5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️🎥 کشف نیترات منفجره در وسایل مامور آژانس هسته ای، هنگام بازدید از مراکز هسته ای ایران
🔸 طبیعی هست که وقتی دولت نقشه زیر ساخت های صنعت هسته ای رو دو دستی تقدیم غرب کنه، اون ها هم گستاخ تر از قبل کمر به نابودی کامل اون ببندن/افسران
@shahidmostafamousavi
🔴 لرزش در خانه عنکبوت
👤 اعتراف عامل موساد در پخش زنده:
💯💯خطر در کمین است و از حملاتی که حزبالله لبنان (به تلافی اتفاقات سایت هستهای نطنز) انجام خواهد داد، میترسیم!
👤 ژنرال هشام جابر، سرلشکر بازنشسته لبنانی:
❌💯اسرائیل مرتکب حماقت شده است؛ ایرانیها معروف به صبر هستند و در وقت مناسب با خونسردی تمام، انتقام خود را میگیرند، آنها همانهایی هستند که پایگاه آمریکایی "عین الاسد" و هواپیمای "گلوبال هاوک" را هدف قرار دادند!
📰نیویورکتایمز نیز به نقل از یک مقام رژیم صهیونیستی:
♦️قصد نداریم با حمله دیگری به یک کشتی ایرانی پاسخ دهیم.
#ایران_قوی
#مشارکت_حداکثری
@shahidmostafamousavi
#مدافع_عشق
#قسمت_پنجاه_و_پنجم
❤️ #هوالعشـــق ❤️
❣❤️❣❤️❣❤️❣
با عجله کتونی هایم را گوشه ای پرت میکنم و به خانه میروم. در راهرو ایستاده ای که با دیدن من به اشپزخانه اشاره میکنی.
پاورچین پاروچین به اشپزخانه میروم و توهم پشت سرم می آیـے.
حسین اقا سرش پایین است و پشت میز ناهار خوری نشسته و سه فنجان چای ریخته.
بهم نگاه میکنیم و بعد پشت میز مینشینیم. بدون اینکه سرش را بالا بگیرد شروع میکند
_ علی...بابا! از دیشب تا صبح نخوابیدم. کلی فکر کردم... فنجان چایش را برمیدارید و داخلش با بغض فوت میکند
بغض مرد جنگی که خسته است...
ادامه میدهد
_ برو بابا...برو پسرم....
سرش را بیشتر پایین میندازد و من افتادن اشکش در چای را میبینم.دلم میلرزد و قلبم تیر میکشد
خدایا...چقدر سخته!
_ علی...من وظیفم این بود که بزرگت کنم...مادرت تربیتت کنه! اینجور قد بکشی...وظیفم بود برات یه زن خوب بگیرم..زندگیت رو سامون بدم.
پسر...خیلی سخته خیلی...
اگر خودم نرفته بودم...هیچ وقت نمیزاشتم تو بری!... البته...تو خودت باید راهت رو انتخاب کنی...
باعث افتخارمه بابا!
سرش را بالا میگیرد و ماهر دو انعکاس نور روی قطرات اشک بین چین و چروک صورتش را میبینیم.
یک دفعه خم میشوی و دستش را میبوسی.
_ چاکرتم بخدا...
دستش را کنار میکشد و ادامه میدهد
_ ولی باید به خانواده زنت اطلاع بدی بعد بری...مادرتم با من...
بلند میشود و فنجانش را برمیدارد و میرود. هر دو میدانیم که غرور پدرت مانع میشود تا ما بیشتر شاهد گریه اش باشیم...
او که میرود از جا میپری و از خوشحالی بلندم میکنی و بازوهایم رافشار میدهی
_ دیدی؟؟؟...دیدی رفتنی شدم رفتنی...
این جمله را که میگویی دلم میترکد...
#رفتنی_شـــدی
به همین راحتی؟...
❣❤️❣❤️❣❤️❣
پدرت به مادرت گفت و تا چندروز خانه شده بود فقط و فقط صدای گریه های زهراخانوم.اما مادرانه بلاخره بسختی پذیرفت.
قرارگذاشتیم به خانواده من تا روز رفتنت اطلاع ندهیم و همین هم شد. روز هفتاد و پنجم ...موقع بستن ساکت خودم کنارت بودم. لباست را با چه ذوقی به تن میکردی و به دور مچ دستت پارچه سبز متبرک به حرم حضرت علی ع میبستی. من هم روی تخت نشسته بودم و نگاهت میکردم.
تمام سعیم در این بود که یڪ وقت با اشک خودم را مخالف نشان ندهم. پس تمام مدت لبخند میزدم. ساکت را که بستی ،در اتاقت را باز کردی که بروی از جا بلند شدم و از روی میز سر بندت را برداشتم
_ رزمنده اینو جا گذاشتی.
برگشتی و به دستم نگاه کردی. سمتت آمدم ،پشت سرت ایستادم و به پیشانی ات بستم...بستن سر بند که نه.... با هر گره راه نفسم را بستم...
آخر سر از همان پشت سرت پیشانی ام را روی کتفت گذاشتم و بغضم را رها کردم...
💞
بر میگردی و نگاهم میکنی. با پشت دست صورتم را لمس میکنی
_ قرار بود اینجوری کنی؟...
لبهایم را روی هم فشار میدهم
_ مراقب خودت باش...
دستهایم را میگیری
_ خدا مراقبه!...
خم میشوی و ساکت را برمیداری
_ روسریت و چادرت رو سر کن
متعجب نگاهت میکنم
_ چرا؟...مگه نامحرم هست؟
_ شما سر کن صحبت نباشه...
شانه بالا میندازم و از روی صندلی میز تحریرت روسری ام را بر میدارم و روی سرم میندازم و گره میزنم که میگویی
_ نه نه...اون مدلی ببند...
نگاهت میکنم که با دست صورتت را قاب میکنی
_ همونیکه گرد میشه...لبنانی!
میخندم ، لبنانی میبندم و چادر رنگی ام را روی سرم میندازم.
سمتت می آیم با دست راستت چادرم را روی صورتم میکشی
_ رو بگیر...بخاطر من!
نمیدانم چرا به حرفهایت گوش میدهم .درحالیکه در اتاق هیچ کس نیست جز خودم و خودت!
رو میگیرم و میپرسم
_ اینجوری خوبه؟
_ عالیه عروس خانوم...
ذوق میکنم
_ عروس؟....هنوز نشدم...
_ چرا نشدی؟..من دومادم شمام عروس من دیگه...
خیلی به حرفت دقت نمیکنم و فقط جمله ات را نوعی ابراز علاقه برداشت میکنم.
❣❤️❣❤️❣❤️❣
❣❤️❣❤️❣❤️❣
✍ ادامه دارد ...
ادمین تبادلات.ایتا
@mousavi515
کانال ایتا
@shahidmostafamousavi
کانال استیگرشهدا.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
امروزفضیلت زنده نگه داشتن یادشهداکمترازشهادت نیست
مقام معظم رهبری
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
*♦️ خوردن سحری بعد از اذان صبح*
🔻 سؤال:
اگر شخصی با اعتقاد به اینکه هنوز اذان صبح را نگفته اند، مشغول سحری شود سپس متوجه گردد که وقت اذان صبح گذشته است؛ حکم روزه او چیست؟
📝 پاسخ: ⬇️⬇️
_ اگر در سحر ماه رمضان بدون این که تحقیق کند صبح شده یا نه، کاری که روزه را باطل میکند انجام دهد، سپس معلوم شود که در آن هنگام صبح شده بوده است، باید قضای آن روز را بگیرد، ولی اگر تحقیق کند و بداند که صبح نشده و چیزی بخورد، و بعد معلوم شود که صبح بوده است قضای آن روز بر او واجب نیست.
ـ__________________
📝 منبع:
رساله آموزشی آیت الله خامنه ای
________
@shahidmostafamousavi
6.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️🎥 روایتی شنیدنی یک شهید مسیحی که امیرالمومنین(ع) بر پیکرش نماز خواند و او را از اهل بیت دانست☝️
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
@shahidmostafamousavi
🌹 #شهید_عبدالصالح_زارع
بابا جانم ...
حرف زیاد دارم برات بنویسم ولی وقت ندارم
و این تکفیریها دارن میان جلو
باید کار رو شروع کنم.
الان زیر آتیش سنگین هستم فقط میگم
دوستتون دارم حلالم کنید.
لقمه حلال شما جواب داد، سرتون رو بلند کنید.
ما میرویم تا مقابل دشمنان قسم خورده اسلام بایستیم و انشاءالله با ایستادگی در برابر ظلم و با از میان برداشتن آنان، زمینهساز ظهور آقا امام زمان(عج) باشیم...
شهید مدافعحرم عبدالصالح زارع
🔹تاریخ ولادت: ۱۳۶۴/۰۱/۲۶
🔸محـل ولادت: بهنمیر
🔹تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۱۱/۱۶
🔸محل شهادت: رتیان سوریه
🔹مــــزار: گلزار شهدای قم
🎁#بهمناسبت_سالروز_ولادت_شهید
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
🎊اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد🎊
@shahidmostafamousavi