فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبر داری كه عاشقت خونه نشين شد
با نواى حاج میثم مطیعی
اربعین
#سلام_مولای_غریبم♥
انگار آمدنت خیلی نزدیک است
هر روز صبح پنجرهها را باز میکنم
بدان امید که
روزهای تلخ دلتنگی تمام شده باشد
و صدای پاهایت را قطرات باران
به خانهام بیاورند ...
بگو چه کنم با تکرار این همه انتظار؟
بگو چه کنم با مرور مداوم
این همه چشم براهی؟
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#السلام_عليک_يااباعبدالله_الحسین♥️
هر سحر بعد نمازم یا حسین سر میدهم
مرغ دل را به هوای حرمت پر می دهم
من به عشق دیدن آن گنبد زیبای دوست
یک سلام از راه دور بر ابن الحیدر میدهم
❣اَلسلام علی الحسین
❣وعلی علی بن الحسین
❣وعلی اولاد الـحسین
❣وعلی اصحاب الحسین
🌷شهید مرتضی کریمی شالی
☀️او متولد ۲۵ دی ماه ۱۳۶۰ بود که در زمان شهادت ۳۴ سال سن داشت ، شهید مرتضی کریمی در گردان حضرت زهرا (س) لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) سپاه پاسداران محمد رسول الله (ص) تهران بزرگ خدمت میکرد و در سوریه هم به عنوان فرمانده گروهان، مشغول دفاع از حرم حضرت زینب (س) بود. او همچنین فرماندهی یک ناحیه مقاومت بسیج در شهرک ولیعصر (عج) تهران را هم بر عهده داشت.
☀️نحوه شهادت : آنچنان که دوستان و همراهان شهید در سوریه تعریف میکنند، گویا یک آمبولانس حاوی پیکر شهدا و تعدادی مجروح در حال حرکت بوده که راننده آن از سوی تکتیراندازهای داعش مورد هدف قرار میگیرد و مرتضی کریمی به سراغ امبولانس میرود تا آن را از معرکه خارج کند که این بار آمبولانس مورد هدف موشک قرار گرفته و منهدم میشود.
☀️وقتی رفت به این فکر میکردم که طی ۱۳-۱۴ سال بعد از ازدواج شاید یک روز هم زندگی سیر نداشتیم… مرتضی تماماً خودش را وقت انقلاب کرده بود. آموزش، مانور، مأموریت، رزمایش و … آنقدر از او زمان میگرفت که زمان بسیار بسیار کمی برایش باقی میگذاشت.
☀️رضایت تلفنی:
تا قبل از پرواز، چند مرتبه از فرودگاه تماس گرفت. میخواست تلفنی رضایت مرا بگیرد. با اینکه خیلی از دستش عصبانی بودم، زود سلام کرد. مثل همیشه سلامی پرانرژی. وعده میداد تا دلم را بدست بیاورد. گفت «وقتی برگردم، باهم پابوس امام رضا میرویم.» گفتم «مرتضی، من مشهد هم نمیخواهم. فقط تو را میخواهم…» سفارش بچهها را کرد. گفتم «مرتضی، دلم میخواهد در یک چادر کوچک، من و تو و بچهها زندگی کنیم، فقط تو را داشته باشم. تجملات و قشنگیهای زندگی را بدون تو نمیخواهم!»
☀️آرزوی زندگی آرام:
خیلی به او وابسته بودم. با اینکه اغلب اوقات تنها بودیم و به ناچار کارهایم را خودم انجام میدادم، اما اینها از وابستگی من به او کم نکرده بود! شاید همیشه امید این را داشتم که روزی همه این سختیها تمام میشود و ما هم زندگی آرامی خواهیم داشت… ۱۲ روز بعد از رفتنش به شهادت رسید، ۲۱ دی ماه ۱۳۹۴ !
☀️خداحافظی عجیب:
با اینکه مرتضی معمولاً زمانی برای دید و بازدید با اقوام نداشت، قبل از پرواز با همه فامیل تماس گرفت و خداحافظی کرد؛ مادرم، خواهرهای خودش، همسران شان و… تمام این کارها برایم عجیب بود آن هم برای یک سفر کوتاه! قرار نبود برود و نیاید، قرار بود…
☀️آرزوی خرید لباس:
برنامه داشتیم که بعد از مأموریت کرج با هم برای خرید پالتو و چکمه دخترها به بازار برویم. بچهها قولش را از مرتضی گرفته بودند. آرزوی خرید لباس به دلشان ماند. بعد از اینکه به سوریه رفت، عکس لباسهای دخترها را برایش فرستادیم. چقدر ذوق کرد از دیدن عکسها. ملیکا و حنانه برای پدرشان حرف زدند و صدایشان را با تلگرام برایش ارسال کردند. مرتضی هم جوابشان را ضبط کرد و برایشان فرستاد.
☀️شادی بدون مرتضی
با رفتن مرتضی آرام و قرار نداشتم. با اینکه “شال” را بسیار دوست داشتم اما بعد از رفتن مرتضی، هر چقدر از سوریه تماس گرفت و گفت که چند روز به آنجا بروید، دلم راضی نشد! حتی خوشی شهرستان رفتن را بدون مرتضی نمیخواستم. انگار برام هیچ ارزشی نداشت. واقعاً هیچچیز نمیتوانست مرا خوشحال کند بجز خودِ مرتضی...
☀️شاید به خانه بیاید:
مرتضی حتی در تماس تلفنی گفته بود که اگر میخواهم به خانه بروم تا حال و هوایم عوض شود. دلم نمیآمد بدون او به خانه بروم. احساس میکردم جابهجای خانه خاطرات مرتضی را برایم زنده میکند.آن روزها شرایط خوبی نداشتم. دلتنگی، نگرانی، دلشوره و … گوشهای از مشغولیاتی بود که آزارم میداد. مادر مرتضی با مادرم تماس گرفت و وضعیت روحی مرا گفته بود. قرار شد مادر و خواهرم به دیدنم بیایند. به هوای دیدن آنها به خانه برگشتم. از زمان رفتن مرتضی به خانه نیامده بودم.
بچهها به مدرسه رفتند و من سرگرم تمیز کردن خانه شدم. گویا مرتضی قبل رفتن به خانه آمده بود. غذای نیم خورده مرتضی همانطور در آشپزخانه مانده و خراب شده بود. معلوم بود با عجله غذا خورده و رفته. لباسهایش را هم عوض کرده بود. انگار برای بردن مدارک و لباسهایش به خانه آمده بود.فرصت خوبی بود که تا آمدن مرتضی لباسهایش را بشویم، اتو کنم و در کمد مرتب بچینم. شاید بازهم با عجله بیاید و بخواهد لباسهایش را عوض کند…
کتاب مدافعان حرم ناصر کاوه
راوی:همسر شهید
منبع: فارس
[۹/۹، ۷:۲۱] مسلم خسروی راد: 🌷شهید مرتضی کریمی شالی (۲)
☀️بیخبر از خبر:
دوشنبه از محل کار مرتضی تماس گرفتند و گفتند که میخواهیم فردا برای احوالپرسی به خانه شما بیاییم. با پدر مرتضی تماس گرفتم تا او هم بیاید. تا ظهر منتظر ماندیم اما هیچ خبری نشد! بعد سربازی آمد، عذرخواهی کرد و گفت برنامه امروز لغو شده است. گویا همه شهرک از موضوع شهادت مرتضی اطلاع داشتند و حتی خبر به شهرستان ما هم رسیده بود. تنها ما بیخبر بودیم!
☀️هواپیمای بابا:
هما
ن روز، ملیکا که از خواب بیدار شد گفت «مامانی خواب دیدم بابایی تو هواپیما نزدیک خورشید بود. من و شما و حنانه از پایین برایش دست تکان میدادیم…» رابطه دخترها با پدرشان رشک
برانگیز بود! خیلی همدیگر را دوست داشتند.
☀️مرتضی را میخواهم…
بند دلم پاره شد. بدنم میلرزید. نمیدانم چطور خودم را به برادرشوهرم رساندم. یقه کتش را گرفتم و گفتم «تو رو خدا بگو چه شده؟» سرش را پایین انداخت و بنای اشک ریختن کرد! بنده خدا یک دستش روی قلبش بود و یک دستش روی سرش.حالم دست خودم نبود. مثل بچهها پایین بالا میپریدم و به مادر مرتضی میگفتم «مامان من مرتضی را میخواهم!» حنانه آرام و قرار نداشت. ملیکا با موهای پریشان روی مبل نشسته بود. هیچکس حواسش به بچههای مرتضی نبود… فقط فریاد میزدم و میگفتم «مرتضی چرا رفت؟ من که التماسش کرده بودم نرود! ای خدا من مرتضی را از تو میخواهم!»
☀️دعا کنید مرتضایم برگردد:
مدتی پس از خبر شهادت مرتضی، گفتند لحظه شهادت مرتضی را کسی ندیده و شهادتش تایید نشده است. بنرها را جمع کنید و لباسهای مشکی را درآورید! ناخودآگاه لباسها را درآوردیم. آن روزها به هرکس میرسیدم میگفتم «تو را به خدا دعا کنید مرتضی برگردد…» گویا مرتضی برای کمک به مجروحین رفته بود که با اصابت گلوله به آمبولانس، از بدن مرتضی چیزی باقی نماند!
☀️دعوا برای پیژامه:
اگر شبها دیر میرسید، آرام و بیصدا به خانه میآمد. اگر هم زودتر میرسید، بنا میکرد به تغییر دادن صدا و بازی شنگول منگول «آی بچهها ، منم منم آقا گرگه. اومدم بخورمتون… »هر چقدر هم که این کار را انجام می داد، برای بچهها تکراری نمیشد؛ چراکه همیشه میترسیدند در را باز کنند! تازه وقتی بابا مرتضیشان وارد خانه میشد، مجبور بود دقایقی ناز دخترهایش را بخرد، هردوشان را بغل کند و حسابی ببوسدشان.حالا اول دعوای بچهها بود برای آوردن لباس راحتی بابا! پیژامه مرتضی بین دخترها دست به دست میشد تا یک کدامشان پیروز شود و لباس را به پدرشان برساند…
☀️آخرین گل:
آخرین هدیه روز زن، یک سرویس سینی سیلور با فنجان و قندان برایم خرید. خیلی قشنگ بود. یک شاخه گل قرمز هم کنارش گذاشت.گل را خشک کردم و نگه داشتم. اصلاً این گل برایم یک چیز دیگر است! این آخرین گلی بود که مرتضی برایم خرید.
☀️راضیام:
برای منی که هیچگاه حتی در تصوراتم هم به نداشتن “مرتضی” فکر نمیکردم، شهادتش بسیار سخت بود. مرتضی تمام دلخوشی و داشته زندگی من بود.اما، اکنون آرامام و راضی. من از شهادت مرتضی خوشحالم. خوشحالم که حتی اگر نیست، در راه هدف و خاندانی او را دادهایم که تمام عالم آرزوی فدایی شدن برای آنها را دارند. قطعاً مرتضی در هر دو دنیا دست ما را خواهد گرفت. جای مرتضی خالی است اما من و دخترانم به داشتن “مرتضای شهید” افتخار میکنیم.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد ….
کتاب مدافعان حرم ناصر کاوه
راوی:همسر شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 اللهم ارزقنا زيارة الاربعين....
▪️مسیر پیاده روی زائران اربعین حسینی که هر ساله حرکت خود را از بصره به سمت کربلای معلی آغاز می کنند...
@shahidmostafamousavi
✨﷽✨
📝ثواب یادکردن از امام حسین علیه السلام هنگام نوشیدن آب
✍در روایتی نورانی، داود رقی ملاقات خودش با امام صادق علیه السلام را چنین نقل کرده است:
نزد امام صادق عليه السلام بودم و آن حضرت آب خواست. آنگاه كه آب را نوشيد، اشک ريخت بهگونهاى كه چشمان ایشان غرق اشک شده بود.حضرت رو به من کرد و فرمود: اى داود! خداوند قاتل امام حسين عليه السلام را از رحمت خويش بىبهره سازد.
من هرگز آب سرد و گوارايى ننوشم، مگر آنكه امام حسين عليه السلام را به ياد می آورم. كسى نيست كه آبى بنوشد و ياد امام حسين عليه السلام كند و كشنده او را لعن كند، مگر آنكه خداوند صد هزار پاداش براى او مىنويسد و صد هزار گناه از او پاک مىكند و صد هزار مرتبه جایگاه او بالا ببرد. چنين كسى گويى صد هزار بنده آزاد كرده است. او در روز رستاخيز، با سيماى تابان محشور مىشود.
📚الامالی، ص142، ح7
#اللهم_ارزقنا_کربلا
#ما_ملت_امام_حسینیم
@shahidmostafamousavi
⭕️آغاز فاز ۳ کارآزمایی بالینی و صدور مجوز مصرف اضطراری واکسن فخرا
🔸امیر آشتیانی، وزیر دفاع:
🔹 واکسن فخرا با موفقیت فاز ۱ و ۲ کارآزمایی بالینی را پشت سر گذاشت، با کسب مجوزهای لازم از وزارت بهداشت واکسن فخرا فاز ۳ کار آزمایی بالینی خود را آغاز کرده و مجوز مصرف اضطراری و عمومی را کسب نموده است و طی روزهای آینده در سبد واکسیناسیون عمومی قرار میگیرد.
🔹همزمان ساخت و آماده سازی کارخانه تولید واکسن فخرا که توسط متخصصان صنعت دفاعی آغاز شده است به مراحل پایانی خود رسیده و امیدواریم در آینده نزدیک برای تولید انبوه واکسن به بهره برداری کامل برسد.
👉🏻 yjc.news/00X5io
🆔 @shahidmostafamousavi
*🛑🛑یه سوال*
🛑🛑اگریادتان باشد مدتی پیش جناب مطهری افاضه فرمودند که سهمیه واکسن های کرونای ایران به خاطر عدم پیوستن به اف ای تی اف سوخته است !!
🛑آقای ربیعی سخن گوی دولت وقت نیز درتائید فرمایشات عالمانه ودلسوزانه ایشون گفتند که واکسن های مورد نیاز ملت ایران درپشت دیوار اف ای تی اف مانده است و حالاچگونه به فاصله چند هفته در دولت جدید چند میلیون واکسن وارد شده...؟!
(۲۰ میلیون دپو واکسن کشور و فردا ۸ میلیون و یکشنبه هم ۱۰ واکسن جدید وارد می شه)
🛑ظاهرادر مورد برجام و مذاکرات هم همین موضوع صادق است، گره زدن تمامی مشکلات کشور به غرب، دروغی محض است.
🛑این جماعت بی رحم چگونه حتی سلامت مردم را نیز برای خوش خدمتی به اربابانشون گروگان گرفته بودند؟
*به ما بپیوندید:*
@shahidmostafamousavi
⭕️یک مقام ارشد آمریکایی: صرف نظر از نتیجه مذاکرات، ایران هرگز به سلاح هستهای دست نمییابد
🔸جوئی هود، دستیار وزیر خارجه آمریکا:
🔹علی رغم تلاشهای همه جانبه برای از سرگیری مذاکرات هستهای با ایران و صرف نظر از نتیجه این مذاکرات ایران هرگز قادر نخواهد بود به سلاح هستهای دسترسی داشته باشد.
🔹واشنگتن به تلاش خود برای استفاده از دیپلماسی به عنوان نخستین راه حل ادامه میدهد اما باید دقت کنیم پنجره مذاکرات برای همیشه باز نیست و طرفین باید به مذاکرات هستهای و برجام بازگردند.
🔹هر چه بیشتر ایران در زمینه برنامههای هستهای خود پیشرفت کند به همان اندازه هم بازگشت به برجام سود کمتری برای ما خواهد داشت؛ بنابراین تمام طرفها در حال حاضر باید تلاش کنند به میز مذاکرات بازگردند.
🆔 @shahidmostafamousavi
💌#خاطرات_شهدا
🦋شهید مدافع حرم قدیر سرلک
🔸همسر شهید نقل میکنند: آقا قدیر روی بیتالمال خیلی حساس بود؛ اگه خودکاری از اداره داخل کیف میذاشت، نمیذاشت خانمش ازش استفاده کنه! به حلال و حرام خیلی اهمیت میداد!
🔸خیلی احترامِ من رو داشت؛ هیچ وقت ندیدم با لحن بدی با همسرش صحبت کنه و بیشتر مواقع با هم سر خاک شهدای گمنام میرفتیم! امکان نداشت بدون وضو جایی برود!
🔸چندروز قبل اینکه بخواد بره سوریه، بهش گفتم: آقا قدیر! بسّــــه دیگــــه! چندبار میخوای بری؟! همسرت، پدر و مادرت گناه دارند، نــــرو! قدیر با یک لحنی نگاهم کرد و گفت: اگه من نرم، کی باید بره امام زمان رو یاری کنه؟!
🔷تاریخ تولد : ۱۳ شهریور ۱۳۶۳
🔷تاریخ شهادت : ۱۳ آبان ۱۳۹۴
🔷تاریخ انتشار : ۱۲ شهریور ۱۴۰۰
🔷مزار شهید : گلزار شهدای ده امام پاکدشت
🕊محل شهادت : حلب، سوریه
🎁#بهمناسبت_سالروز_ولادت..🌸
@shahidmostafamousavi