کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
گمشده هور43
.... سردار حاج علی هاشمی ....
عقد تمام شده است و قمر برگشته بوشهر. با رسميه صحبت میکنم و قرار می گذاریم تا زودتر مراسم عروسی برگزار شود تا به بقیه کارهایم برسیم. مبعث در پیش است. با خانواده خاله صحبت میکنم و قرار می شود عروسی ده روز دیگر که مبعث است برگزار شود. می آیم تا به ننه خبر دهم و خودش را آماده کنند که عروسی است از تعجب اصلا نمی داند باید به من چه بگویند
- علی، نه به اون موقه که التماس میکردیم نه به الان. قمر تازه رفته بوشهر.
- غصه اینها رو نخور، خودم خبرش میکنم بیان
قمر خودش را به عروسیم رساند اما خیلی اخمهایش در هم است تا مرا می بیند شروع میکند.
- این چه وضعیه برای ما درست کردی؟ ما اصلا آمادگی نداریم. این شد عروسی، هول هولکی
- عیب نداره خب عروسی ما جنگیه دیگه.
دارد حرص میخورد اما می داند که حریفم نمی شود خودش و عروس دنبال کارها هستند و من هم میروم جزیره و سر میزنم. بچه ها بهانه دستشان آمده و مرا دست گرفتند و میگویند
- مبارک باشه علی، داماد شدۍ خوبه دیگه، جزیره رو که سند زدی ناز پشت قباله خانم
- باشه بابا: لازم نیست خودشیرینی کنید همه دعوتید عروسی مبعث. خونه ی خودمون
- داماد تشریف نمیبرید امروز، مبعثه ها
۔ نگاه که میکنم، می بینم همه بچه های قرارگاه به من چشم دوخته اند
- تا شما نرید که ما ننمی تونیم شال و کلاه کنیم و بیایم. یک امروزو على دست از سر جزیره بردار برو به زندگیت برس.
- باشه یک جلسه پیش آمده. شما بريد من میام
ادامه دارد.
https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
هدایت شده از گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️مداحی بسیار زیبای ترکی
از ترک های کشور عراق-کرکوک
که در کربلا هم زیاد پخش می شود.
اگه حالتون عوض شد ما را همدعا کنین
▪️بیاد شهدا
🏴التماس دعا
https://t.me/joinchat/GidENESGmuKn2mBRuXiDuQ
📖 #خاطرات_شهدا
🌹 #نماز_شب
اومد بهم گفت : " میشہ ساعت 4 صبح بیدارم ڪنے تا داروهام رو بخورم ؟ "
ساعت 4 صبح بیدارش ڪردم ،
تشڪر ڪرد
و بلند شد از سنگر رفت بیرون ...
بیست الی بیست و پنج دقیقہ گذشت ، اما نیومد ...
نگرانش شدم ؛
رفتم دنبالش و دیدم یہ قبر ڪنده و توش نماز شب مےخونہ و زار زار گریہ مےڪنہ !
بهش گفتم :
" مرد حسابـے تو ڪہ منو نصف جون ڪردے !
مےخواستے نماز شب بخونے چرا بہ دروغ گفتے مریضم و مےخوام داروهام رو بخورم ؟! "
برگشت و گفت :
" خدا شاهده من مریضم ،
چشماے من مریضہ ، دلم مریضہ ،
من 16 سالمہ !
چشام مریضہ ! چون توی این 16 سال امام زمان عج رو ندیده ...
دلم مریضہ ! بعد از 16 سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار ڪنم ...
گوشام مریضہ ! هنوز نتونستم یہ صداے الهـے بشنوم ...
بخشی از زيبایی های وقايع کربلا ...!
✿ زيباترین خواهش یک زن ↯
همراه کردن زهير با امام حسین (ع) توسط همسرش
✿ زيباترين بازگشت ↯
توبه حر و الحاق به سپاه امام حسين (ع)
✿ زيباترين وفاداری ↯
آب نخوردن حضرت اباالفضل (ع) در شط فرات
✿ زيباترين جنگ ↯
نبرد حضرت علی اکبر (ع) با دشمن
✿ زيباترين واکنش ↯
پرتاب کردن سر وهب توسط مادرش به طرف دشمن
✿ زيباترين پاسخ ↯
احلیٰ مِن الْعَسَل جناب قاسم ابن الحسن(ع)
✿
هدایت شده از با نوای کاروان
panahian-@yaa_hossein.mp3
1.47M
هدایت شده از با نوای کاروان
mansourarzi-@yaa_hossein.mp3
9.38M
#محرم97
#شب_ششم
🎵روضه سوزناک شهادت حضرت قاسم بن الحسن
🎤منصور #ارضی
#روضه
🆔 @yaa_hossein 🏴
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
گمشده هور44 ............
..... سردار حاج علی هاشمی .....
روزهای پایان جنگ
بعد از چند جلسات پیاپی با تعدادی از فرماندهان در جاده اسلام آباد غرب، با ۲تا ماشین حرکت کرده ایم. شب است و جاده ناامن و تاریکی خستگی و بی خوابی هم کلافه مان كرده است. چوب کبریت گذاشته ایم لای چشم هایمان تا پلکهایمان باز بماند و خوابمان نبرد. یک لیوان آب هم گرفته ام دستم و دائم به صورت سید میپاشم، اما فایده ای ندارد. بهترین راه این است که دو سه ساعت جایی توقف و استراحت کنیم.
راه افتاده ایم سمت حلبچه و به "عنب" رسیده ایم، عراق در عرض همین چند ساعت گذشته اینجا را شیمیایی زده است. ماشین در گل گیر کرده.. هواپیماها هم مدام بمباران می کنند. ماسکها را زده ایم و برای بیرون کشیدن ماشین با سيد دنبال طناب راه افتاده ایم. در خانه ای را که نیمه باز است میزنم و داخل می رویم. مردی در کپر نشسته. آرام و بی صدا به نقطه ای . خیره شده. سید میرود جلو و به مرد می گوید: .
- طناب نداری؟
هنوز متوجه نشده، مرد کپرنشين صدایش را نمی شنود و مرده است. صدایش میکنم و می گویم
- بابا این مرده شهید شده.
بالأخره طناب پیدا میکنیم و ماشین را در می آوریم. در حلبچه و عنب خیلی کشتار است. این صحنه ها دل آدم را آتش می زند. زنان و بچه هایی که بیگناه, بیگناه درجا خشكشان زده است و این سوی و آن سوی افتاده اند. اگر هم کسی زنده مانده، شرایطش خیلی بد است. در شهری که تا چند ساعت پیش عطر زندگی پیچیده بود، حالا گرد مرگ و خاموشی افشانده اند. صدام به مردم خودش هم رحم نمی کند چه برسد به نیروهای ایرانی، برادر شمخانی هم آمده است اینجا. تا من را می بیند میگوید
- باید در جنوب کسی باشه که عراق از اون سمت حمله نکنه. بيا برگردیم. جبهه ی جنوب هم بدجوری به هم ریخته.
از بچه ها جدا می شوم و به همراه شمخانی با هلی کوپتر به سمت اهواز می آییم.
صدام و زباله های دور و برش به شدت جزیره را زیر آتش گرفته اند. آرامش ماه های پیش تبدیل به بی قراری شده است. هر لحظه در نقطه ای از جزیره موشکی به زمین میخورد و آب مرداب به هوا می باشد و نی ها آتش میگیرد. فرماندهان می آیند و می روند تا جزیره حفظ شود. قرارگاه میان آب است و پشت سرمان آب و روبرویمان دشمن و فقط یک جاده ی خاکی در وسط قرار دارد. تمام دنیا جمع شده اند تا تلافی این چند سال را بگیرند و از صدام حمایت میکنند، هر روز بر عليه ما قطعنامه صادر میکنند و در عوض به عراق مجوز استفاده از سلاح های شیمیایی و غیرمتعارف را می دهند. آمریکا ناوش را آورده و در خلیج فارس مستقر کرده و وقیحانه هواپیما و کشتی های ما را هدف قرار میدهد. وضع آشفته ای است، شب و نیمه شب برای بازدید جزایر شمالی و جنوبی و پد غربی می روم. بچه ها سخت درگیرند و روز و شب هایشان را گم کرده اند. علیپور دائم جلوی من می آید و می گوید:
- هلیکوپترها آمدند.
هر چه به آسمان نگاه میکنم میبینم خبری نیست. این دفعه عميق نگاهش میکنم تا بفهمم چه مشکلی پیدا کرده، در این هیاهو یک آن خنده ام میگیرد
- علی پور توی عینکت گل چسبيده فکر میکنی هواپیما دیدی؟
عینکش را که بر می دارد و پاک میکند مشکل هواپیماهای عراقی هم حل میشود.
ادامه دارد.
هدایت شده از جوادمقدم Javad Moghadam😷
moghadam-shab8moharram139502.mp3
6.91M
#مناسبتی روز هفتم محرم
ای که به رسول دو سرا اشبه الناسی
کربلایی جواد مقدم
@javadmoghadam128
🌹🍃خلاصه ای از زندگی گهربار حضرت علی اکبر (علیه السلام):
🌿ولادت حضرت:
حضرت در یازدهم شعبان، سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود.(1)
پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (علیهما السلام) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.(2)
✅ شخصیت علی اكبر (علیه السلام):
حضرت جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (علیه السلام) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود.
✅ مرحوم شیخ جعفر شوشتری در كتاب خصائص الحسینیه نوشته است:
اباعبدالله الحسین (علیه السلام) هنگامی كه علی اكبر را به میدان می فرستاد، به لشکر خطاب كرد و فرمود:
«ای قوم، شما شاهد باشید، جوانی را به میدان می فرستم، كه شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله (صلی الله علیه و آله) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می كردیم»
✅ وی در مكتب جدش امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) و در دامن مهرانگیز پدرش امام حسین (علیه السلام) در مدینه و كوفه تربیت و رشد و كمال یافت.
✅ امام حسین (علیه السلام) در تربیت وی و آموزش قرآن ومعارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.
✅ علی اكبر (علیه السلام) درنبرد روز عاشورا دویست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانید و سرانجام مرّه بن منقذ عبدی بر فرق مباركش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا كرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوك نیزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند.
✅ امام حسین (علیه السلام) در شهادتش بسیار اندوهناك و متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی كه سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود: «ولدی علی! عَلَی الدّنیا بعدك العفا». (فرزندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا)(3)
✅ در مورد سنّ شریف حضرت هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله بوده، برخی نوزده ساله و برخی بیست و پنج ساله و عده ای هم حضرت را بیست و هشت ساله گفته اند.(4)
✅ قبر مطهر حضرت علی اكبر (علیه السلام) در كربلای معلی پایین پای اباعبدالله الحسین (علیه السلام) است و در سلام زیارت عاشورا منظور از «وعلی علی ابن الحسین» ، حضرت علی اكبر (علیه السلام) می باشد.🌸🍃
📚1 - مستدرك سفینه البحار (علی نمازی)، ج 5، ص 388.
2 - أعلام النّساء المؤمنات (محمد حسون و امّ علی مشكور)، ص 126؛ مقاتل الطالبین (ابوالفرج اصفهانی)، ص 52.
3 - منتهی الآمال، ج 1، ص 375.
4 - همان و الارشاد، ص 458.
هدایت شده از گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
‼️به تأخیر انداختن نماز
🔷س 648: اگر کسی عمداً وقت نماز خود را به تأخیر اندازد آیا حرام است؟ آیا عقاب اخروی دارد؟
✅ج: اگر عمداً تأخیر بیندازد تا قضا شود، گناه کرده و باید قضای آن نماز را بجا آورد و از گناهش توبه کند.
📕منبع: سایت رسمی امام خامنهای
#استفتائات_امام_خامنهای_مدظله_العالی
‼️ترک ازدواج به خاطر مشکلات مالی
🔷س 656: اگر جوانى موقع ازدواجش است ولى به خاطر ترس از مشکلات مالى قادر بر ازدواج نباشد چه بايد بکند؟
✅ج: اگر منظور، ترس از مشكلات مالى در آينده جهت اداره زندگى است، براى آينده توكل به خدايتعالى نمايد و روزى را از خدا بداند و چنين ترسى را به دل راه ندهد بلكه بجاى آن كوشش كند كارى پيدا كند كه بوسيله آن بتواند امرار معاش نمايد
هدایت شده از گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیق نیمه راه عاشورا
ﻣﺎﻟﮏ ﺑﻦ ﻧﻀﺮ ﺍﺭﺣﺒﯽ ﻭ ﺿﺤﺎﮎ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺸﺮﻗﯽ
ﺿﺤﺎﮎ، ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﺎﻟﮏ ﺑﻦ ﻧﻀﺮ ﺍﺭﺣﺒﯽ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ﻉ) ﺭﺳﯿﺪ، ﺍﯾﻦ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﻇﺎﻫﺮﺍ ﺩﺭ ﮐﺮﺑﻼ ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺖ، ﺍﻣﺎﻡ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺎﻣﺪﮔﻮﯾﯽ، ﺳﺒﺐ ﺣﻀﻮﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ ﺷﺪ، ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺮﺽ ﺳﻼﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﻓﯿﺖ ﻭ ﺳﻼﻣﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭﯾﻢ، ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ! ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﺍﻣﺎﻡ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : « ﺣﺴﺒﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﻧﻌﻢ ﺍﻟﻮﮐﯿﻞ ؛ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﮐﻔﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﭼﻪ ﻧﯿﮑﻮ ﻭﮐﯿﻠﯽ ﺍﺳﺖ . »
ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﭼﺮﺍ ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﻣﺎﻟﮏ ﺑﻦ ﻧﻀﺮ ﺑﺎ ﺑﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﻪ : ﻣﻦ ﻣﻘﺮﻭﺽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻋﯿﺎﻝ ﺩﺍﺭﻡ، ﺩﻋﻮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺭﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ .
ﺿﺤﺎﮎ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻧﯿﺰ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﺍﺑﻦ ﻧﻀﺮ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺣﻀﻮﺭ ﻣﻮﻗﺖ ﻭ ﻣﺸﺮﻭﻁ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺗﺎ ﺁﻥ ﺟﺎ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺩﻓﺎﻉ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﻣﻔﯿﺪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺩﺭ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺭ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺁﺯﺍﺩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎﻡ ﻧﯿﺰ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ .
ﺍﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ، ﺩﻟﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﺧﺮﺝ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻭ ﺩﻋﺎ ﻓﺮﻣﻮﺩ . ﭼﻮﻥ ﺟﻤﻠﻪ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ( ﻉ ) - ﺟﺰ ﺳﻮﯾﺪ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﻭ ﺑﺸﯿﺮ ﺑﻦ ﻋﻤﺮﻭ - ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ، ﺍﻭ ﻧﺰﺩ ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺮﻁ ﭘﯿﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺧﻮﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎﻡ ﻫﻢ ﺁﺯﺍﺩﺵ ﮔﺬﺍﺷﺖ .
ﺍﻭ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺍﺳﺐ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﯿﻤﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺫﻥ ﺍﻣﺎﻡ، ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺍﺳﺐ ﺷﺪ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ . ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﺍﺯ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ « ﺍﺑﻦ ﺳﻌﺪ » ﺑﻪ ﺗﻌﻘﯿﺐ ﺍﻭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ، ﺿﺤﺎﮎ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ « ﺷﻔﯿﻪ » ﺭﺳﯿﺪ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ، ﺗﻌﻘﯿﺐ ﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﺭﻫﺎﯾﺶ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ( 26 )
ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ « ﺿﺤﺎﮎ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ » ﺩﺭ ﻧﻮﻉ ﺧﻮﺩ ﺑﯽ ﻧﻈﯿﺮ ﺍﺳﺖ، ﺍﻭ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺩﻗﺎﯾﻖ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﺣﻤﺎﺳﻪ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺯﺩ ﻭ ﺷﻤﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻟﺸﮑﺮﯾﺎﻥ ﺧﺼﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺎﻫﺪ ﺻﺤﻨﻪ ﻣﻈﻠﻮﻣﯿﺖ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺑﻮﺩ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺮ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻧﯿﮑﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﭘﺸﺖ ﭘﺎ ﺯﺩ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﯿﺾ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺭ ﺭﮐﺎﺏ ﺳﺎﻻﺭ ﺷﻬﯿﺪﺍﻥ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﺳﺎﺧﺖ ! ﺁﺭﯼ، ﺍﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺳﺒﺶ ﻧﯿﺰ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻣﺠﺪﺩ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺎﭘﺎﯾﺪﺍﺭ ﻭ ﮔﺬﺭﺍ ﮔﺮﺩﯾﺪ ... : « ﺫﻟﮏ ﺑﺎﻧﻬﻢ ﺍﺳﺘﺤﺒﻮﺍ ﺍﻟﺤﯿﻮﺓ ﺍﻟﺪﻧﯿﺎ ﻋﻠﯽ ﺍﻵﺧﺮﺓ( 27 )
سرنوشت ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺣﺮ ﺟﻌﻔﯽ
او ﺍﺯ ﺍﺷﺮﺍﻑ، ﺷﺠﺎﻋﺎﻥ ﻭ ﺷﻌﺮﺍﯼ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﮐﻮﻓﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﮔﺮﻭﻩ ﭘﯿﺮﻭﺍﻥ ﻋﺜﻤﺎﻥ بودﭘﺲ ﺍﺯ ﻗﺘﻞ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﮐﻮﻓﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺷﺎﻡ ﺗﺮﮎ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﺟﺎﯼ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺻﻔﯿﻦ ﺷﺮﮐﺖ ﺟﺴﺖ . ﻭﯼ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﺑﻪ ﮐﻮﻓﻪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ .
ﺍﺑﻦ ﺣﺮ، ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﻨﯽ ﻣﻘﺎﺗﻞ ﺑﺎ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ( ﻉ ) ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺷﺪ، ﺣﻀﺮﺕ ﻧﺨﺴﺖ « ﺣﺠﺎﺝ ﺑﻦ ﻣﺴﺮﻭﻕ » ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﻭ ﯾﺎﺭﯼ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ، ﻟﯿﮑﻦ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺣﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : « ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺍﺯ ﮐﻮﻓﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﯿﺎﻣﺪﻡ ﺟﺰ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺍﮐﺜﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻨﮓ ﻣﻬﯿﺎ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺣﺴﯿﻦ ( ﻉ ) ﺣﺘﻤﯽ ﮔﺮﺩﯾﺪ . ﻣﻦ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﯾﺎﺭﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﺻﻼ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ «!
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺣﺎﺟﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭼﻨﺪ ﺗﻦ ﺍﺯ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺁﻏﺎﺯﯾﻦ ﺑﻪ ﻭﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ : « ﺍﺑﻦ ﺣﺮ ! ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻬﺮﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﻣﻦ ﺍﺗﺤﺎﺩ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﺷﺎﻥ ﺑﯿﺎﯾﻢ، ﻭﻟﯽ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻣﺮ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﺁﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻋﻤﺮﺕ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﺮﺗﮑﺐ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ، ﺁﯾﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺗﻮﺑﻪ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﺖ ﭘﺎﮎ ﮔﺮﺩﺩ؟ «! ﺍﺑﻦ ﺣﺮ ﮔﻔﺖ : « ﭼﮕﻮﻧﻪ؟ »
ﺍﻣﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ : « ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺕ ﺭﺍ ﯾﺎﺭﯼ ﮐﻦ ﻭ ﺩﺭ ﺭﮐﺎﺑﺶ ﺑﺠﻨﮓ . »
ﺍﺑﻦ ﺣﺮ ﮔﻔﺖ : « ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺍﺑﺪﯼ ﻧﺎﺋﻞ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ، ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻢ ﮐﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﺳﻮﺩﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺯﯾﺮﺍ ﺩﺭ ﮐﻮﻓﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﯾﺎﻭﺭﯼ ﻧﯿﺴﺖ . ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪﺕ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻣﻌﺎﻓﻢ ﺩﺍﺭ، ﺯﯾﺮﺍ ﻧﻔﺲ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﺮﯾﺰﺍﻧﻢ . ﺍﯾﻨﮏ ﺍﺳﺐ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺧﻮﺩ « ﻣﻠﺤﻘﻪ » ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺳﺒﯽ ﮐﻪ ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﻫﺮ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺗﻌﻘﯿﺐ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ، ﺑﻪ ﺍﻭ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ﻫﯿﭻ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﻧﯿﺰ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺳﺖ ﯾﺎﺑﺪ ! ﺷﻤﺸﯿﺮ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﮕﯿﺮ، ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﺰﺩﻡ ﺟﺰ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﭼﺸﺎﻧﯿﺪﻩ ﺍﻡ «!
ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺳﺨﻦ ﻧﺴﻨﺠﯿﺪﻩ ﻭ ﻧﺎﺑﺨﺮﺩﺍﻧﻪ ﺍﺑﻦ ﺣﺮ ﭼﻨﯿﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ :
« ﺣﺎﻝ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻧﺜﺎﺭ ﺟﺎﻥ ﺩﺭﯾﻎ ﻣﯽ ﻭﺭﺯﯼ، ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭ ﺑﻪ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﻭ ﺍﺳﺐ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﺯ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ، ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍﻫﺎﻥ ﻧﯿﺮﻭ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﻡ . ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﻧﻤﻮﺩﯼ، ﺗﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﻭﺭ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺮﺳﺎﻥ ﺗﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﻮﯼ ﻭ ﮐﺎﺭﺯﺍﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﺒﯿﻨﯽ، ﻓﻮﺍﻟﻠﻪ ﻻﯾﺴﻤﻊ ﻭﺍﻋﯿﺘﻨﺎ ﺍﺣﺪ ﻭ ﻻﯾﻨﺼﺮﻧﺎ ﺍﻻ ﺍﮐﺒﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻓﯽ ﻧﺎﺭ ﺟﻬﻨﻢ ؛ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺳﺘﻐﺎﺛﻪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺳﺪ ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯾﻤﺎﻥ ﻧﺸﺘﺎﺑﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻨﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﮑﻨﺪ . »
ﺩﻧﯿﺎﺯﺩﮔﯽ ﻭ ﻣﺮﮒ ﮔﺮﯾﺰﯼ « ﺍﺑﻦ ﺣﺮ » ، ﻣﺎﻧﻊ ﻭﺯﺵ ﻧﺴﯿﻢ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺑﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﻨﺎﻩ ﺁﻟﻮﺩﺵ ﺷﺪ، ﻧﺴﯿﻢ ﺭﻭﺡ ﺍﻓﺰﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﻧﺎﺷﺎﯾﺴﺖ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﺤﻮ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺻﻒ ﺻﺎﻟﺤﺎﻥ ﻭ ﺷﻬﺪﺍ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﺪ .
ﮔﺮﭼﻪ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺣﺮ، ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﻨﯽ ﻣﻘﺎﺗﻞ ﺗﺮﮎ ﮔﻔﺖ، ﺍﻣﺎ ﺣﺴﺮﺕ ﻭ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﺍﺑﺪﯼ ﺑﺮ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻋﻤﺮﺵ ﺳﺎﯾﻪ ﺍﻓﮑﻨﺪ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻗﺮﯾﻦ ﺗﺎﺳﻒ ﻭ ﻣﺎﺗﻢ ﺳﺎﺧﺖ ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺩﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺁﻫﻨﮓ ﻧﺪﺍﻣﺖ ﻭ ﺣﺴﺮﺕ ﭘﺪﯾﺪﺍﺭ ﮔﺸﺖ .
ﻓﯿﺎﻟﮏ ﺣﺴﺮﺓ ﻣﺎ ﺩﻣﺖ ﺣﯿﺎ
ﺗﺮﺩﺩ ﺑﯿﻦ ﺻﺪﺭﯼ ﻭ ﺍﻟﺘﺮﺍﻗﯽ...
- ﺁﻩ ﺍﺯ ﺣﺴﺮﺗﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻭ ﮔﻠﻮﯾﻢ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺍﺳﺖ .
- ﺁﻥﮔﺎﻩ ﮐﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺍﻫﻞ ﮔﻤﺮﺍﻫﯽ ﻭ ﻧﻔﺎﻕ ﺍﺯ ﻣﻦ ﯾﺎﺭﯼ ﻃﻠﺒﯿﺪ .
- ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﺭﯼ ﺍﺵ ﻣﯽ ﻧﻬﺎﺩﻡ، ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺑﻪ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﻭ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﻭﺍﻻ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﯾﺎﻓﺘﻢ .
ﺍﺑﻦ ﺯﯾﺎﺩ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﻧﺪﺍﻣﺖ « ﺍﺑﻦ ﺣﺮ » ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺥ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ « ﺍﺑﻦ ﺣﺮ » ﺑﻪ ﻫﺮ ﺗﺪﺑﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﮕﺮﯾﺰﺩ . ﺍﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺮﺑﻼ ﺭﺳﺎﻧﯿﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻗﺒﺮ ﻣﻄﻬﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ( ﻉ ) ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻗﺼﯿﺪﻩ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ - ﮐﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ﺑﯿﺖ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ -
ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺣﺮ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﯾﺰﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﺍﺑﻦ ﺯﯾﺎﺩ، ﺑﺎ ﻗﯿﺎﻡ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﻫﻤﺼﺪﺍ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﺪﺍﺋﻦ ﺭﻓﺖ ، ﻭﻟﯽ ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ « ﻣﺼﻌﺐ ﺑﻦ ﺯﺑﯿﺮ » ﺑﺎ « ﻣﺨﺘﺎﺭ » ﺟﻨﮕﯿﺪ . ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ « ﻣﺼﻌﺐ » ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻈﻨﻮﻥ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺣﺒﺲ ﮐﺮﺩ . ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺍﺯ ﻗﺒﯿﻠﻪ « ﻣﺬﻣﺢ » ﻭﯼ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﺳﺎﺧﺖ . ﺍﺑﻦ ﺣﺮ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻋﺒﺪﺍﻟﻤﻠﮏ ﻣﺮﻭﺍﻥ ﭘﯿﻮﺳﺖ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﮐﻮﻓﻪ ﺁﻣﺪ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﮐﺎﺭﮔﺰﺍﺭﺍﻥ « ﺍﺑﻦ ﺯﺑﯿﺮ » ﺩﯾﺪ . ﺍﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻌﻘﯿﺐ ﺧﺼﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺑﺪﻧﯽ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺑﺮ ﮐﺸﺘﯽ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﺕ ﻋﺒﻮﺭ ﮐﻨﺪ، ﻭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺍﺭ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ .
ﻣﻮﺭﺧﺎﻥ، ﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 68 ﻩ . ﻕ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ . ﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ « ﻣﺼﻌﺐ ﺑﻦ ﺯﺑﯿﺮ » « ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺣﺮ » ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﮐﻮﻓﻪ ﺁﻭﯾﺨﺖ .
فوق العاده تأمل بر انگیز!
خدا و خرما
در حادثه کربلا با سه نمونه شخصیت روبرو میشویم.
██ اول: امام حسین علیه السلام
●حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور و ناحق بشود.
●تا آخر میایستد. خودش و فرزندانش کشته میشوند.
●هزینه انتخابش را میدهد و به چیزی که نمیخواهد تن نمیدهد.
√از آب میگذرد، از آبرو نه
██ دوم: یزید بن معاویه (لعن الله)
●همه را تسلیم میخواهد.
●مخالف را تحمل نمیکند.
●سرِ حرفش میایستد.
●نوه پیغمبر و اهل بیت اش را سر میٔبرد و به اسارت میبرد
√بی آبرویی را به جان میخرد و به چیزی که میخواهد میرسد
██ سوم: عمرِ سعد
●به روایتِ تاریخ تا روز8محرّم در تردید است.
●هم خدا را میخواهد هم خرما،
●هم دنیا را میخواهد هم اخرت.
●هم میخواهد حسین را راضی کند هم یزید را.
●هم اماراتِ ری را میخواهد،هم احترامِ مردم را.
●نه حاضر است از قدرت بگذرد،نه از خوشنامی.
√ هم آب میخواهد هم آبرو.
✖دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی است که به هیچکدام از چیزهایی که میخواهد نمیرسد.
✖نه سهمی از قدرت میبرد نه از خوشنامی
چون که بعد از بودن سردوراهی .....راه نادرست رو انتخاب کرد
▒ ما آدمهایِ معمولی راستش نه جرات و ارادهِ امام حسین صلوات الله علیه شدن را داریم،
نه قدرت و حماقت یزید شدن را،
اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست!
⇦من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم⇨
زکات علم ، آموختن است!