eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
337 دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
13.6هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
؟ ۳۲ 🤲 برای قوّت دار شدنِ قلب‌تان، درست مثل بدن‌تان، باید بر ورزش و استقامت کنید. ورزشِ قلب، ست... خلوت، ذکر، عبادت، تلاوت قرآن، نماز و ... هرکدام را که شروع کرده‌اید، بر آن، جدی باش لطفا ما را به دوستان خود معرفی کنید موسوی شهیدمدافع_ حرم کانال @shahidmostafamousavi گروه @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۸ ☁️ اَبـــرَڪ نویسنده؛ سیدحاتمه سیدزاده 🖋 قصه‌گو؛ زهرا نجد 🎤 تدوین‌‌وصداگذاری؛ پارساکمالی 🎧 طرح گرافیکی؛ سمانه صدیقی🎨 لطفا ما را به دوستان خود معرفی کنید موسوی شهیدمدافع_ حرم کانال @shahidmostafamousavi گروه @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 روایتی عجیب از امیرالمؤمنین (ع) درباره تشکیل دولت و سرانجام آن: به طورخلاصه:👇 ✡ یهود برای تشکیل دولت خود در فلسطین از غرب به منطقه عربی خاورمیانه خواهند آمد، سوال می شود پس عربها در آن موقع کجا هستند؟ فرمود: عربها در آن موقع از هم پاشیده و ارتباط شان ازهم گسیخته و متحد و هماهنگ نیستند. سوال شد آیا این بلا و گرفتاری طولانی ست؟ فرمود نه تا زمانیکه عربها زمام امور خودشان را از نفوذ دیگران رها ساخته وتصمیم های جدی آنان دوباره تجدید شود. آنگاه سرزمین فلسطین بدست آنان فتح خواهد شد و عربها پیروز و متحد خواهند گردید. نیروهای کمکی از طریق و سمت سرزمین عراق به آنان خواهند رسید که بر روی پرچمهایشان نوشته شده وعربها و سایر مسلمانان همگی مشترکأ برای نجات فلسطین قیام خواهند کرد و با یهود خواهند جنگید و چه جنگ بسیار سختی که در وقت مقابله با یکدیگر در بخش عظیمی از دریا روی خواهد داد که در اثر آن مردمان در خون شناور شده و افراد مجروح بر روی اجساد کشته شدگان عبور کنند. ✡ عربها سه بار با یهود می جنگند و در مرحله چهارم که خداوند ثبات قدم و ایمان و صداقت آنها را دانست همای پیروزی بر سرشان سایه می افکند به خدای بزرگ سوگند که یهودیان مانند گوسفند کشته می شوند تا جائی که حتی یک نفر یهودی هم در فلسطین باقی نخواهد ماند. 📚 منابع: ۱. ظهور حضرت مهدی (سید اسد الله هاشمی) صفحه ۳۳۲ ۲. عقائد الامامیه جلد ۱ ص ۲۷ لطفا ما را به دوستان خود معرفی کنید موسوی شهیدمدافع_ حرم کانال @shahidmostafamousavi گروه @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡ از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست ✍رمان  : ❤️بی وزن ایستادم..درِ کافه نمیدیدم…اما جهت سرما را حس میکردم. دلم خورد شدنِ استخوان در دلِ زمستان را میخواست.صدای محوی از عثمان به گوشم رسید، سرزنشی رو به صوفی:( مگه دیوونه شدی..داری انتقام دانیال و از سارا میگیری؟؟) پشت در کافه گم بودم…کدام طرف؟ از کدام مسیر باید میرفتم؟ پاهایم کجا بود؟؟ چرا حسشان نمی کردم؟؟ سرما،دلم سرما میخواست…رفتم درست به دنبالِ سوزی که به صورتم سیلی میزد. نمیدانم چقدر گذشت..اما وقتی چشمم به دیدن باز شد که درست جایی پشتِ نرده ها رو به روی رودخانه بودم. باد، زمستانش را از تن این آبها می آورد؟! سرمای میله ها را دوست داشتم. محکم در دستانم فشارشان دادم.دیگر باید به ندیدن دانیال عادت میکرد… مادر چطور؟؟ او هم عادت میکرد؟ چرا هیچ وقت گریه ام نمیگرفت؟ یعنی این چشمها ارزش دانیال را برایم درک نمیکردند؟؟چه خدایی داشت این دانیال! دستِ دادن نداشت، فقط گرفتن را بلد بود.. آخ که اگر یه روز آن دوست مسلمانِ دانیال را ببینم، زبانش را از دهانش بیرون میکشم تا دیگر از مهربانی هایِ خدایش دروغ نبافد.. ناگهان پالتویی روی شانه ام نشست و، شال و کلاهی بر سر و گردنم.. باز هم عثمان!راستی، این مسلمانِ دیوانه؛ دلش را به چیزه خدایش خوش کرده بود؟ خانه ای که بر سرش خراب کرد؟ عروسی که داغش را به دلش گذاشت؟ یا خواهری که شیرین زبانیش را به کامش زهر کرد؟ اصلا این خدا، خانه اش کجاست؟ در سکوت کنارم ایستاد. شاید یک ساعت؛و شاید خیلی بیشتر…بلاخره او هم رفت بی هیچ حرفی.. آسمان غروب را فریاد میزد. و دستی که یک لیوان قهوه را در مقابلم گرفت:(بخور سارا.. حاضرم شرط بندم صبحونه ام نخوردی..) نمی خواستمش، من فقط گرسنه یِ یک دلِ سیر، آغوشِ دانیال بودم. تکیه داده به نرده ها روی زمین نشستم. عثمان هم:(دختر لجبازی نکن.. صورتت از چشمای این آلمانیا بی روحتر شده.. بخور یه کم گرم شی.. الانه که از حال بری.. اونوقت من تضمین نمیکنم، که اینجا ولت نکنم و تا خونه تون ببرمت..) عثمان این همه روحیه را از کدام فروشگاه میخرید؟؟ لیوان کاغذی را جایی نزدیک پایم گذاشت:(خیلی کله شقی.. عین هانیه) هانیه اش پر از آه بود.. و جمع شده در خود، با آرامترین صوت ممکن گفت: (چقدر دلم براش تنگ شده). نمیدانستم وضع کداممان بهتر است؟ من که خبر مرگ دانیال را شنیده بودم یا بی خبری عثمان از مرگ و زندگی هانیه؟ (سارا.. یادته چند ماه پیش گفتم که اون دانیال مهربون و تو قلبت دفن کن؟ باور کن برادرت وقتی وارد اون گروه شد مُرد.. همونطور که خواهر کوچولوی من مُرد..حرفای صوفی رو شنیدی؟ اینا فقط یه گوشه از خاطراتش بود..صوفی حرفای زیادی داره واسه گفتن که باید بشنوی.. از دانیال،از تبدیل شدنش به ماشینِ آدم کشی..به نظرت چیزایی که شنیدی، اصلا شبیه برادر شوخ و پرمحبتی بود که میشناختی؟ سارا واقع بین باش.. حقیقت صوفیِ و شوهری که زنده زنده دفنش کرد.. ) مکث کرد، طولانی:(سارا، دانیال زندست!) ادامه دارد… سلام لینک گروه ایتا عوض شده جدید 👇. https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 ادامه دارد..
شهدا را یاد کنیم تا شهدا ما را یاد کنند برخیز و بیا! شبِ نجات آمده است  ...  از عالم غیب برات امده است.... شادی روی محمد، یک  باغ گل است  ...  گل خنده به لب، در صلوات امده است... یاد شهدا با ذکر صلوات آمده است....  اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم