eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
318 دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
14.4هزار ویدیو
203 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
سردار حاج علی هاشمی شهید هور
........ گمشده هور 1 ......... سردار حاج علی هاشمی ... طرح عملیات جدیدی آماده و شناسایی ها انجام شده بود. همه فرماندهان و مسئولان رده بالا را در نزدیکی روستای ساچت بیرون از سنگر و در سایه خاکریزی جمع کردم تا جلسه ای برای چگونگی انجام عملیات داشته باشیم. موقعیت برای حمله آماده بود، اما در دلم کمی تردید داشتم و احساس میکردم اگر چند روز عملیات به تأخیر بیفتد، بهتر خواهد بود. اما نمی توانستم دلیل قانع کننده ای برای این احساس پیدا کنم، تصمیم گرفتم اگر مخالفتی شد سکوت کنم. روی زمین نشستم، تسبیحم را در دست می چرخاندم و به صحبت های فرماندهان که در مورد نحوه اجرای عملیات سخن می گفتند، گوش میدادم. صحبت ها که تمام شد، گفتم: «بچه ها پیشنهاد میکنم عملیات چند روزی عقب بیفتد حاضران تعجب کردند. همیشه طرفدار حمله و یورش بردن به دشمن بودم. یکی از فرماندهان واکنش نشان داد و مخالفت کرد. گفتم: «عقب افتادن عملیات دلیل تاکتیکی ندارد، الحمدلله هم نیروهای ما و هم ارتش آماده اند اما فکر میکنم اگر عملیات چند روزی عقب بیفتد، نتایج بهتری خواهد داشت » دیگر مخالفتی نبود و قرار شد عملیات چند روز به تأخیر بیفتد. دو سه روزی نگذشته بود که حادثه انفجار بمب در دفتر نخست وزیری به دست منافقان پیش آمد. وقتی این خبر در منطقه پیچید، غم و ماتم فضای جبهه را پر کرد. بچه ها مانند کسانی که عزیزانشان را از دست داده اند، در سوگ نشستند. عراقی ها هم کم نیاوردند و به خاطر اینکه روحیه ی ما را بیش از پیش خراب کنند و برایمان فشار روانی ایجاد کنند، تير رسام شلیک میکردند. صدای کل زدن و هلهله و شادی شان منطقه را پر کرده بود و دل ما را خون می کرد، باید کاری می کردیم، دستور اجرای عملیات به تأخير افتاده را صادر کردم و نام عملیات را به یاد شهدا، "رجایی و باهنر" گذاشتیم. نیروها جان تازه ای گرفتند، می خواستند انتقام خون شهدا را بگیرند و این فرصت مناسبی بود. 🍂 🍂ادامه دادد
چهارتا ذکر قرآنی آرامش بخش که توی زندگیت معجزه ها میکنه:صبح شنبه تقدیم به دوستان. ✨حسبنا الله و نعم الوکیل (برای وقتایی که ترس و اضطراب داری) ✨لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین (وقتی خیلی ناراحتی و دلت گرفته) ✨افوض امری الی الله ان الله بصیربالعباد (برا وقتایی که میخوای خدا مکر و حیله دیگران رو در حق تو خنثی کنه) ✨ماشاالله لا حول ولا قوه الا بالله (برا وقتایی که طالب زیبایی در دنیا هستی)
آیا میدانستید 20درصد کشته های منافقین در عملیات مرصاد توسط منتظری از زندان آزاد شده بودند؟!
شهید . سردار حاج علی هاشمی شهید هور
گمشده هور 2 سردار حاج علی هاشمی ... تاریخ 10/ 6 / 60 برای شروع عملیات تعيين شد. شب عملیات یکی از نیروها را دیدم که حالش خوب نیست و دل و دماغ ندارد. از قبل میدانستم که مشکل ازدواج دارد. صدایش کردم تا داخل سنگر بیاید و حرف بزنیم. وقتی آمد، گفتم: «چرا زن نمیگیری، مشکلت چیست؟» و از این حرفها. با اینکه سن و سالم كمتر از او بود ولی از من حرف شنوی داشت. کمی درد و دل کرد. آرام که شد، بلند شد و رفت. در چند ساعت قبل از اینکه عملیات شروع شود، نیروها را جمع کردم و گفتم: «شما باید امشب دل امام را شاد کنید. امروز امام محزون است. امام و ملت عزادارند. منافقان و عراقی ها خوشحالند. امشب ماشه های تفنگتان را با خشم بفشارید و به دشمن امان ندهید». صدای تكبير مثل همیشه محکم و استوار بلند شد. بعد از آن هر کدام از بچه ها به سمتی رفتند تا خود را آماده کنند، بعضی ها نماز می خواندند و بعضی دعا می کردند. فضای معنوی خاصی حاکم بود. سيد طاهر و چند نفر دیگر بیرون سنگرها ایستاده بودند، میگفتند و می خندیدند. طاهر همیشه اهل شوخی بود و لبخند قشنگی روی چهره اش داشت، وقتی کنارش بودم غمی نداشتم. آن لحظات هم دست بردار نبود و سفره شوخی و خنده اش پهن بود. عملیات خیلی خوب شروع شد. با اعتقادی که در نیروها بود و جریان بمب گذاری، بچه ها خوش درخشیدند و موفق عمل کردند. با اینکه عراق غافل گیر شده بود، اما شدت آتش هم بالا بود و بهترین دوستان و همرزمانم در این عملیات شهید شدند. در یک محور عراق سرسختی زیادی از خود نشان داد. یک تیربار عراقی به بچه ها تیرتراش می زد و خیلی ها را زمین گیر کرده بود. سيدطاهر که متوجه اوضاع شد، خود را از طریق کانال به محل تیربار نزدیک کرد و با آ پی جی، تیربارچی و قبضه او را هدف قرار داد. داشت از کانال بالا می آمد که او را به رگبار بستند. امیدوار بودم که شهید نشده باشد، با مجید سیلاوی و "حاج علی شریف زاده" از داخل کانال به جلو رفتیم. یکی از بچه ها جلویم دوید و گفت: «علی هاشمی، سیدطاهر شهيد شد». جا خوردم، ایستادم. سيدطاهر رفیق گرمابه و گلستانم بود، با صورت گرد و غبار گرفته و غرق خون داخل کانال افتاده بود و پیراهن چینی دو جیب سربی رنگ تنش بود. توان راه رفتن نداشتم. تمام خاطرات با هم بودنمان در لحظه ای مقابل چشمانم مجسم شد، چه میشد کرد؟ غرق شده بودم در فکرهای خودم صدای حاج علی که خودش هم خیلی زود پر کشید، مرا به خود آورد. - برویم، برویم جلو، خدا رحمتش کند، برویم. راه افتادم، باید به عملیاتی که سیدطاهر به خاطر آن شهید شده بود می رسیدم. اما بغضی فروخورده در دلم لانه کرد. دامه دارد. گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی https://sapp.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
❔چیشده خدا چرا آدمات انقد عوض شدن❔😳 ↩خدایا اینایی روکه من تو خیابون میبنم اینا همونایی هستن که تو گفتی بهشت زیرِ پاشونه؟؟!!... ولی خدایا اینا فقط ساپورتو چکمه پاشونه↪یعنی نمیخوان جز این باشه😔 ⁉چرا باید یه دختر بامالیدن هفت تارنگ روصورتش خودشو خوشگله خانوم بدونه مگه نمیدونه خانوم فقط ❇فاطمه زهرا❇ بوده❔ مگه کسی ازهفتمین چاه جهنمت خبر نداره❔😔 ↩خواهر گلم❗️ تو خیابون که را میری چشم چندتا مرد بهت افتاده❓بخاطرت رابطه چندتا مرد بازنشون سرد شده❔💔 دل کدوم پدرو مادریو لرزوندی خبر داری ازشون از آهشون ❔😰😭 ↩خانومی❗️این رسمش نیس اینا هیچ کدوم ازخواسته های خدا نیس...چند فروختی خودتو چقد گیرت اومد.... ارزش اینو داشت اشک خدارو دربیاری...😔😭 خبر داری از اون بالایی☝ خبر داری از کسی که بهت نفس داد تا باهاش اسمشو به زبون بیاری اون وقت تو روزی صد بار به بنده هاش میگی نفس...😱😭😭😭 ❕خانومی به خودت بیابه مولا هرزه بودن هیچ افتخاری نداره ...☝️😩 ↩برادرگلم ‼️ تویی که وقتی کسی به خواهرت چپ نگاه میکنه خون تو رگت به جوش میاد... فرق نداره اونی که هرروز از روهوس باهاشی خواهرته،پس غیرتت این بود❔❔ ↩نه غیرتی تو وجودت نیس داداشی اگه بود خانومت توخیابون با اندامی که فقط چشم تو باید بهش بخوره را نمیرفت ....تا چش همرو بگیره😔 ↩مگه ما چقد عمر میکنیم اصلا فکر کن صد سال صد هزار سال آخرش که چی❔جات زیر خاکه اونم تو یه وجب جا😱😩 ↩اونی که اون بالاس بیشتر از خودت بهت فکر میکنه☺️ بیشتراز هرکسی دوست داره💓بهتر از هرکسی بخشندس هرچی داری از اون داری تو واسش چیکار کردی چندبار صفحه های قرانشو ورق زدی❔اصلا توخونت قران داری یانه میخوای بچتم توخونه ای بزرگ بشه که از کودکی هرزه بودنو یاد بگیره❔❔😔 فاصله اون بالایی بامن توچندتا رکعت نمازِ خواستی خودت باشی بگو بسم الله وباهاش توسجده حرف بزن وگرنه داد زدنو خدا خدا کردنو همه بلدن... تو خاص باش...☝️⛔️ ان شاالله ادامه دارد... ❤️بر چهره ی دلربای صلوات❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نَہ یِـہ نٰامــۍ نَہ نِشونـی نَہ یِہ ٺیڪـه اسٺخونـی نیسٺ ازش حٺـی پلاڪـی حٺی یِہ لِبٰـاسِ خاڪـی پاسدار مدافع حرم جاویدالأثر #شهید_علی_آقاعبداللهی 🌷 ولادت : ۶۹/۷/۱۰ تهران شهادت : ۹۴/۱۰/۲۳ خان طومان ، سوریه 🌹 #یادشهداباصلوات
📖 🌷 🌸 در سوريه به ابوامير معروف بود. هميشه براي رزم آماده بود ، به همين خاطر خود را از فاوا - مخابرات رسانده بود به خط و عضو اطلاعات شده بود. 🌺 روز ٢٢ دی‌ماه نود و چهار ساعت ١٧، درست فرداے روزی ڪه بچه‌های گردان فاتحين نوبت به‌ نوبت با ايثار و رشادت مثال‌زدنے خود را فداي عمه سادات مے‌ڪردند ، طاقت نياورد و با چند نيروی سوری به خط زد. 🌸 فردای آن روز يڪے از دوستانش به مقر مے‌آید و سراغش را مے گیرد ؛ دوستانش مے گویند : ابوامير گل ڪاشت و جاموند ... ابوامیر بہ " شیرخان طومان " معروف است . ✍ 🔻« خواسته من از شما این است ڪه لحظه ای از ولایــت و خط رهبری جدا نشوید » 🔻و دوست دارم عشق به ولایت و روحیه جهادی را در دل فرزندم زنده نگه دارید و برای امیر حسین عزیزتر از جانم دعا می ڪنم شهید راه اسلام و ولایت شوی ... 🌹
خداییش بعضیها خوشگل خریدنی میشن هاااا... اقا مرتضی کریمی از اون دسته ادمهای شیرینی بود که هیچوقت طعم شوخیهاش رو نمیتونی فراموش کنی ... بعضی وقتها ماجرای بیست و یکم دی ماه و اون عملیات اونقدر اذیتت میکنه که نمیدونی چجوری و کجا با خاطرات اون شیر بچه ها مخصوصا خود مرتضی باید اروم باشی و مگه اصن میشه اروم بشی ؟! دلتنگتم داداش ... در حال دکلمه خوانی
سید جلال: پوشیدن پیراهن منقش به تصویر شهدا "نذر همسرم"است بحث #شهدا با همه مسائل دیگر فرق می کند. احترام آنها به همه مردم ایران واجب است و من هم تلاش کردم خاطره شهدا را زنده نگه دارم
وطن پرست اونایی نیستن که توی آمریکا و اروپا نشستن #عشق و حال میکنن، بعد واسه #جوان ما شعار جانم فدای ایران میدن! شما شعارش رو میدین فقط، اینا اینجوری عمل میکردن☝
☘ حکایت کوتاه ☘ روزی حضرت داوود (علیه السلام) از یک آبادی می گذشت. پیرزنی را دید بر سر قبری ضجه زنان ، نالان و گریان. حضرت داوود (علیه السلام) پرسید : مادر چرا گریه می کنی؟ پیرزن گفت: فرزندم در این سن کم از دنیا رفت. حضرت داوود (علیه السلام) فرمود : مگر چند سال عمر کرد؟ پیرزن جواب داد: 350 سال !!! حضرت داوود (علیه السلام) فرمود : مادر ناراحت نباش. پیرزن گفت: چرا؟ داوود (علیه السلام) فرمود : بعد از ما گروهی به دنیا می آیند که بیش از صد سال عمر نمی کنند.  پیرزن حالش دگرگون شد و از حضرت داوود (علیه السلام) پرسید: آنها برای خودشان خانه هم می سازند، آیا وقت خانه درست کردن دارند؟ حضرت داوود (علیه السلام) فرمود: بله آنها در این فرصت کم با هم درخانه سازی رقابت می کنند.  پیرزن تعجب کرد و گفت: اگر جای آنها بودم تمام صد سال را به سجده خدا می پرداختم. بر چرخ فلک مناز که کمر شکن است بر رنگ لباس مناز که آخر کفن است مغرور مشو که زندگی چند روز است در زیر زمین شاه و گدا یک رقم است