بارون۰۰۰
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت شصت و هشتم
۰۰۰اَگه بخایم کاری بکنیم باید تُو روز باشه ، احمد گفت : خُوب اینکه کار ما رو سخت می کنه ، علی یه نگاهی به من انداخت ُ و گفت حسن من یه فکری دارم ما می تونیم تُو روز روشن هر پنجاه متر چند تا لاستیک مستعمل آتیش بزنیم ، لاستیک های بزرگ دود سیاه زیادی ایجاد می کنن همراه با آتیش لاستیک ها ، چند تا انفجار هم ایجاد کنیم تا دیده بان های عراقی رو به اشتباه بندازیم ، پی ام پی رو خوب استتار می کنیم و با کمک انفجار ُ و دود سیاه لاستیک ها اون رو عبور میدیم ، یه نگاهی به آقای قلعه قوند انداختم با سر پرسیدم نظرتون چیه ، گفت باید با آقای کریمی مشورت کنم ، بلافاصله بیسیم رو برداشت و با حاج کریمی صحبت کرد ، پرسیدم حاجی چی گفت ؟ جواب داد راه پر ریسکیه ، ولی چاره نیست باید آزمایشش کرد ، ما پی ام پی رو واسه شب حمله می خایم ، نهایتا" اگه نشد ، یه قبضه ثابت دیگه نصب می کنیم ، با شنیدن این حرف یه کم خیالم راحت شد چون تُو این چند روز آخر تردد کم شده بود و حتی' دیگه واسه ما غذای گرم هم نمی آوردند و بهمون جیره خشک داده بودن و این مشخص می کرد که تا شب عملیات زمان زیادی نمونده ، پیشنهادی رو که علی داده بود رو عملی کردیم ، فضای اطرافمون رو دود سیاه بزرگی پر کرد ، بچه های تخریب با استفاده از دَبه های بنزین چندین انفجار پر سر و صدا راه انداختن و با شلیک گوله هوایی تا می شد سر و صدا ایجاد کردن تا ما بتونیم اون یک کیلومتر آخر رو رد بشیم بلاخره پی ام پی رو انداختیم تُو چاله ایی که پشت خاک ریز آماده کرده بودیم ، و روش رو با هر چی دَم دست داشتیم استتار و پنهان کردیم ، من و محمد همون شب قبضه خمپاره رو ، روش سوار کردیم و کار شاخص بندی شو انجام دادیم ، بیشتر هدفمون اون بیست تا کاتیوشایی بود که عراقیا کنار هم کاشته بودن ُ و هم زمان کل خط اول ما رو زیر آتیش می گرفتن ، گفتم محمد ؟ حساب کردم بیست ِ ضربدر چهل ، میشه هشتصد ، نامردا ، هم زمان می تونن هشتصد کاتیوشا به سمت خط ما شلیک کنن ، محمد گفت ، در عوض پر گردن هشتصد گوله کاتیوشا می دونی چقدر وقت می خواد ، گفتم واسه همینه اونا هم زمان ده ده تا شلیک می کنن و اگر فاصله فرود هر گوله با گوله بغلیش ده متر باشه چهل تا ده متر ، میشه چهارصد متر ، ده تا ماشین اگه هم زمان شلیک کنه ده تا چهار صد متر ، یعنی چهار کیلومتر از خط ما رو میزنن ، محمد گفت چند روز پیش وایساده بودم خط آتیش عراقیا رو رو عقبه خودمون تماشا می کردم شکر خدا تقریبا" میشه گفت که هشتاد درصد شلیکشون خطا زده می شد و این از نظر من که دیده بانم اونم یه دیده بان کم تجربه ُ و ضعیف یعنی اینکه دیده بان ها و بیسیمچی های عراقی یا تجربه ندارن یه دیدشون رو مواضع ما دید کوره ، یعنی ما کاملا" تُو دید اونا نیستیم وگرنه با این فاصله کم می تونستن نقطه زنی کنن ، گفتم محمد قرآن می فرماید (و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی' ) ، بلافاصله گفت بله این خداست که گوله رو هدایت می کنه و مشخص می کنه گوله کجا بیفته ، گفتم دربندی خان عراق یادته ما اون گوله ایرانی تازه تولید شده رو با ناامیدی واسه نابود کردن یه زاغه مهمات فرستادیم ولی خدا اون رو هدایت کرد و پنجاه متر اونورتر زد روی یه قبضه توپ چند میلیون دلاری فرانسوی ، دیدم محمد زود به سجده افتاد ُ و سجده شکر بجا آورد ، من هم بلافاصله سجده کردم و خدا رو شکر کردم ، روز بعد واسم عجیب بود تُو روزهای آخر بهار و اول تابستون هوا سیاه ُ و اَبری شد ، یه بارون شدید و رگبار بهاری حدود نیم ساعتی بارید ، زار ُ و زندگیمون رو آب برداشت ، چاله پی ام پی پر آب شد کف سنگر رو که تُو گودی ساخته بودیم تا کمتر تُو دید باشه آب گرفت ، آقا قلعه قوند گفت : حسن جان چراغ خاموش ُ و با استتار برو بالای خاکریز ُ و یه نگاه به دریاچه بنداز ، دوربین برداشتم با مقداری گونی سنگر سازی خودم رو استتار کردم ُ و رفتم بالای خاک ریز ، دیدم آب دریاچه یه متری بالا اومده ، و یه مقداری از بدنه خاکریز رو گرفته ، یه کمی نگران شدم چون اَکه آب به این طرف نفوذ می کرد دار ُ و ندار ما رو می برد ، اون موقع مَقر پنهانی ما لُو می رفت و کاسه کوزه ما بهم می ریخت ، سر دوربین رو دادم کمی بالاتر و دور تر رو نگاه کردم ، عراقیا زیاد تُو دید این دوربین با بُرد کم من نبودن ولی خوب که دقت کردم دیدم لودرشون داره کار می کنه مشخص بود که اوضاع خوبی ندارن ، سریع اومدم پائین ُ و به حاجی ماجرا گفتم ، حاجی گفت یه تماس با یاسر بگیر یاسر یکی از دیده بانای ما نزدیک عراقیا بود ، بیسیم رو برداشتم و گفتم (یاسر یاسر ، حسن) یاسر جان بگوشی یا که رفتی آب بفروشی ، حاجی ُ و بچه ها که از بارون خیس شده بودن ُ و وضع خوبی نداشتن زدن زیر خنده ، یه دفعه یاسر جواب داد : بابا حسن جان اومدم حموم دومادی جات خالیه ، فهمیدم که زیر بارون حسابی خیس شده ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
من هیچی نیستم۰۰۰
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت شصست و نهم
۰۰۰ بابا ؟ حسن جان ؟ اومدم حموم دومادی جات خالیه ، فهمیدم که زیر بارون حسابی خِیس شده ُ و داره وضعش رو زیر بارون تعریف می کنه ، گفتم یاسر جان حتما" ساقدوش ُ و سُلدوشتم دو تا حوری عراقیه ، می خای واست حوله خشک و لباس بفرستم ، گفت آره دو تا حوری سبیل کُلفت عراقی ، همه زدیم زیر خنده ، گفتم یاسر جان ؟ حاجی میگه وضع بادمجون های جالیزمون زیر بارون چطوره ؟ از اینجا دیدیم که تراکتورا دارن جالیز رو شخم می زنن ، یاسر گفت آره داداش ، آب جالیزمون رو گرفته ، چند تا تراکتور آوردن تا آب ها رو جمع کنند ، جالبه ما فکر میکردیم موشای کور رفتن ُ و لونه هاشون رو دفعه پیش خراب کردیم ولی مثل اینکه بازم داشتن لونه می ساختن ، ایندفعه آب دوش حموم خدا خرابشه کرد ، گفتم یاسر جان مطمئنی ؟ گفت دارم با چشم مصنوعیم می بینم ، عینکم رو هم زدم ، به آقا قلعه قوند گفتم : چه شانسی آوردیم ، نامردا دوباره داشتن تونل حفر می کردن ، ایندفعه هم تیرشوت به سنگ خورد ولی نمی دونم چرا اصرار دارن از زیر دریاچه تونل بزنن ، محمد گفت خوب این کار از نظر علمی امکان پذیره ولی امکانات زیادی لازمه داره تا حالا چند نمونه تُو دنیا داشتیم ، ولی تُو میدون جنگ خیلی کمه ، آقای قلعه قوند گقت : من شنیدم بچه های مقاومت لبنان ُ و فلسطین واسه آوردن غذا و سوخت ُ و مهمات از زیر پای اسرائیلی ها تونل می زنن ، اون هم تونل های طولانی ، محمد گقت : خوب با توجه به اینکه این دریاچه ماهی مصنوعیه و توسط صدام حسین زده شده هم کم عمقه هم وسعت کمی داره و مشخصه که با برنامه خاصی زده شده و با توجه به جنگ طلب بودن صدام حسین ، حتما" با برنامه ساخته شده ، ما باید حواسمون جمع باشه ، من گفتم ببین به نظر من یکی از مهمترین هدف ها اینه که شلمچه یه منطقه مسطح و بدون کوه و تپه و ماهوره و مشخصه که جای خوبی برای عملیات گردان تانگ ها و نفر بر ها و نیروی پیاده چون تُو دسترس تیر مستقیمه بدون نفر بر کارایی نداره ، پس باید نیروی پیاده سوار تانگ و نفر بر بشه تا بتونه عملیات انجام بده و چه چیزی می تونه تانگ و نفر بر ُ و زمین گیر کنه تا بشه اون رو نابود کرد ، حاج آقا قلعه قوند گفت خوب زمین ، محمد ادامه داد زمینی که گِل و شُل باشه و چه چیزی زمین رو گِل ُ و شُل می کنه ، گفتم آب زیاد ، پس مشخصه این دریاچه مصنوعی برای روز مبادا اینجا ساخته شده تا از آب اون برای گِل و باتلاق کردن منطقه استفاده بشه تا نیروی مقابل رو زمین گیر کنه ، آقای قلعه قوند گفت : نقشه اصلی صدام هم همینه ، وگرنه وسط صحرای خشک کِی میاد دریاچه پرورش ماهی ایجاد کنه ، گفتم خوب پس این تونل می تونه راهی باشه واسه زمانی که اطراف دریاچه رو آب بستن تا بتونن نیروی پیادشون رو به این ور دریاچه یعنی به خط ما نزدیک کنن اون هم از یه نقطه متروکه و بلا استفاده ، اونا هنوز متوجه نشدن که ما نقشه شون رو رَمز گشایی کردیم و معلومه که نتونستند از میثم هم اطلاعات بگیرن ، آقا قلعه قوند گفت موضوع رو باید هر چه سریع تر به حاجی کریمی اطلاع بدیم چون این تونل نباید کارش به پایان برسه لاآقل تا زمان عملیات ما نباید تموم بشه بعد اون اَگه ما خط بعثی ها رو تصرف کنیم می تونیم از این تونل برای اهداف خودمون استفاده کنیم ، محمد گفت : اما یه مشگل داریم و اون اینکه نمی شه این حرف ها رو پشت بیسیم زد ، تنها راهش اینکه پیک بفرستیم ، من گفتم ولی بچه های ما مسیر رو نمی شناسن و ممکنه گُم بشن ، آقا قلعه قوند گفت : چرا یه نفر هست که می شناسه و قبلا" یه بار این مسیر رو اومده ، گفتم خوب اره درسته مهدی بخشی این مسیر رو بلده ، ولی تنهایی ممکنه موفق نشه ، باید دو نفر باشن که اَگه به هر دلیلی واسه یکی مشگلی پیش اومد اون یکی بتونه اطلاعات رو برسونه ، محمد پرسید ، کِی ؟ گفتم اَگه حاج آقا اجازه بده من خودم حاضرم با مهدی بخشی برم ، یه هو حاجی رو انگار برق گرفته باشه از جاش پرید ُو گفت : تو ؟ نه نه ، تو نه ، تو رو من اینجا لازم دارم ، من قبضه پی ام پی رو به تو سپردم ، شب حمله پی ام پی قراره کار یه چله چله ُ و کاتیوشارو انجام بده هم باید شلیک کنه و اگر لازم شد موتور روشن جاش رو عوض کنه ، تو نباشی خیال من راحت نیست ، محمد که دو تا کار به دوششه و هدایت آتیش رو داره ، بیسیم چی هم هست ، بقیه هم با قبضه ثابت کار می کنن ، نباشی اعملا" فلج میشیم ، پیش خودم گفتم آقا قلعه قوند به من لطف داره وگرنه من خودم می دونم که انقدر کارایی ندارم ، خواستم بگم حاج آقا محمد از من بهتر می تونه این کارها رو انجام بده که یه هو محمد پرید وسط حرفم ُ و گفت : حسن ؟ آقا راست میگه تو نباشی ممکنه کار پی ام پی بخوابه ، راستش رو بخاید از خودم خجالت کشیدم که من یه اشتباهی کردم که اینها اینطور برداشت کردند ، من خودم می دونم که ناقابلم ُ و هیچی نیستم ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
ا
✍ تمامِ عزّت همینجاست؛
همان نبی که خداوند او را اسوهی نیکو برای عالمیان معرفی میکند؛
می ایستد روبروی علی علیهالسلام،
" و أنت المثَلُ الأعلی " میخواند!
※ و علی علیهالسلام ؛
کاملترین و عالیترین جلوه از الله، برایِ تکامل جلوههایی است که قصد الله کردهاند!
※ زین فخر بالاتر، فخری در عالم هست؟
☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸هفته ی گذشته در یکی از مطب های مشهد خانومی چادری به یک خانوم کشف حجاب کرده تذکر می دهد و این تذکر منجر به ضرب و شتم بانوی چادری توسط فرد بی حجاب شده و دکتر نیز در اقدامی عجیب بانوی چادری را از مطب بیرون می اندازد.
در این فیلم میبینید این دکتر چگونه در کمال وقاحت در صحبت با خانوم چادری قلدری میکند؛ توهین میکند؛ تهدید میکند و به روحانیت نیز فحاشی میکند.
منتظر برخورد قانونی با این دکتر بی ادب هستیم.
💐💐💐💐صبح را با آیت الکرسی آغاز میکنیم برای سلامتی وتعجیل درظهورآقاامام زمان 💐💐💐💐
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🍃🌸اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ🌸🍃
🍃🌸من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ🌸🍃
🍃🌸منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🌸🍃
🍃🌸لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ🌸🍃
🍃🌸فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🌸🍃
🍃🌸اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ🌸🍃
🍃🌸أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🌸🍃 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸دعای سلامتی امام زمان عج
*🌺اللهمّ کُنْ لِولِّیکَ الحُجّةِ ابنِ الحَسن،صَلواتُک عَلیهِ وَعَلی ابائِه،فِی هذِهِ السّاعَةِ وفِی کُلّ ساعَه،ولیّاًً* *وحافظاً،وقائداًوناصراً، ودلیلاًوعینا، حتّی تُسکِنه ارضَکَ طَوعاً، وَتُمَتِعَه فِیها طَویلا......🌼🌼🌼🌼
🌸🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸🌸🌸
امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات.ایتا
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
https://chat.whatsapp.com/DBfOUQlaCEXKPQMYfQRhZa
✫⇠#خاکریز_اسارت(۲۲۸)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و بیست و هشتم:اعزام مبلغ
🍂از برگزاری#هفته_بسیج در اردوگاه بعقوبه تا شروع تبادل اسرا در ۲۶ مرداد ۶۹ کمتر از نه ماه مونده بود و سال پایانی اسارت برای همه اسرا بود. هر چه در توان داشتیم برای نشر و گسترش برنامه های فرهنگی تلاش می کردیم.
یکی از برنامه های فرهنگی بچهها در اردوگاه ملحق، اعزام مبلّغ و ارسال مقاله برای سولههای بعقوبه بود. اکثریت مطلقِ ۵۰۰۰ نفر اسرای سولهها برادران ارتشی بودن و همه این عزیزان اواخر جنگ و بعد از پذیرش قطعنامه و در عملیاتهای عراق در ماههای پایانی جنگ اسیر شده بودن و نیازمند به کارها و برنامههای فرهنگی بودن.
🔹️ ارتباط بین ما و اونها بصورت حداقلی بود و صرفاً گاهی در قالب رفتن بهیارها یا افرادیکه تخصصی داشتن مثل برقکار و غیره بود. بچهها از همین فرصت اندک استفاده میکردن و به همراه بهیار، برقکار و ... یکی دو نفر رو به بهانۀ دستیار میرفتن و یا با خودشون مقاله و نوشته میبردن یا سخنرانهای ما میرفتن و برای جمعی از اونها سخنرانی میکردن.
💥دو نفر از افرادی که به سولهها برای انجام کارهای پزشکی رفت و آمد داشتن، رضا سلیمی از اصفهان و علی حسن قنبری از کرمانشاه بودن. به علی حسن قنبری گفتم: این بارکه قرار شدی بری با عراقیها هماهنگ کن و منو به عنوان دستیار با خودت ببر. یه روز علی حسن اومد و گفت آماده شو من دارم میرم سولهها و اجازه گرفتم تو رو هم بعنوان دستیار با خودم ببرم. دوتایی راه افتادیم و علی حسن مشغول کارهای خودش بود و من هم برای تبلیغ از قبل هماهنگ شده بودم برای سخنرانی.
🔸️گفته بودم کُردها رو دعوت کنن چون زبون و ادبیات و نحوه گفتگو با اونهت رو خوب بلد بودم. تو یکی از سولهها جمعی در حدود ۲۰۰ نفر از بچه های کرد جمع شدن و منتظر بودن ببینن کی داره میاد براشون سخنرانی بکنه و چی میخواد بگه. یهو سلطانیِ ریزه پیزه وارد شد. شاید اونهت منتظر بودن یه آدم هیکلی باشه که جرات کرده دل رو به دریا بزنه و توی اسارت بیاد برای تبلیغ!
📌اولش با تعجب به من نگاه میکردن و باورشون نمیشد که تو اون جمع بتونم با خونسردی صحبت کنم. ولی وقتی شروع کردم، همه ساکت شدن و انگار گم شدۀ خودشون رو پیدا کرده بودن. من اصل کلام رو بردم سمت و سوی تهییج حس وطنی و دینی و پیشینه افتخار آفرین ایرانی و ملت کرد و ازشون خواستم تسلیم شرایط نشن و از عمر و جوانیشون حداکثر بهره برداری رو بعمل بیارن و از تجارب ارزشمند و برنامه های فرهنگی، علمی و هنری ملحق، براشون گفتم. تو چشماشون میدیدم که با چه ذوق و شوقی گوش میدن و به وجد اومده بودن. گرچه بعضیاشون مذهبی نبودن ، اما دارای طینت پاک و زمینه بِکر بودن...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
دنبال رفیق شهید هستی بسم الله
مادر شهید سید مصطفی موسوی:
مصطفی گفت مادر من صدای
«هَل مِن ناصر یَنصُرنی» میشنوم .
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت
نیست
قراراست که یاد وخاطره شهدا را زنده نگهداریم. و مثل شهدا فکر کنیم و رفتار کنیم .
اگرمیخواهیم در وقت ظهور آقا اما زمان(عج) سرباز آقا باشم بایدسبک زندگیمان را شهدایی کنیم. انشالله.
📝 من سید مصطفی موسوی جوانترین شهیدمدافع حرم
تک پسرخانواده
دانشجوی رشته مکانیک
مقلدحضرت آقا
تولد ۷۴/۸/۱۸
شهادت ۹۴/۸/۲۱
شهادت سوریه
محل دفن بهشت زهرا ( س) تهران
قطعه 26 ردیف ۷۹ ش۱۶
{ شهید نشوی میمیری }
🙇♂رؤیای اصلیام این بودکه خلبان شوم و با هواپیمای پر ازمهمات به قلب تلآویو بزنم
شما به کانال من جوانترین🕊شهید
مدافع حرم دعوتید منتظر حضور سبرتان هستم.
واتساپ
جوانترین شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی. سیدخندان
https://chat.whatsapp.com/JmkllS4CObg9gbtou16qVo
کانال ایتا
@shahidmostafamousavi
ایتا کانال استیکر شهدا
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه ایتا
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
سروش
https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
splus.ir/900404shahidmostafamousavi
روبیکا
https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
💠 لطف کنید کانالها را بدوستان خود معرفی کنید با سپاس
#کانال_سید_مصطفی_موسوی
#جوانترین_شهیدمدافع_حرم
#گروه_ایتا_
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯