خداوندا مرا مثل حاج قاسم پاکیزه بپذیرم سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر:
🌹سلام علیکم🌹
🌸🌸به گروه مکتب زینبیون شهید حاج قاسم سلیمانی خواهران انقلابی خوش امدید🌸🌸
🍀قوانین گروه
🚫چت ممنوع
مطالب باید مربوط به موضوع گروه باشد.
🚫بحث توهین آمیز ممنوع
هماهنگی باخادمان گروه وپذیرش حرف ایشان اجباری میباشد
🚫از ارسال مطالبی که احتمالا شایعه است خودداری کنید
🚫
هر کسی سوال داردبا مدیر هماهنگ کند
🚫بحث سیاسی ومطلب سیاسی ممنوع میباشد
🚫ارسال استیکرممنوع
📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣
مریدان کوی اهل بیت سعی کنیم:رفتارمان به گونه ای باشدکه زینب آل الله باشیم
📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣
عکس پروفایل نشانه شخصیت شماست
لطفادرانتخاب آن دقت لازم رامبذول دارید
📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣
ساعت 12 شب تانماز صبح گروه تعطیل میباشد
⛔️خط قرمز گروه مکتب زینبیون شهید حاج قاسم سلیمانی خواهران انقلابی
⛔️اول خداوند بزرگ ومهربان
⛔️شهداوخانواده های شهدا
⛔️رهبرمعظم انقلاب اسلامی
⛔️سرداران اسلام
⛔️انسانهاییکه برای انقلاب خدمت وخادمی میکنند
🎯هدف : جهاد وشهادت است
خدمت به انقلاب،شهداوخانواده های شهدا یک جهاد است
یک خواهش ازشما🙏🙏🙏🙏🙏
🙏بزرگواران به انقلاب وشهداوخانواده های شهداورهبرم خدمت کنید
🙏دوستان وآشنایان خودرابه گروه دعوت کنید
🌷🌷🌷🌷باتشکر مدیریت گروه ....
باولایت تا شهادت🌷🌷🌷🌷🌷
🌹🌹🌹🌹🌹جانم...به فدای ...رهبرم.🌹🌹🌹🌹
.
🔴دیروز عصر، اطراف پارک ملت رشت، دو زن و یک مرد بصورت وحشیانه به یک خانوم میانسال چادری حمله و تلاش میکردن چادرش رو از سرش بردارن!
آسیب شدیدی بهش وارد کردن و بعدم فرار کردند 💔
👈بله همینا این چند روز شعار میدادند زن، زندگی آزادی!!!!
✍سبحان برکتی
.
🔴تناقضات منافقین، معاندین و وطن فروشان خائن حامیشان
🔻شعارشان "زن" است
ولی تایملاینشان پر از فحش به همسر و خواهر و مادر طرف مقابل.
🔻شعارشان "زندگی" است
ولی از بالا رفتن آمار کشتهها، قند در دلشان آب میشود.
🔻شعارشان "آزادی" است
ولی پشت تروریستهای جیش الظلم در میآیند.
.
♥️ #پیامبر_اکرم (ص) فرمودند:
🍃 عشق به وطن، نشانگر ایمان است.
📖 الخزائن، ص۴۸۷
داشتم برای نماز ظهر وضو می گرفتم، دستی به شانه ام زد. سلام و علیک کردیم. نگاهی به آسمان کرد و گفت« علی ! حیفه تا موقعی که جنگه شهید نشیم. معلوم نیست بعد از جنگ وضع چی بشه. باید یه کاری بکنیم. » گفتم «مثلا چی کار کنیم؟» گفت « دوتا کار ؛ اول خلوص، دوم سعی و تلاش. »
یادگاران، جلد چهار، کتاب حسن باقری، ص 93
🔴چند روز قبل
در شهر kassel #آلمان گروههای همجنس …. شهر برای مسلمانان خودشان که نمیتوانند به حج بروند یک کعبه بادی با پرچم چند رنگشان ساختند که مسلمانان بتوانند دور آن طواف کنند
👈دیگه
حرفی برای گفتن نمی ماند
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
بين نماز ظهر و عصر كمي حرف زد. قرار بود فعلا خودش بماند و بقيه را بفرستند خط. توجيه هاش كه تمام شد و بلند شد كه برود، همه دنبالش راه افتادند. او هم شروع كرد دويدن و جمعيت به دنبالش. آخر رفت توي يكي از ساختمان هاي دوكوهه قايم شد و ما جلوي در را گرفتيم.
.....
پيرمرد شصت ساله بود، ولي مثل بچه ها بهانه مي گرفت كه «...بايد حاجي رو ببينم. يه كاري دارم باهاش.»
مي گفتيم «...به ما بگو كارت رو، ما انجام بديم.»
مي گفت «...نه. نمي شه. دلم آروم نمي شه. خودم بايد ببينمش.»
به احترام موهاي سفيدش گفتيم «...بفرما! حاجي توي اون اتاقه.»
.....
حاجي را بغل گرفته بود و گونه هاش را مي بوسيد. بعد انگار بخواهد دل ما را بسوزاند، برگشت گفت «...اين كار رو مي گفتم. حالا شما چه جوري مي خواستين به جاي من انجامش بدين؟»
يادگاران، جلد 2 كتاب شهيد محمد ابراهيم همت ، ص 77
🔴مـهـــــــــــــم
🔻طراح نقشه تجزیه ایران چه کسی است؟
🔹مهمترین نظریه تجزیه ایران کار یک مورخ #یهودی_انگلیسی است؛ کسی که پدر نقشههای تجزیه ایران است و نامش «برنارد لوئیس» است.
🔹فلسفه طرح «برنارد لوئیس» این است: «کشورهای اسلامی، تهدیدی برای جهان غرب هستند و باید این کشورها تجزیه شوند تا یکبار برای همیشه #قدرت_اسلام، خنثی شود.»
🔹طبق طرح لوئیس ایران به ۶ تکه تقسیم میشود. در واقع بخشهایی از ایران به کشورهای همسایه میپیوندد و اقوام بلوچ و عرب و ترک و کرد از ایران جدا میشوند.
🔹مشهور است که او گفته بود تنها راه رویارویی با ایران، #نابود_ساختن_آن است و باید ایران را به #قطعات قومی گوناگون بشکنند و میان کشورهای نوپا تقسیم کنند.
🔹البته او این آرزو را در سال ۲۰۱۸ و در حالی که ۱۰۲ ساله بود با خود به گور برد.
بسم الله را گفته و نگفته شروع كردم به خوردن. حاجي داشت حرف مي زد و سبزي پلو را با تن ماهي قاطي مي كرد. هنوز قاشق اول را نخورده، رو كرد به عباديان و پرسيد «...عبادي! بچه ها شام چي داشتن؟»
ـ همين رو.
ـ واقعآ؟ جون حاجي؟
نگاهش را دزديد و گفت «...تن رو فردا ظهر مي ديم.»
حاجي قاشق را برگرداند. غذا توي گلوم گير كرد.
ـ حاجي جون، به خدا فردا ظهر به شون مي ديم.
حاجي همين طور كه كنار مي كشيد گفت «...به خدا منم فردا ظهر مي خورم.»
يادگاران، جلد 2 كتاب شهيد محمد ابراهيم همت ، ص 70
روز دوم اسارت، ما را به یک پادگان نظامی بردند. حدود دویست و پنجاه نفر بودیم. در یک سالنی که نه دستگاه تهویه داشت و نه پنجره. هوا گرم بود و همه تشنه بودند. ساعت 1 بعد از ظهر برای این که بتوانیم از هوای آزاد بیرون بهره ببریم، به جلوی در هجوم بردیم، شاید آن ها کمی آب برایمان بیاورند.
ناگهان چهره ی نگهبان خشن عراقی دم در پیدا شد. او رو به من گفت: « آیا می خواهی وضو بگیری و نماز بخوانی»؟ فوراً خود را به حیاط رساندم. دو نفر دیگر هم همراه من به بیرون آمده بودند. داشتم برای وضو گرفتن آماده می شدم که چند عراقی را دیدم که کابل به دست به سویم می آمدند. آن ها به سرعت به ما هجوم آوردند پیش از آن که شیر تانکر آب را باز کنیم بر سرمان ریختند.
من دیگر نفهمیدم چه شد. پس از یکی دو ساعت که به هوش آمدم، خود را میان بچه ها دیدم. تازه متوجه شدم که چه بر سرم آمده است؛ پوست صورتم از ناحیه ی بینی کنده شده بود و خون آن با گرد و خاک کف سالن مخلوط و خشک شده بود.
راوی: صفرعلی رعایایی
منبع: کتاب قصه ی نماز آزادگان، صفحه:230