eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
328 دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
14.8هزار ویدیو
203 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
■ابتدای سال جاری که فریاد می زدیم اصلاحات اقتصادی دولت تورم شدید ایجاد خواهد کرد، اما مدافعان بی چون و چرای دولت کاملا منکر می شدند و به تذکرات اعتنایی نمی کردند و حتی انواع توهین و اهانت هم می نمودند. ● امروز نیز مانند قبل، مجددا برخی گوش شنوایی ندارند و در مقابل هر تذکر و نقد خیرخواهانه، انواع اهانت و توهین می کنند! ■ ما بدون اعتناء به هتاکی برخی، در جهت اسلام و انقلاب، وظیفه تذکر و نقد را داریم و باید راه خطا را گوشزد نماییم؛ من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم، تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال. ● خاصیت حس درد در بدن این است که اشکالات بدن را فریاد زند تا انسان چاره و درمانی برای علاج آن عیب داشته باشد؛ اگر انسان حس درد نمیداشت بدنش نابود میگشت و متوجه بسیاری از ابتلائات بدن نمیشد؛ انتقاد و تذکر همان حس درد است و همگان وظیفه دارند، درد جامعه را فریاد زنند تا مشکلات عمق بیشتری پیدا نکند و خدایی نکرده انقلاب نابود نشود. 📢امام خامنه ای: ✋《پرچم مطالبه‌گری را زمین نگذارید... مخاطب مطالبه‌گری هم گاهی "خود این حقیر" بودم، گاهی دفتر ما بود، گاهی مجموعه‌های دیگر؛ این بسیار با ارزش است. ✅ موجب می شود که ما راه را گم نکنیم و وسط راه، به چپ و راست حرکت نکنیم؛ این ها را از دست ندهید و این ها را مطالبه کنید》۱۳۹۹/۰۲/۰۲
📢 اطلاعیه سخنرانی استاد در جشن میلاد سرداران کربلا 🎤 با مداحی حاج سعید حدادیان و       کربلایی محمدحسین حدادیان 🗓 زمان:  پنجشنبه ۴ اسفند ماه ۱۴۰۱                جمعه ۵ اسفند                شنبه ۶ اسفند ⏰ از ساعت ۱۹:۳۰ ◽️ مکان: تهران، خیابان آزادی، جنب مترو حبیب‌الله، مهدیه امام حسن مجتبی علیه‌السلام
❤️ 🔔 ضمانت خدا ✅ آیت الله محمد صادق حسینی طهرانی: خداوند ضمانت کرده است که اگر قلب و دل کسی، به محبت و عشق او گره خورد، زندگی او را خودش اداره کند .
💌روزه روز پنجشنبه ماه شعبان روايت شده كه در هر پنجشنبه ماه شعبان آسمان ها را زينت مى‏ كنند، پس ملائكه عرض مى‏ كنند، خدايا! روزه‏ داران اين روز را بيامرز، و دعاى آنان را اجابت فرما. در خبر نبوى است‏ هر كه روز دوشنبه و پنجشنبه شعبان را روزه بدارد، حق تعالى بيست حاجت از حوايش دنيا و بيست حاجت از حوايج آخرت او را برآورد امیرالمومنین علی علیه السلام می فرماید؛روزه ی ماه شعبان وسواس دل و پریشانی جان را از بین می برد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐💐💐💐صبح را با آیت الکرسی آغاز میکنیم برای سلامتی وتعجیل درظهورآقاامام زمان 💐💐💐💐 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🍃🌸اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ🌸🍃 🍃🌸من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ🌸🍃 🍃🌸منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🌸🍃 🍃🌸لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ🌸🍃 🍃🌸فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🌸🍃 🍃🌸اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ🌸🍃 🍃🌸أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🌸🍃 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸دعای سلامتی امام زمان عج *🌺اللهمّ کُنْ لِولِّیکَ الحُجّةِ ابنِ الحَسن،صَلواتُک عَلیهِ وَعَلی ابائِه،فِی هذِهِ السّاعَةِ وفِی کُلّ ساعَه،ولیّاًً* *وحافظاً،وقائداًوناصراً، ودلیلاًوعینا، حتّی تُسکِنه ارضَکَ طَوعاً، وَتُمَتِعَه فِیها طَویلا......🌼🌼🌼🌼 🌸🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸🌸🌸 ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 ‌‌https://chat.whatsapp.com/DBfOUQlaCEXKPQMYfQRhZa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠(۲۴۶) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و چهل و ششم:عملیات نیدو و شعار یا زهرا(۲) ♦️فرمانده از ما خواست ساکت بشیم و شروع کرد به تهدید‌ کردن ولی بچه‌ها اصلا اعتنا نکردن و با صدای بلند‌تر و هماهنگ به شعار یا زهرا رو ادامه دادیم. می‌دونستیم حضرت زهرا (س) خودش به داد زندانیها و همه ما می‌رسه و کمک‌مون می کنه. اون بعثی خبیث وقتی دید کار داره خراب می‌شه و اگه گزارش به مقامات بالا برسه احتمالاً کار براش مشکل می شه، گفت خیلی خوب ساکت بشین آزادشون می‌کنیم. 🔸️عنایت حضرت زهرا شامل حالمون شده بود و به فریاد فرزندای گرفتارش رسید. درِ زندان رو وا کردن و بچه‌ها رو که غرق در کثافت شده بودن و از شدت گرما و کتک کاری بیحال بودن و بدناشون همه سیاه و کبود بود رو از شکنجه‌گاه بیرون آوردن. اجازه بهش دادن که برن حموم و بچه‌های ما هم لباس تمیز بهشون دادن و به لطف بی بی دو عالم برگشتن سرِ جاهاشون تو سوله ها. این مسئله عاملی شد برای پیوند بیشتر بین ما و سوله‌ها که اکثرا ارتشی بودن و همدلی بین ما و اونها دو چندان شد. 🔻شکستن دهان منافق🔻 🔸️بعضی در اسارت شده بودن و نترسی. یکی از اونها جوهر محمدیان بچه اسلام آبادِ غرب بود. جوهر‌ از پاسدارای قدیمی بود که دو تا بچه داشت و بچه سومش تو راه بوده که اسیر شده بود و نمی‌دونست بچه‌ش پسره یا دختر یا اصلا سالم بدنیا اومده یا نه. سی و خورده ای سالش بود و سرِ بی باکی داشت. از کسانی بود که علاقه ویژه ای به حضرت امام خمینی(ره)داشت و کوچیک‌ترین بی احترامی به امام رو نمی تونست تحمل کنه. ⚡روزی یکی از جاسوسها در حضورش به امام توهین کرده بود. نمی دونست جوهر چجور آدمیه و الّا به گور باباش می‌خندید که همچین غلطی بکنه. جوهر با مشت کوبیده بود توی دهانش و فکشو پایین آورده بود. بچه ها هم دخالت کردن و بهش گفتن اگه چیزی به بعثیها بگه تکه پاره‌ش می کنن. بیچاره با فکِ آویزون تا مدتها درد می‌کشید و مثل موش مرده یه گوشه‌ای کز می‌کرد و تا آخر هم جرات نکرد بِره گزارش بده. به شوخی بین خودمون می‌گفتیم این نتیجه دهن لقی کردنه. جوهر شده بود قهرمان مشت زنی و مثل محمد‌علی‌کلی که فکِ جوفریزر رو پایین آورد، کاری کرد موندگار...   ☀️   دنبال رفیق شهید هستی بسم الله مادر شهید سید مصطفی موسوی: مصطفی گفت مادر من صدای «هَل مِن ناصر یَنصُرنی» میشنوم . زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست قراراست که یاد وخاطره شهدا را زنده نگهداریم. و مثل شهدا فکر کنیم و رفتار کنیم . اگرمیخواهیم در وقت ظهور آقا اما زمان(عج) سرباز آقا باشم بایدسبک زندگیمان را شهدایی کنیم. انشالله. 📝 من سید مصطفی موسوی جوانترین شهیدمدافع حرم تک پسرخانواده دانشجوی رشته مکانیک مقلدحضرت آقا تولد ۷۴/۸/۱۸ شهادت ۹۴/۸/۲۱ شهادت سوریه محل دفن بهشت زهرا ( س) تهران قطعه 26 ردیف ۷۹ ش۱۶ { شهید نشوی میمیری } 🙇‍♂رؤیای اصلی‌ام این بودکه خلبان شوم و با هواپیمای پر ازمهمات به قلب تل‌آویو بزنم شما به کانال من جوانترین🕊شهید مدافع حرم دعوتید منتظر حضور سبرتان هستم.            واتساپ جوانترین شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی. سیدخندان https://chat.whatsapp.com/JmkllS4CObg9gbtou16qVo کانال ایتا @shahidmostafamousavi ایتا کانال استیکر شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه ایتا https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 سروش https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk splus.ir/900404shahidmostafamousavi روبیکا https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 💠 لطف کنید کانالها را بدوستان خود معرفی کنید با سپاس ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جوراب۰۰۰ داستان دنباله دار من و مسجد محل قسمت صد و چهارم ۰۰۰ علی خیلی تیز بود ، سریع پرسید چیه شما دو نفر چرا با چشم ُ و اَبرو با هم صحبت می کنید ؟ جمشید یه نیش خندی زد ُ و گفت : این یعنی اینکه آقا مهدی ما هم آره ، علی پرسید یعنی چی آقا مهدی ما هم آره ؟ جمشید با عصبانیت گفت : یعنی آقا مهدی ما هم از جریان اطلاع داره و فقط من ُ و تو نُخودی هستیم‌ ، علی گفت : نه بابا اشتباه می کنی محمد هم مثل ما هیچی نمی دونه ، مَگه نه محمد ؟ محمد آروم گفت : خُوب من خیلی چیزا می دونم ، خیلی چیزا رو هم نمی دونم ، آخه منظور شما کدوم یکی از چیزاست ؟ مهدی خندید ُ و گفت : حالا محمد چرا انقدر چیز چیز می کنی ؟ هممون زدیم زیر خنده ، حاج آقا قلعه قوند که تا حالا ساکت مونده بود واسه اینکه موضوع رو جمع ُ و جور کنه ، گفت ابوتراب تُو به مسائل اطلاعاتی آشنایی بیشتری داری به نظر تو چرا ستاد کُل عملیات امشب رو لغو کرد ، ابوتراب گفت : اونچه که من از حرفای پشت بیسیم حالیم شد ، حاج آقا کریمی گفت تعداد مهمونا زیاد شده چند وقت پیش به ما اطلاع دادن یه تعدادی نیرو از لشگر مکانیزه عراق می خاد بیاد شلمچه‌ واسه همین بود که تُو چند روز گذشته بولدوزرهای عراقی شب و روز کار می کردن و اون ور دریاچه چاله می کندن ، محمد پرسید پس قضیه تونل های زیر دریاچه چی بود ؟ علی گفت : اون تونل ها که بر اثر آب گرفتگی از بارون خراب شد ، ابوتراب گفت : نه خراب ِ خراب که نه ، مقداریش سالمه ، گفتم ابوتراب تو از کجا میدونی که تونل ها سالمه ، گفت : واسه اینکه خودم رفتم داخلش و از نزدیک دیدم ، جمشید با تعجب همراه با کمی ترس پرسید رفتی تُو تونل عراقیا ، ابوتراب گفت : خُوب معلومه رفتم اون هم یه بار نه بلکه چند بار ، ابوتراب گفت : اَگه یادتون مونده باشه این تونل ها تا حالا دو بار خراب شده دفعه اول وقتی اون گوله پرت خورد به دهنه تونل و مقداری از اون رو خراب کرد عراقی ها ترسیدن که تونل لُوُ رفته باشه ولی وقتی دیدن آتیش ما ادامه پیدا نکرد و خبری نشد کار ساخت تونل رو دوباره از نُو شروع کردن ستاد ُ و خود ِ سردار سلیمانی متوجه ادامه ساخت تونل عراقیا شدن ، دستور دادن فعلا" عکس العملی نداشته باشیم تا ببینیم هدف از زدن این تونل ها چیه ، بار دوم که کار زدن تونل دوباره با مشگل برخورد کرد ُ و اون سیل ُ و بارون عجیب اومد ُ و تونل ریزش کرد تصمیم گرفتن که ما هم از نقطه مقابل همزمان با عراقیا شروع کنیم به زدن تونل ، محمد گفت : یعنی می خای بگی که ما هم زیر دریاچه تونل زدیم ، میثم گفت آره ولی موتور خاموش ، اصلا" تو فکر کردی من چه جوری رفتم تُو تونل عراقیا ؟ من گفتم خوب ابوتراب اونجا چی دیدی ، ابوتراب گفت : به نظر من که از بچه گی تُو شلمچه بزرگ شدم ُو اصلا" روی این خاک به دنیا اومدم فکر کندن تونل نمی تونه فکر عراقیا باشه به نظر من نقشه این کارو سازمان منافقین کشیده اونم نه بخاطر عراقیا بلکه بخاطر فرار خودشون ، مهدی بخشی پرسید آخه واسه چی ؟ ابوتراب گفت : وقتی میری داخل تونل متوجه میشی ، جمشید گفت : چی رو ؟ ابوتراب گفت : این موضوع رو که تونل به اندازه ایی کنده شده که یک نفر بیشتر نمی تونه ازش رَد بشه یعنی اصلا " امکان این نیست که همزمان چند نفر بتونن ازش عبور کنند ، تونل بیشتر شبیه زاغه گول های خمپاره خودمونه ، من که چند بار تا حالا رفتم داخلش مطمئن شدم که این نقشه منافقینه برای جاسوسی از ما و فرار نیروهاشون در موقع خطر این رو به حاج آقا قاسم سلیمانی هم گفتم ، یه هو جمشید پرسید یعنی می خای بگی که تو آقای قاسم سلیمانی رو از نزدیک دیدی ؟ ابوتراب گفت : خوب آره که دیدم مگه یادت رفته که من یه بَلَده از بچه های شلمچه ُ و خرمشهرم ، اصلا" خودم جزء گروه شناسایی برادر سلیمانی بودم و یک دو بار با خودش رفتم شناسایی ، علی گفت : شنیدم برادر قاسم سلیمانی یه بچه خاکیه و مثل همه ما خودمونی رفتار میکنه و اصلا" خودش رو نمی گیره و اگر جایی بره کسی متوجه نمی شه که فرمانده اس ، ابوتراب گفت آره شاید باورتون نشه یکی دو بار بچه های دژبان تو مسیر جاده اهواز خرمشهر چون نشناختنش دستگیرش کردن بعد تازه فهمیدن فرمانده لشگره آزادش کردن ، یه بار همین چند وقت پیش رفته بودم خرمشهر یه سری به خانواده بزنم مادرم گفت برو بازار و کمی حبوبات بخر ، وقتی رفتم بازار نزدیک مسجد جامع دیدم حاجی تُو یه قهوه خونه نشسته داره چایی می خوره ، علی پرسید بدون محافظ ؟ ابوتراب گفت خُوب آره حاجی بیشتر اوقات کارهاشو خودش انجام میده تازه گاهی اوقات کار دیگران رو هم به عهده میگیره ، یه بار حاج قاسم داشت می رفت اهواز تا تُو یه جلسه مهم شرکت کنه رو کرد به ماها ُ و گفت بچه ها چیزی نمی خاید از اهواز براتون بخرم ، هممون گفتیم نه حاجی همین که ان شاءالله سالم بری ُو برگردی بسه ، یه هو یکی از بچه ها گفت حاجی میشه یه جوراب ُ و یه زیرپیرهن واسه من بخری ؟ ادامه دارد ، حسن عبدی
انتقال پیکر شهید۰۰۰ داستان دنباله دار من و مسجد محل قسمت صد و پنجم ۰۰۰ یه هو یکی از بچه ها گفت : حاجی میشه موقع برگشتن واسه من یه جوراب ُ و یه زیر پوش بخری ؟ ما از خجالت آب شدیم ، طرف از روی سادگی برگشته به فرمانده لشگر میگه که واسش جوراب ُ و زیرپوش بخره ، جمشید پرسید خُوب حاجی چی گفت ؟ ابوتراب گفت : حاجی خندید ُ و گفت : باشه چَشم سایزت چنده ، اونم برگشت گفت : حاجی ایکس لارژم ، مهدی بخشی پرسید خوب آخرش چی شد ؟ جمشید گفت : فکر کنم برادر ابوتراب خرید نیم تنه رو سانسور کرد ، علی گفت نیم تنه چیه ؟ مهدی بخشی گفت : علی تو مَگه تا حالا استخر نرفتی خُوب به مایو میگن نیم تنه ، علی اومد تا بگه خُوب بگو شووو ، یه هو محمد پرید وسط حرف ُ و انگشتش رو گذاشت جلو دهنش ُ و گفت : هیس هیس ، ابوتراب گفت : جالب بدونید حاجی وقتی از اهواز برگشت واسش جوراب ُ و زیر پیرهن ُ و اون سومیه رو خریده بود پولش رو هم نگرفت گفت این هدیه منه واسه تُو ، گفتم من حسن عبدی خیلی دوست دارم حاج قاسم رو از نزدیک ببینم و اَگه بشه پیشش خدمت کنم ، ابوتراب گفت : ان شاءالله یه موقعیتی پیش بیاد که هممون از نزدیک کنارش باشیم ُ و به اسلام ُ و مملکتمون خدمت کنیم ، جمشید یه دفعه بغض کرد ُ و گفت : حسن حالا که عملیات فعلا" لغو شده پس میشه پیکر ناصر ببریم عقب ؟ گفتم : فکر کنم بشه ، بعد رو کردم به حاج آقا قلعه قوند ُ و پرسیدم آقا میشه دیگه ، نه ؟ آقا قلعه قوند گفت : ان شاءالله که بشه ، ابوتراب گفت : تا حالا که منطقه شما ورود ممنوع بوده خارجی ها چی میگن ؟ علی گفت : میگن ایزوله ، ابوتراب گفت : آهان اره منطقه شما ایزوله بوده پس باید از ستاد کسب تکلیف کنیم ، گفتم : حاج آقا اَگه اجازه بدید یه تماس با حاج آقا کریمی بگیریم ُ و بپرسیم ؟ حاجی گفت : اشکالی نداره محمد جان زحمتش رو بکش ، محمد بیسیم رو برداشت ، حاج آقا قلعه قوند گفت : محمد جان چون تماس اول رو با کانال یک گرفتی واسه اینکه عراقیا شُنود نکنن تماس دوم رو برو رو کانال بعدی ، ابوتراب گفت : حاجی راست میگه با کانال دوم ‌صحبت کن ، محمد سریع کانال بیسیم رو عوض کرد ُ و گفت : (کریم کریم ، حسن) ؟ کریم جان بگوشی ؟ کریم جواب داد آره عزیزم بگو ، محمد گفت : کریم جان حالا که مهمونی لغو شده میشه ما آشپز مریض مون رو بفرستیم خونه مامان بزرگ ، خیلی وقته بیهوش شده ، کریم گفت : می دونم تُو فکرش هستیم ولی هنوز راه ها بسته اس ، محمد گفت : آخه اینطور موندنش خوب نیست ، کریم گفت تنها راهش اینه که از راه میونبُر خودتون برسونیدش خونه ، تمام ، گفتم : ابوتراب چرا حاج کریم قطع کرد ؟ ابوتراب گفت : نمی دونم ، محمد گفت : ولی من میدونم چون صحبت ها تُو بیسیم باید کوتاه باشه وگرنه با دستگاه هایی که تازه اومده میشه منطقه استقرار بیسیم رو شناسای و گِرا گیری کرد ، واسه اینه که دشمن نتونه گِرای محل ما رو بگیره زمان صحبت باید به حداقل برسه ، علی گفت : واقعا" علم داره چه پیشرفتی میکنه ، جمشید در جوابش گفت : البته با پا گذاشتن روی خون بدبخت بیچاره های دنیا ، مهدی بخشی پرسید ولی حاجی گفت راه میونبُر ، منظورش چی بود من چند بار این مسیر چند کیلومتری تا مَقر رو رفتم ُ و اومدم راه میونبُری ندیدم ، ابوتراب گفت : خُوب نباید هم ببینی چون روی زمین نیست بلکه زیر زمینه ، علی پرسید زیر زمین مگه طولش چقدره ؟ ابوتراب گفت : هر چی راجبش کم بدونی همون قدر واست بهتره ، جمشید گفت : یعنی علی آقا اَگه اسیر بشی چون نمی دونی کمتر شکنجه میشی ، یه نگاه با اَخم به جمشید انداختم یه شونه بالا انداخت ُ و مثل ناصر گفت : خوب راست میگم دیگه چرا چپ چپ نگاه می کنی ، گفتم اینجا نباید ما روحیه کسی رو ضعیف کنیم باید به هم امید بدیم نه اینکه همدیگه رو ناامید کنیم بعدش گفتم : حاج آقا قلعه قوند اَگه شما اجازه بدی من ُ و برادر ابوتراب بدن شهید ناصر قدیمی رو از راه میونبُر برگردونیم عقب شبونه هم این کار رو کنیم‌ که خطرش کمتره ، یه هو مهدی بخشی گفت ، نه حسن تو نرو بزار من با ابوتراب برم چون من راه رو بهتر می شناسم و تا حالا چند بار این مسیر رو رفتم ، جمشید گفت نخیر تو نه ممکنه دوباره سر از میدون مین دربیاری ، مهدی بخشی سرش انداخت پائین ُ و گفت آره ببخشید تُو محاسباتم دچار اشتباه شدم اولا" هوا خیلی تاریک بود و نمی شد با قطب نما خوب کار کرد دوما" بعثی های نامرد انقدر منطقه رو با کاتیوشا کوبیدن که زمین صاف شده عین جیگر ذولیخا همه اش چاله چوله شده یه بار که یه مسیر ُ و میری بار دوم دیگه نمی شناسیش ، انگار یه جای دیگه اس ، همین باعث شد اون شب من و احمد راه رو گُم کنیم و بریم تُو میدون مین ، ابوتراب گفت : ببین جمشید جان من که بَلده این راه ها هستم و این زمین و خاک رو از کف دستم بهتر می شناسم گاهی اوقات راه رو تُو روز اشتباه می کنم و گُم می کنم چه برسه به شب ، دو تا چیز مسیر برای یه بلده ۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙امام خمينی(ره): مناجات شعبانیه را خواندید. بخوانید آقا! 🌎مجتمع اهل البیت علیهم السلام