✅ شهید عبداللهی و شهید سلطانمرادی در درگیریهای کفر نساج در شمال غرب درعا شهید شدن
[Forwarded from سروش]:
https://sapp.ir/900404shahidmostafamousavi
✅ سیدابراهیم، همرزم شهید
✅ شهید عبداللهی و شهید سلطانمرادی در درگیریهای کفر نساج در شمال غرب درعا شهید شدن
✅اتفاقا بعد از شهادت شهید سلطانمرادی و شهید عبداللهی عملیات شکست نخورد و منجر به فتح تل قرین و هباریه شد.
🔰البته شهدای زیادی دادیم از جمله شهید توسلی و شهید فاتح و صابری و صاحبکرم و....
مراسم تشییع پیکر شهید بزرگوار در روز شنبه ساعت 16در محله شماره 2،خلیج فارس.
#نماز_در_قدس
[Forwarded from سروش]:
https://sapp.ir/900404shahidmostafamousavi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برسد به دست پدرها و مادرها
کلیپ بسیار زیبا و #دلنشین از مراسم آغاز زندگی مشترک زوج دانشجو در معراج شهدا
این بار روی سخن ما باپدرها و مادرهایی است که از ترس فقر ، گرانی نگران آینده فرزندانشان
هستند
هدایت شده از گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
[Forwarded from سروش]:
https://sapp.ir/900404shahidmostafamousavi
هدایت شده از 🔘رِسانـه دَمِشـق🔘
🔴 واکنش جالب دختر #شهید شیرودی به هشتگ #فرزندت_کجاست
شهدا رفتند تا مسئولین بی کفایت غارت کنند بخورند و ببرند و به امثال مادهن کجی کنند..
#تلگرام_رسانه_دمشق
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#سید_آزادگان_شهید_ابوترابی
✍از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند:در اردوگاه شما را شکنجہتان میکنند یا نہ؟همه بہ آقا سید نگاه کردند
ولے آقا سید چیزی نگفت مأمور صلیب سرخ گفت: آقا شما را شکنجہ میکنند یا نه؟ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید.
آقا سید باز هم حرفے نزد. پس شما را شکنجہ نمیکنند؟آقا سید با اون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمی گفت.نوشتند اینجا خبری از شکنجہ نیست.افسر عراقی کہ فرمانده اردوگاه بود، آقاے ابوترابی را برد تواتاق خودش گفت:تو بیشتر از همہ کتک خوردی، چرا بہ اینها چیزے نگفتی؟
آقای ابوترابی برگشت فرمود:
ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند..دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمیبرند.
فرمانده اردوگاه کلاه نظامی کہ سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و تو سر خودش می زد
می گفت شما الحق #سربازان_خمینی هستید.
روایت در مورد
#سید_آزادگان_شهید_ابوترابی"
سلام برآنهایی کہ از همه چیز گذشتند تامابه هرچہ میخواهیم برسیم
سلام برآنهایی کہ قامت راست کردند تاقامت ماخم نشود..سلام برآنهایی ک بہ نفس افتادندتا ما از نفس نیافتیم،،
#_26_مرداد_سالروز
#ورود_آزادگان_بہ_وطن_مبارک_باد 🍃 🌺🍃
🚨ماجرای جانباز خراسانی چیست؟!
🔻"قاسم رضایی"، جانباز اعصاب و روان اهل فریمان، بعلت شباهت به مهاجرین افغانستانی به آن کشور دیپورت میشود و زمستان گذشته در غربت به علت سرما و گرسنگی در یکی از روستا های افغانستان فوت میکند
مصاحبه فارس با همسر مرحوم رضایی:
🔹چندی روز قبل خبری عجیب و تاسف بار در رسانه ها منتشر شد که طی آن یکی از جانبازان اعصاب و روان سال های دفاع مقدس در یکی از مناطق تهران گم شده و مدتی بعد در یکی از شهر های افغانستان فوت میکند. آنها یک سال قبل برای دیدار با یکی از بستگان به تهران آمدند. قاسم در یکی از پارکهای افسریه گم شده و دیگر از او خبری نمیشود.
🔹همسرش میگوید: حال قاسم از ابتدا کم کم بدتر می شد تا اینکه دیگر نمی دانست چه کار می کند. حتی یک بار می خواسته تمام خانواده را آتش بزند که برادرش مانع شده ولی خانه آتش می گیرد. در تهرات هم به او قرص داده بودند تا آرام باشد ولی در یک آن غافل شدن، قاسم گم می شود.
🔹همسر: پسر بزرگم هر هفته با چند تن از دوستانش به تهران میآمد تا شاید ردی از پدرش پیدا کند تا اینکه یک روز با ما تماس گرفتند و گفتند همسر شما چون شبیه افغانستانیها بوده از اصفهان توسط ماموران رد مرز شده و از زابل او را به افغانستان فرستادند. مجددا به اداره مهاجرین در مشهد رفتم تا کارش را پیگیری کنم. آنجا مشخصات قاسم را دادم. آنها هم عکسی را نشانم دادند که قاسم نبود. خیلی گریه کردم و با التماس از کارمندان آنجا خواهش کردم که عکس شوهر من را هم بزنند شاید او هم پیدا شود. آن کارمند گفت سیستم ما سراسری است و اگر همسرت اینجا باشد پیدا میشود. وقتی مشخصات را زد 10 دقیقه بعد او را پیدا کردند و مشخص شد همسر من در افغانستان از شدت سرما و نداشتن جا، درحالیکه تنها پلاستیکی روی خود کشیده بود، بعد از 4 روز گرسنگی فوت کرده است.
🔹به دادسرای قم رفتم و شکایت کردم.گفتند:خانم با مامور دولت نمیتوانید کاری کنید.او کارش را انجام داده و شوهرت هم هیچ مدرکی همراهش نبوده، گفتم هرکس با شوهرم صحبت میکرد متوجه میشد که او حالت عادی ندارد. آیا شما هرکس که مدرک دنبالش نباشد بدون هیچ حساب و کتاب به افغانستان میفرستید؟
🔹دیروز از بنیاد شهید به خانه ما آمدند و قرار شد پیکر همسرم را برگردانند. مدارک ما را هم برای پیگیری گرفتند و البته گفتند که چرا رفتید با رسانه ها صحبت کردید؟ من هم گفتم در این یک سال همه جا رفتم و کسی جوابم را نداده است. الان هم به دنبال عذرخواهی نیسیتم، فقط می خواهیم که پیکر شوهرم را برگردانند. محل دفن او مشخص است اما نمی دانند در کدام قبر دفن شده است.
🔹حالا هم تنها خواستهای که ما داریم این است که پیکر همسرم را به ما برگردانند. وقتی فکر میکنم او چطور از دنیا رفته آنقدر ناراحت میشوم که آرزو میکنم ای کاش خودم هم بمیرم. تصور اینکه او در آن روزها چه کشیده، برایم غیرقابل تصور است.
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷🏴
ماجرای عقـد شهیـد نویـد صفـری❤️
مراسم عقد این شهید در کنار مزار شهدا و
خطبه عقد این شهید به صورت تلفنی توسط رهبر معظم انقلاب خوانده شده است. همسر شهید با اشاره به آن روز خاطره انگیز میگوید: نوید سر سفره عقد، قرآن را که دستش گرفت، نیت کرد و قرآن را باز کرد تا هر صفحهای که آمد باهم بخوانیم☺️؛ آیه اول صفحه را که دید، لبخند زد🙂 و با آرامش نگاهم کرد، چشمانش از شوق برق میزد، آیه 23 سوره احزاب دلش را آرام کرده بود.
«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»: «برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند، پس برخی پیمان خویش گزاردند (و بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند مانند عبیده و حمزه و جعفر) و برخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند.»
چه زیبا به عهدت با خدا وفا کردی که به جرگه شهدا پیوستی مرد آسمانیام...🌹🍃
@modafeaneharaam
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷🏴
#حتمـا_بخونیـد☺️☺️
داستان ازدواج شهید مدافع حرم مرتضی زارع
💍عروسی بدون گناه ...
🌷ازدواج به سبک شهدا
زیباترین عروسی با دعوت اهل بیت و حضور ۲ شهید مدافع حرم در شب میلاد امام حسین (ع) ...💕
↩️جملاتی تکان دهنده از همسر شهید مرتضی زارع
💝من و همسرم قصد داشتیم تا آغاز زندگیمان را در شب میلاد بهترین سرور کائنات حضرت سیدالشهداء علیه السلام آغاز کنیم.
✍دعوتنامه را خودمان نوشتیم. آقا مرتضی با اشتیاق تمام اصرار داشت تاریخ عروسیمان شب میلاد امام حسین (ع) باشد و روز پاسدار اشتیاقش را دوچندان می کرد.
💌کارت های عروسی را که توزیع می کردیم، جای برخی میهمانان را خالی دیدیم، شروع به نوشتن دعوتنامه کردیم برای امام علی علیه السلام، امام حسین (ع)، حضرت ابوالفضل (ع)، امام جواد، امام موسی کاظم، امام هادی و امام حسن عسگری علیهم السلام و دعوتنامه ها را به عموی آقا مرتضی که راهی کربلا بودند دادیم تا در حرم این بزرگواران بیندازند و برای حضرت مهدی (عج) هم نامه ای مخصوص نوشتیم.😍
🙏از چهارده معصوم عاجزانه درخواست کردیم که در عروسی ما شرکت کنند و برای این که دعوت ما را قبول کنند دعای توسل خواندیم.
😇چند شب قبل عروسی خواب دیدم که من با لباس عروس و آقا مرتضی با لباس دامادی در حرم امام حسین (ع) هستیم و برایمان جشن گرفته اند، یک دفعه به ما گفتند که شما همیشه همسایه ما بودید و یک عمر همسایه ما خواهید ماند.❤️
خواب عجیبی بود برای آقا مرتضی که تعریف کردم بسیار خوشحال شد و گفت: خوشا به حال شما؛ من می دانم که شما شهید می شوید، من به او گفتم اما به نظرم شما شهید می شوی چون مدت کوتاهی در خوابم بودید.
👰عروسیمان رنگ و بوی خاصی داشت، مسئول تالار به آقا مرتضی گفت: عروسی مذهبی در این تالار زیاد برگزار شده اما عروسی شما خیلی متفاوت بود.
📜برگه هایی را که در آن احادیث و جملات بزرگان نوشته بودیم، بین مهمان ها توزیع کردیم و جالب آن که عده ای به ما گفتند آن جملات، راه زندگیمان را عوض کرد! برای ما خیلی جالب بود که تاثیر یک کلام معصوم در مکانی به نام تالار عروسی، شاید تاثیرگذارتر باشد تا روی منبر…
عروسیمان متفاوت بود و شاید به خاطر حضور دو شهید بزرگوار شهیدسجادمرادی و
شهیدمرتضی زارع
در این جشن بود…🎊
آقا مرتضی همیشه می گفت: ازدواجم را مدیون حضرت زهرا (س) هستم و برای همیشه مدیون حضرت هستم.
😅شاید خنده دار باشد اما احتمالا ما اولین عروس و دامادی بودیم که قبل از آن که مهمانان به تالار بیایند ما آن جا حضور داشتیم، دلمان نمی خواست مهمانان را معطل کنیم. با گل زدن به ماشین عروس، مخالف بودیم و آن را خرج اضافه می دانستیم البته یکی از همسایه ها به اصرار دوستان چند شاخه گل به ماشین عروسمان زد.
🚗در راه آرایشگاه به تالار، زندگیمان را با شنیدن کلام وحی آغاز کردیم. یادم می آید چون نزدیک اذان مغرب بود، آقا مرتضی آن قدر با سرعت رانندگی می کرد که فیلمبردار به او تذکر داد. در ماشین به من می گفت: نماز اول وقت مهم تر است تا فیلمبرداری! و وقتی وارد تالار شدیم آقا مرتضی به مهمانان گفت:
برای تعجیل در فرج حضرت صلوات بفرستید.🌹
🌧آن شب باران شدید می بارید عده ای گفتند ته دیگ خوردن های زیادی کار دستتان داد اما من مطمئن بودم که خداوند با بارش باران رحمتش به من یادآوری می کرد که همسرت سرسبد نعمت هایی است که من از روی رحمت به تو عطا کرده ام؛ چرا که صدای رحمت خدا مانند صدای پای پروانه روی گل ها بی صداست…
😌حدود دویست غذای اضافه، تاوان عروسی مذهبی گرفتنمان بود😐
عده ای نیامدند و اظهار کردند چگونگی عروسی شما قابل پیش بینی است! صبح فردای عروسی آقا مرتضی غذاهای باقیمانده را بسته بندی کرد و به خیریه داد، همان شد خیر و برکت در زندگیمان…
همسر عزیزم،❤️ خوشا به حالت! من با تمام ظلماتم روی زمین ماندم و تو در بهشت، در جوار امام حسین (ع) با تمام برکاتش…🌺🍃
پس بیراه نیست که لحظه جان دادن، نام مبارکش را بر زبان جاری کردی… برای همسفر جا مانده ات دعا کن😔