺶ ﻧﯿﺰ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻣﺠﺪﺩ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺎﭘﺎﯾﺪﺍﺭ ﻭ ﮔﺬﺭﺍ ﮔﺮﺩﯾﺪ ... : « ﺫﻟﮏ ﺑﺎﻧﻬﻢ ﺍﺳﺘﺤﺒﻮﺍ ﺍﻟﺤﯿﻮﺓ ﺍﻟﺪﻧﯿﺎ ﻋﻠﯽ ﺍﻵﺧﺮﺓ( 27 )
سرنوشت ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺣﺮ ﺟﻌﻔﯽ
او ﺍﺯ ﺍﺷﺮﺍﻑ، ﺷﺠﺎﻋﺎﻥ ﻭ ﺷﻌﺮﺍﯼ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﮐﻮﻓﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﮔﺮﻭﻩ ﭘﯿﺮﻭﺍﻥ ﻋﺜﻤﺎﻥ بودﭘﺲ ﺍﺯ ﻗﺘﻞ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﮐﻮﻓﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺷﺎﻡ ﺗﺮﮎ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﺟﺎﯼ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺻﻔﯿﻦ ﺷﺮﮐﺖ ﺟﺴﺖ . ﻭﯼ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﺑﻪ ﮐﻮﻓﻪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ .
ﺍﺑﻦ ﺣﺮ، ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﻨﯽ ﻣﻘﺎﺗﻞ ﺑﺎ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ( ﻉ ) ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺷﺪ، ﺣﻀﺮﺕ ﻧﺨﺴﺖ « ﺣﺠﺎﺝ ﺑﻦ ﻣﺴﺮﻭﻕ » ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﻭ ﯾﺎﺭﯼ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ، ﻟﯿﮑﻦ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺣﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : « ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺍﺯ ﮐﻮﻓﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﯿﺎﻣﺪﻡ ﺟﺰ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺍﮐﺜﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻨﮓ ﻣﻬﯿﺎ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺣﺴﯿﻦ ( ﻉ ) ﺣﺘﻤﯽ ﮔﺮﺩﯾﺪ . ﻣﻦ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﯾﺎﺭﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﺻﻼ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ «!
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺣﺎﺟﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭼﻨﺪ ﺗﻦ ﺍﺯ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺁﻏﺎﺯﯾﻦ ﺑﻪ ﻭﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ : « ﺍﺑﻦ ﺣﺮ ! ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻬﺮﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﻣﻦ ﺍﺗﺤﺎﺩ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﺷﺎﻥ ﺑﯿﺎﯾﻢ، ﻭﻟﯽ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻣﺮ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﺁﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻋﻤﺮﺕ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﺮﺗﮑﺐ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ، ﺁﯾﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺗﻮﺑﻪ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﺖ ﭘﺎﮎ ﮔﺮﺩﺩ؟ «! ﺍﺑﻦ ﺣﺮ ﮔﻔﺖ : « ﭼﮕﻮﻧﻪ؟ »
ﺍﻣﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ : « ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺕ ﺭﺍ ﯾﺎﺭﯼ ﮐﻦ ﻭ ﺩﺭ ﺭﮐﺎﺑﺶ ﺑﺠﻨﮓ . »
ﺍﺑﻦ ﺣﺮ ﮔﻔﺖ : « ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺍﺑﺪﯼ ﻧﺎﺋﻞ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ، ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻢ ﮐﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﺳﻮﺩﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺯﯾﺮﺍ ﺩﺭ ﮐﻮﻓﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﯾﺎﻭﺭﯼ ﻧﯿﺴﺖ . ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪﺕ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻣﻌﺎﻓﻢ ﺩﺍﺭ، ﺯﯾﺮﺍ ﻧﻔﺲ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﺮﯾﺰﺍﻧﻢ . ﺍﯾﻨﮏ ﺍﺳﺐ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺧﻮﺩ « ﻣﻠﺤﻘﻪ » ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺳﺒﯽ ﮐﻪ ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﻫﺮ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺗﻌﻘﯿﺐ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ، ﺑﻪ ﺍﻭ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ﻫﯿﭻ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﻧﯿﺰ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺳﺖ ﯾﺎﺑﺪ ! ﺷﻤﺸﯿﺮ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﮕﯿﺮ، ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﺰﺩﻡ ﺟﺰ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﭼﺸﺎﻧﯿﺪﻩ ﺍﻡ «!
ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺳﺨﻦ ﻧﺴﻨﺠﯿﺪﻩ ﻭ ﻧﺎﺑﺨﺮﺩﺍﻧﻪ ﺍﺑﻦ ﺣﺮ ﭼﻨﯿﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ :
« ﺣﺎﻝ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻧﺜﺎﺭ ﺟﺎﻥ ﺩﺭﯾﻎ ﻣﯽ ﻭﺭﺯﯼ، ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭ ﺑﻪ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﻭ ﺍﺳﺐ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﺯ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ، ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍﻫﺎﻥ ﻧﯿﺮﻭ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﻡ . ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﻧﻤﻮﺩﯼ، ﺗﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﻭﺭ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺮﺳﺎﻥ ﺗﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﻮﯼ ﻭ ﮐﺎﺭﺯﺍﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﺒﯿﻨﯽ، ﻓﻮﺍﻟﻠﻪ ﻻﯾﺴﻤﻊ ﻭﺍﻋﯿﺘﻨﺎ ﺍﺣﺪ ﻭ ﻻﯾﻨﺼﺮﻧﺎ ﺍﻻ ﺍﮐﺒﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻓﯽ ﻧﺎﺭ ﺟﻬﻨﻢ ؛ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺳﺘﻐﺎﺛﻪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺳﺪ ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯾﻤﺎﻥ ﻧﺸﺘﺎﺑﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻨﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﮑﻨﺪ . »
ﺩﻧﯿﺎﺯﺩﮔﯽ ﻭ ﻣﺮﮒ ﮔﺮﯾﺰﯼ « ﺍﺑﻦ ﺣﺮ » ، ﻣﺎﻧﻊ ﻭﺯﺵ ﻧﺴﯿﻢ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺑﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﻨﺎﻩ ﺁﻟﻮﺩﺵ ﺷﺪ، ﻧﺴﯿﻢ ﺭﻭﺡ ﺍﻓﺰﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﻧﺎﺷﺎﯾﺴﺖ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﺤﻮ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺻﻒ ﺻﺎﻟﺤﺎﻥ ﻭ ﺷﻬﺪﺍ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﺪ .
ﮔﺮﭼﻪ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺣﺮ، ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﻨﯽ ﻣﻘﺎﺗﻞ ﺗﺮﮎ ﮔﻔﺖ، ﺍﻣﺎ ﺣﺴﺮﺕ ﻭ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﺍﺑﺪﯼ ﺑﺮ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻋﻤﺮﺵ ﺳﺎﯾﻪ ﺍﻓﮑﻨﺪ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻗﺮﯾﻦ ﺗﺎﺳﻒ ﻭ ﻣﺎﺗﻢ ﺳﺎﺧﺖ ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺩﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺁﻫﻨﮓ ﻧﺪﺍﻣﺖ ﻭ ﺣﺴﺮﺕ ﭘﺪﯾﺪﺍﺭ ﮔﺸﺖ .
ﻓﯿﺎﻟﮏ ﺣﺴﺮﺓ ﻣﺎ ﺩﻣﺖ ﺣﯿﺎ
ﺗﺮﺩﺩ ﺑﯿﻦ ﺻﺪﺭﯼ ﻭ ﺍﻟﺘﺮﺍﻗﯽ...
- ﺁﻩ ﺍﺯ ﺣﺴﺮﺗﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻭ ﮔﻠﻮﯾﻢ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺍﺳﺖ .
- ﺁﻥﮔﺎﻩ ﮐﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺍﻫﻞ ﮔﻤﺮﺍﻫﯽ ﻭ ﻧﻔﺎﻕ ﺍﺯ ﻣﻦ ﯾﺎﺭﯼ ﻃﻠﺒﯿﺪ .
- ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﺭﯼ ﺍﺵ ﻣﯽ ﻧﻬﺎﺩﻡ، ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺑﻪ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﻭ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﻭﺍﻻ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﯾﺎﻓﺘﻢ .
ﺍﺑﻦ ﺯﯾﺎﺩ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﻧﺪﺍﻣﺖ « ﺍﺑﻦ ﺣﺮ » ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺥ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ « ﺍﺑﻦ ﺣﺮ » ﺑﻪ ﻫﺮ ﺗﺪﺑﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﮕﺮﯾﺰﺩ . ﺍﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺮﺑﻼ ﺭﺳﺎﻧﯿﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻗﺒﺮ ﻣﻄﻬﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ( ﻉ ) ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻗﺼﯿﺪﻩ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ - ﮐﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ﺑﯿﺖ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ -
ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺣﺮ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﯾﺰﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﺍﺑﻦ ﺯﯾﺎﺩ، ﺑﺎ ﻗﯿﺎﻡ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﻫﻤﺼﺪﺍ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﺪﺍﺋﻦ ﺭﻓﺖ ، ﻭﻟﯽ ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ « ﻣﺼﻌﺐ ﺑﻦ ﺯﺑﯿﺮ » ﺑﺎ « ﻣﺨﺘﺎﺭ » ﺟﻨﮕﯿﺪ . ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ « ﻣﺼﻌﺐ » ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻈﻨﻮﻥ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺣﺒﺲ ﮐﺮﺩ . ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺍﺯ ﻗﺒﯿﻠﻪ « ﻣﺬﻣﺢ » ﻭﯼ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﺳﺎﺧﺖ . ﺍﺑﻦ ﺣﺮ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻋﺒﺪﺍﻟﻤﻠﮏ ﻣﺮﻭﺍﻥ ﭘﯿﻮﺳﺖ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﮐﻮﻓﻪ ﺁﻣﺪ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﮐﺎﺭﮔﺰﺍﺭﺍﻥ « ﺍﺑﻦ ﺯﺑﯿﺮ » ﺩﯾﺪ . ﺍﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻌﻘﯿﺐ ﺧﺼﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺑﺪﻧﯽ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺑﺮ ﮐﺸﺘﯽ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﺕ ﻋﺒﻮﺭ ﮐﻨﺪ، ﻭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺍﺭ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ .
ﻣﻮﺭﺧﺎﻥ، ﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 68 ﻩ . ﻕ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ . ﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ « ﻣﺼﻌﺐ ﺑﻦ ﺯﺑﯿﺮ » « ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺣﺮ » ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﮐﻮﻓﻪ ﺁﻭﯾﺨﺖ .
فوق العاده تأمل بر انگیز!
خدا و خرما
در حادثه کربلا با سه نمونه شخصیت روبرو میشویم.
██ اول: امام حسین علیه السلام
●حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور و ناحق بشود.
●تا آخر میایستد. خودش و فرزندانش کشته میشوند.
●هزینه انتخابش را میدهد و به چیزی که نمیخواهد تن نمیدهد.
√از آب میگذرد، از آبرو نه
██ دوم: یزید بن معاویه (لعن الله)
●همه را تسلیم میخواهد.
●مخالف را تحمل نمیکند.
●سرِ حرفش میایستد.
●نوه پیغمبر و اهل بیت اش را سر میٔبرد و به اسارت میبرد
√بی آبرویی را به جان میخرد و به چیزی که میخواهد میرسد
██ سوم: عمرِ سعد
●به روایتِ تاریخ تا روز8محرّم در تردید است.
●هم خدا را میخواهد هم خرما،
●هم دنیا را میخواهد هم اخرت.
●هم میخواهد حسین را راضی کند هم یزید را.
●هم اماراتِ ری را میخواهد،هم احترامِ مردم را.
●نه حاضر است از قدرت بگذرد،نه از خوشنامی.
√ هم آب میخواهد هم آبرو.
✖دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی است که به هیچکدام از چیزهایی که میخواهد نمیرسد.
✖نه سهمی از قدرت میبرد نه از خوشنامی
چون که بعد از بودن سردوراهی .....راه نادرست رو انتخاب کرد
▒ ما آدمهایِ معمولی راستش نه جرات و ارادهِ امام حسین صلوات الله علیه شدن را داریم،
نه قدرت و حماقت یزید شدن را،
اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست!
⇦من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم⇨
زکات علم ، آموختن است!
⚫️بیماری امام سجاد(ع) تا چه مدت بعد از واقعه کربلا ادامه داشت؟
بیشتر روایات و نقلهای معتبر، بیماری حضرت زین العابدین(ع) را تنها در همان شب و روز عاشورا عنوان میکنند که ممکن است اثر آن تا چند روز بعد از آن نیز باقی بود.
1. امام سجاد(ع): «هنگامی که پدرم نزدیک مغرب در شب عاشورا اصحاب را جمع کرد برای اینکه آنها را مرخص کند. من نزدیک او شدم تا آنچه را برای آنها میگوید بشنوم و من در آن هنگام مریض بودم، پس شنیدم که پدرم به اصحابش میفرمود…».
2. امام سجاد(ع): «من در آن شبی که پدرم در صبحش به شهادت رسید نشسته بودم و عمهام حضرت زینب(س) نزد من مشغول پرستاری من بود»، در این هنگام پدرم در پنهانی از اصحابش کناره گرفت و نزد او «جُوَین»(یا جون یا حویّ) غلام ابوذر غفاری بود و او شمشیرش را اصلاح میکرد و پدرم اشعاری را میخواند. آن اشعار را دو بار یا سه بار تکرار کرد تا آنکه من آنرا فهمیدم و آنچه را میخواست، دانستم. پس گریه راه گلویم را بند آورد. اشکهایم را پاک کردم و سکوت کردم...».
📚شیخ مفید، الارشاد ج 2، ص 91
✨ نمایی نزدیک از گروه تجزیهطلب الاحوازی
🔹 ریشه اصلی گروههای تجزیهطلب خوزستان به حزب «تضامن الدیمقراطی الاحواز» برمیگردد که نسخهای انگلیسی برای برخی افراد تروریست موسوم به «خلق عرب مقیم اروپا» محسوب میشود.
🔹 تجزیهطلبان وهابی الاحوازی که مقر اصلیشان در انگلستان و در شهر لندن است در تشکیلات رهبریکننده آنها انجمن دوستی ایران و انگلیس وجود دارد و با سناریوی انگلستان درصدد هستند که بخشهایی از خوزستان را تجزیه کنند و در همین رابطه، تحرکاتی را در جنوب ایران آغاز و درگیریهای مسلحانهای را ایجاد کردهاند.
🔹 این تجزیهطلبان که خود را بنام "الاحوازی" معرفی کردهاند با تمسک به قومگرایی عربی که امروزه توسط انگلستان و امریکا برای ایجاد تفرقه در کشورهای مخالف استکبار رواج داده شده، اعتقاد دارند که از سال 1925 میلادی، فارسها منطقه الاحواز را اشغال کرده و اکنون فارسها باید به اشغال اهواز پایان دهند. این گروه، شهرهای خوزستان را به نام اختصاری جداییطلبانه مانند شهر آبادن را "عبادان" و خرمشهر را "محمره" و شهر شادگان را "فلیحه" نامیدهاند.
🔹 گروه الاحوازی که در سالهای اخیر برنامهریزیهای متعددی برای ناامن کردن اهواز را به اجرا گذاشته و در جریان اعتراضات مردمی نیز نقش مهمی در به خشونتکشیدن این اعتراضات دارد، میخواهد از طریق بیثبات کردن منطقه، زمینه را برای جدایی خوزستان از ایران فراهم کند. همان اقدامی که صدام با حمله به ایران سعی کرد آن را به ثمر برساند، اما شکست خورد.
🔹 اکنون سیسال بعد از پایان دفاعمقدس، گروه الاحوازی با کمک بازماندگان رژیم بعثی عراق و کمک مالی مستقیم دولتهای عربی، میخواهند شکست در هشت سال جنگ تحمیلی را جبران کرده و برای جدایی خوزستان از ایران برنامهریزی کند.
🔹خالد عبدیان که از عناصر شناخته شده تشکیلات دوستی اهواز و انگلیس است در ادعایی دروغین میگوید، دولت ایران اقدام به جداسازی عربهای خوزستان از خاک و آشیانهشان میکند و زمینهای آنها را به زور تصاحب کرده و آنها را از شهر اهواز خارج میکند. این گروه برای ایجاد شکاف میان مردم و جمهوری اسلامی و تحریک مردم با دروغ ادعا میکند که جمهوری اسلامی ایران نیز مانند رژیم شاهنشاهی ایران قصد دارد که اقوام عرب را در منطقه خوزستان جدا نماید.
🔹 این گروه دیروز پیش از حمله تروریستی در مراسم رژه نیروهای مسلح، آتش سوزی عمدی در هورالعظیم به راه انداختند.
انغماسیها در اهواز
تاریخ تکفیر ناسرهی بدخیم در خوزستان را به پس و پیش از افراشته شدن پرچم داعش در حمیدیه تقسیم باید کرد؛ این همآن آستانهی غلبهی تکفیر نجدی بر تکفیر نفتی در این استان است.
آن چه این روزها جریان الأحوازیة خوانده میشود، به طور عمده بقایای گروهکهایی جداییطلب هستند که طی دههی پنجاه و شست شمسی هویتی عفلقی داشتند و در دوتایی قومی عرب|عجم معنا میگرفتند و مبارزه میکردند.
با سقوط بعثیها در عراق، جداییطلبان اهواز به سعودیهای حجاز پشت دادند؛ این برههی کوتاه شدن دشداشهها و بلند شدن ریشها بود. چفیهقرمزهای شیعهتبار خوزستان طی دههی هشتاد از وهابیت به عنوان ابزار معارضه با حکومت استفاده میکردند و از هماین رو تکفیریها نفتی خوانده میشدند.
تا ابتدای دههی نود تحلیل عمده در بارهی تکفیریهای بدخیم خوزستان، نفتی بودن آنها بود؛ این که سعودیها با خیمه زدن بر حاشیههای فقیر شیعهنشین خوزستان پی خریدن افرادی هستند که با گفتمان وهابیت، حکومت را به چالش بگیرند.
ظهور داعش در عراق و بروز دنبالههای آن تا دل خوزستان اما به ما نشان داد که تکفیر بدخیم در این استان به تدریج هویتی مکتبی نیز یافته است، و این گذار از تکفیر نفتی به تکفیر نجدی است.
حملات انتحاری و انغماسی به طور عمده در انحصار تکفیریهای نجدی است و از آنها قطبیها؛ حملهی سیویکم شهریور اهواز هم نه از جنس بمبگزاریهای تکفیریهای نفتی که عملیات انغماسی نجدی-قطبی بود؛ این یعنی پذیرش مسئولیت این حمله از سوی داعش را جدی باید گرفت.
آن چه میماند دست شستن سعودیها از تکفیر نجدی و حتا درگیری این روزهاشان با تکفیر قطبی است. این ریشهی گیجی جریان نفتی الأحوازی در بیانات اخیرشان است که میان دوتایی توحید|شرک و عرب|عجم در تشویش است.
مهم اما عاقبت تکفیریهای مکتبی نجدی-قطبی خوزستان است که با عبور ناگزیر از استفادهی ابزاری حاکمان در گذار حجاز، کدام نسبت را حکومت اسلامی در ایران بر خواهند گزید؟!
گمشده هور 45
.... سردار حاج علی هاشمی ....
میهمان ها یکی یکی دارند می روند و برایم آرزوی خوشبختی میکنند.
- سيد فردا ساعت ۸ اینجا باش.
- بابا حالا چند روز جزیره رو ول کن به حال خودش، ناسلامتی دامادی.
- نه بابا نمیشه کارها مونده، جنگ که منتظر من نمی مونه.
قرار شده بود من و رسمیه مدتی در یکی از اتاق های منزل عمویم بمانیم تا من جایی را کرایه کنم. هر چه فکر میکنم میبینم نمیتوانم از ننه و بچه ها دور باشم. یک اتاقی روبروی خانه خودمان هست که صاحبخانه اش آدم خوبی است و خانه اش را اجاره میدهد. صحبت کردم قرار شده همان جا را کرایه بگیریم. وسایل که زیاد نداریم جمع کرده ایم و آورده ایم در همین اتاق. کوچک است اما خوبی اش به این است که وقتی از منطقه می آیم، هم رسميه را می بینم و هم یک سری به ننه و بقیه میزنم. خیالم هم راحت است که رسمیه کنار خودمان است و بچه ها هوایش را دارند تا دلتنگی نکند. و در قرارگاهم که احمدپور تماس میگیرد. تا گوشی را بر می دارم میگویم
- به به، آفتاب از کدوم طرف در اومده؟ همیشه ما سراغ شما رو میگیریم چی شده شما به یاد فقير، بیچاره ها افتادید؟ "
- هیچی، یک نامه داده بودید که قرارگاه نصرت ماشین نداره، ماشین میخوایم.
- بله، خیر باشه، قراره ماشین ها را تحویل بدید؟
- بله، یک سری ماشین به این شماره پلاک.
- خب آقای احمدپور اینها دیگه چیه؟ تا حالا رسم نبود شماره پلاک از پشت تلفن برامون بخونید.
- چطور نمی شناسی؟ این شماره پلاک ماشین هایی که در مجلس عروسی شما شرکت کردند. همش برای بچه های نصرته. از روی پشت بام همه رو برداشتم. شما که اینقدر ماشین دارید واسه چی درخواست میدید؟
رودست خورده بودیم. خودم را جمع و جور میکنم که کم نیاورم.
- بابا ما اصلا از خیر ماشین گذشتیم. برای خودتون. ولی ما برای کارامون بیشتر از اینها احتیاج داریم.
- فعلا بیشتر نداریم که بدیم با همینها کار کنید.
- چشم، به روی چشم.
گوشی را می گذارم، ولی همین طور دارم با خودم فکر میکنم که احمدپور روی کدام یک از پشت بام ها رفته و همه ی شماره ماشین ها را نوشته
ادامه دارد.
هدایت شده از شهدای ایران
🔴سخنان مهم یک نماینده انقلابی در مجلس و یک سوال
قدوسی: فعالیتهای سرویسهای جاسوسی نسبت به دورههای قبل چندین برابر شده، پرونده #نفوذ_جاسوسی و #دوتابعیتیها در دولت یازدهم و دوازدهم قطورتر وسنگین ترشده،باید پرونده افرادی مثل خانم #ابتکار و #مولاوردی که از جاسوسانی چون #نزار_زاکا، #کاوه_مدنی و #سیدامامی حمایتمیکنن بررسی بشه
مردم باید بدونن این افراد چه ارتباطی با این جریانها دارن که تا این حد ازشون حمایت میکنن، واقعا سوال اینِ که چرا این دولت هیچگاه پیگیر رفتارهای مشکوک خانم #ابتکار و #مولاوردی در حمایت از #جاسوسان و #دوتابعیتی_ها نبوده و نیست؟!!
#نفوذ
✅ @shohadayeiran57