فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویری ویژه در نماهنگی از رهبر انقلاب
🔹رژیم صهیونیستی در امنیت بهسر ببرد مسلمانها به جان هم بیفتند!
✊ #آزادی_قدس_شریف
#روز_قدس
https://sapp.ir/900404shahidmostafamousavi
بسم الله رحمن رحیم
#داستان یه دختر قهرمان.
مطمئنم پشیمون نمیشی از خوندنش.
مادرم اسمش رو میترا گذاشته بود با اینکه خیلی کوچیک بود اما میگفت مادربزرگ میترا چیه آخه من از اسم زینب خوشم میاد.
یک روز روزه گرفت بعدش همکلاسی هاش رو دعوت کرد و بهشون گفت دیگه اسم من زینب هست.
صبور اما فعال بود. از بچهگی به من در کارهای خانه کمک میکرد. زینب بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی میباشد، دنبال نماز و روزه و قرآن بود.
زینب اهل دل بود از دوران بچهگی خوابهای عجیبی میدید. در چهار یا پنج سالگی خواب دید که همه ستارهها در آسمان به یک ستاره تعظیم میکنند. وقتی از خواب بیدار شد به من گفت: من فهمیدم که آن ستاره پرنور که همه به او تعظیم میکردند کی بود؟ و آن حضرت فاطمه (س) بود.
بسیار درسخوان و خیلی مؤمن بود.
دوران دبستان به کلاسهای قرآن میرفت. زینب بعد از شرکت در این کلاس قرآن علاقه شدیدی به حجاب پیدا کرد. کلاس چهارم دبستان با حجاب شد.مادرم سه تا روسری برایش خرید و زینب با روسری به مدرسه میرفت.
در مدرسه او را مسخره میکردند و اُمّل صدایش میزدند.
از همان دوران روزه میگرفت با وجود گرمای زیاد و شرجی آبادان و لاغری جسمی که داشت. اولین سالی که روزه گرفت ده روز قبل از رمضان پیشواز رفت و روزه میگرفت.
زینب کوچکترین دخترم بود، در همه راهپیماییهای زمان انقلاب شرکت میکرد. فعالیتهای انقلابیاش را در مدرسه راهنمایی شهرزاد آبادان شروع کرد.
پس از مدتی به توصیه امام جمعه آبادان مردم شهر را تخلیه کردند و ما به اصفهان رفتیم
زینب علاقه زیادی به شهدا داشت. هر بار که برای تشییع آنجا به گلزار شهیدان اصفهان میرفت. مقداری از خاک قبر شهید را میآورد و تبرکی نگه میداشت.زینب هفت تا میوه کاج و هفت خاک تبرکی شهید را در بین وسایلش نگه میداشت.
علاوه بر فعالیت در دبیرستان به جامعه زنان و بسیج میرفت. در دبیرستان گروه سرود و گروه تئاتر به نام «گروه سرود و تئاتر زینب» تشکیل میداد.
دبیرستان او از خانه ما فاصله داشت.من هر ماه پولی بابت کرایه ماشین به او میدادم که با تاکسی رفت و آمد کند اما زینب پیاده به مدرسه میرفت، و با پولش کتاب برای مجروحین میخرید و هفتهای یکی دوبار به بیمارستان عیسی بن مریم یا بیمارستان شهدا میرفت و کتابها را به مجروحین هدیه میکرد. چند بار هم با مجروحین مصاحبه کرد و نوار مصاحبه را توی مدرسه سر صف برای دانشآموزان پخش میکرد.
تا آنجا بفهمند و بشنوند که مجروحین و رزمندهها از آنها چه توقعی دارند، مخصوصاً سفارش مجروحین را درباره حجاب پخش میکرد.
یک روز وقتی برای زیارت شهدا به تکیه شهدا در اصفهان رفتیم، مرا سر قبر زهره بنیانیان(یکی از شهدای انقلاب) برد و گفت مامان، نگاه کن، فقط مردها شهید نمیشوند. زنها هم شهید میشوند.» زینب همیشه ساعتها سر قبر زهره بنیانیان مینشست و قرآن میخواند.
یک شب که هوا خیلی سرد بود بیدار شدم دیدم زینب در جایش نخوابیده. آرام بلند شدم و دیدم رفته در اتاق خالی در آن سرما مشغول خواندن نماز شب است. بعد از نماز وقتی مرا دید با بغض به من نگاه کرد. دلش نمیخواست که من در حال خواندن نماز شب او را ببینم. در تمام عمرم کمتر کسی را دیدم که مثل زینب از نمازخواندن آن قدر لذت ببرد.
زینب شبی که دعای نور حضرت زهرا (س)را حفظ کرد، خواب عجیبی دیده:
«یک زن سیاهپوش در کنارش مینشیند و دعای نور را برای او تفسیر میکند. آن قدر زیبا تفسیر را میگوید که زینب در خواب گریه میکند.
#یاحسین #یافاطمه
https://sapp.ir/javantern
گمنام:
شب شهادت امام حسن عسگری(ع) چنان دعای توسلی خواند که همه ی دل ها را منقب کرد انگار می دانست که می خواهد برود. 😔
به فراز مربوط به امام حسین(ع) که رسید این جمله را گفت: "تموم زندگیم مال حسینه"...
به فراز مروبط به امام رضا که رسید عرض کرد یا امام رضا زن و فرزندم را به تو می سپارم.🌹
نیم ساعت قبل از حرکت برای عملیات توی ماشین آماده بودیم دیدیم همه به جز حمید هستند. گشتم حمید را پیدا کنم دیدم به حمام رفته. داد زدم حمید دیر شده گفت: دارم غسل شهادت می کنم.🕊🕊🕊🕊
شهید محمد اسدی معروف به غلام عباس
متولد: 1364مشهد
تحصیلات: لیسانس حقوق
شهادت : 1395/3/18 مصادف با1 رمضان 1395
محل شهادت:سوریه،جنوب حلب(خلصه)
نام جهادی:عراق : ابو زینب
سوریه : غلام عباس
از باب علاقه شدید به قمر بنی هاشم نام خود را غلام عباس و گردان غلامان عباس را در سوریه تشکیل میدهد وی جانشین محور و فرمانده گردان خط شکن بوده و با شجاعت مثال زدنی خود همیشه باعث تقویت روحیه رزمندگان میشد و معتقد بود که به هر نحوی که شده باید جنازه رزمنده ها بازگردد تا جایی که هر موقع جنازه ای جا می ماند این غلام عباس بود که می رفت و پیکر شهدا را باز میگرداند و اخر در همین راه هم به شهادت رسید و پیکر پاکش در همان منطقه خلصه در حلب ماند (تا همین چند ماه پیش بود که پیکر وی برگشت)
📗 #دعای روز بیست و ششم ماه مبارک #رمضان
گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
https://sapp.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
چند صباحیست که شهدا هم.........
جای خالی تان در کوچه پس کوچه های روزمرگی ام نمایان است!
خشاب ایمانم خالی شده و سقف سنگرم چکه می کند! دیگر در برابر گناه ایمن نیستم!
عطش نفس ، امانم را بریده...
قادر به تحمل نفس کشیدن در هوای،بی هوای گناه نیستم...
کمی هـــــــــــــــوا لطفا!!
آی شهدا با شمایم!
نیروهای جامانده در خاکریز دنیا،از نفس افتاده اند...
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
شهيد دانشگر كمي قبل از شهادت نماز ظهر را در تيررس دشمن اقامه ميكند؛ مثل ياران حسين(ع) اما باز هم آرام است و اين موقعيت خطرناك از كيفيت نمازش كم نميكند. 👌👌👌
كسي نميداند در اين نماز ميان عباس و خدا چه ميگذرد..🌹
که چند ساعت بعد به شهادت ميرسد🕊🕊🕊
شهيد عباس دانشگر يكي از شهداي مدافع حرم است كه به تعبير مقام معظم رهبري لفظ «جوان مؤمن انقلابي» شايسته اوست.🌺🍃
برگرفته از کتاب " اینجا حلب، به گوشم..." شامل زندیگینامهی شهید دانشگر❤️
هدایت شده از مشقِ عشق ٬ دمشق
خدا وقتی بخواد شهیدت کنه ،نمیبینه چند کلمه درس بلدی بلکه میبینه چند کلمه درس عمل کردی...
خدا رو به حق حضرت زهرا «س» قسم بدیم عمل عالمانه بهمون عطا کنه
بیاد عملکننده عالِم
❣ شهید مرتضی عطایی❣
@mashghe_eshgh_dameshgh