فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سربلندی ابراهیم
آرامش اسماعیل
امیدواری هاجر
عطر عرفه
و برکت عید قربان را
برای شماخوبآن آرزومندم
زندگیتان به زیبایی گلستان ابراهیم
و پاکی چشمهی زمزم
#عیدقربان_مبارکباد🌸🍃
Shahid Seyed Mostafa Mousavi
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبری
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
گمشده هور20
...سردار حاج علی هاشمی ....
نیروهایی که از سپاه حمیدیه با هم بودیم و بعد از آن در سوسنگرد در کنارم بودند متعهد، مسئول و زیرک بودند و قابلیت های مختلفی داشتند. هرچندگاهی هرکدامشان ساز خودش را میزد. آنها از تمام شهرها و با روحيات مختلف بودند اما وقتی کنار هم قرار می گرفتند ترکیب ممتازی می شدند که می شد به آن اعتماد کرد. در عین حال بومی هایی که در پاسگاه های حراست مرزی کار را با ما شروع کرده بودند، سبک و سیاق کار دستشان آمده بود و ما هم آنها را شناخته بودیم، از میان آنها افراد قابل اعتماد را برای قرارگاه گزینش کردیم. اسم قرارگاه هم نصرت شد تا نوید فتح و پیروزی بزرگی باشد. بچه ها که جمع شدند اصول اولیه حفاظت و رازداری را با آنان در میان گذاشتم، ولی راجع به کاری که قرار بود آنجا انجام شود چیزی نگفتم. حتی دوستان صمیمی که در قسمت های مختلف قرارگاه پخش شده بودند نیز از کار هم خبر نداشتند و هر کس سرش در کار خودش بود.
سیامک را که از حمیدیه با هم بودیم و هيكل تنومندی داشت و در کارهای عملیاتی توانمند بود، مسئول عملیات کردم. حمید رمضانی مسئول شناسایی و اطلاعات شد. حسن که از حمیدیه مادر بچه ها بود و پشتیبانی و تدارکات را بر عهده داشت، قرار شد پشتیبانی قرارگاه باشد. حاج عباس هم که از کمیته انقلاب با ما بود و سن و سالی از او گذشته بود و بزرگتر ما به حساب می آمد، جانشین قرارگاه شد. تمام توان خود را به کار بستم تا بهترین گزینه ها انتخاب شوند.
روی ماشین هایی که برای قرارگاه می آمدند، آرم جهاد زدیم تا کسی مشکوک نشود که کار اطلاعاتی در حال انجام است و بومی های منطقه و مردم تصور کنند که کارهای سازندگی انجام میشود. نیروهایی که قرار بود در شناسایی هور فعالیت کنند را به تهران فرستادیم تا یک دوره آموزش اطلاعات ببینند. وقتی برگشتند در قسمت برون و درون مرزی مشغول کار شدند. در ابتدای کار به دلیل اینکه بعضی اختلاف سلیقه ها مشکلی بین نیروهایی که از مسجد جزایری با حمید آمده بودند و نیروهای سوسنگرد ایجاد نکند، شمال هور را به حمید و نیروهایش و جنوب را هم به ناصری سپردم. ولی بعد از چهار ماه در عمل دیدیم دو واحد موازی نمی توانند با هم کار کنند، مشکل پیش می آید و باید بچه ها را یک کاسه کرد.
ادامه دارد.
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبری
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
🍃برگی از خاطرات شهدا🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
همسر شهید میثمی:
بعد از نماز صبح، زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها خواند،
پرسیدم: مگر شهادت حضرت زهراست؟
گفت: نزدیکه! وقتی خواست برود، پسرم حسین (که کوچک بود) گریه کرد.
بردش بیرون، چیزی برایش خرید و آرامش کرد، گریه ام گرفت،
گفتم: تا کی ما باید این وضع را داشته باشیم؟
گفت: تا حالا صبر کرده ای، باز هم صبر کن، درست می شه!
حضرت زهرا سلام الله علیها را خیلی دوست داشت، روضه اش را هم دوست داشت، روضه او را که می خواندند، به سومین زهرا سلام الله علیها که می رسید، دیگر نمی توانست ادامه دهد.
ترکش که خورد و بردنش بیمارستان، زنده ماند تا روز شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام و در روز شهادت مادرش به شهادت رسید.
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
هدایت شده از گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
گمشده هور 21
.... سردار حاج علی هاشمی ....
بچه های جزایری روحیات خاصی داشتند و هر کسی را بین خودشان راه نمی دادند. طول می کشید با کسی صمیمی شوند و او را بپذیرند، اما به لطف خدا وقتی وارد قرارگاه شدند به ما اعتماد کردند و من هم با لبخند و آغوش باز از آنها استقبال کردم. مراسمات خاصی داشتند که در مسجد خودشان برگزار می شد و تقید داشتند که حتما در آن شرکت کنند، مثل سینه زنی محرم، دعای کمیل و ختم شهدا، هنوز هم البته پابرجاست. سعی می کردم اگر فرصتی دست بدهد من هم بروم و در کنارشان بایستم و عزاداری کنم تا مرا از جنس خودشان بدانند و غریبی نکنند. از همین جا باب دوستی بین ما باز شد و اجازه ندادیم سایه ی سنگین فاصله بینمان حاکم شود.
در کنار تمام موانع و مشکلات کنار آمدن با طبیعت آرام و در عین حال رمزآلود هور کار آسانی نبود. زمانی که کنارش می ایستادیم و از دور به نیزارها و مرداب هایش چشم می دوختیم باورمان نمی شد که درونش آنقدر سنگین و غیر قابل تحمل باشد. زندگی کردن در این مرداب فقط برای بومی هایی که از ابتدا ساکن آن بودند قابل تحمل بود. روزها و شب هایش سخت میگذشت خصوصا برای نیروهای شناسایی که باید شب ها در دل مردابی می رفتند که بوی تعفنش تمام مشامشان را پر میکرد و هوای
شرجی اش سنگین و نفس گیر بود.
گاهی تمام تنشان يكدفعه به خارش و سوزش می افتاد و هر چه میگشتند دلیلش را پیدا نمی کردند، مدتی که گذشت فهمیدند اینجا پر است از حشره هایی که میگزند بی آن که دیده شوند. تازه در آن وضعیت که دائما باید مراقب دشمن می بودند تا سر و صدا به پا نشود، موش های بزرگی که تا به حال در عمرشان ندیده بودند، لاک پشت هایی که دو دندان نعل مانند دارند و گوشت خوار هستند و بومیها به آن نیش میگویند نیز دشمن جانشان می شدند. بگذریم از گاومیش ها و هزار نوع جانور دیگر که اینجا را پر کرده اند. عجيب اسرار آمیز است این هور و نیزارها. بعضى تهل هایش چنان ریشه ای دارند که نمی توانی از بینشان عبور کنی و بعضی متحرکند و روی آب شناور. نیروهای شناسایی اگر آنها را برای تشخیص مسیر نشانه گذاری کنند حتما سرگردان خواهند شد. بعضی وقت ها سرمای هور تا مغز استخوان را می سوزاند و بعضی وقتها آنقدر گرم و نفس گیر است که تحملش طاقت فرسا می شود. بچه ها وقتی از شناسایی بر می گشتند پوست بدنشان تکه تکه بلند می شد و باید آنها را تا گردن داخل آب میگذاشتیم تا دمای بدنشان پایین بیاید. خود هور عالمی بود که باید در سكوت با آن کنار می آمدیم.
ادامه دارد.
هدایت شده از 🔘رِسانـه دَمِشـق🔘
✨چله زیارت عاشورا هر روز به نیابت از #یک_شهید_مدافع_حرم (با اسم حسین) قرائت میشود .
🍃🌷 شهید بزرگوار
#حسین_امیدواری
#نگاه_شهید_روزیتون
#دعای_خیر_شهید_نصیبتون
#رسانه_دمشق
#روزشمار_محرم
یک جهان روضه و یک ماه محرم داری
آه، آقای غریبم چقدر غم داری
تا ابد هم که بخوانند همه مرثیه ات
باز هم روضهی نا خوانده به عالم داری
#هفده_روز_تا_محرم
#غم_ارباب_دلمو_دیوونه_کرده
#لبیک_یا_حسین
وداع فرزندان #شهید_محمد_آژند با پیکر پدر ؛ معراج شهدای تهران ...
برخیز پهلوان،
برخیز و بنگر کودکانت مردی شده اند در پیچ و خم روزگار😭
[Forwarded from سروش]:
https://sapp.ir/900404shahidmostafamousa
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
وداع فرزندان #شهید_محمد_آژند با پیکر پدر ؛ معراج شهدای تهران ... برخیز پهلوان، برخیز و بنگر کودکان
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#فرازے_از_وصیت_نامہ
#شهید_محمد_آژند
سلام رفقا و دوستای عزیزم ، چند نکته ای برایتان به یادگار می نویسم :
#اول ؛ اینکه حلالم کنید تا اینکه اگر آبرویی در خانه ی اهل بیت علیهم السلام داشتم بتوانم دست در دست شما به تعالی انسانی برسم .
#دوم ؛ مدافع حرم اهل بیت علیهم السلام و حریم ولایت فقیه امام خامنه ای (مد ظله) باشید و هرگز از این راه خارج نشوید که سعادت دنیا و آخرت شما در این راه است .
#سوم ؛ هیئت هفته ای یکبار فراموش نشود .
#چهارم ؛ نماز اول وقت هرگز فراموش نشود .
#پنجم ؛ احترام ویژه به پدر و مادر فراموش نشود .
#ششم ؛ نگذارید که نامحرمان و بی مروت ها به ناموس مردم و انقلاب و اسلام پشت کنند و توهین کنند .
#هفتم ؛ بزرگتر و پیر طریقت برای خودتان انتخاب کنید تا به سر منزل مقصود برسید .
#هشتم ؛ از علما و روحانیت جدا نشوید که انقلاب مدیون آنهاست .
#نهم ؛ بی ادبی هنر نیست پس از آن دوری کنید تا می توانید با ادب و خوشرو و پر حوصله باشید .
#دهم ؛ در هر زمینه ای توانایی بالایی دارید دست دیگر دوستانتان را بگیرید .
#یازدهم ؛ غیبت و دروغ را ترک کنید که تمام مشکلات جوان ها از این دو موضوع سر منشأ می گیرند .
#دوازدهم ؛ پرخاش و عصبانیت را از خود دور کنید.
#سیزدهم ؛ هیچگاه به دنبال ریاست و مسئولیت نباشید همیشه خادم و خدمتگزار مردم و رفقا باشید اما بدون مسئولیت و یا قبول ریاست .
#چهاردهم ؛ گوش به حرف بزرگترها کنید تا به سر منزل مقصود برسید .
#پانزدهم ؛ به خانواده شهدا حتماً سر بزنید که برکت زندگی مان هستند .
#شانزدهم ؛ تا می توانید از شبکه های مجازی، اینترنت، ماهواره دوری کنید که شما را از خدا و راه راست دور می کند و به تباهی می کشاند .
بچه ها حلالم کنید . از اینکه زحمتم به گردن شما عزیزان مانده مرا ببخشید .
اگر لایق بودم سلام همه ی شما را به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و بی بی جان حضرت زینب (سلام الله علیها) و ارباب بی کفن حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) می رسانم . وعده ی همه ی ما کنار حوض کوثر ... التماس دعا ..
دعاگویتان هستم . برادر کوچک خود را ببخشید .
#شهید_محمد_آژند 🌷
[Forwarded from سروش]:
https://sapp.ir/900404shahidmostafamousavi
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
گمشده هور22
.... سردار حاج علی هاشمی ....
هفت ماه بعد از اینکه کار در قرارگاه شروع شد، آقا محسن به من گفت: به خدمت امام رسیده و به ایشان گفته است ما داریم مخفیانه کاری انجام می دهیم شما برای ما دعا کنید و تازه نه ماه بعد برادر شمخانی و صفوی در جریان کار قرار گرفتند. یعنی همین چند ماه پیش که نزدیک عملیات شده
وقتی مهندسی قرارگاه راه افتاد مقرش نزدیک شط على شد، دسته های شناسایی هم در مناطق "بقایی، شط على، تبور، رفيع، حوضچه، بستان، و پاسگاه زيد" پراکنده بودند و کارهای شناسایی را با مسئول مربوطه پیش می بردند و گزارش آن را برای ما در مقر قرارگاه می فرستادند. خریدن بلم برای کار در هور مسائل خودش را داشت، به غير از آن که سوار شدن در آن هم مهارت خاصی می طلبید، بلم هایی که برای شناسایی درون مرزی میخریدیم با بلم هایی که برای شناسایی برون مرزی خریداری می شد، متفاوت بود. برای بیرون از مرز خودمان بلم بصری میخریدیم که هزینه اش هم بالا در می آمد. در ابتدا نیروهای بومی قابل اعتماد به عنوان راهنما در هور به همراه نیروها می رفتند تا در گذرگاه ها و آب راه ها مشکلی پیش نیاید. همه لباس عربی به تن می کردند و در قالب ماهیگیر وارد آب می شدند. آنقدر مراقب بودند که حتی قوطی خالی کنسرو و چیزهای دیگر را داخل آب نمی انداختند تا دشمن متوجه آنها نشود. شناسایی ها گاهی چند روز طول می کشید و در تمام این مدت باید در بلم زندگی میکردند و به تمام کارهایشان می رسیدند، غذا می خوردند و می خوابیدند. سخت بود اما تحمل می کردند. می خواستند کاری برای جنگ و انقلاب انجام بدهند. نیروهای غیر بومی باید منطقه هور و شکل زندگی در آن و گذرگاههای آبی را می شناختند تا روزی که نیروهای بومی به دلیل اعتقادشان فال بد می زدند و روز را نحس می دانستند و می گفتند کار نمی کنند، کار نخوابد و شناسایی تعطیل نشود. خیلی مسائل در هور تجربی به دست آمد، مثلا تا مدتها نمی دانستیم که اگر روغن کوسه به بلمها بزنیم رطوبت نمی گیرد. گذر زمان و تجربه ی بومی ها این مسائل را به ما یاد داد.
ادامه دارد.
[Forwarded from سروش]:
https://sapp.ir/900404shahidmostafamousavi
رفته رو مین تخریب چی بوده
آیا دردی یا زجر کشیدنی در چهره ش می بینید؟
درچشمانش غروریس به عظمت نام ایران
اینانند فرزندان این سرزمین
نه آقا زاده های گرین کارتی !
https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
🔹چرا مردم ایران و ترکیه واکنش متفاوتی به جنگ اقتصادی با آمریکا داشتند؟
🔸به گزارش اقتصادنیوز به نقل از تابناک؛ تنشهای سیاسی چند روز گذشته بین ترکیه و آمریکا به بالاترین حد خود رسیده، تا جایی که هیأت ترک اعزامی به واشنگتن پس از شنیدن شرایط طرف آمریکایی، بدون دستاوردی به کشورش بازگشت و ارزش لیر در برابر دلار نیز تا 20 درصد سقوط کرد.
🔸 بروز تنش اخیر بین آنکارا و واشنگتن بر سر محکومیت حبس کشیش آمریکایی در ازمیر و اقدام متقابل دو کشور در تحریم وزرای کشور و دادگستری همدیگر، نگرانی هایی در بازارهای مالی و پولی ترکیه ایجاد کرده و موجب افزایش نرخ ارز در این کشور شده است.
🔸مقامات دو کشور طی چند روز گذشته برای حل اختلافات فی مابین در واشنگتن مذاکره کردند و پیش بینی کارشناسان اقتصادی ترک، حاکی از کاهش نرخ دلار پس از مذاکرات بود؛ اما افزایش دوباره نرخ دلار در بازار ترکیه نشان داد، این مذاکرات بی نتیجه بوده است.
🔸همراه با دعوت رجب طیب اردوغان از مردم ترکیه، مبنی بر فروش دلارها و طلاهای خود برای افزایش قدرت پول ملی کشور، مردم استانهای مختلف این کشور با هجوم به صرافی ها در حال فروش دلارهای خود و تبدیل آن به لیر (واحد پول ترکیه) هستند.
🔸بنا بر اعلام خبرگزاری آناتولی، در استان «ادیامان» در جنوب شرق ترکیه، «ارکان تورک اغلو» کبابفروش است و روی شیشه مغازه خود نوشته است: به هر فردی که اقدام به تبدیل دلار به لیر کند، یک وعده مجانی کباب میدهد.
🔸آناتولی همچنین با یک گروه دانشجو گفتوگو کرده که هر یک 100 دلار خود را به لیر تبدیل کردهاند. آنهابه خبرنگار آناتولی گفتهاند، اگر هر دلار به 100 لیر هم برسد، باز هم در کنار ترکیه و اردوغان خواهند ایستاد
هدایت شده از خبرگزاری تسنیم
🚩 «کرباسیان» با رأی نمایندگان مجلس از وزارت اقتصاد رفت
🔹وکلای ملت با 121 رأی مثبت، 137 رای منفی، 2رأی ممتنع از مجموع رأی مأخوذه با ابقای وزیر اقتصاد و امور دارایی در وزارت اقتصاد خود مخالفت کردند.
http://tn.ai/1811923
📡. @TasnimNews
هدایت شده از عارفین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبی_ترسناک_در_انتظار_همه...
🎥کلیپ تصویری
🍃مکاشفه ترسناک حضرت آیت الله العظمی سیدجمال الدین گلپایگانی ازشب اول قبر و اتفاقات عجیبی که براشون میفته...
#کانال_عارفین
🆔 : @Arefin
#قضاوت_مولا_درباره_انسانی_با_دو_سر❗️
🍃در دوران حکومت امیرالمومنین زنى در خانه شوهرش فرزندى زایید که این نوزاد بسیار عجیب و غریب بود چون از کمر به پایین یک نفر بود و از کمر به بالا دو بدن و دو سر داشت ! خانواده این نوزاد در مورد او بسیار تردید داشتند که آیا او یک نفر است یا دو نفر و به همین دلیل مشکلات زیادی برایشان ایجاد شده بود که تنها راه را این دیدند که ، به حضور حضرت امیرالمومنین على (ع) آمده و از این جریان سؤال کردند تا احکام او (مانند ارث و...) رابدانند.
🍃امیرمؤمنان على (ع) فرمود : وقتى که او خوابید او را امتحان کنید به این نحو که یکى از بدنها و یکى از سرها را بیدار کنید ، اگر هردو در یک زمان بیدار شدند ، آن دو یک انسان است و اگر یکى از آنان بیدار شد و دیگرى در خواب بود، بدانید که دو شخص هستند و حقشان از ارث به اندازه دو نفر است ...
#الحق_که_تو_امیرالمومنینی...
ﻣـﺮﺩﯼ ﺑـﻪ ﭘـﯿـﺶ ﺯﻧـﺶ ﺁﻣـﺪ ﻭ ﺑـﻪ ﺍﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﻧـﻤـﯿـﺪﺍﻧـﻢ ﺍﻣـﺮﻭﺯ ﭼـﻪ ﻛـﺎﺭ ﺧـﻮﺑـﯽ ﺍﻧـﺠـﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻛـﻪ ﯾـﻚ فرشته ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩﻡ ﺁﻣـﺪ ﻭ ﮔـﻔـﺖ ﻛـﻪ ﯾـﻚ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﺗـﺎ ﻣـﻦ ﻓـﺮﺩﺍ ﺑـﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺵ ﻛـﻨـﻢ"!
ﺯﻥ ﺑـﻪ ﺍﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﺎ ﻛـﻪ 16 ﺳـﺎﻝ ﺑـﭽـﻪ ﺍﯼ ﻧـﺪﺍﺭﯾـﻢ، ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﺑـﭽـﻪ ﺩﺍﺭ ﺷـﻮﯾـﻢ.
ﻣـﺮﺩ ﺭﻓـﺖ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﻣـﺎﺟـﺮﺍ ﺭﺍ ﺑـﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗـﻌـﺮﯾـﻒ ﻛـﺮﺩ، ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺳـﺎﻟـﻬـﺎﺳـﺖ ﻛـﻪ ﻧـﺎﺑـﯿـﻨـﺎ ﻫـﺴـﺘـﻢ، ﭘـﺲ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﭼـﺸـﻤـﺎﻥ ﻣـﻦ ﺷـﻔـﺎ ﯾـﺎﺑـﺪ"
ﻣـﺮﺩ ﺍﺯ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩ ﭘـﺪﺭﺵ ﺭﻓـﺖ، ﭘـﺪﺭﺵ ﻧـﯿـﺰ ﺑـﻪ ﺍﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺧـﯿـﻠـﯽ ﺑـﺪﻫـﻜـﺎﺭﻡ ﻭ ﻗـﺮﺽ ﻭ ﻗـﻮﻟـﻪ ﺯﯾـﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻓـﺮﺷـﺘـﻪ ﺗـﻘـﺎﺿـﺎﯼ ﭘـﻮﻝ ﺯﯾـﺎﺩﯼ ﻛـﻦ"
ﻣـﺮﺩ ﻫـﺮﭼـﻪ ﻛـﻪ ﻓـﻜﺮ ﻛـﺮﺩ ﻫـﻮﺍﯼ ﻛـﺪﺍﻣـﺸـﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷـﺘـﻪ ﺑـﺎﺷـﺪ، ﻛـﺪﺍﻡ ﯾـﻚ ﺍﺯ ﺍﯾـﻦ ﺍﻓـﺮﺍﺩ ﺗـﻘـﺪﻡ ﺩﺍﺭﻧـﺪ، ﺯﻧـﻢ؟ ﻣـﺎﺩﺭﻡ؟ ﭘـﺪﺭﻡ؟
ﺗـﺎ ﻓـﺮﺩﺍ ﺭﺍﻩ ﭼـﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﭘـﯿـﺪﺍ ﻛـﺮﺩ ﻭ ﺑـﺎ ﺧـﻮﺷـﺤـﺎﻟـﯽ ﺑـﻪ ﭘـﯿـﺶ ﺟـﻦ ﺭﻓـﺖ ﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻛـﻪ ﻣـﺎﺩﺭﻡ ﺑـﭽـﻪﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔـﻬـﻮﺍﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻃـﻼ ﺑـﺒـﯿـﻨـﺪ“
ﭼـﻘـﺪﺭ ﺧـﻮﺑـﻪ ﻣـﺎ ﻫـﻢ ﮐـﻤﯽ ﻓـﮑـﺮ ﮐـﻨـﯿـﻢ ﻭ ﻋـﺠـﻮﻻﻧـﻪ ﺗـﺼـﻤـﯿـﻢ ﻧـﮕـﯿـﺮﯾـﻢ...
ﻣـﺮﺩﯼ ﺑـﻪ ﭘـﯿـﺶ ﺯﻧـﺶ ﺁﻣـﺪ ﻭ ﺑـﻪ ﺍﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﻧـﻤـﯿـﺪﺍﻧـﻢ ﺍﻣـﺮﻭﺯ ﭼـﻪ ﻛـﺎﺭ ﺧـﻮﺑـﯽ ﺍﻧـﺠـﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻛـﻪ ﯾـﻚ فرشته ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩﻡ ﺁﻣـﺪ ﻭ ﮔـﻔـﺖ ﻛـﻪ ﯾـﻚ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﺗـﺎ ﻣـﻦ ﻓـﺮﺩﺍ ﺑـﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺵ ﻛـﻨـﻢ"!
ﺯﻥ ﺑـﻪ ﺍﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﺎ ﻛـﻪ 16 ﺳـﺎﻝ ﺑـﭽـﻪ ﺍﯼ ﻧـﺪﺍﺭﯾـﻢ، ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﺑـﭽـﻪ ﺩﺍﺭ ﺷـﻮﯾـﻢ.
ﻣـﺮﺩ ﺭﻓـﺖ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﻣـﺎﺟـﺮﺍ ﺭﺍ ﺑـﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗـﻌـﺮﯾـﻒ ﻛـﺮﺩ، ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺳـﺎﻟـﻬـﺎﺳـﺖ ﻛـﻪ ﻧـﺎﺑـﯿـﻨـﺎ ﻫـﺴـﺘـﻢ، ﭘـﺲ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﭼـﺸـﻤـﺎﻥ ﻣـﻦ ﺷـﻔـﺎ ﯾـﺎﺑـﺪ"
ﻣـﺮﺩ ﺍﺯ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩ ﭘـﺪﺭﺵ ﺭﻓـﺖ، ﭘـﺪﺭﺵ ﻧـﯿـﺰ ﺑـﻪ ﺍﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺧـﯿـﻠـﯽ ﺑـﺪﻫـﻜـﺎﺭﻡ ﻭ ﻗـﺮﺽ ﻭ ﻗـﻮﻟـﻪ ﺯﯾـﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻓـﺮﺷـﺘـﻪ ﺗـﻘـﺎﺿـﺎﯼ ﭘـﻮﻝ ﺯﯾـﺎﺩﯼ ﻛـﻦ"
ﻣـﺮﺩ ﻫـﺮﭼـﻪ ﻛـﻪ ﻓـﻜﺮ ﻛـﺮﺩ ﻫـﻮﺍﯼ ﻛـﺪﺍﻣـﺸـﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷـﺘـﻪ ﺑـﺎﺷـﺪ، ﻛـﺪﺍﻡ ﯾـﻚ ﺍﺯ ﺍﯾـﻦ ﺍﻓـﺮﺍﺩ ﺗـﻘـﺪﻡ ﺩﺍﺭﻧـﺪ، ﺯﻧـﻢ؟ ﻣـﺎﺩﺭﻡ؟ ﭘـﺪﺭﻡ؟
ﺗـﺎ ﻓـﺮﺩﺍ ﺭﺍﻩ ﭼـﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﭘـﯿـﺪﺍ ﻛـﺮﺩ ﻭ ﺑـﺎ ﺧـﻮﺷـﺤـﺎﻟـﯽ ﺑـﻪ ﭘـﯿـﺶ ﺟـﻦ ﺭﻓـﺖ ﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻛـﻪ ﻣـﺎﺩﺭﻡ ﺑـﭽـﻪﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔـﻬـﻮﺍﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻃـﻼ ﺑـﺒـﯿـﻨـﺪ“
ﭼـﻘـﺪﺭ ﺧـﻮﺑـﻪ ﻣـﺎ ﻫـﻢ ﮐـﻤﯽ ﻓـﮑـﺮ ﮐـﻨـﯿـﻢ ﻭ ﻋـﺠـﻮﻻﻧـﻪ ﺗـﺼـﻤـﯿـﻢ ﻧـﮕـﯿـﺮﯾـﻢ...