پیشنهاد آمریکا به ایران برای استفاده از خط تماس نظامی در سوریه
✨فرمانده ستاد مرکزی ارتش آمریکا:
🔹ایران می تواند از خط تماس نظامی ویژه ممانعت از درگیری پیش از انجام حملات هوایی در سوریه استفاده کند.
🔹ما کانال ارتباطی حرفه ای و خوش ساختی با روس ها داریم که به خوبی کار کرده است و در حالی که در این حریم هوایی بسیار پیچیده (در سوریه) عملیات انجام داده ایم، ایمنی نیروهای هرکداممان را حفظ کرده است
🔹بنابراین گمان می کنم چیزی در دسترس است که آن ها (ایرانی ها) همین حالا می توانند از آن استفاده کنند.
تکمیلی/
فرمانده مقر مرکزی ارتش آمریکا:
🔹به دنبال جنگ با ایران نیستیم. «اس-۳۰۰» در سوریه، از فعالیتهای ایران محافظت میکند.
🔹ایران باید تصمیمش برای حمله موشکی در سوریه را دستکم از کانال روسیه به ما اطلاع میداد.
🔹این حمله ناایمن و تنشزا بود و نه فقط برای ما، بلکه برای پروازهای نظامی و غیرنظامی در آن منطقه هم تهدید بود.
🔹ارتشهای حرفهای برای اطمینان از ایمنی، عملیاتهایشان را با هم هماهنگ میکنند.
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
........... گمشده هور55 ...........
.... سردار حاج علی هاشمی ....
در میزنم و ننه مثل همیشه در را باز می کند. بغلم میکند و می گوید:
- رسميه هم اینجاست، بیا تو.
تا این را گفت هدیه ای که برای رسمیه گرفته بودم را آماده و پشتم قایم میکنم. داخل اتاق می شوم و بعد از سلام و علیک نگاه میکنم به رسميه،
- یه هدیه ای برات خریدم.
همه شگفت زده شده اند. اهل این کارها نبودم. ننه و خواهرهایم کنجکاو شده اند ببینند چیست؟ عادله می گوید:
- ساعته؟ مینو میگوید:
- گردن بند؟ ننه هم می گوید:
- شوخی میکنه اصلا على اهل این چیزا نیست.
جلو می روم و کادو را دست رسمیه میدهم. سرش پایین است و به آن خیره شده.
ننه می گوید:
- این برای چیه؟ اصلا لازم نیست، باهاش راحت نیست. این چیه؟ برای چی گرفتی علی؟
پوشیه روی دست های رسمیه مانده است و خودش حرفی نمی زند. نگاهش میکنم و میپرسم:
- خوبه، چطوره؟
- باشه اگه تو دوست داری من پوشیه میزنم.
- دیدی ننه؟ خودشم راضيه.
دارم کم کم پدر میشوم. به قمر گفتم از بوشهر بیاید پیش رسميه تا خیالم راحت باشد.
خبرهای تازه ای از بعضى تحركات عراق در جزیره به ما رسیده است. سریع یک نامه می نویسم و سبزعلی را که از نیروهای سیامک است صدا میکنم تا نامه را خیلی فوری به قسمت پدافند در جزیره برساند. او هم نامه را می گیرد و می رود.
خبر می دهند در جزيره چند تا از بچه ها و "احمد فرازمند" شهید شده اند. سر جایم نیم خیز میشوم.
- چه طور؟ خبری نبود که؟ آن هم چند نفر؟ سيد سريع راه بیفت، بریم پد شماردی ۳ مجنون شمالی.
رسیده ایم به پد، دلم دارد آتش می گیرد. خون بچه ها به زمین و در و دیوار سنگر ریخته. بقیهی نیروها محزون و غمزده ایستاده اند و من را نگاه میکنند. چند نفر آن طرف تر بلند بلند گریه می کنند. شهدا تکه تکه شده اند. "سجاد خویشکار"، "فرازمند"، "نيكزاد"، "مستعان" و... شهید شده بودند. نمی دانم باید جواب پدر سجاد را چه بدهم؟ در دلم غوغاست اما باید بر خودم مسلط باشم. همه به من چشم دوخته اند، اگر من هم بی تابی کنم که دیگر توانی برای اینها نمی ماند. یکی از بچه ها که تسلط بیشتری روی خودش دارد را صدا میکنم و می پرسم
- چی شده؟ همینطور آرام آرام اشک می ریزد و میگوید:
- با بچه های تیپ امام حسن جمع شدیم. عکس یادگاری گرفتیم و نماز مغرب و عشاء را خواندیم. قرار شد بعد از آن دعای کمیل برگزار شود. بچه ها حال و هوای معنوی خوبی داشتند که یک دفعه عراق شروع کرد به خمپاره زدن. مداحمان گفت: «خدایا در اینجا دشمن دارد محل دعای کمیل ما را هدف قرار می دهد. شاید یکی از گلوله ها هم بر سر ما فرود بیاید و همه ی ما را شهید کند. خدايا، ما را آماده ی شهادت در راه خودت کن». بچه ها خیلی سوزناک گریه می کردند. دعا که تمام شد متفرق شدند و هر کدام به طرف سنگر خودشان رفتند که یکی از خمپاره ها درست خورد وسط چند تا از بچه ها که داشتند طرف سنگر وسطی می رفتند.
🍂 🍂ادامه دارد.
🔸آیت الله خامنهای در ورزشگاه یکصدهزارنفری آزادی:
ملت ایران و عراق و دیگر کشورها، خود را آماده میکنند: حماسهی اربعین در پیش است...
▫️ایام بسیار مهم بعداز عاشورا است؛ در واقع ایام حماسه زینبی است.
▫️در چنین روزهایی مسیر کربلا و کوفه و شام و بعد از آن مدینه، مسیر حرکت نورانی پرشکوه حماسی زینب کبری و حضرت امام سجاد و بقیهی اسرای عاشورا است. اینها که توانستند با این حرکت خود ماجرای عاشورا را ابدیت ببخشند، آن را دائمی و زوال ناپذیر کنند.
▫️ما هم امروز در چنین روزهایی احساس ارتباط قلبی بیشتری با آن شهیدان عظیمالشأن میکنیم.
▫️اربعین هم در پیش است. ملت ما و ملت عراق و مردمان زیادی از ملتهای دیگر در تدارک حماسهی بزرگ اربعین هستند.
▫️حماسهی اربعین یک پدیدهی فوق العادهای است که به لطف و فضل الهی در هنگامی که دنیای اسلام نهایت نیاز را به اینچنین حماسهای دارد، به وجود آمده است.
▫️یاد سرور شهیدان را در دلهای خودمان در ذهن خودمان مغتنم میشماریم و عرض میکنیم:
ای صبا ای پیک دور افتادگان
اشک ما بر خاک پاک او رسان... ۹۷/۷/۱۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃راز ناشناخته اربعین!(قسمت اول)🌸🍃
🌸🍃شما متوجه این راز شدی؟
سِرّی بسیار عجیب
🔸رحم الله من احیا امرنا
🔸نشردهنده ، تو بهشت در جوار اباعبدالله باشه🌸🍃
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
......... گمشده هور66 ..........
.... سردار حاج علی هاشمی ....
روزهای پایانی
این فصل را با من بخوان
این عاشقانه ست
این فصل را با من بخوان
باقی فسانه ست
هر کسی دارد حرفی میزند که غذا را می آورند. قورمه سبزی. اما دوباره دلم گرفته. این روزها فاصله ی شادی و دلتنگیام از چند دقیقه هم کوتاه تر است. شاید روحم بلاتکلیف انتخاب شده. گرسنه نیستم. یک کلوچه برمیدارم و میزنم توی قورمه سبزی و شروع میکنم به خوردن که سید صباح می آید و اجازه می گیرد که برود اهواز
هر روز خبرهای بدی می رسد. فاو و شلمچه از دستمان رفت. همه می گویند قصد بعدی صدام پس گرفتن جزایر است، من هم جواب دادم من
جزیره را نمی دهم اگر جزيره برود من هم می روم پس اصلا فکر از دست دادن جزیره را نکنید،
باید بروم تا به ننه و بقیه سر بزنم. به خانه رسیده ام که میبینم همه جمع شده اند، این روزها خواهرهایم که می فهمند دارم می آیم، خودشان همدیگر را خبر می کنند تا دور هم جمع شویم و همه یکجا من را ببینند. زینب دارد کم کم بزرگ می شود. به رسميه میگویم فکر یک روسری برایش باشد. سر سفره دائم می آید و روی کول من سوار می شود. بشقاب غذایش را گذاشته روی سرم و با هر قاشقی که می گذارد توی دهنش، تمام دانه های برنج را میریزد روی سر و كله من. کلی هم خوشحالی میکند که با بابایش رفیق شده، اما از نگاه قمر معلوم است که عصبانی است و هر لحظه ممکن است سر زینب داد بکشد، نگاهش میکنم و میگویم:
- زینب آزاده هر کاری میخواد بکنه
- نمیشه که. زينب بیا پایین از روی کول بابات، خسته است همین طور به قمر زل زده ام.
- چی شده حاجی؟ چرا این طوری نگاه میکنی؟
با قمر يكسال فرقمان است. کلی از بچگی هایمان با هم خاطره داریم. پشت این داد و بیدادهایش، یک قلب مهربان دارد، خیالم راحت است برای بچه هایم بزرگی می کند.
- حاج علی چرا این طوری نگاه میکنی؟
- هیچی. فردا شام میام خونتون
- قدمت سر چشم منتظرم حاجی
به قمر قول داده بودم و مطمئنم خیلی تدارک دیده اما یک جلسه در جزیره پیش آمده. عبدالفتاح را می فرستم تا به قمر بگوید که امشب نمی توانم بروم، منتظر نباشد.
سه روز است که در جزیره درگیرم. شرایط بدی است، از قرارگاه با یکی از نیروها که جلو مستقر است تماس میگیرم و می پرسم:
- چه خبر؟ اینجا را میکوبند، آنجا چه خبر؟
- اینجا خبری نیست. ما چیزی نمی بینیم.
- حواستان باشد.
موشک باران کمی آرامتر شده. سه روز است که قمر منتظر است تا شام میهمانش باشم. اولین بار است که بدقولی کرده ام. احساس میکنم شاید دیگر فرصتی پیش نیاید.
🍂 🍂ادامه دارد.
🔸صدور ویزای اربعین حسینی متوقف شد/ عدم پاسخگویی ستاد اربعین
🔸 با وجود آغاز ثبتنام رسمی ویزای اربعین حسینی از روز ۴ مهر از طریق سایت "سماح" و اعلام قبلی مبنی بر صدور ویزای متقاضیان ظرف ۴۸ تا ۷۲ ساعت اما تا به امروز ۱۴ مهر ماه، هنوز هیچ ویزایی برای متقاضیان ثبتنامی در سایت سماح صادر نشده است.
🔸 طبق اظهارات برخی از کارگزاران حج و زیارت، یکی از دلایل بروز این مشکل، به اختلاف بانک مرکزی و سفارت عراق در عدم تامین ارز لازم برای صدور ویزای زائران اربعین باز میگردد؛ عدم هماهنگی بین وزارت کشور با بانک مرکزی و سفارت عراق نیز از دلایل بروز این مشکل اعلام شده است.
🔴امام جمعه نجف براي دومين بار درخطبه هاي نماز جمعه اين هفته خواهان لغو هزينه ويزاي زائران ايراني شد
♦️سيد صدر الدين قبانچي از پارلمان جديد عراق خواست، لغو هزينه رواديد زائران ايراني اربعين را تصويب کند. وي در خطبه هاي نمازجمعه در صحن حرم مطهر امام علي (ع) تاکيد کرد: اگر اين اتفاق بيفتد خداوند درهاي برکت را به روي عراق باز خواهد کرد.
♦️امام جمعه نجف همچنين از همه دارندگان وسايل نقليه در عراق خواست براي وفاي به امام حسين (ع) و بزرگداشت حماسه عاشورا زائران اربعين حسيني را از مرزهاي اين کشور رايگان حمل و نقل کنند.
♦️گفتني است دولت عراق امسال براي ويزاي اربعين هزينه 41 دلار را تصويب کرده است.
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
.......... گمشده هور57ک .........
.... سردار حاج علی هاشمی ....
از بیمارستان بیرون می آیم و سریع میروم ثبت احوال تا کارهای شناسنامه زینب را پیگیری کنم. کارت بسیجی هم که برایش گرفته ام ضمیمه ی شناسنامه اش می کنم. میخواهم دخترم از لحظه ی اول زندگی اش بسیجی باشد. رسميه و زینب را مرخص میکنیم و به خانه می آوریم. به قمر میگویم تا به همه خبر بدهد فردا شب شام بیایند خانه ی ما مهمانی. قمر ذوق زده شده. کم پیش می آید من خانه باشم چه برسد به اینکه بخواهم مهمانی بدهم
- چشم داداش میگم.
برای شام مهمانی أملت درست کرده ام. ولی انگار اندازه دستم نبوده. همه آمده اند و دور تا دور این اتاق نشسته اند تازه فهمیدم خیلی عیالواريم.
- خوب هیچ کس دست نزنه ظرف ها را بدید خودم میکشم. دو تا قاشق توی هر بشقابی می ریزم و پخش میکنم تا زیاد به نظر بیاید و به همه برسد. قمر صدایش در می آید،
- این چیه علی؟ این یه ذره املت برای این همه آدم گرسنه. مثلا داری سور میدی دیگه؟
- آره بابا. خوبه دیگه. اندازه است. به همتون میرسه.
خیلی شرمنده شده ام اما کاری نمی شود کرد. همه شروع کرده اند به خوردن و دیگر حرفی نمی زنند. شاید هم نمی خواهند بیشتر از این شرمندگی بکشم.
خبر داده اند یک سری از اسرا قرار است آزاد شوند. اسم جودي هم در بینشان هست. عراق گفته بود اسرای بیمار و کسانی که شرایط خاص دارند را آزاد می کند. وقتی خبر آزادی جودی را شنیدم خیلی خوشحال شدم. حرف گوش کن نبود اما زبل و دوست داشتنی است. تاریخ آمدنش را پرسیدم و آمده ام دم پله های راه آهن اهواز ایستاده ام تا اولین کسی باشم که آمدنش را تبریک می گوید. از دور می بینمش که لنگ لنگان می آید تا من را دید چشمانش برق زدند. خیلی خوشحال شده اصلا باورش نمیشد خودم بیایم استقبالش. همدیگر را در آغوش میگیریم و تا در خانه شان همراهی اش میکنم.
- حالا با تو کار داریم جودی. ولی فعلا برو به خانواده ات برس
- ممنون که اومدی علی، در خدمتم.
🍂 🍂ادامه دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانشین فرمانده کل سپاه خطاب به نتانیاهو:
🔹شنا کردن در مدیترانه را تمرین کن چرا که به زودی هیچ راهی جز به دریا گریختن ندارید.
https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
🔴عشق جوان مسلمان به دختر نصرانی🔴
مولى محمد کاظم هزار جریبى، نقل مىکند: روزى در محضر استاد خود مرحوم آیتالله العظمى بهبهانى بودم. مردى وارد شد و کیسهاى تقدیم ایشان کرد و گفت: این کیسه پر از زیور آلات زنانه است، در هر راهى که صلاح مى دانید مصرف کنید. استاد فرمود: داستان چیست؟ قضیه خود را برایم بیان کن!
گفت: داستانى عجیب دارم، من مردى شیروانى هستم و براى تجارت به روسیه رفتم. در شهرى از شهرهاى آن به بازرگانى پرداختم. روزى به دخترى نصرانى برخورد کردم و شیفته او شدم. نزد پدرش رفتم و از دختر او خواستگارى نمودم.
گفت: از هیچ جهت مانعى براى ازدواج شما نیست. تنها مانعى که وجود دارد موضوع مذهب تو است. اگر به دین ما، درآیى این مانع هم برطرف مى شود.
چون تحت تأثیر جنون شهوت قرار گرفته بودم، پیشنهادش را پذیرفتم و با خود گفتم: براى رسیدن به مقصود خود، ظاهرا نصرانى مىشوم و با این فکر غلط نصرانى شدم و با محبوبه خود ازدواج کردم.
مدتى گذشت و آتش شهوتم فرو نشست. از کردار زشت خود پشیمان شدم و خود را از ضعف نفسى که به خرج داده و از دینم دست برداشته بودم بسیار سرزنش کردم.
چون تحت تأثیر جنون شهوت قرار گرفته بودم، پیشنهادش را پذیرفتم و با خود گفتم: براى رسیدن به مقصود خود، ظاهرا نصرانى مىشوم و با این فکر غلط نصرانى شدم و با محبوبه خود ازدواج کردم
بر اثر پشیمانى بسى ناراحت بودم، نه راه برگشت به وطن را داشتم و نه مىتوانستم خود را راضى به نصرانیت کنم. سینهام تنگ شده و از دستورات اسلام چیزى به یادم نمانده بود، فکر بسیارى کردم، راهى براى نجات خود از این بدبختى نیافتم. اما به لطف خداى بزرگ برقى در دلم زد و به یاد بزرگ وسیله خدایى، سالار شهیدان، امام حسین افتادم.
تنها راه نجات و تامین آینده سعادت بخش خود را در گریستن براى امام حسین علیهالسلام دیدم. درصدد بر آمدم که از اشک چشمم در راه امام حسین (علیه السلام) براى شست و شوى گذشته تاریکم استفاده کنم.
این فکر در من قوت گرفت و آن را عملى کردم. روزها زانوهاى غم در بغل مىگرفتم و به کنجى مىنشستم و یک به یک مصیبتهاى سید شیهدان را به زبان مىآوردم و گریه مىکردم. هر بار که زوجهام علت گریه را مىپرسید، عذرى مىآوردم و از جواب دادن خوددارى مىکردم.
روزى به شدت مىگریستم و اشک از دیدگانم جارى بود. همسرم بسیار ناراحت و براى کشف حقیقت اصرار مىکرد، هر قدر خواستم از افشاى سوز درون، خوددارى کنم نتوانستم. ناگریز گفتم: اى همسر عزیزم! بدان من مسلمان بودم و هستم. براى رسیدن به وصال تو ظاهرا به دین نصارا در آمدم. اینک از فرط ناراحتى و رنج درونى خود به وسیله گریستن بر سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام) از شکنجه روحى و ناراحتى خود مىکاهم و آرامشى در خویش پدید مىآورم، بنابراین من هنوز مسلمانم و بر مصیبت هاى پیشواى سومم گریان هستم.
وقتى همسرم به حقیقت حال من آگاهى پیدا کرد زنگ کفر از قلبش زدوده شد و اسلام اختیار کرد. هر دو نفر تصمیم گرفتیم مخفیانه مال خود را جمع آورى کنیم و به کربلا مشرف شویم و براى همه عمر مجاورت قبر مقدس امام را برگزیده و افتخار دفن در کنار مرقد امام حسین(علیه السلام) را به خود اختصاص دهیم. متأسفانه پس از چند روزى همسرم بیمار گردید و به زندگى او پایان داده شد.
اقوامش او را با طلاها و زیور آلات زنانهاش به رسم مسیحیان، به خاک سپردند. تصمیم گرفتم از تاریکى شب استفاده کنم و جنازه بانوى تازه مسلمانم را از قبر بیرون آورم و به کربلا حمل نمایم.
هنگامى که شب فرا رسید از خانه به سوى قبرستان رفتم و قبر همسرم را شکافتم تا جنازه او را بیرون آورم، ولى به جاى اینکه نعش عیالم را ببینم جنازه مردى بى ریش و سبیل نتراشیده اى مانند مجوس در قبر او دیدم.
گفتم: عجبا! این چه منظره ایست، آیا اشتباه کرده ام و قبر دیگرى را شکافته ام؟ دیدم خیر، این همان قبر همسرم مىباشد و با خاطر پریشان به خانه رفتم و با همین حال خوابیدم. در عالم خواب، گویندهاى گفت: خوشحال باش ملائکه نقاله، جنازه عیالت را به کربلا بردند و زحمت حمل و نقل را از تو برداشتند. زن تازه مسلمانت اینک در صحن شریف امام حسین (علیه السلام)
دفن است و جنازهاى که در قبر دیدى از فلان راهزن بود که به جاى او دفن شده ولى فرشتگان نگذاشتند که او در آنجا بماند.
بعد از آن به کربلا آمدم و از خدام حرم جریان را پرسیدم؟ جواب مثبت دادند و قبر را شکافتند، دیدم درست است. زیور آلات طلا را برداشتم و حضورتان آوردم تا به مصرفى که صلاح مىدانید برسانید. این بود داستان من و نجات یافتم به برکت توجهات امام حسین (علیه السلام).
هدایت شده از خبرگزاری فارس
نمایندگان مجلس با رأیگیری به صورت علنی برای CFT در جلسه امروز مجلس مخالفت کردند.
fna.ir/bp0ohx
@Farsna
هدایت شده از خبرگزاری فارس
حاشیه فارس از نشست بررسیCFT در مجلس
🔹جمعی نمایندگان مجلس شورای اسلامی در جلسه بررسی CFT با در دست داشتن دستنوشتههایی نسبت به تصویب CFT اعتراض کردند.
🔸از میان دستنوشتهها جملاتی همچون «من اطلاعات اقتصادی کشور را در جنگ اقتصادی لو نمیدهم»، «نه به شفافیت برای دشمن»، «با تصویب CFT سفره مردم را کوچک نکنید»، «تاریخ شاهد باش من به کنوانسیونهای استعماری رأی نمیدهم» و «تصویب FATF مساوی خودتحریمی» به چشم میخورد.
fna.ir/bp0olj
@Farsna