eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
320 دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
14.7هزار ویدیو
203 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باسلام. کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی برای شهدا عزیز شما به اسم و لینک خود شهید صلواتی استیکر درست مینماید برا درست کردن استیکر تعدادی عکس و لینک کانال شهید والامقام رابه پی وی ادمین پیام رسان ایتا مراجعه وارسال فرماید (هرشهید پنج استیکر) ادمین https://eitaa.com/mousavi515 کانال استیکر @shahidaghseyedmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوشب قبل از شهادتش زنگ زد،مشهدبودم،گفتم:"چه خبر؟حالت چطوره؟ گفت:" سرم خیلی شلوغه، کاردارم،کمبودخواب دارم،خیلی خسته ام ،درگیریها خیلی زیاده... گفت برگردم میریم کربلا، ... ادمین https://eitaa.com/mousavi515 کانال استیکر @shahidaghseyedmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ 💠 دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم را گرفته و وحشت این جسد نجس، قاتل جانم شده بود که هیاهویی از بیرون به گوشم رسید و از ترس تعرض دوباره انگشتم سمت ضامن رفت. در به ضرب باز شد و چند نفر با هم وارد خانه شدند. از شدت ترس دلم می‌خواست در زمین فرو روم و هر چه بیشتر در خودم مچاله می‌شدم مبادا مرا ببینند و شنیدم می‌گفتند :«حرومزاده‌ها هر چی زخمی و کشته داشتن، سر بریدن!» و دیگری هشدار داد :«حواست باشه زیر جنازه بمب‌گذاری نشده باشه!» 💠 از همین حرف باور کردم رؤیایم تعبیر شده و نیروهای سر رسیده‌اند که مقاومتم شکست و قامت شکسته‌ترم را از پشت بشکه‌ها بیرون کشیدم. زخمی به بدنم نبود و دلم به قدری درد کشیده بود که دیگر توانی به تنم نمانده و در برابر نگاه خیره فقط خودم را به سمت‌شان می‌کشیدم. یکی اسلحه را سمتم گرفت و دیگری فریاد زد :«تکون نخور!» 💠 نارنجکِ در دستم حرفی برای گفتن باقی نگذاشته بود، شاید می‌ترسیدند باشم و من نفسی برای دفاع از خود نداشتم که را روی زمین رها کردم، دستانم را به نشانه بالا بردم و نمی‌دانستم از کجای قصه باید بگویم که فقط اشک از چشمانم می‌چکید. همه اسلحه‌هایشان را به سمتم گرفته و یکی با نگرانی نهیب زد :« نباشه!» زیبایی و آرامش صورت‌شان به نظرم شبیه عباس و حیدر آمد که زخم دلم سر باز کرد، خونابه غم از چشمم جاری شد و هق هق گریه در گلویم شکست. 💠 با اسلحه‌ای که به سمتم نشانه رفته بودند، مات ضجه‌هایم شده و فهمیدند از این پیکر بی‌جان کاری برنمی‌آید که اشاره کردند از خانه خارج شوم. دیگر قدم‌هایم را دنبال خودم روی زمین می‌کشیدم و می‌دیدم هنوز از پشت با اسلحه مراقبم هستند که با آخرین نفسم زمزمه کردم :«من اهل هستم.» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، با عصبانیت پرسیدند :«پس اینجا چیکار می‌کنی؟» 💠 قدم از خانه بیرون گذاشتم و دیدم دشت از ارتش و نیروهای مردمی پُر شده و خودروهای نظامی به صف ایستاده اند که یکی سرم فریاد زد :«با بودی؟» و من می‌دانستم حیدر روزی همرزم‌شان بوده که به سمت‌شان چرخیدم و شهادت دادم :«من زن حیدرم، همون‌که داعشی‌ها کردن!» ناباورانه نگاهم می‌کردند و یکی پرسید :«کدوم حیدر؟ ما خیلی حیدر داریم!» و دیگری دوباره بازخواستم کرد :«اینجا چی کار می‌کردی؟» با کف هر دو دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و آتش مصیبت حیدر خاکسترم کرده بود که غریبانه نجوا کردم :«همون که اول شد و بعد...» و از یادآوری ناله حیدر و پیکر دست و پا بسته‌اش نفسم بند آمد، قامتم از زانو شکست و به خاک افتادم. 💠 کف هر دو دستم را روی زمین گذاشته و با گریه گواهی می‌دادم در این مدت چه بر سر ما آمده است که یکی آهسته گفت :«ببرش سمت ماشین.» و شاید فهمیدند منظورم کدام حیدر است که دیگر با اسلحه تهدیدم نکردند، خم شد و با مهربانی خواهش کرد :«بلند شو خواهرم!» با اشاره دستش پیکرم را از روی زمین جمع کردم و دنبالش جنازه‌ام را روی زمین می‌کشیدم. چند خودروی تویوتای سفید کنار هم ایستاده و نمی‌دانستم برایم چه حکمی کرده‌اند که درِ خودروی جلویی را باز کرد تا سوار شوم. 💠 در میان اینهمه مرد نظامی که جمع شده و جشن شکست آمرلی را هلهله می‌کردند، از شرم در خودم فرو رفته و می‌دیدم همه با تعجب به این زن تنها نگاه می‌کنند که حتی جرأت نمی‌کردم سرم را بالا بیاورم. از پشت شیشه ماشین تابش خورشید آتشم می‌زد و این جشن بدون حیدر و عباس و عمو، بیشتر جگرم را می‌سوزاند که باران اشکم جاری شد و صدایی در سکوتم نشست :«نرجس!» 💠 سرم به سمت پنجره چرخید و نه فقط زبانم که از حیرت آنچه می‌دیدم حتی نفسم بند آمد. آفتاب نگاه به چشمانم تابید و هنوز صورتم از سرمای ترس و غصه می‌لرزید. یک دستش را لب پنجره ماشین گرفت و دست دیگرش را به سمت صورتم بلند کرد. چانه‌ام را به نرمی بالا آورد و گره گریه را روی تار و پود مژگانم دید که حالم نفسش به تپش افتاد :«نرجس! تو اینجا چی‌کار می‌کنی؟» 💠 باورم نمی‌شد این نگاه حیدر است که آغوش گرمش را برای گریه‌هایم باز کرده، دوباره لحن مهربانش را می‌شنوم و حرارت سرانگشت را روی صورتم حس می‌کنم. با نگاهم سرتاپای قامت رشیدش را بوسه می‌زدم تا خیالم راحت شود که سالم است و او حیران حال خرابم نگاهش از غصه آتش گرفته بود... ✍️نویسنده: ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
زن باید در راه فرزانگی و علم تلاش کند؛ در راه خودسازی و اخلاقی تلاش کند؛ در میدان جهاد و مبارزه از هر نوع جهاد و مبارزه ای پیش قدم باشد؛ نسبت به تجملات دنیا بی اعتنا باشد. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۱۲۸ ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃چـــرا اکثــر مــا مــردم از مـــرگ می ترســیم ؟ ✍مرحوم شیخ مفید حکایت نموده است: 🍃روزی شخصی از حضرت جوادالأئمه، سؤال کرد: چرا اکثر مردم از مرگ می‌ترسند و از آن هراسناک می‏‌باشند؟ 🍃امام جواد علیه‌‏السلام در پاسخ اظهار داشت: 👈چون مردم نسبت به مرگ نادان هستند و از آن اطلاعی ندارند، وحشت می‏کنند. 🔶 چنانچه انسان‏ها مرگ را می‌شناختند و خود را از بند‏گان خداوند متعال و نیز از دوستان و پیروان اهل بیت علیهم ‏السلام قرار می‏دادند، نسبت به آن خوش‌بین و شادمان می‏‌گشتند و می‌فهمیدند که سرای آخرت برای آنان از دنیا و سرای فانی، به مراتب بهتر است. 🍃آیا می‏‌دانید که چرا کودکان و دیوانگان نسبت به بعضی از داروها و درمان‏ها بدبین هستند و خوششان نمی‏‌آید، با این که برای سلامتی آن‏ها مفید و سودمند می‏باشد و درد و ناراحتی آن‏ها را برطرف می‏‌کند؟ 🍃چون آنان جاهل و نادان هستند و نمی‌‏دانند که دارو نجات‏بخش خواهد بود. سوگند به آن خدائی، که محمد مصطفی صلی الله علیه وآله را به حقانیت مبعوث نمود، کسی که هر لحظه خود را آماده مرگ بداند و نسبت به اعمال و رفتار خود بی‌‏تفاوت و بی‌توجه نباشد، مرگ برایش بهترین درمان و نجات خواهد بود. 📚کتاب اختصاص شیخ مفید، ص ۵۵ ‌ ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🌹صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام / بیست و هفتم محرم/نوحه کوتاه🌹🏴. 🎤با نوای مداح اهل بیت علیهم السلام حاج محمود کریمی.🏴🌹 ⁦👁️⁩ مشاهده بفرمائید. اللهم عجل لولیک الفرج.🤲 🏴🤲 التماس دعا.🌹 ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بدون فیلتر شکن باید وارد شوید ⭕️سازمان ثبت از طریق این لینک امکان بررسی اصالت اسناد مالکیت را برای همگان فراهم کرد http://estate.ssaa.ir/ ✅اطلاعاتی که بصورت رایگان از این طریق می‌توانید راجع به اسناد مالکیت ارائه شده به شما، کسب کنید عبارت است از: *🔸مساحت ملک* *🔸نوع ملک* (خانه یا مغازه یا...) *🔸وضعیت خاص* (طلق بودن یا نبودن) *🔸نوع کاربری ملک* *🔸بازداشت دارد یا ندارد* *🔸رهن دارد یا ندارد* *🔸نام مالک* *🔸نام خانوادگی مالک* *🔸شناسه / شماره ملی مالک* *🔸شماره چاپی سند* یک اقدام عالی از طرف سازمان ثبت و اسناد که تو معاملات خیلی به درد می‌خورد. لطفاً این لینک رو پخش کنید تا مردم در این گرانی افسارگسیخته، در زمان خرید ملک از آن استفاده کنند تا اگر ملک بازداشتی داشته باشد همان موقع متوجه بشوند و سرشان کلاه نرود... @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 سناریوی ۳۰ شهریور ماه(مکانیسم ماشه) 💬 از 1️⃣ تجربه تحولات گذشته نشان می دهد که دولت ترامپ جنگ رسانه ای را پیشگام تصمیمات خود کرده تا ضعفهای آن دیده نشده و اعتبار ظاهری آمریکا نیز خدشه دار نشود. 2️⃣ پازل تحرکات ترامپ برای پیروزی درانتخابات یک حلقه مفقوده دارد و آن هم موفقیت در سناریوی فشار حداکثری علیه ایران است، لذا می خواهد قبل از انتخابات، آخرین تلاشهای خود را برای تکمیل این پازل انجام دهد. بد نیست اشاره کنم که واکسن کرونا، سازش برخی کشورهای عربی با اسرائیل، جدال با چین و تخریب حریف دموکرات، اضلاع دیگر پازل ترامپ برای پیروزی در انتخابات آبان ماه است. 3️⃣ در دل رویکرد فشار حداکثری همه نوع تحریم بوده اما عدم همراهی کشورها خصوصا کشورهای متحد آمریکا به آن مشروعیت بین المللی نداده است و چون امکان صدور قطعنامه علیه ایران نیز وجود ندارد، از ساز و کار مکانیسم ماشه که این اجماع را ایجاد خواهد کرد سخن می گوید. 4️⃣ یقینا کشورهای اروپایی همراهی مستقیم و همه جانبه با این تصمیم کاخ سفید نخواهند داشت، اما تنها کمک احتمالی آنها به رفیق متحد خود، همراهی غیر رسمی و تحریم های پنهان است و به دلیل قطع همکاری برخی از شرکتهای اروپایی با ایران (به دلیل ترس از تحریم های آمریکا)، این امر هم خیلی دستاورد چندانی برای کاخ سفید نخواهد داشت. 5️⃣ صلح امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی، برخی حرکات ایذایی و رسانه ای اسرائیل و جنگ روانی کاخ سفید از مقدمات اجرای مکانیسم ماشه بوده است که عملا نتیجه مطلوب مثلث آمریکا-عربستان-اسرائیل را به دنبال نخواهد داشت. 6️⃣ دولت ترامپ از فرصت برخی نواقص اقتصادی در داخل، دلارهای فراوان حکام عرب، ابزارهای فراوان رسانه ای خود و برخی متحدان، ضدانقلاب های خارج نشین و برخی همراهان داخلی بهره می برد که اگر هر کدام از این تک ها با پاتک های قوی جمهوری اسلامی ایران (که این توان را دارد) پاسخ داده شود یقینا ابزار فشار بر ایران حداقل برای چندین سال برای آمریکا قابل استفاده نخواهد بود. 7️⃣ از آنجائیکه بخش اعظم وعده ۳۰ شهریورماه بر پایه جنگ روانی بنا نهاده شده است، مردم و مسئولین باید از ذخیره تمدنی و دینی خود استفاده کنند که ناکامی این سناریو را به آمریکا نشان دهند. 8️⃣ جمهوری اسلامی ایران باید بسته مقابله ای قوی و کارآمد را برای این سرو صداهای ترامپ و خصوصا پمپئو آماده داشته باشند و بخشی از آن را نیز رسانه ای کنند تا این تصمیم هم ضعیف و بی اثر شود. ➖➖➖➖➖➖➖ 📡 رصد بهترین تحلیل‌های روز 👇 ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨 💠 پیکر مطهر شهید "" پس از ۴۰ سال کشف و شناسایی شد. 🕊 شهید "خیرالله ابریشمی گرامی" فرزند علی در تاریخ ۱۳۲۳/۱۰/۰۱ در شهر اسلام‌آباد غرب چشم به جهان گشود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در نخستین روزهای تاسیس سپاه پاسداران به خدمت این نهاد انقلابی درآمد. 💠 این شهید والامقام در پاییز سال ۵۹ در منطقه اسلام‌آباد غرب به فیض عظیم شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در منطقه باقی ماند. 🌷 پیکر مطهر شهید خیرالله ابریشمی با تلاش گروه‌های تفحص شهدا کشف و از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/2786 📲 درحال به‌روزرسانی ... 💐 شادی روح پرفتوح شهید صلوات ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ 💠 چانه‌ام روی دستش می‌لرزید و می‌دید از این جانم به لب رسیده که با هر دو دستش به صورتم دست کشید و به فدایم رفت :«بمیرم برات نرجس! چه بلایی سرت اومده؟» و من بیش از هشتاد روز منتظر همین فرصت بودم که بین دستانش صورتم را رها کردم و نمی‌خواستم اینهمه مرد صدایم را بشنوند که در گلویم ضجه می‌زدم و او زیر لب (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد. هر کس به کاری مشغول بود و حضور من در این معرکه طوری حال حیدر را به هم ریخته بود که دیگر موقعیت اطراف از دستش رفت، در ماشین را باز کرد و بین در مقابل پایم روی زمین نشست. 💠 هر دو دستم را گرفت تا مرا به سمت خودش بچرخاند و می‌دیدم از مصیبتی که سر ناموسش آمده بود، دستان مردانه‌اش می‌لرزد. اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمی‌شد که با اشک چشمانم التماسش می‌کردم و او از بلایی که می‌ترسید سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروخته‌تر می‌شد. می‌دیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمی‌کند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم :«دیشب با گوشی تو پیام داد که بیام کمکت!» و می‌دانست موبایلش دست عدنان مانده که خون در نگاهش پاشید، نفس‌هایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیده‌ام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم :«قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!» 💠 ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل (علیه‌السلام) داشتم که میان گریه زمزمه کردم :«مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) امانت سپردی؟ به¬خدا فقط یه قدم مونده بود...» از تصور تعرض عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم می‌کرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید :«زخمی بود، داشتن فرار می‌کردن و نمی‌خواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!» 💠 و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکم‌تر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد :«دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست (علیه‌السلام) بودی و می‌دونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!» و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد :«حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفات‌شون شناسایی نشه!» 💠 و من می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که نجوا کردم :«عباس برامون یه اورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمی‌ذاشتم دستش بهم برسه...» که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد :«هیچی نگو نرجس!» می‌دیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا که آتش غیرتش فروکش کرده بود، لاله‌های را در نگاهش می‌دیدم و فرصت عاشقانه‌مان فراخ نبود که یکی از رزمنده‌ها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد. 💠 رزمنده با تعجب به من نگاه می‌کرد و حیدر او را کناری کشید تا ماجرا را شرح دهد که دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از بودند که همه با عجله به سمت‌شان می‌رفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند. با پشت دستم اشک‌هایم را پاک می‌کردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم که نگاهم دنبالش می‌رفت و دیدم یکی از فرمانده‌ها را در آغوش کشید. 💠 مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم می‌داد که نقش غم از قلبم رفت. پیراهن و شلواری خاکی رنگ به تنش بود، چفیه‌ای دور گردنش و بی‌دریغ همه رزمندگان را در آغوش میگرفت و می‌بوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشین برگشت. 💠 ظاهراً دریای این فرمانده نه فقط قلب من که حال حیدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :«معبر اصلی به سمت شهر باز شده!» ماشین را به حرکت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود که حیدر ردّ نگاهم را خواند و به عشق سربازی اینچنین فرمانده‌ای سینه سپر کرد :« بود!» 💠 با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم در همه روزهای را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمنده‌ها مثل پروانه دورش می‌چرخند و او با همان حالت دلربایش می‌خندد... ✍️نویسنده: ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmosta