eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
336 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
13.7هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
مصطفی همیشه شاگرد اول بود. اما سال‌های آخر که فکر جنگ در سرش بود، کمی از درس غافل شده بود. خیلی ولایت‌مدار بود و اگر حضرت آقا سخنرانی داشتند، از چند شبکه تلویزیونی باز هم نگاه می‌کرد. به مادرش توصیه کرده بود که صحبت‌های حضرت آقا را ضبط کن ویا  برایم بنویس که من از سوریه آمدم، گوش کنم.   یک طرح زیر دریایی داشت و من چندین بار به بنیاد نخبگان رفتم که ثبت کنم ولی متاسفانه پیگیری صورت نگرفت. گفتند «این  طرح، هزینه بالایی دارد و مدت زمان زیادی می‌برد.»  مصطفی خودش طرح را برای کانادا فرستاد و تایید هم شد. اما مصطفی گفت من دوست دارم این طرح را به کشور خودم ارائه بدهم و از دادن طرحش صرف نظر کرد.او برای همه کارهایش برنامه‌ریزی داشت. مثلا برای رفتن به سوریه دو نسخه رضایت نامه تنظیم کرده بود که اگر یکی را مادرش پاره کرد، یکی دیگه داشته باشد. ولی در عین حال با پاره شدن نسخه اول خیال مادرش را هم راحت کرده باشدولی به خواسته‌اش از طریق من برسد...»   پدر درباره شنیدن خبر شهادت پسرش می‌گوید:‌ «سه روز قبل از شهادتش زنگ زد و حال و احوال همه را جویا شد. گفتم شاید دلتنگ شده است. 10 دقیقه صحبت کردیم. خیلی خوشحال و هیجان زده بودم. البته هیچوقت سابقه نداشت که او این‌قدر با تلفن مکالمه طولانی داشته باشد ولی من از تماسش هم متعجب بودم و هم خوشحال. درب آسانسور را باز کردم حاج خانم گفت خیلی خوشحالی چرا ؟ ...چیزی شده است؟ دوشب بعد خواب شهادتش را دیدم. روز جمعه به من زنگ زدند. گفتند که مصطفی مجروح شده و داریم می‌آییم منزل شما... من خودم متوجه شده بودم. گفتم که لطفا خانه نیایید ... همان سر کوچه باشید من خودم را به شما می‌رسانم. آن شب به سختی خودم را تا صبح حفظ کردم. همسرم  به مصطفی خیلی وابسته بود. از نظر من معجزه است. من خودم اطمینان داشتم که اگر همسرم بفهمد یک اتفاقی برایش می‌افتد. فردایش به همسرم گفتم خانه را تمیزکن شاید برایمان مهمان بیاید. فردا صبح گفتم ذهن همسرم را آماده کنم بعد بروم.... این‌طور گفتم که من  خواب دیدم یه اتفاقی برای مصطفی افتاده است.... همسرم مرا آرام کرد و گفت چیزی نیست ان شاء الله صدقه بگذار. دخترم هم خبرنداشت که برادرش«مصطفی» سوریه است. همه فکر می‌کردند مصطفی دامغان درس می‌خواند. خودم به همه گفتم که«مصطفی شهید شده است».   مصطفی به دنبال ندای «هل من ناصر... » رفت  مادر شهید از تولد فرزندشهیدش و آرزوی  پدرش  برای او می‌گوید :‌ «مصطفی سال 1374 در تهران به دنیا آمد. وقتی او را به خانه آوردیم پدرش او را در آغوش گرفت و گفت من دوست دارم مصطفایم «شهید» شود. این کلام پدرش خیلی برایم عجیب بود. همیشه با وضو به او شیر می‌دادم. مصطفی در دوران کودکی هم خیلی خلاق بود. از پدرش می‌خواست برایش وسایل نجاری بخرد تا با چوب و ابزار کاردستی درست کند. اولین بار یک تراکتور درست کرده بود. خیلی سنش کم بود و کسی هم  باور نمی‌کردکه کار مصطفی باشد.... خیلی چیزهای قشنگی درست می‌کرد. از بچگی خلاق بود و ذهنش خیلی باز بود. سال 93 وقتی به خانه جدیدمان آمدیم. تمام فیلم‌ها و عکس‌ها و وسایلش را دور ریخت.    هر‌چه به مصطفی گفتم «مامان بذار نگه‌شان داریم نگذاشت... با چوب یک چراغ شبخواب زیبایی را درست کرده بود و نور پردازی شده بود. آن را هم دور انداخته بود. من برداشتم و گذاشتم در بوفه خانه. فردایش‌آن را  برداشته بود و دور انداخته بود. به پدرش گفته بود، من آن را دور انداختم تا زمانی که رفتم سوریه  وشهید شدم مادر با دیدن آن لوازم؛ غصه‌ام را  نخورد....«مادر از سکوت خانه گله دارد و در این باره می‌گوید:‌ «صدای خنده‌های مصطفی  هنوز در گوشم هست. مصطفی همیشه  باپدر و خواهرش خیلی شوخی می‌کرد. اما حالا دیگر در خانه ما «سکوت محض» است. مصطفی خیلی صبور بود و همیشه خندان بود. همه همرزمانش می‌گفتند که به مصطفی یک کشش عجیبی دارند و همه‌شان دوستش دارند.» مادر روزی که مصطفی برای رفتن به سوریه از او رضایت گرفت را خوب به یاد دارد و می‌گوید:‌ «یک روز آمد کنار من نشست و گفت مامان،  برای هر کسی یک روز، روز عاشورا است، یعنی روزی که آقا امام حسین(ع) ندای «هل من ناصر» را سر داد و کسانی که رفتند و با امام ماندند، «شهید و رستگار» شدند، ولی کسانی که نرفتند چه چیزی از آن‌ها مانده است؟   تعجب کردم وگفتم: مصطفی جان مگر تو صدای «هل من ناصر» شنیدی؟ گفت: دوست داری چه چیزی از من بشنوی؟ گفت: مامان می‌خواهم یک مژده به تو بدهم، اگر از ته قلب راضی بشوی که به سوریه بروم، آن دنیا را برایت آباد می‌کنم و دنیای زیبایی برایت می‌سازم که در خواب هم نمی‌توانی ببینی»، گفتم: از کجا معلوم می‌شود که من قلبا راضی نشدم؟ مصطفی گفت: «من هر کاری می‌کنم بروم سوریه، نمی‌شود. علت اصلی‌اش این است که شما راضی نیستید، اگر راضی شوی خدا هم راضی می‌شود. اگر راضی نشوی فردای قیامت جواب  حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) را چه می‌د
هی؟» مادر ادامه داد: «من در مقابل این حرف، هیچ چیزی نتوانستم بگویم و از ته قلبم راضی شدم. قبل از رفتن، به من گفت: مادر جان «خیلی برایم دعا کن تا دست و دلم نلرزد و دشمن در نظرم خوار و ذلیل بیاید. «مصطفی  درمورد حضرت آقا خیلی به من تاکید داشت. به من گفت وقتی من رفتم سوریه صحبت هایشان را برایم بنویس. تاکید می‌کرد که اهل کوفه نباشید و نکند پشت آقا را خالی بگذارید.»   مادر درباره روزی که مصطفی رضایت نامه سوریه را پاره کرد می‌گوید:‌« یک شب خیلی با عجله رفت داخل اتاق و به پدرش گفت بابا بیاکارت دارم. گفتم چه خبر است؟ رفتم از لای در دیدم پدرش برگه‌ای را امضا کرد. خیلی ناراحت شدم دلم لرزید. به پدرش گفتم چه چیزی را امضا، کردی. پدرش گفت نگران نباش؛ مصطفی برای ماموریت اطراف تهران می‌رود... مصطفی رضایت نامه را سریع ازپدرش گرفت و پیش چشمان من پاره اش کرد. وقتی که من رفتم رضایت نامه دیگری به امضای پدرش را گرفته بود.»مادر با چشمانی اشکبار دستی به قاب عکس فرزند شهیدش می‌کشد و می‌گوید :‌«شب آخر که می‌خواست برود یک عکس انداخته بود. می‌گفت مامان این عکسم قشنگ است؟ مامان من عکسم را گذاشتم توی کمدم. رفته بود نمایشگاه کتاب و تعداد زیادی کتاب خریده بود. به من گفت مادر این کتاب‌ها فرق می‌کند این‌ها را می‌گذارم بالای کمد بعدکه  آمدم می‌خواهم بخوانم ... بعدا فهمیدم وصیت کرده است که کتاب هایش را به مدرسه بدهیم. ما هم سه روز بعد از شهادتش تمام کتاب هایش را به مدرسه اهدا کردیم.»   حتی وقتی معراج الشهداء رفته  بودیم بازهم صبور بودم ...»  مادر از روز رفتن مصطفی و جدایی از پسرش می‌گوید :‌« صبح دیدم که مصطفی این پا و اون پا می‌کندکه برود.  تکیه داد و نگاهم کرد. گفت مادر نمازت را نمی‌خوانی ؟ همیشه عادت داشت مهرش را جای مهر من می‌گذاشت و نمازش را می‌خواند. نمازم را شروع کردم. رفتم سجده دیدم مصطفی بلند گفت «مامان من رفتم » و صدای در خانه بلندشد، ته دلم خالی شد. در را باز کردم، دیدم نیست. گفتم وای مصطفی رفت. گفتم خدایا بچه ام  را سپردم به تو. بعد ازآن روز دیگر ندیدمش. زمانی که خبر شهادت او را دادند پرسیدم مصطفی چطور شهیدشده ؟ گفتند عین علی اصغر امام حسین (ع) .... همیشه به من می‌گفت مادر از مادر وهب یاد بگیر. این‌ها داستان نیست درس زندگی برای من و تو است... از شهادتش به بعد خداوند صبر عجیبی به من داده است؛حتی وقتی معراج الشهدا رفتیم، بازهم صبور بودم ...»
..﷽اِنّ مَعَ العُسٌرِ یسٌراً﷽. آقای ؛😡 شنیده و خوانده ام که به خود اجازه جسارت داده ای نامه سرگشاده می نویسی و قبل از رساندن منتشر میکنی 🤬 بر ولی امر مسلمین جهان امام خامنه ای (س ) ، غره شده ای و میتازی 🤬 و خود را از هر گناهی مبرا و دامان پاک امام مرا همچون روی خودت پنداشته ای و غلطهایی از این دست ...🗡⚔ ابتدا نگرانت شدم ،🤔 🔺️گمانم اول به جایی رفت که شاید ؛ مصرفی تان یا تمام شده و یا اینبار از توزیع کننده ای جدید تهیه کرده اید که مرغوب نیست 💨💨😙 🔺️دوم ؛ فکرم بدانجا رفت که ممکن است Winston# یا Morlborow# شما که از USA برایتان ارسال میشد ؛ به دلیل نبودن پرواز ها در ایام نیامده و دلیل چرت و پرت های شما بوده است. 😷 لیکن ؛ 😱وقتی به سابقه تمام سیاه و پر از ابهام و خیانت تو نگاه کردم مطمئن شدم که را کلید زده ای 😱 🔺️اگر امروز حجاب در حاشیه رفته 🔺️اگر امروز سفره مردم کوچک شده 🔺️اگر امروز اقتصاد ایران آسیب دیده 🔺️اگر امروز اختلاس گران خون مردم را میمکند 🔺️اگر امروز ازدواج جوانان مشکل دارد 🔺️اگر امروز دشمن بر حاشیه مرزها قدم میزند 🔺️اگر امروز معیشت مردم سخت شده است 🔺️و هزاران بدبختی دیگر که به ملت تحمیل شده ؛ فقط و فقط از گور تو و امثال تو بلند میشود. 🤬🤬🤬🤬 نکند یادت رفته؟؟ آیا تو از هاشمی و خاتمی و موسوی حمایت نکردی؟؟؟😡 🔺️آیا وقتی هاشمی حزب کارگزاران را تشکیل داد و سرمایه داران را بر مستضعفان مقدم دانست تو هورا نکشیدی و به جایش پول و ملک در نیاوران تهران نگرفتی ؟؟؟👿 🔺️آیا وقتی خاتمی ملعون ؛ قیچی بر حجاب و عفاف مردم میزد و الگوی کثیف گفتگوی تمدن ها را به جای گفتمان انقلاب اسلامی مطرح کرد و در کنار باده شراب براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران را مینوشید ، تو نبودی که سوت بلبلی میزدی؟؟؟👿 🔺️آیا وقتی موسوی بر روی جنازه اعتماد ملی قدم میزد و نطق پیش از موفقیت میخواند و با همسر همیشه اش در خانه تو متن می نوشت نگران مردم نشدی؟؟؟؟ 🔺️آیا در بحران ساختگی احمدی نژاد ؛ تو نبودی که سوت و کف زدی و کیک پایان انقلاب گرفتی؟؟؟👿 🔺️آیا حسن فریدون را منجی مردم و اقتصاد ایران معرفی نکردی و آن جنس بنجل حزب خود را به مردم نینداختی ؟؟؟👿 ای لعنت خدا و رسول خدا بر تو باد مردک منحرف و سیاه باز 🤬🤬 تو در خود چه دیده ای؟؟🤔 به آیینه نگاهی بینداز و ببین چه هستی زباله دان تاریخ و عبرت انقلاب پر است از امثال تو ریزش و رویش انقلاب همیشگی است . اما تو هیچگاه با انقلاب نبوده ای و نیستی . پس حتی جایی در زباله دان هم نداری 😡 ۴۰ سال از انقلاب گذشته است و تو حتی یکبار به بهشت زهرا برای زیارت قبور شهدا نرفته ای روی پلید تو را همه میدانند و می‌شناسند فتنه تو با بعضی و بر پایه اقتصاد ؛ بنام فتنه اکبر در راه است. اما همه بغض ما هم روبروی شما است . اینبار ما در کنار مردم و در زیر سایه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و زعامت ولی امر مسلمین جهان امام خامنه ای س؛ همه فتنه گران را نابود خواهیم کرد ؛ انشاالله ✍ علی سام نژاد کانال رسمی جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 نشانده‌اند ما را در دلِ اجابت و خواستند که بخواهیم تا بدهند! هرچه در خواسته‌هایَم می‌گردم جز خواستنی تر نمی‌یابَم ... ▪️تعجیل در ظهور صلوات 😍 ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
خدای من " منی" که کنارش " تو"نباشی " تو منی" نمی ارزد... 🌺😍 ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡ واقعی از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست ✍رمان  ۸۰ ❤️لا دیگر زندگی طعمش با همیشه فرق داشت.. حسام، آرزویِ روزهایِ سختِ بیماریم بود و حالا داشتم اش. فردای آن شب حسام به سراغم آمد. و در حیاط منتظر ماند تا آماده شوم. از پشت پنجره ی اتاق نگاهش کردم. پرشیطنت حرف میزد و سر به سر دانیال میگذاشت. شاید زیاد زنده نمیماندم اما باقی مانده ی کوتاهِ عمرم، دیگر کیفیت داشت. لباسهایم را پوشیدم و خود را در آینه برانداز کردم. یک مانتویِ تقریبا بلند وشالی قهوه ایی رنگ که ساختمانِ کلیِ پوششم را تشکیل میداد. این منِ در آینه هیچ شباهتی به سارایِ بی دینِ دلبسته به آلمان نداشت و من چقدر دوستش داشتم. به حیاط رفتم. با حسِ حضورم سر بلند کرد و لبخند زد. این قنج رفتن هایِ دلی، یک نوع جوگیریِ عاشقانه و زود گذر بود؟؟ کاش نباشد.. در ماشین مدام حرف میزد و میخندید. گاهی جوک میگفت و گاه خاطره تعریف میکرد.. نمیدانستم دقیقا به کجا میرویم اما جهنم هم با حضور حسام آذین بند میشد برایم. ماشین را مقابل یک گلفروشی متوقف کرد و پیاده شد. بعد از مدتی کوتاه با دسته گلی زیبا به سوار شد و آن را به رویِ صندلی عقب گذاشت. متعجب نگاهش کردم و مقصد را جویا شدم. به یک جمله اکتفا کرد (میریم دیدن یه عزیز.. بهش قول دادم که فردایِ عقد، با خانومم برم دیدنش..) پرسیدم کیست؟؟ و او خواست تا کمی صبر کنم.. مدتی بعد در مکانی شبیه به قبرستان ایستاد و پیاده شدیم. وقتی کمربند ایمنی اش را باز میکرد با لبخند گفت (اینجا اسمش بهشت زهراست.. خونه ی اول و آخر همه مون..) اینجا چه میکردیم. با ترس کنارش قدم میزدم و یک به یک قبرها را برانداز میکردم. جلوی چند قبر توقف کرد. شاخه ایی گل بر روی هم کدامشان گذاشت و برایم توضیح داد که از رفقایِ مدافعش در سوریه و عراق بوده اند. حزن خاصی در چهره اش میدویید و من او را هیچ وقت اینگونه ندیده بودم. دوباره به راه افتادیم. از چندین آرامگاه عبور کردیم که ناگهان با لبخندی خاص، نجوا کرد که رسیدیم. کنار یک مزار نشست. با گلاب شستشویش داد و گلها را یک به یک رویِ آن چید. من در تمام عمرم چنین منظره ایی را ندیده بودم. حتی وقتی پدر را دفن میکردند هم به سراغش نرفتم. راستی آن مردِ شِبه پدر در کدام قبرستان دفن بود؟؟ حسام با محبت صدایم زد و خواست تا کنارش بنشینم. (اینجا مزار پدرِ شهیدمه.. ایشون همون کسی هستن که بهش قول داده بودم دست خانوممو بگیرمو بیارم تا بهش نشون بدم؟؟ هرچند که این آقایِ بابا از همون اول عروسشو دیده و پسندیده بود؟؟) امیرمهدی دیوانه شده بود؟؟ ( مگه مرده ها ما رو میبینن؟؟) حسام ابرویی بالا انداخت ( مرده ها رو دقیقا نمیدونم.. اما شهدا بله، میبینن؟؟) نه انگار واقعا سرش به جایی خورده بود ( شهدا؟؟؟ خب اینام مردن دیگه..) خندید و با آهنگ خواند ( نشنیدی که میگن.. شهیدان زنده اند، الله اکبر.. به خون آغشته اند، الله اکبر..) نه نشنیدم بود. گلها را پر پر میکرد ( شهدا عند ربهم یرزقونند.. یعنی نزد خدا روزی میخوردن.. یعنی جایگاهش با منو امثالِ منِ بدبخت، زمین تا آُسمون فرق داره.. یعنی میان، میرن، میبینن، میشنون.. یعنی خلاصه که خدا یه حالِ اساسی بهشون میده دیگه..) حرفهایش همیشه پر از تازگی بود. نو و دست نخورده.. چشمانش کمی شیطنت داشت ( خب حالا وقتِ معارفه ست.. ادامه قسمت ۸۰ در پست زیر👇👇👇👇👇 ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
صبح را با آیت الکرسی آغاز میکنیم جهت سلامتی وتعجیل درظهورآقاامام زمان 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🍃🌸اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ 🍃🌸من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ 🍃🌸منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ 🍃🌸لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ 🍃🌸فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ 🍃🌸اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ 🍃🌸أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ 🌸🌸دعای سلامتی امام زمان عج *🌺اللهمّ کُنْ لِولِّیکَ الحُجّةِ ابنِ الحَسن،صَلواتُک عَلیهِ وَعَلی ابائِه،فِی هذِهِ السّاعَةِ وفِی کُلّ ساعَه،ولیّاًً* *وحافظاً،وقائداًوناصراً، ودلیلاًوعینا، حتّی تُسکِنه ارضَکَ طَوعاً، وَتُمَتِعَه فِیها طَویلا. 🌸🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi
سلام آفتاب مهربانی ، صبح در حریم رخصت تو طلوع می کند و زمین به برکت حضور تو آرام است و آسمان به یمن نگاه تو روشن است و هوا به عطر گریبان تو مزین است ... ... و من _ این منتظر مشتاقِ نیمه جان _ به شوق دیدار تو چشم می گشایم و در آرزوی دیدارت پر می کشم و روز را آغاز می کنم ... ... صبح یعنی اشتیاق دیدار تو ... یعنی انتظار ظهور تو ... یعنی لحظه شماری برای شنیدن صدای تو ... صبح یعنی زندگی در هوای تو ... 🌹🍃🌹🍃 ‌‌امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨شخصی به محضر رسول اکرم ﷺ آمد و از فقر خود شکایت کرد. 💫حضرت به او فرمود : هر وقت داخل خانه ات شدی ➖سلام کن هرچند کسی در خانه نباشد ➖بر من صــــلوات بفرست. ➖ سپس سوره قل هو الله احد را یک مرتبه بخوان ، تا فقرت برطرف شود. 🎐آن مرد چنین کرد و چیزی نگذاشت که آن قدر رزق و روزی اش زیاد شد که به همسایگانش نیز کمک مالی می کرد. 📚 اسرار الصلاه، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، ص۲۶۲ ✾━═━❖همراه شهیدان❖━═━✾ 🌹شهـــــــــــــدا زنده اند... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
افسوس می‌خورم که غایبم از انتظار تو شرمنده بی سلام رد شده‌ام از کنار تو پر سوخت سینه سوخت به دنبال نور تو باور نمی‌کنم که رد شده‌ام از مدار تو شاعر:مصطفی نصری 💚 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج مرتبه ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۷ 🌠 آسمان کلمه ای نسبی است... و اینگونه نیست که فرشتگان فقط در آسمان ها باشند... 🎇فرشتگان بر تمام عوالم احاطه دارند. ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔈 🔊 جلسه سی‌اُم | پایانی * نحوه اصولی دعوت گیری * مهمترین وظایف میزبان از خوشامد گویی تا بدرقه * میهمان بودن تا چند روز جایز است؟ * از وظایف میزبان: فراهم آوردن لوازم و محیط دلپذیر و وسایل آسایش جهت پذیرایی * آداب میزبانی در مناسبت ها و مراسم مذهبی * آداب نشستن در مجلس * آداب بدرقه میهمان * تبیین رفتارهایی که خلاف آداب معاشرت است * احکام استفاده از لقمه حرام یا شبهه ناک در میهمانی * داستانی از میهمان نوازی حضرت موسی بن جعفر علبه السلام به روایت شقیق بلخی * پذیرایی و عنایت ویژه امام حسین علیه السلام به شیخ جعفر شوشتری ⏰ مدت زمان: ۴۲:۲۵ ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠انتظار یک عمل است نه بی عملی 3️⃣1️⃣ قست سیزدهم 🎤بانوای مجیدبنی فاطمه؛ مهدی میرداماد 📚برگرفته از کتاب 🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸 ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545