🌸اثر دعا برای امام زمان علیه السلام در زندگی دنیوی و اخروی شخص
داستان واقعی از شخصی که در حق امام زمانش دعا کرد
🍃هنگامی که بنده مومن برای مولایش امام عصر (اروحناه فداه) دعا کند ، و این کار را خالصانه انجام دهد ، مولای بزرگوارش نیز در پاداش او دعایی خالص برای او خواهد کرد. بدیهی است ، دعای امام زمان (عج) برای شخص ، کلید تمام خیرات و خوبی ها ، و نابود کننده همه بدی ها است.
🍃گواهی و تایید این گفتار ، سخن مرحوم قطب راوندی در کتاب "خرائج" است ؛ وی می گوید :
گروهی از اهل اصفهان - که از جمله ایشان ابوالعبّاس احمد بن نصر ، و ابوجعفر محمد بن علویه هستند - برایم بازگو کردند که مردی به نام عبدالرحمان در اصفهان بود و از شیعیان به حساب می آمد.
از او پرسیده شد که به چه دلیل تو از بین تمام مردم روزگار خود ، امام هادی (ع) را انتخاب کرده و او را امام و پیشوای خود قرار دادی ؟!
وی گفته است : چیزی را مشاهده کردم که برایم واجب شده است تا او را امام خود بدانم. من مردی فقیر و بی چیز بودم ، ولی زبانی گویا داشتم و پر جرأت بودم. در یکی از سال ها مردم اصفهان مرا از شهر بیرون کردند ؛ من نیز به همراه عده ایی برای شکایت و دادخواهی به دیار متوکل عباسی (حاکم وقت) می رفتند ، به راه افتادم ؛ تا آنکه به قصر حکومتی او رسیدیم . در این هنگام ، دستور احضار امام هادی (علیه السلام) را صادر کرد.
از بعضی از حاضران پرسیدم : این مردی که دستور احضارش را داده اند ، کیست ؟
گفتند : او یکی از فرزندان علی (علیه السلام) است که شیعیان او را امام و پیشوای خود می دانند. و من حتم دارم که متوکل او را برای کشتن احضار کرده است.
من گفتم : من از اینجا نمی روم تا ببینم او چگونه مردی است !
پس از مدتی آن حضرت را در حالی که سوار بر اسب بود مشاهده کردم ، مردم در سمت راست و چپ آن حضرت صف کشیده بودند و به سویش می نگریستند. با دیدن او ، محبت و دوستیش در قلبم قرار گرفت و برای او در درون خود مشغول دعا شدم تا خداوند او را از شر ّ متوکل (لعین) در امام بدارد.
آن بزرگوار نگاهش را به یال اسب دوخته بود و از بین مردم حرکت می کرد ، و به راست و چپ خود نیز نگاه نمی کرد. من نیز در درون پیوسته برای او دعا می کردم.
هنگامی که خواست از کنار من عبور کند ، رو به من کرد و فرمود :
خداوند ، دعایت را اجابت فرماید ، عمرت را طولانی و دارایی و فرزندانت را بسیار گرداند.
آنگاه من از شکوه و هیبت او بر خود لرزیدم و بین دوستانم افتادم ، پرسیدند : چه اتفاقی برایت افتاده است ؟
گفتم : خوبم (وای هیچ چیزی در مورد آن جریان به هیچ کس نگفتم)
پس از این جریان به اصفهان بازگشتیم و به واسطه دعای آن بزرگوار ، خداوند نیز راه های درآمد را به رویم گشود ، به گونه ایی که در حال حاضر هزار هزار درهم ارزش خانه و اموال درون خانه ام می باشد و بیرون از منزلم نیز ثروت و دارایی دارم.
ده فرزند نصیبم شده و پیش از هفتاد سال از عمرم می گذرد. من ، این مرد بزرگوار را به عنوان پیشوای خود برگزیدم و او را امام خود می دانم ، چرا که او چیزی را که در خاطر من می گذشت ، متوجه شد و برایم دعا کرد ، و خداوند نیز دعایش را در حقم مستجاب فرمود.
عرض می کنم : ای خردمند ، با دقت اندیشه کن و ببین چگونه مولای ما امام هادی (علیه السلام) ، پاداش دعا و احسان این مرد اصفهانی را داد و آن گونه برایش فرمود ! با این که وقتی آن شخص برای امام (علیه السلام) دعا کرد ، هنوز جزو پیروان امام (علیه السلام) نبود. آیا با وجود این جریان ، می توانی گمان کنی در مورد امام عصر و مولایمان حضرت مهدی (عج) با اینکه تو از شیعیان او هستی ، که اگر دعایش کنی ، او در مقابل برای تو دعای خیر نمی کند ؟
نه ! به خدایی که جن و بشر را آفرید ، چنین نیست ، بلکه آن حضرت - اگر چه مومنان نسبت به این جهت بی توجهی می کنند - برای مومنان و شیعیانش دعا می کند ، زیرا تمام احسان ها و نیکی ها از ناحیه آن حضرت است.
از جمله اموری که تاکید بر مدّعای ما می نماید این است که یکی از برادران شایسته و بزرگوارم به من گفت که در عالم رویا حضرت مهدی (عج) را ملاقات کرده و آن حضرت به او فرموده اند :
من حتما برای هر مومنی که در مجلس عزا ، بعد از یاد مصیبت های سیدالشهدا (علیه السلام) برایم دعا کند ، دعا می کنم.
▪ از خداوند درخواست توفیق دعا برای آن حضرت را داریم ، همانا او شنوای داناست. (مکیال المکارم ۳۳۳/۱)
🥀یاد غریب🥀
🔶مردم او را به نام «علی بن مَهزیار» میشناختند. او در اهواز زندگی میکرد و همواره نام و یاد تو را در جامعه زنده نگاه میداشت. او شنیده بود که هر سال در مراسم حجّ شرکت میکنی، برای همین هر سال به سفر حجّ رفت به امید آنکه شاید بتواند تو را ببیند.
🔶سالهای سال گذشت، او بیست بار حجّ انجام داد ولی توفیق دیدار برایش حاصل نشد. نزدیک ایّام حجّ که فرا رسید، شبی از شبها در خواب کسی را دید که به او چنین گفت: «امسال به حجّ برو که امام خود را میبینی! ».
🔶علی بن مهزیار، صبح همان روز با گروهی از دوستانش سفر خود را آغاز کرد، او میرفت تا بیست و یکمین حجّ خود را به جای آورد. در طول سفر در همه جا منتظر آن وعده بزرگ بود، در مدینه، در مکّه، هنگام طواف خانه خدا، در سرزمین عرفات و...
🔶مراسم حجّ به پایان رسید، ولی خبری نشد، حاجیان کم کم به سوی وطن خود بازمی گشتند، او در کنار خانه خدا نشسته بود، همه غمهای دنیا به دل او آمده بود، با خود فکر میکرد پس آن وعده چه شد؟ ناگهان مردی را دید که لباس احرام به تن دارد، علی بن مهزیار نمی دانست که آن مرد، یکی از یاران توست و تو او را فرستاده ای تا پیام تو را به اوبرساند، وقتی علی بن مهزیار آن مرد را دید، دلش شاد شد و نزد او رفت، سلام کرد، آن مرد از او پرسید:
-- اهل کجایی؟ -- اهواز.
-- آیا علی بن مهزیار را میشناسی؟ -- من علی بن مهزیار هستم.
-- بگو بدانم در جستجوی چه کسی هستی؟ چه میخواهی؟ -- من در جستجوی امامی هستم که از دیدهها پنهان است، میخواهم او را ببینم.
-- امام از شما پنهان نیست، گناهان شما باعث شده است که شما او را نبینید! این سخن، علی بن مهزیار را به فکر فرو برد، آری، اگر شیعیان، تقوا پیشه کنند و از گناهان دوری کنند، میتوانند تو را ببینند، این گناهان است که باعث جدایی است.
در این هنگام آن مرد به علی بن مهزیار گفت: «اکنون برو و وقتی ساعتی از شب گذشت من کنار مقام ابراهیم منتظر تو هستم» و پس از آن خداحافظی کرد و رفت.
🔶علی بن مهزیار بسیار خوشحال شد، خدا را شکر کرد که دیگر به آرزویش
می رسد، او به منزل خود رفت، با دوستانش خداحافظی کرد و صبر کرد تا پاسی از شب گذشت، او با آن مرد روبه رو شد و همراه او حرکت کرد.
🔶راهی طولانی در پیش بود، سحر که فرا رسید، آن مرد به او گفت: «اکنون وقت نماز شب است». آنان از اسب پیاده شدند و نماز شب خود را خواندند و سپس نماز صبح را نیز به جا آوردند و بعد حرکت کردند.
🔶ساعتی راه رفتند و از کوهی بالا رفتند، پشت آن کوه، دشتی پهناور بود، آن مرد به علی بن مهزیار گفت:
--آنجا چه میبینی؟ -- دشتی وسیع که در وسط آن خیمه ای نورانی برپاست.-- خوشا به حال تو! امام زمان در همان خیمه است! -- خدایا! از لطف تو ممنونم.
علی بن مهزیار خدا را شکر کرد، اشک در چشمانش حلقه زد، آنان به خیمه نزدیک شدند، او از اسب پیاده شد، آن مرد به او گفت: لحظه ای صبر کن تا اجازه بگیرم. بعد از لحظاتی او برگشت و گفت: «علی بن مهزیار! خوشا به حال تو که آقا اجازه دادند، پس داخل شو». اینجا بود که او وارد خیمه شد و جمال دلربای تو را دید و سلام کرد و پاسخ شنید، در حالی که اشک از چشمان او جاری بود، راز دل خویش را بیان کرد و از سالهای فراق سخن گفت.
🔶اینجا بود که تو به او چنین گفتی: «ای علی بن مهزیار! من شب و روز در انتظار آمدن تو بودم، چرا این قدر دیر آمدی؟ » او در پاسخ گفت: «آقای من! من در جستجوی تو بودم، امّا کسی را نیافتم که از شما خبری داشته باشد و مرا راهنمایی کند که نزد شما بیایم».
🔶اینجا بود که تو به او گفتی: «آیا دیر آمدن تو به خاطر این بود که راهنمایی نداشتی؟ نه. این طور نیست. شما در جستجوی دنیا هستید، فقرا را فراموش کرده اید، صله رحم را از یاد برده اید، با این کردارها، شما چه عذری دارید؟ ».
🔶این سخن تو، علی بن مهزیار را به فکر فرو برد، تنها چیزی که مانع دیدار توست، محبّت به دنیا و جلوههای پر فریب آن است، وقتی شیعیان دنیاطلب میشوند و وظیفه دینی خود را از یاد میبرند، دیگر شایستگی دیدار تو را ندارند، کسی که محبّت دنیا در قلب او ریشه دوانده است، روز به روز از تو دورتر و دورتر میشود. آری، وقتی در دل کسی، دنیا جلوه کرد و او شیفته دنیا شد، دیگر به دنیا قانع میشود و همه کارهایی که انجام میدهد رنگ دنیا را به خود میگیرد، زیرا بزرگ ترین همّت و آرزوی او، رسیدن به دنیا است. عشق دنیا با انسان کاری میکند که دیدار تو را هم اگر طلب کند، به خاطر دنیاست.
📚 #یاد_غریب
ــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸ـــ
ماجرای زیلو
علي قنبرلو (فرزند شهيد):
ديروز به همراه عزيزي رفته بوديم موزه عبرت کميته مشترک ضد خرابکاري ساواک؛ کف سلولي که رهبر انقلاب در آخرين بازداشت از سري دستگيريها و زنداني شدنهايشان به مدت هشت ماه در آن جا به صورت انفرادي زنداني بودند به وسيله قالي رنگ و رو رفته آبي رنگي پوشيده شده که در حسينيه امام خميني (ره) و در تصاوير سخنرانيهاي رهبري هميشه ديده ميشود و دقيقا همان طرح و همان رنگ.
چند دقيقهاي را جلوي درب آهني بازداشتگاه ايستاده و چشم به کف سلول دوخته و افسوس ميخوردم که چرا تا به حال متوجه اين قضيه نشده بودم.
خيليها فکر ميکنند اين نشاندهنده سادهزيستي حضرت آقاست که روي فرش سخنراني نميکنند و نماز نميخوانند (ولي من فکر ميکنم حضرت آقا با اين کار نميخواهند گذشته را فراموش کنند و اين قاليهاي آبي رنگ سد محکمي در برابر وسوسههاي شيطان در خصوص قدرت و بزرگي جايگاه براي ايشان هست)؛ خونهايي که به ناحق و با شکنجه ساواک روي اين قاليهاي آبي رنگ ريخته شده تا انقلاب انقلاب شود و به امثال ما برسد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ *دوره آخـــرالــــزمـــان*
✨آیت الله مجتهدی تهرانی (ره):
🔸حدیث داریم ڪه در دوره آخرالزمان، «بطونُهُم آلِهَتُهم»: شڪم مردم، خدایشان می شود.
🔸فقط فڪر و ذڪرش این است ڪه ناهار چه بخوریم؟ شام چه بخوریم؟ مگر ما می دانیم ڪه تا شب زنده ایم ڪه بگوییم چه بخوریم؟...
فڪر و ذڪرتان شڪم نباشد...
📹 کلیپ را تا آخر ببینید
------------------------------------
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَـــرَج
------------------------------------
پزشکی در برنامه زنده شبکه۳ گفت: مسلمانان بدلیل #نماز_خواندن آمار آرتروز زانو آنان از همه دنیا بالاتر است!
پ.ن:
انگلیس، رتبه اول دنیا در #آرتروز_زانو
اندونزی، بزرگترین کشور اسلامی، رتبه آخردنیا در آرتروز زانو
#طبیب
"سید محمدحسین راجی"
@twiita
جدول فوق را مشاهده بفرمائید
تعداد جراحی های تعویض مفصل زانو در جهان در سال 2019 را نشان می دهد
برخلاف گفته پزشک برنامه طبیب می بینید که طبق آمار جهانی اتفاقا بیشترین آسیب های زانو و آرتروز که منجر به عمل جراحی شده است برای کشور های اروپایی و غیر مسلمان است
#نماز_ستون_دین_است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥#کلیپ | هک سایبری در تلوزیون رژیمصهیونیستی
🍃🌹🍃
🔹کلیپ #حاج_قاسم_سلیمانی در شبکه ۱۳ رژیمصهیونیستی پخش شد👊👊👊👊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعالان فرهنگی ببینند
اعترافات تکان دهندهی رئیس کل بانک مرکزی دولت حسن روحانی، درباره علل گرانیها و نحوه چاپ بیحساب و کتاب پول و روش به سخره گرفتن اقتصاد کشور!
👤عبدالناصر همتی، رئیس بانک مرکزی دولت روحانی:
"ما در چاپ پول محدودیتی نداشتیم.
تورم از ۶۰ درصد هم رد شد و هنوز هم ادامه دارد، مگر اینکه بانک مرکزی، دیگه پول جدید چاپ نکند تا شاید بعد از سه سال، این خلاء پر شود و پولها[ی قلابی] پشتوانه پیدا کنند و پول [واقعی] بشوند!"
همتی در کلاب هاوس، در پاسخ این سوال که شما به عنوان بانک مرکزی، هر سال یا چند سال، چقدر پول میتوانستید چاپ کنید، گفت:
" ما در مورد چاپ پول، سقفی نداریم یعنی قانونِ مجلس و یا دولت، برای ما سقفی تعیین نکرده، این اختیار بانک مرکزی است که بنا به سیاستهای اقتصادی توسط مدیرکل، تعیین میشود!
مجموع پولی که ما به اصطلاح متداول در چند دفعه چاپ کردیم ۲۰۰ هزار میلیارد بود که برایش پشتوانه تعریف کردیم؛ مثلاً گفتیم ما از دولت پول نفتی که سال آینده میفروشد را سلفخری کردیم!
به دولت این رقم پول دادیم کارش راه بیفتد، گفتیم ما پولهای بلوکه شده در کرهجنوبی و یا بدهی گازی عراق را قبول میکنیم هر وقت دادند، میگیریم، انگار چک گرفتیم، به دولت پول دادیم!
مجموع این طور پولها به اضافهی اختیاراتی که داشتیم، جمعاً ۲۰۰ هزار میلیارد بود.
این مقدار نقدینگی اضافهاست که ما وارد چرخهی اقتصاد کردیم که البته چون فعلاً پشتوانه نداشت این پول[قلابی] تورم ایجاد کرد.
من محاسباتی داشتم و انتظار داشتیم حداکثر تورم ما (تورم کلی) ۳۵% بشود ولی وقتی گزارشها را میدیدم که وزارت صمت یا مراکز اقتصادسنجی و پژوهشی تورم را بالای ۵۰ یا ۶۰% با آمار استقرایی اعلام میکنند که مثلاً لوبیا کیلویی اینقدر بود، حالا اینقدر شده و... دنبال علتها بودم.
اواخر متوجه شدم ای بابا؛ دولت حقوقها را بعضاً دو برابر کرده یعنی ۱۰۰ درصد افزایش داده!
چند هزار میلیارد به رفع مشکل ریزگردها اختصاص داده، تکمیل جادهی بجنورد به شمال اینقدر، احیای دریاچه ارومیه N میلیارد!
زنگ زدم از آقای نوبخت پرسیدم از کجا؟
گفت از محل فلان و فلان!
روز چهارشنبهای بودم رفتم سازمان برنامه و بودجه؛ دوستانه توضیح خواستم، آقای نوبخت یادش رفته بود تلفنی به من چی گفته بود، دیدم میگه این ششماهه، اینقدر درآمد نفتی داشتهایم.
رقمی نجومی گفت. پرسیدم مگر الآن چقدر نفت (چه عددی بشکه) فروختهاید؟
یک عددی گفت که رند بود؛ گفتم اینقدر نفت که قیمتش اینقدر نمیشه! خیلی رسوا بود.
گفت:
واقعیتش ما هم مثل شما میزان صادرات نفت را نمیدانیم، جزو اسرار طبقهبندی است!
چند روز بعد، با مهندس زنگنه در جلسه هیئت دولت برخورد داشتم.
در حاشیه او را کنار کشیدم و با مزاح جوری که راحت باشد رقمی حدودی بگوید و رسمیت هم نداشته باشد و بتواند بگوید شوخی کردم.
پرسیدم خودمانیم چقدر نفت در این نیمهسال فروختهاید؟
گفت:
این رقم.
بعد هم گفت:
مزاح کردم و باز به خنده گفت:
دکترجان اصول دین میپرسی؟
من خودم هم دقیق نمیدانم چقدر نفت میفروشیم و چند میفروشیم ... و جدا شدیم.
رفتم حساب کردم دیدم با هیچ حسابی این رقمهایی که آقای نوبخت به طرحها میدهد جور در نمیآید!
یادم آمد به حرف آقای آذریجهرمی که در جلسهی ترحیم مادر دکتر خانیکی به من گفت:
به قول آقای دکتر روحانی بده تا بره،
نمیدانم سر چی بود، آقای جهرمی گفت:
به قول دکتر روحانی بده تا بره!
متوجه شدم که آقای روحانی به آقای نوبخت گفته و اختیار داده و یا الزام کرده هر وزارتی یا هر سازمان دولتی هر قدر اعتبار خواست بدهد؛ کاری نداشته باشد این رقمها در بانک مرکزی پشتوانه دارد یا ندارد!
یک روز که آقای نوبخت رقمی بالا برای یک پروژه حواله کرده بود، من نامه را با توضیح یکی از معاونین دریافت کردم که نوشته بود این پول خیلی زیاد است .... نداریم.
من هم آن سند را در کارتابل انداختم تا بعد با آقای نوبخت صحبت کنم.
دو سه روزی گذشت؛ رئیس جمهور (روحانی) خودش تماس گرفت؛ بیمقدمه و احوالپرسی گفت:
چرا پول این پروژه را ندادهای؟
گفتم از کجا بدهم؟!
روحانی گفت: این رقم دادن که کجا ندارد، سند بزن این عدد میلیارد داده شد، با بقیهاش کار نداشته باش!
این جور نبود که کارِ دادن اعتبار، معطل امضای من باشد، نه، اینها به اصطلاح پول یا رقم را داده بودند، تازه بعدش برای من حواله میفرستادند و اعتبارات بیشماری اختصاص دادند و تمام شد که بنا بود بعداً سند تهیه کنند بفرستند.
شاید هم هرگز نفرستادند ومن دیگر رئیس نبودم!"
این گوشه ای از روایت مستند چهره اقتصادی کلیدی دولتی است که ۸ سال جان و مال این ملت را به سخره گرفت و تمام بنیانهای اقتصادی این کشور را متلاشی کرد و گرد فقر و فلاکت را بر سر مردم پاشید.