تامل_در_جبهه
✍ خاطره ای از حجتالاسلام قرائتی...
🔸رفتم خونه پدر سه شهید یه خورده احوالپرسی کردم
گفتم کجا وضو بگیرم ؟!
🔹گفت که دو سه تا پله باید بری پایین.
🔸 رفتم وضو گرفتم دیدم پیرمرد حوله آورده..
🔹گفت حوله آوردم دست و صورتت روخشک کنی..
🔸 گفتم حدیث داریم اگر وضو رو گرفتید و جای اون رو خشک نکنید ثوابش سی برابره!.
🔹پدر سه شهید جواب داد حدیث نداریم که اگه یه پیرمرد با درد پا براتون حوله آوردم خیطش نکن؟!
🔸گفتم من علم دین دارم فهم دین ندارم!
#سیره_شهدا🌷
❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
@shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تقدیر رهبر انقلاب از سفر روز جمعه آقای رئیسی به استان خوزستان و حضور بیواسطه بین مردم: این کار یک جلوهای از مردمیبودن است. #دیدار_هیئت_دولت
@shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅وقتی خداوند در دل دشمنان رعب ایجاد می کند ببینید خودشون نیز وسیله القای همان رعب در دل دوستانشان می شوند.
🔸درود خدا بر فرمانده کل قوا، امام خامنه ای که اقتدار امروز ایران و منطقه مرهون سیاست های حکیمانه ایشان است.
✍یادتون هست که هاشمی رفسنجانی می گفت دوره موشک ها گذشته است امروز دوره گفتگوست؟! وی مدل ژاپن را برای ما سرمشق می داد.
✏️حالا معلوم شد دشمن از چی می ترسد
@shahidmostafamousavi
#توئیت_نوشت
💠پدر و عمویش در #دفاع_مقدس شهید شدند. خودش نیز جانباز #تفحص_شهدا بود. در فیلم #اخراجیها هم بازی کرد. متخصص #تخریب بود و با کمک نیروهای خود در #سوریه بیش از ۱۰ هزار #مین را خنثی کند. مزد جهاد خود را در چنین روزی در شرق حلب گرفت و مثل پدر آسمانی شد
#شهید_ابراهیم_خلیلی
@shahidmostafamousavi
هدایت شده از ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 #زیارت_نیابتی | نجف اشرف
🏴 دعاگو و نائب الزیاره ی شما همراهان همیشگی
🔹️علاقهمندان برای شرکت در این طرح میتوانند به تارنمای ستاد بازسازی عتبات عالیات و بخش «نایب الزیاره» مراجعه کرده و به نام خود یا نیابت از اموات و درگذشتگان، در خواست زیارت نیابتی را ثبت کنند :
🔻فرم ثبت نام زیارت نیابتی:
👇🏻👇🏻👇🏻
https://atabat.org/fa/forms/4
✅ شرکت در این طرح بصورت رایگان است
🔺️ ستاد بازسازی عتبات عالیات
#مدافع_عشق
#قسمت_بیست_و_هفتم
❤️ #هوالعشـــق❤
دستے ڪه سالم است را سمت صورتت مےآورم تا لمس کنم چیزی را که باور ندارم.
اشڪهایت! چند بار پلک میزنم. صدایت گنگ و گنگ تر میشود...
_ ریحان!.ریحا...ری..
و دیگر چیزی نمیبینم جز سیاهے!
❣❤️❣❤️❣❤️❣
چیزی نرم و ملایم روی صورتم کشیده میشود. چشمهایم را نیمه باز میکنم و میبندم.حرکات پی در پی و نرم همان چیز قلقلکم میدهد. دوباره چشم هایم را نیمه باز میکنم .نور اذیتم میکند.صورتم را سمت راست میگیرم
نجوایـے را میشنوم:
_ عزیزم؟صدامو میشنوی!
تصویر تار مقابل چشمانم واضح میشود. مادرم خم میشود و پیشانےام رامیبوسد.
_ ریحانه!؟مادر!
پس چیز نرم همان دستان مـــادرم است.
فاطمه کنارش نشسته و با بغض نگاهم میکنم. پایین پایم هم علےاصغر نگاه معصومانه اش را بہ من دوخته. ازبوی بیمارستان بدم می آید! نگاهم به دست باند پیچی شده ام می افتد و باز چشمهایم را با بـےحالےمیبندم.
❣❤️❣❤️❣❤️❣
زبری به کف دستم کشیده میشود. چشمهایم را باز میڪنم. یک نگاه خیره و آشنا که از بالای سر مرا تماشا میکند. کف دست سالمم راروی لب هایت گذاشته ای! خواب میبینم!؟ چندبار پلک میزنم.نه!درست است.این تویـے!باچهره ای زرد رنگ و چشمانےگود افتاده.کف دستم را گاه میبوسی و به ته ریشت میکشے!
به اطراف نگاه میکنم. توی اتاق توام!
یعنـے مرخص شدم!؟صدایت میلرزد...
_ میدونی چند روز منتظر نگهم داشتی!
نا باورانه نگاهت میکنم
_ هیچ وقت خودمو نمیبخشم.
یک قطره اشک مژه های بلندت را رها میکند.
_ دنبال چی هستی؟ چیو میخواستی ثابت کنی!.اینکه دوست دارم؟آره! ریحان من دوســـت دارم...
صدایت میپیچد و...
.
.
و چشمهایم راباز میکنم. روی تخت بیمارستانم
پس تمامش خواب بود!
پوزخندی میزنم و از درد دستم لب پایینم را به دندان میکشم.
چندتقه به در میخورد و تو وارد میشوی باهمان چهره زرد رنگی که درخواب دیدم.آهسته سمتم می آیـے،صدایت میلرزد:
_ بهوش اومدی!
چیزی نمیگویم.بالای سرم مےایستے و نگاهم میکنی. درد را در عمق نگاهت لمس میکنم.
_ چهار روز بیهوش بودی!خیلےازت خون رفته بود...نزدیک بود که...
لب هایت میلرزد و ادامه نمیدهی. یک لیوان برمیداری و برایم آب میوه میریزی...
_ کاش میدونستم کی اینکارو کرده...
با.صدای گرفته در گلو جواب میدهم...
_ تو اینکارو کردی!
نگاهت در نگاهم گره میخورد.لیوان را سمتم میگیری.بغض رادر چشمهایت میبینم...
_ کاش میشد جبران کنم...
_ هنوز دیر نشده...عاشــــق شو!
❣❤️❣❤️❣❤️❣
.
من نه آنم که به تیغ از تو بگردانم روی
امتحان کن به دوصد زخم مرا،بسم الله
❣❤️❣❤️❣❤️❣
✍ ادامه دارد ...
کانال ایتا
@shahidmostafamousavi
کانال استیگرشهدا.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
امروزفضیلت زنده نگه داشتن یادشهداکمترازشهادت نیست
مقام معظم رهبری
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹#قاهرF313 یکی از پیشرفته ترین جنگنده های نسل پنجمی جهان✌️🇮🇷
@shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویژگی مهم چین و روسیه در سیاست خارجی
🔻 از انتخابات آمریکا تا قرارداد 25ساله ایران و چین به روایت مسعود براتی
@shahidmostafamousavi
#شهیدی_که_پرچم_آقارا_باخون_خودرنگ_کرد
#محمـدجـواد توی تبلیغـات بود و نقـاشی می ڪشید قـرار شد بـارگاه ملڪوتی امـام حسيـن(ع) رو روی دیــوار نقــاشی ڪنه....
نزدیڪای غـروب ڪارمون تقریبا تمـوم شد محمدجواد در حال رنــگ ڪردن پــرچــم حــرم امام حسين(ع) گفت: "حیفه این پرچم باید با #قـرمـز_خـونی رنـگ بشـه...
هنــوز جمله اش تمـوم نشده بود ڪه صـدای سوت خمپـاره پیچید...
بعد از انفجـار دیدم ترکش خمپاره به سر محمدجواد خـورده و خــون ســرش دقیقا به پــرچـم حــرم امام حسین (ع) پــاشیــده....
#طلبه_شهید_محمدجواد_روزی_طلب
@shahidmostafamousavi
⬅️حاجی مهیاری و تانک عراقی
🔹️چهارشنبه30تیر1361
🔸️شب عیدفطر
⚡شلمچه،عملیات رمضان
🔘حاج مهیاری از پیرمردهای باصفای گردان حبیب بود که با لهجۀ غلیظ اصفهانیش،لازم نبود بپرسی بچۀ کجاست.آن هم به یک پیرمرد با آن سنوسال و آن حاضرجوابی و تندی بگی:حاجی جون بچۀ کجایی؟
اگرهم جرأت میکردی و میپرسیدی،اخم میکرد و درحالی که مثلاً عصبانی شده بود،میگفت:
-بچه خودتی فسقلی.با پنجاه شصت سال سنم به من میگی بچه؟
🔘حاجی مهیاری درعملیات رمضان گُلی کاشت که وِردِ زبان همۀ بچهها شد.شنیدن ماجراهای حاجی،از زبان خودش شیرینتر بود.وقتی از او پرسیدم،گفت:
"صبح روز عملیات،وقتی رسیدیم به کانال پرورش ماهی،خیلی خسته بودم،رفتم توی سایۀ یه تانک که کنار خاکریز بود،استراحت کنم.
همین که نشستم کنارش،متوجه شدم از توی اون سر و صدا میاد.اول فکر کردم بچههای خودمون هستند.بهزور از تانک رفتم بالا.درش باز بود.توش رو که نگاه کردم،دیدم سه تا نرّه خر عراقی دارن با همدیگه زِرزِر میکنند.
سریع یه نارنجک از کمرم درآوردم و ضامنش رو کشیدم.همین که خواستم بندازم توش،دیدم من با این سنوسال که نمیتونم بپرم پایین و در برم.راستش تانکه هم از این "تی-72"ها بود.نویِ نو هم بود.دلم نیومد بترکونمش
👇👇👇👇
@shahidmostafamousavi
🔘از همون بالا داد زدم و اون بدبختا که ترسیده بودن،شروع کردن به"دخیل الخمینی"(پناه می برم به خمینی) گفتن.بهشون حالی کردم که سرخر رو کج کنند و بیان طرف خاکریز خودمون. آوردم تحویلشون دادم."
وقتی پرسیدم: "با نارنجک چیکار کردی؟"
گفت:"هیچی.چیکار باید میکردم؟حیف بود بتّرکه.ضامنش رو زدم سر جاش و گذاشتم کمرم."
🔘حاج"علیاکبر ژاله مهیاری"پیر جبههها،پدر شهید"علیرضا ژاله مهیاری"،سرانجامش این بود که تا پایان جنگ مردانه و غیرتمندانه حضور پیدا کند.
فرزندش میگفت:"جنگ که تمام شد،پدرم همواره حسرت زیارت کربلا را میخورد تا اینکه چند سالی بعد پایان جنگ،روز 27 فروردین 1371 در آرزوی کربلا،جان به جانآفرین تسلیم کرد و در بهشتزهرا (س)قطعۀ 55 ردیف 101 شمارۀ 4 آرام گرفت.
⚡نقل از کتاب:تبسمهای جبهه
⚡نوشته:حمید داودآبادی
📍چاپ:نشر شهید کاظمی
@shahidmostafamousavi