✫⇠#خاکریز_اسارت(۲۱۲)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و دوازدهم:غم سنگین رحلت امام(۲)
♦️هر چه بود ناله بود و فریاد و سیل اشک که از دیدگان منتظر و خستۀ اسرا جاری میشد. ساعت ها به همین منوال گذشت. بزرگترها دیگران را دلداری می دادن و گاه خودشان نیز به جمع ضجهکنندگان میپیوستن. ساعاتی طولانی صحنههایی عجیب خلق شد. اسرا فریاد می زدند، گریه می کردن، نوحه می خوندن و گاهی به درگاه الهی شکوه می کردن. کم کم مراسمات سوگواری شکل منظم تر گرفت. شورایی از بچه های شاخص تشکیل شد و تصمیم گرفته شد همه لباس عزا بپوشن، امّا کسی لباس مشکی نداشت.
🔸️لباس هایی به رنگ سبز تیره و آبی ویژه زمستان که ضخیم تر بودن داشتیم، بچه ها به نشان عزا لباسهای تابستونی رو در آوردن و لباس های تیره پوشیدن. تمامی آسایشگاههای اردوگاه تکریت ۱۱ به استثنای آسایشگاه پناهندهها یکپارچه تیره پوش شد. زمانی که برای هواخوری بیرون رفتیم بعثیها با تعجب میگفتن مگر زمستون شده که لباس تیره پوشیدید؟ اونها واقع قضیه را می دونستن، اما هدفشون تضعیف روحیۀ ما بود. البته ظاهراً از بالا به آنها دستور داده بودن که متعرض بچهها نشن. شاید ازین که آتش بس شده و وضعیت دو کشور از حالت جنگی خارج شده بود و مذاکراتی بین طرفین در حال انجام بود، ترجیح میدادند که احساسات اسرای معتقد و عاشق رهبرشون جریحه دار نشه و یه وقت منجر به شورش و درد سری برای اونها نشه.
🔹️ناگفته نمونه بعضیشون، چه شیعه و چه سنی واقعاً علاقمند به حضرت امام بودن. یکی از همینها درجه داری بود بنام اسماعیل که هیچوقت اسرا روشکنجه نداد و بصورت خصوصی به بعضی بچهها گفته بود که دو برادرش در جنگ کشته شده و خودش هم مدتها جبهه بوده، ولی هیچکدوم جز تیر هوایی، حتی یه گلوله هم به سمت نیروهای ایرانی شلیک نکرده بودن. همین اسماعیل به امام با عنوان سید العلما و با تجلیل نام میبرد.
💥عزاداری تا سه شبانه روز ادامه یافت و بچهها غریبانه سوگواری میکردن. در این سه شبانه روز متعرض ما نشدن و بچه ها واقعا سنگ تموم گذاشتن و عزاداری در داخل آسایشگاهها با شکوه و عظمت خاص و با نوحه خونی با زبانهای مختلف ترکی، لری ،کردی و فارسی و غیره و قرائت قرآن برگزار شد. شاید اگر این حجم از گریه و عزاداری صورت نمیگرفت، واقعا بعضی از بچهها دق میکردن و از دست می رفتن. اینم از کمک های الهی بود که دشمن مانع عزاداری نشه و غم سنگین تو دل بچهها به عقده و سکته و دق کردن منجر نشه.
⚡به هر حال سه روز تحمل کردن و دم برنیاوردن، اما دیگه داشت طاقتشون طاق می شد و در صدد نقشه و توطئهای شوم بودن تا انتقام این همه ابراز ارادت رو از بچهها بگیرن.
نقشه چه بود و چه کردن؟...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهد
ایتا
🌎 @shahidmostafamousavi
سروش
https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
splus.ir/900404shahidmostafamousavi
روبیکا
https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
جوک های ناصر
داستان دنباله دار من ُ و مسجد محل
قسمت سی و ششم
بلند شدم محمد رو بغل کردم ، بچه ها دور رُو وَرم رو گرفتند ، سعی کردم به محمد دلداری بدم ، ناصر یقه مو رو کشید ُ و گفت : راستی حسن نگفتی چرا یه هو اَخم کردی ؟ بقیه گفتن راست میگه ما رو سر کار گذاشتی ، باز اَخم کردم گفتم نخیر ، من رفتم مرخصی دلم واسه شما تنگ شده تهرون ول کردم یه روزم زودتر اومدم ، میبینم هیچ کدوم از شما بی معرفتا نیستید ، هر کی رفته یه طرف ، خوب خیلی دلم گِرفت ، اَگه محمد نبود از تنهایی و غصه مرده بودم ، یه هو جمشید گفت : ای وای عزیزم ، دلت گرفت ، بمیرم برات ، یه هو ناصر گفت : خوبه خوبه ، خودتو لوس نکن ، پاچه خوار ، از اَدای ناصر ُ و جمشید که خیلی خوشمزه دراومد کلی خندیدیم ، احمد یقه منو گرفته بود ُ و می کشید ُ و می گفت : تو دو ساعته ما رو گذاشتی سر کار ، حیف نون ، یقه ات پاره کنم ، می کُشونمت ، همینطور که یقه پیرهَنم رو می کشید صحنه واسم عوض شد ، دیدم تُو بالکن خونه بی بی وایسادم ، مملی کوچیکه گوشه پیرهَنم رو داره می کشه ُ و میگه : عمو حسن ؟ حاج آقا دلبری گفت بهتون بِگم امشب حتما" نماز مسجد باشید بعد نماز یه جلسه مهم داریم ، گفت بگم که ، یه هو مکث کرد ، دستشو گذاشت رو لبش و گفت : دیگه چی گفت ؟ بی بی خندید گفت : مملی جان عجله نکن مادر ؟ خوب فکر کن ُ و بعد بگو ، یه هو مملی گفت : آهان یادم اومد ، میثم با عشق خاصی مملی رو نگاه میکرد ، مملی ادامه داد ،حاج آقا دلبری گفت که به عمو میثم هم بگم که شما هم حتما" بیا جلسه ، با شما هم کار مهمی داره ، یه دفعه میثم خندید ُ و گفت : الهی قربونش بره عمو میثمش ، بعد مملی رو بغل کرد ُ و بوسید ُ و گفت ، فدات شَم ، برو به حاج آقا بگو ، چشم به روی چِشم ، حتما " می یام ، مملی عین قرقی دوچرخه رو سوار شد رفت ، لوطی صالح داد زد اروم بِرون بَبَم ، خیابابون شلوغه ، بعدش گفت : میثم پس حموم ما چی شد ، دوستاتو دیدی ما رو فراموش کردی ، میثم خندید ُ و گفت : نه بَبَم ، فعلا" حموم افتاب بگیر تا بیام ، بعد رو کرد به حاج آقا قلعه قوند ُ و پرسید حاجی بقیه بچه ها کجان ، ناصر چیکار میکنه حالش خوبه هنوز پر انرژی ُ و خنده روه ، جمشید بلاخره موسیقی دان شد یا نه ، یادمه سنتور ُ و خیلی دوست داشت ، احمد چی ؟ حتما" الان یه مداح بزرگه ، علی شاهرخی چشمش رو عمل کرد ، اون افتادگی پلکش ، خوب شد ، حتما" الان هر کدومشون بچه ُ ونوه هم دارن ُ و دورشون شلوغه ، بعد یه آه عمیقی کشید ُ و سکوت کرد ، من یه نگاهی به آقا قلعه قوند انداختم ، دیدم چشای آقا پر اَشکه ، انگشتم رو به علامت سکوت جلوی لبم گرفتم ُ و آقا قلعه قوند اشاره کرد حواسم هست و چیزی نگفت ، من گفتم میثم جان ؟ تا تو لوطی صالح رو حموم می کنی ، یه ، یه ساعتی تا اَذان مونده ، من حاج آقا قلعه قوند رو برسونم محضرش برگردم ، گفت باشه ، وسیله داری ؟ گفتم آره یه موتور دارم ، گفت بیا با ماشین من برو ، گفتم نه ، چون بازار امام زاده حسن شلوغه با ماشین بِرم تُو ترافیک اونجا گِیر می کنم و به نماز ُ و جلسه نمی رسَم ، موتور بهتره ، میثم گفت : راست میگی ، ولی حاج آقا ، قول بده تُو همین هفته همه بچه ها رو همین جا ، خونه لوطی جمع کنی تا من ببینمشون ، خیلی دلم واسشون تنگ شده ، مخصوصا" واسه ناصر ، اون صورت گرد ُ و قلنبه اش ، اون چشم های بادومی قشنگش ، خیلی دوست داشتنی بود ، تُو اسارت هر وقت کم می آوردم ، یاد جوک های ناصر می افتادم ، کلی می خندیدم ، تازه هر روز یکی از شیرین کاری هاش رو واسه اُسراء تعریف می کردم ُ و چقدر اونا شاد می شدن ُ و می خندیدن ، وای یه کم دیگه اَگه میثم ادامه داده بود ، من ُ و آقا قلعه قوند ، زار زار گریه می کردیم ، وقتی اومدیم بیرون ُ و درب خونه بی بی رو بستیم ، همدیگه رو بغل کردیم ُ و زدیم زیر گریه ، رهگذرا با تعجب ما رو نگاه می کردن بعضی یا فکر می کردن ما دیوونه شدیم یه دفعه دیدم مملی با دوچرخه اش وایساده ُ و دار ما رو نگاه می کنه ، پرسید ؟ عمو ؟ چرا گریه می کنی ؟ عمو میثم ناراحتت کرد ، زود چشمامو پاک کردم ُ و گفتم نه عمو ، یاد دایی محمدت افتاده بودم ، یه هو مملی اشاره کرد به بالای سر ما ُ و گفت ، دایی ُ و دوستاش خودشون همینجان ، اوناها دارن از بالا سرتون نگاه می کنن ، من ُ و آقا قلعه قوند به بالای سرمون نگاه کردیم ، دیدم چهار تا کبوتر بالای سرمون دارن می چرخن ، پرسیدم ؟ مملی تو با دایی محمد حرف می زنی ، بلافاصله بدون فکر کردن گفت : خوب آره ، پرسیدم صدای دایی محمد رو هم می شنوی ؟ گفت : خوب معلومه که که می شنوم ، گفتم : می تونی ازش یه چیزی بپرسی ؟ گفت : چی بپرسم ؟ گفتم ازش بپرس ، دایی محمد ، عمو حسن میگه خونت کجاست ؟ مملی یه نگاه با آسمون کرد ُ و گفت : الان که رفت ، وقتی برگرده می پرسم ، گفتم ، کِی بر می گرده ؟ مملی سرش رو تکون داد۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
ایتا
🌎 @shahi
موقعیت شهید حسن خُرَم ۰۰۰
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت سی و هفتم
گفتم : کِی بر می گرده ؟ مملی سرش رو تکون داد ُ و گفت : نمی دونم ، شاید شب ، شاید فردا ، هر وقت که بوی گلاب بیاد ، گفتم پس هرموقع اومد ازش بپرس ، یادت نره ، گفت چشم ُ و دوباره رفت سُراغ دوچرخه سواری ، آقای قلعه قوند رو رسوندم ُ و برگشتم ، ده دقیقه ایی تا اذان مونده بود ، وضوع گرفتم ُ و رفتم داخل مسجد ، اکثر صف ها خلوت بود ، رفتم صف دوم نشستم ، دو رکعت نماز به نیت پدر ُ و مادرم خوندم ، یه آقایی با عجله اومد تا خودش رو برسونه به صف اول با پا زد مُهر ُ و جانماز من رو پرت کرد ، خواست خودش رو بین نماز گذارهای صف جا بده ، ولی جا نبود ، شروع کرد به جَرّ ُ و بحث با یکی از نماز گذارها و او رو حول داد کنار ُ و جای او نشست ُ و بلند گفت من سی ساله تُو این مسجد نماز می خونم ، عین سی سال هم جام اینجا بوده ، حالا شما دو روزه اومدی می خای جای من رو صاحب بشی ؟ فردی که حول داده شده بود خیلی ناراحت شد خواست از مسجد به حالت قهر بره بیرون ، من دستش رو گرفتم ُ و گفتم بیا جای من وایسا ، وقتی دستش رو گرفتم دیدم دست راستش دو تا انگشت نداره ، تشکر کرد ُ و گفت : نه نمی خام ، می رم یه مسجد دیگه ، مسجد زیاده ، گفتم ناراحت نشو ، اتفاقی نیفتاده شما صف دوم جای من بایست ، من میرم عقب می ایستم ، او رو جای خودم گذاشتم ُ و رفتم صف هفتم ایستادم ، نماز که تموم شد ، داشتم تعقیبات نماز رو می خوندم که دیدم بکی کنارم نشست ُ و گفت قبول باشه ، سرم پایین بود ، گفتم قبول حق باشه ، سرم رو بلند کردم دیدم ، همون فرد که قهر کرده بود ُ و داشت می رفت ، گفت من افکاری هستم ، سه ماهی میشه که اومدیم این محل ، گفتم : خوشوقتم ، من هم عبدی هستم ، گفت شما هم از قدیمی های مسجدی ؟ گفتم نخیر ، من هم دو سه سالی اومدم این محل ، پرسید چرا مساجد اینطوری شده ؟ مگه مسجد خونه خدا نیست ، چرا بعضی افراد قدیمی مسجد خودشون رو صاحب مسجد می دونن ، انگار خونه یا مغازشونه ، هر طور دلشون می خاد با دیگران رفتار می کنن ، یه جوری غریب کُشن ، روز اول من پسر هفت سالم رو آوردم مسجد ، همون نیم ساعت اول پنج تا دوست ُ و هم بازی پیدا کرد ، تازه یکی شون هم خونمون رو شناخته و می یاد درب خونه می گه امیر حسین بیا بریم بازی ، امیر حسین پسرم روز اول پنج تا دوست صمیمی پیدا کرد ، اون موقع من با این سن ُ سال سه ماه تو این مسجد یه دوست پیدا نکردم ، هر روز چشمم تو چشم بیشتر این نماز گزارهاست ، بهشون سلام میدم خیلی هاشون جواب سلام من رو نمی دن ، چرا ؟ چون من رو نمی شناسن ، ولی می بینم همدیگر رو خیلی تحویل میگرن ، با اسم کوچیک همدیگه رو صدا می کنن ، آدم تُو مسجد ُ و خونه خدا احساس غریبی می کنه ، ولی وقتی می ری پارک ، روی یه نیمکت که میشینی یکی می یاد کنارت میشنه ُ و خیلی راحت با تو صحبت ُ و درد دل می کنه ، انگار تو رو سالهاست که می شناسه ، اینم امروز که اون آقا اومده و خودش رو صاحب صف اول می دونه ، این هارو کِی باید برای این مردم توضیح بده ؟ گفتم خوب من از قدیمی های این مسجد نیستم ، تو این مدت هم بعضی از این دوستان رو شناختم ، یادم می یاد حاج آقا دلبری ، امام جماعت مسجد یک بار این موضوع رو بین دو نماز برای مردم مفصل توضیح داد که در مسجد کسی صاحب جا ُ و مکان نیست و کسی حق نداره خودش رو صاحب جا یا صندلی خواستی بدونه ، ولی خوب مثل اینکه حاج آقا دوباره باید توضیح بده ، گفت : ببخشید ، من بیشتر وقت ها دو تا روحانی تو مسجد می بینم ، گفتم روحانی دوم آقای فکوری از بچه های خوب و مهربون این مسجده که طلبه گی خونده و تازه لباس روحانیت رو پوشید ، و گاهی اوقات به جای حاجی نماز می خونه ، گفت : من چون اجاره نشینم مجبورم هر یکی دو سال یکبار خونم رو عوض کنم به همین خاطر مساجد زیادی رو دیدم ، تُو اَکثر اون ها این مشکلات وجود داره ، یه دفعه یکی از پشت سر زد رو شونم ُ و گفت حاج حسن آقا ، جلسه دیر میشه ، برگشتم دیدم آقا میثمه ، گفتم چَشم الان می یام ، از آقای افکاری خداحافظی کردم َ و راه افتادم ، برگشتم گفتم : جناب افکاری من اولین دوست شما تُو این مسجد هستم ، صف اولی هم نیستم بیشتر اوقات حتی ' اگه زود هم بیام صف های عقب می شینم ، هر موقعداومدی نماز بیا کنار دوستت بسین ، خندید ُ و گفت به روی چشم دوست خوبم ، پبش خودم گفتم ، این مسئله مهم رو باید امروز تُو جلسه مطرح کنم ، دستم رو گذاشتم رو شونه میثم گفتم بریم آقا میثم ، یه هو دیدم تو سنگر رو سجاده نشستم ، بیسیم به صدا دراومد(حسن حسن ، مسلم) ، تا خواستم بلند شُم ، میثم دوئید ُ و بیسیم رو برداشت گفت (مسلم مسلم ، حسن) مسلم جون بگوشم ، بگو : مسلم گفت : حسن جان ، کلاغا دارن میرن سوار شغال شن ، یه دونه شاهین آماده پرواز کنن ، بزارش رو موقعیت شهید حسن خُرم ، یادت نره ، حسن خُرم باشه نه کسی دیگه ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
﷽ـ
حضرت محمد رسول خدا
صلى الله عليه و آله فرمودند
برترين عبادت، انتظار فرج است
أفضلُ العبادةِ انتظارُ الفَرَجِ
📚ميزان الحكمه جلد1 صفحه 394
السلام علیک یا ابا الصالح المهدی «عج»
✓ خصوصیات ظاهری
هنگام ظهور ؛
✍ عمرانبن حصین میگوید:
به حضرت رسول خدا ﷺ گفتم: این مرد (مهدی) را برایم توصیف کنید . حضرت پیامبر فرموند :
"او از فرزندان من است ؛ اندامش چونان مردان بنی اسراییل سخت و ستبر است ؛ به هنگام سختی و گرفتاریِ امت من قیام میکند ؛ رنگ چهرهاش به عربها شباهت دارد ؛ قیافهاش چون مرد چهل ساله مینماید ؛ صورتش چون پارهی ماه میدرخشد ؛ زمین را پر از عدل و داد میکند ،
آنگاه که آکنده از ظلم و ستم شود..." (۱)
حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام میفرمایند:
"خداوند عمر حضرت_مهدی علیهالسلام را در روزگار غیبت، طولانی میگرداند. پس از آن با قدرت بیپایانش، او را از چهره جوانی کمتر از چهل سال ظاهر میکند". (۲)
📚
(۱)ملاحم ابن طاووس
(۲)کمالالدین–کفایةالاثر–
الاحتجاج
و آسمان ای کاش خبر از آمدنت میداد...!؟.
اللهم عجل لولیک الفرج
ملتمس دعا
بشارتی
🔆بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🔆
با سلام و صبح بخیر، سفره صلوات مجازی امروز جمعه را پهن میکنیم و همگی با خلوص نیت موجی از صلوت رادراین گروه نذر قدوم پر مهر آقای غریبمون میکنیم وهمچنین نیت میکنیم برای عاقبت بخیری ختم کنندگان صلواتها وموفقیت وسربلندی جوانان وطن مان وهدیه به روح اموات گروه مون انشاالله🙏
🌴🌹🍃🌴🍃🌹🌴🌹🍃
امید که این صلواتها وزنه ی سنگینی باشه برای زمینه سازی ظهورو ذخیره آخرت مان انشاالله
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطره_ناب
#حاج_قاسم
🥀روایتی از غسل پیکر شهید
سلیمانی و شهدای جبهه مقاومت
🔵شبی که قرار بود شهدا را به اهواز بیاورند، با دوستانم در فرودگاه در تماس بودم و آنها گفتند هنوز پیکرهای شهدا را به اهواز نیاوردهاند.خودم را به بیمارستان نفت اهواز رساندم. انگار یک کسی به من میگفت همین جا بمان.
🔷زمانی که شهدا را آوردند دیگر در حال خودم نبودم، زیر تابوت پیکرهای شهدا رفتم و خدا را هزاران بار شکر کردم. زمانی که به سالن بیمارستان رفتیم هرکسی آنجا بود، همه را بیرون کردند و قرار بود کار DNA را انجام دهند.
🔷یک آقایی من را صدا زد و مسئول غسل پیکر مطهر شهدا شدیم. نخستین شهیدی را که غسل دادم حاج قاسم بود. تمام پیکرها «اربا اربا» بود، انگار صحنه کربلا بود. زمانی که پیکرهای شهدا را غسل میدادیم انگار روضه کربلا بود.
🔷هنگامی که به غسل دادن دست مبارک حاج قاسم رسیدم دست حاج قاسم را روی سینهام گذاشتم و گفتم «حاج قاسم دعایم کن عاقبت بخیر بشوم».
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿♥️
``وعداً وعهداً، أننا ماضون في طريقكم، طريق الحب والجهاد``
#جهادنا🌱
#ࢪفیق_شہیدم
♦️#خاطراتشهید
🌷«شهید موسی جمشیدیان عاشـق #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بود. اولینبار که من براۍ آشنایی پیش از ازدواج با ایشان بهصورت تلفنی صحبت کردم، گفت من زندگیاۍ میخواهم که در راستاۍ #ظهـور امام زمان(عج) باشد، دوست دارم هر تلاشی که در زندگـی انجام میدهیم، ما را یک قدم به ظهور نزدیکتر کند همسرم عاشق #حضرت_زهرا [سلاماللهعلیها] بود.
نام من را در تلفنش پرتوۍ فاطمه علیها السلام ذخیره کرده بود.
🔹 یکبار که علت را پرسیدم گفت: همه ما شیعیان زندگیمان را مدیون حضرت زهرا [سلاماللهعلیها] هستیم و خلقت ما از نور حضرت زهرا [سلاماللهعلیها] است.»
✍ بهروایت همسر شهید مدافع حرم #شهیدموسیجمشیدیان
#جانفدا
#راهیان_نور
#زیارت_با_معرفت
#لبیک_یا_خامنه_ای
اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلامحضرتساقےسلامابراهیم🤚
سلامڪردهز زلفتجـوابمیخواهیم
سحـررسیدنسیمامدوشبمطےشـد🌙
بهشوقبادهےتوماهنوزدرراهـیم
تبربـهدستبیاڪه.دوبارهبتشدهایـم
طنـابودلوبیاور.بیاڪهدرچاهیم🥺
#شھیدانہ✨/#شھیدابراهیمهادی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
قیمت این بوسه برادر به خواهر چند؟
#شهید_مشلب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محققان ایرانی توانستند محلول های ضد لغزش برای لاستیک های خودرو تولید کنند.
با این فناوری رانندگان دیگر برای تردد در جاده های برفی و کوهستانی نیازی به زنجیرچرخ ندارند.
مشاوره رایگان ارسال عدد 54 به 10008443❄️🚘
در برابر اقدام اتحادیه اروپا علیه سپاه اقدام متقابل خواهیم کرد
🔹نماینده مردم نائین و خور و بیابانک در مجلس: اقدام غیرعقلانی پارلمان اروپا که سپاه پاسداران را در زمره سازمانهای تروریستی قرار داده، نشان از استیصال و عدم استقلال پارلمان اروپا است.
🔹اگر سپاه پاسداران در منطقه نبود، پارلمان اروپا باید طرحی را در خصوص مبارزه با داعش تصویب میکرد؛ ما این اقدام غیرعقلانی پارلمان اروپا را محکوم میکنیم و مجلس شورای اسلامی اقدام متقابل انجام خواهد داد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه این توصیه چهل سال پیش رو جدی میگرفت، الان لااقل دنبال تحصیل رفته بود و یه کمی سواد برای خودش دست و پا کرده بود؛ یا دنبال یه کاسبی رفته بود و وقتی پولهایی که از این کشور بردن تموم شد، دوباره به فکر برگشتن و غارت پول این ملت نمیافتاد؛ و بعد از چهل سال سر کار بودن، همچنان سر پیری اینجوری سر کارش نمیذاشتن!
علی صدرینیا
وزارت اطلاعات: با قاطعیت اعلام میکنیم اعطای تابعیت برای رهاندن جاسوسها از مجازات ثمری نخواهد داشت
بیانیه تبیینی وزارت اطلاعات درباره اعدام علیرضا اکبری:
🔹اشک تمساح غربیها برای اکبری در شرایطی است که نهادهای نظامی ایران همواره هدف تهاجم رسانهای و اطلاعاتی کشورهای غربی بوده است. پس چگونه و با چه توجیهی به یکی از مقامات آن به راحتی و سرعت اقامت و تابعیت دادند؟
🔹انگلیسیها زمانی که اکبری را طی دو مرحله به جاسوسی کشاندند، برای فرارش از ایران نقشه کشیدند، بیش از دو میلیون یورو به او دستمزد پرداخت کردند، خانههای اشرافی در وین و لندن و جنوب اسپانیا برایش تهیه کردند و خارج از روال عادی به وی کارت اقامت، سپس تابعیت و گذرنامه انگلیسی دادند؛ خوب میدانستند که او را به سوی چه سرنوشتی سوق میدهند.
🔹 آیا حضور یکی از مدیران SIS و یک نمایندهی پارلمان انگلیس در دادگاه لندن برای تسریع در اخذ تابعیت برای اکبری، ناشی از نوع دوستی انگلیسیها و کمک به مهاجران بوده است؟ اجرای این حکم نتیجه مستقیم جنایت دستگاه اطلاعاتی انگلیس است.
🔹خیانت علیرضا اکبری به کشورش محصول بازی کثیف رژیم انگلیس، بهرهگیری از نقاط ضعفش، و کشاندن او به مسیر وطنفروشی بود و عملاً همان رژیم خبیث باید پاسخگوی انحراف، خیانت و مجازات جاسوس اکبری باشد، نه آنکه مزورانه لباس عزا بهتن کند و بانگ خونخواهی وی را سر دهد.
🔹وزارت اطلاعات با قاطعیت اعلام مینماید که از این پس، بازی با ابزارهای کثیفی چون ویزا و اقامت برای آلودهسازی و یا اعطای تابعیت برای رهاندن جواسیس از مجازات ثمری نخواهد داشت و اکنون خط بطلان دائمی بر مصونیت کاذبِ ایجاد شده از سوی سرویس اطلاعاتی انگلیس کشیده شده است.
ایتا
🌎 @shahidmostafamousavi
سروش
https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
splus.ir/900404shahidmostafamousavi
روبیکا
https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV
🔰 #پویشهمگانےدعاےفرج 🔰
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکشَفَ الْغِطَاءُ
وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ
وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیک الْمُشْتَکی وَ عَلَیک الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
اَللَّــهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَینَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِک مَنْزِلَتَهُمْ
فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ
یا مُحَمَّدُ یا عَلِی یا عَلِی یا مُحَمَّدُ
اِکفِیانِی فَإِنَّکمَا کافِیانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکمَا نَاصِرَانِ
یا مَوْلانَا یا صَاحِبَ الزَّمَانِ
اَلْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی
السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ
الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
🔻 #پویشهمگانےدعاےفرج 🔻
#انتشار_دهید
روايت شده از حضرت محمد(ص)
هركس اين دعا را در هر وقت که بخواند گويا:
360 حج ادا نموده
360 قرآن ختم كرده
360 غلام آزاد نموده
360 دينار صدقه داده
در همان حال حضرت جبرائیل(ع) نیز خطاب به حضرت محمد(ص) فرمودند: يارسول الله:
هربنده ای از بندگان خدا اين دعارا بخواند
«اگر چه يك بار در عمر» خداوند به عظمت و حرمت و جلال خود قسم خورده که برای او هفت چيز ضامن ميشوم:
1-از او فقر و تنگ دستی رفع ميشود
2-از سوال منكر و نكير در امان ميماند
3- او را به سهولت از پل صراط عبور ميدهم
4-اورا از مرگ ناگهانی محفاظت ميكنم
5- داخل شدن در جهنم را برای او حرام ميكنم
6-از تنگی قبر او را حفاظت ميكنم
7- از خشم وغَضَبْ پادشاه ظالم او را امان ميدارم؛
و اين است دعا:
بسمِاللّٰهِ الْرَّحمٰنِالْرَّحیم
لا اله إلا اللهُ الجليلُ الجبّار
لا اله إلا اللهُ الواحدُ القهّار
لا اله إلا اللهُ الكريمُ الستّار
لا اله إلا الله الكبيرُ المُتَعالْ
لا اله إلا الله وَحْدَهُ لا شريكَ لهُ إلَهاً واحداً، ربَّاً و شاهداً، اَحَداً و صمداً و نحنُ لهُ مُسْلِمونْ
لا اله إلا اللهُ وحدهُ لا شريك لهُ إلهاً واحداً ربَّا و شاهداً احداً و صمداً و نحنُ لهُ عابدونْ
لا اله إلا اللهُ وحدهُ لا شريكَ لهُ إلهاً واحداً ربَّاً و شاهداً احداً و صمداً و نحنُ لهُ قانِتونْ
لا اله إلا الله وحدهُ لا شريك لهُ إلهاً واحداً ربَّا و شاهداً احداً و صمداً و نحن له صابرونْ
لا اله إلا اللهُ مُحَّمدٌ رسولُ الله
اللهُمَ إليكَ فَوَّضْتُ أمريْ و عليكَ تَوَكَلتُ يا أرحمَ الراحمينْ
«صدق الله و صدق رسول الله الكريم»
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
جنگ: سپاه
مـــرز: سپاه
سیل: سپاه
زلزله: سپاه
کرونا: سپاه
امنیت: سپاه
مقابله با داعش: سپاه
🔰میدان فداکاری و جهادی نبوده که بچههای سپاه صف اول آن نباشن، برای همینه آتش دشمن سپاه رو نشونه گرفته
🌏 #تخریبچی👇