⚫️بیماری امام سجاد(ع) تا چه مدت بعد از واقعه کربلا ادامه داشت؟
بیشتر روایات و نقلهای معتبر، بیماری حضرت زین العابدین(ع) را تنها در همان شب و روز عاشورا عنوان میکنند که ممکن است اثر آن تا چند روز بعد از آن نیز باقی بود.
1. امام سجاد(ع): «هنگامی که پدرم نزدیک مغرب در شب عاشورا اصحاب را جمع کرد برای اینکه آنها را مرخص کند. من نزدیک او شدم تا آنچه را برای آنها میگوید بشنوم و من در آن هنگام مریض بودم، پس شنیدم که پدرم به اصحابش میفرمود…».
2. امام سجاد(ع): «من در آن شبی که پدرم در صبحش به شهادت رسید نشسته بودم و عمهام حضرت زینب(س) نزد من مشغول پرستاری من بود»، در این هنگام پدرم در پنهانی از اصحابش کناره گرفت و نزد او «جُوَین»(یا جون یا حویّ) غلام ابوذر غفاری بود و او شمشیرش را اصلاح میکرد و پدرم اشعاری را میخواند. آن اشعار را دو بار یا سه بار تکرار کرد تا آنکه من آنرا فهمیدم و آنچه را میخواست، دانستم. پس گریه راه گلویم را بند آورد. اشکهایم را پاک کردم و سکوت کردم...».
📚شیخ مفید، الارشاد ج 2، ص 91
✨ نمایی نزدیک از گروه تجزیهطلب الاحوازی
🔹 ریشه اصلی گروههای تجزیهطلب خوزستان به حزب «تضامن الدیمقراطی الاحواز» برمیگردد که نسخهای انگلیسی برای برخی افراد تروریست موسوم به «خلق عرب مقیم اروپا» محسوب میشود.
🔹 تجزیهطلبان وهابی الاحوازی که مقر اصلیشان در انگلستان و در شهر لندن است در تشکیلات رهبریکننده آنها انجمن دوستی ایران و انگلیس وجود دارد و با سناریوی انگلستان درصدد هستند که بخشهایی از خوزستان را تجزیه کنند و در همین رابطه، تحرکاتی را در جنوب ایران آغاز و درگیریهای مسلحانهای را ایجاد کردهاند.
🔹 این تجزیهطلبان که خود را بنام "الاحوازی" معرفی کردهاند با تمسک به قومگرایی عربی که امروزه توسط انگلستان و امریکا برای ایجاد تفرقه در کشورهای مخالف استکبار رواج داده شده، اعتقاد دارند که از سال 1925 میلادی، فارسها منطقه الاحواز را اشغال کرده و اکنون فارسها باید به اشغال اهواز پایان دهند. این گروه، شهرهای خوزستان را به نام اختصاری جداییطلبانه مانند شهر آبادن را "عبادان" و خرمشهر را "محمره" و شهر شادگان را "فلیحه" نامیدهاند.
🔹 گروه الاحوازی که در سالهای اخیر برنامهریزیهای متعددی برای ناامن کردن اهواز را به اجرا گذاشته و در جریان اعتراضات مردمی نیز نقش مهمی در به خشونتکشیدن این اعتراضات دارد، میخواهد از طریق بیثبات کردن منطقه، زمینه را برای جدایی خوزستان از ایران فراهم کند. همان اقدامی که صدام با حمله به ایران سعی کرد آن را به ثمر برساند، اما شکست خورد.
🔹 اکنون سیسال بعد از پایان دفاعمقدس، گروه الاحوازی با کمک بازماندگان رژیم بعثی عراق و کمک مالی مستقیم دولتهای عربی، میخواهند شکست در هشت سال جنگ تحمیلی را جبران کرده و برای جدایی خوزستان از ایران برنامهریزی کند.
🔹خالد عبدیان که از عناصر شناخته شده تشکیلات دوستی اهواز و انگلیس است در ادعایی دروغین میگوید، دولت ایران اقدام به جداسازی عربهای خوزستان از خاک و آشیانهشان میکند و زمینهای آنها را به زور تصاحب کرده و آنها را از شهر اهواز خارج میکند. این گروه برای ایجاد شکاف میان مردم و جمهوری اسلامی و تحریک مردم با دروغ ادعا میکند که جمهوری اسلامی ایران نیز مانند رژیم شاهنشاهی ایران قصد دارد که اقوام عرب را در منطقه خوزستان جدا نماید.
🔹 این گروه دیروز پیش از حمله تروریستی در مراسم رژه نیروهای مسلح، آتش سوزی عمدی در هورالعظیم به راه انداختند.
انغماسیها در اهواز
تاریخ تکفیر ناسرهی بدخیم در خوزستان را به پس و پیش از افراشته شدن پرچم داعش در حمیدیه تقسیم باید کرد؛ این همآن آستانهی غلبهی تکفیر نجدی بر تکفیر نفتی در این استان است.
آن چه این روزها جریان الأحوازیة خوانده میشود، به طور عمده بقایای گروهکهایی جداییطلب هستند که طی دههی پنجاه و شست شمسی هویتی عفلقی داشتند و در دوتایی قومی عرب|عجم معنا میگرفتند و مبارزه میکردند.
با سقوط بعثیها در عراق، جداییطلبان اهواز به سعودیهای حجاز پشت دادند؛ این برههی کوتاه شدن دشداشهها و بلند شدن ریشها بود. چفیهقرمزهای شیعهتبار خوزستان طی دههی هشتاد از وهابیت به عنوان ابزار معارضه با حکومت استفاده میکردند و از هماین رو تکفیریها نفتی خوانده میشدند.
تا ابتدای دههی نود تحلیل عمده در بارهی تکفیریهای بدخیم خوزستان، نفتی بودن آنها بود؛ این که سعودیها با خیمه زدن بر حاشیههای فقیر شیعهنشین خوزستان پی خریدن افرادی هستند که با گفتمان وهابیت، حکومت را به چالش بگیرند.
ظهور داعش در عراق و بروز دنبالههای آن تا دل خوزستان اما به ما نشان داد که تکفیر بدخیم در این استان به تدریج هویتی مکتبی نیز یافته است، و این گذار از تکفیر نفتی به تکفیر نجدی است.
حملات انتحاری و انغماسی به طور عمده در انحصار تکفیریهای نجدی است و از آنها قطبیها؛ حملهی سیویکم شهریور اهواز هم نه از جنس بمبگزاریهای تکفیریهای نفتی که عملیات انغماسی نجدی-قطبی بود؛ این یعنی پذیرش مسئولیت این حمله از سوی داعش را جدی باید گرفت.
آن چه میماند دست شستن سعودیها از تکفیر نجدی و حتا درگیری این روزهاشان با تکفیر قطبی است. این ریشهی گیجی جریان نفتی الأحوازی در بیانات اخیرشان است که میان دوتایی توحید|شرک و عرب|عجم در تشویش است.
مهم اما عاقبت تکفیریهای مکتبی نجدی-قطبی خوزستان است که با عبور ناگزیر از استفادهی ابزاری حاکمان در گذار حجاز، کدام نسبت را حکومت اسلامی در ایران بر خواهند گزید؟!
گمشده هور 45
.... سردار حاج علی هاشمی ....
میهمان ها یکی یکی دارند می روند و برایم آرزوی خوشبختی میکنند.
- سيد فردا ساعت ۸ اینجا باش.
- بابا حالا چند روز جزیره رو ول کن به حال خودش، ناسلامتی دامادی.
- نه بابا نمیشه کارها مونده، جنگ که منتظر من نمی مونه.
قرار شده بود من و رسمیه مدتی در یکی از اتاق های منزل عمویم بمانیم تا من جایی را کرایه کنم. هر چه فکر میکنم میبینم نمیتوانم از ننه و بچه ها دور باشم. یک اتاقی روبروی خانه خودمان هست که صاحبخانه اش آدم خوبی است و خانه اش را اجاره میدهد. صحبت کردم قرار شده همان جا را کرایه بگیریم. وسایل که زیاد نداریم جمع کرده ایم و آورده ایم در همین اتاق. کوچک است اما خوبی اش به این است که وقتی از منطقه می آیم، هم رسميه را می بینم و هم یک سری به ننه و بقیه میزنم. خیالم هم راحت است که رسمیه کنار خودمان است و بچه ها هوایش را دارند تا دلتنگی نکند. و در قرارگاهم که احمدپور تماس میگیرد. تا گوشی را بر می دارم میگویم
- به به، آفتاب از کدوم طرف در اومده؟ همیشه ما سراغ شما رو میگیریم چی شده شما به یاد فقير، بیچاره ها افتادید؟ "
- هیچی، یک نامه داده بودید که قرارگاه نصرت ماشین نداره، ماشین میخوایم.
- بله، خیر باشه، قراره ماشین ها را تحویل بدید؟
- بله، یک سری ماشین به این شماره پلاک.
- خب آقای احمدپور اینها دیگه چیه؟ تا حالا رسم نبود شماره پلاک از پشت تلفن برامون بخونید.
- چطور نمی شناسی؟ این شماره پلاک ماشین هایی که در مجلس عروسی شما شرکت کردند. همش برای بچه های نصرته. از روی پشت بام همه رو برداشتم. شما که اینقدر ماشین دارید واسه چی درخواست میدید؟
رودست خورده بودیم. خودم را جمع و جور میکنم که کم نیاورم.
- بابا ما اصلا از خیر ماشین گذشتیم. برای خودتون. ولی ما برای کارامون بیشتر از اینها احتیاج داریم.
- فعلا بیشتر نداریم که بدیم با همینها کار کنید.
- چشم، به روی چشم.
گوشی را می گذارم، ولی همین طور دارم با خودم فکر میکنم که احمدپور روی کدام یک از پشت بام ها رفته و همه ی شماره ماشین ها را نوشته
ادامه دارد.
هدایت شده از شهدای ایران
🔴سخنان مهم یک نماینده انقلابی در مجلس و یک سوال
قدوسی: فعالیتهای سرویسهای جاسوسی نسبت به دورههای قبل چندین برابر شده، پرونده #نفوذ_جاسوسی و #دوتابعیتیها در دولت یازدهم و دوازدهم قطورتر وسنگین ترشده،باید پرونده افرادی مثل خانم #ابتکار و #مولاوردی که از جاسوسانی چون #نزار_زاکا، #کاوه_مدنی و #سیدامامی حمایتمیکنن بررسی بشه
مردم باید بدونن این افراد چه ارتباطی با این جریانها دارن که تا این حد ازشون حمایت میکنن، واقعا سوال اینِ که چرا این دولت هیچگاه پیگیر رفتارهای مشکوک خانم #ابتکار و #مولاوردی در حمایت از #جاسوسان و #دوتابعیتی_ها نبوده و نیست؟!!
#نفوذ
✅ @shohadayeiran57
🔻بیانیه سپاه: در آینده نزدیک انتقام مهلکی از تروریستها خواهیم گرفت
🔹سپاه پاسداران در بیانیهای اعلام کرد: با اشراف و تسلط موجود بر عقبهها و کانونهای استقرار سرکردگان و هدایتگران تروریستهای خبیث و جنایتکار، در آینده نزدیک انتقام مهلکی از آنها گرفته خواهد شد.
🔹سپاه پاسداران اطمینان میدهد تحت تدابیر و سیاستهای بالادستی، در فراهم سازی شرایط و ابزارهای لازم برای تعقیب و مجازات سخت جنایتکاران در جغرافیای منطقه و فراتر از آن ، از هیچ تلاشی دریغ نخواهد کرد.
✨چرا #الاحواز عقب کشید و #داعش را بعنوان مسئول معرفی کردند
1⃣ گروهک #الاحوازیه انکار کرد زیرا الاحوازیه رسما در #دانمارک دفتر دارد و در کشورهای #اروپایی فعالیت می کند لذا اگر مسئولیت اقدام #تروریستی اهواز را بپذیرند قانونا امکان شکایت و بسته شدن دفتر آنها و پیگیری بوسیله اینترپل و ... پیش می آید. از این رو مسئولیت آن را نپذیرفتند تا از #تبعات مذکور در امان باشند.
2⃣ از آنجایی که الاحواز در منطقه پایگاه مشخصی ندارد و توسط سرویس های #جاسوسی مدیریت میشوند لذا کشورهای منطقه ای حامی و پشتیبانی کننده از الاحواز مانند عربستان #سعودی و امارات با دیدن خشم ایرانیان، موشک باران تلافی جویانه #ریاض و #دبی توسط نیروهای مسلح ایران را محتمل دیده ،لذا برای در امان خود از نتیجه جنایتشان #داعش را جلو فرستادند تا با بعهده گرفتن مسئولیت حمله تروریستی در اهواز برای آنها مصونیت ایجاد کند.
✍بدون تردید جمهوری اسلامی یکبار برای همیشه به شرارتهای #سعودی و #امارات در منطقه بصورت قاطعانه پایان بدهد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برسد بدست ترویستهای الاحوازی
کلیپ جالب . انتقام از تروریستها
گمشده هور 46
..... سردار حاج علی هاشمی .....
حاج آقا اصفهانی پیش نماز قرارگاه، داخل اتاق می آید،
- سلام حاج آقا، این طرفا! صفا آورديد. دستهایم را به گرمی می فشارد و روی صندلی کنار میز می نشیند، "
- علی آقا قصد گله کردن و این حرفها نیست. اما انگار بچه های اینجا با همه جا فرق دارند من جاهای دیگه که بودم همه نماز جماعت شرکت می کردند. مراسم دعا و توسل میگذاشتند. اینجا چه طوریه؟ اصلا مقيد نیستند نه دعایی، نه نمازی شرکت نمی کنند. اگه میشه شما یک تذکری بدید. مسئول قرارگاه هستید. شاید وضع بهتر بشه.
- چشم حاج آقا، تذکر میدم، امر دیگه ای باشه؟
- نه عزیز، عرضی نیست، ما هم می خوایم به وظیفمون عمل کنیم.
- چشم حاج آقا. امرتون مطاع.
حاج آقا که می رود، اقتصاد را که حالا مسئول ستادی است صدا میکنم و میگویم:
- این طور که نمی شود حاج آقا صدایش در آمده، یک شب جمعه ای برای دعای کمیل هماهنگ کنید.
- نمیشه. على آقا. بچه ها می رند شناسایی، می آیند خسته اند. نمیشه مجبورشون کرد. کاراشون با هم فرق دارد، هماهنگ نمیشند. اینجا که مثل قرارگاه های دیگه نیست.
- میدونم ولی هماهنگ کنید. به بچه ها بگو همه شب جمعه دعای کمیل شرکت کنند. این بنده خدا هم که اومده اینجا میخواد به کاری انجام داده باشه.
شب جمعه است و بالأخره بچه ها جمع شده اند. تا حاج آقا آمد بسم الله را بگوید و دعا را شروع کند یکی از بچه ها از ته صف داد میزند
- حاج آقا ما اومدیم به شرط اینکه دعا رو یک ربعه تموم کنی.
- آخه چه جوری؟ دعای کمیله.
- ما نمی دونیم. شما لطف کن یک ربعه تمومش کن.
حاج آقا هم شروع کرده و تند و تند دعا را می خواند تا یک ربعه تمام شود. دعا تمام شده و نشده بچه ها دارند متفرق می شوند. معطل میکنم و می نشینم، شاید حاج آقا بخواهد حرفی بزند اما چیزی نمی گوید. بلند می شود
ادامه دارد.
هدایت شده از گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
🔴اطلاعیه وزارت اطلاعات درباره حادثه تروریستی اهواز
🔸هویت تروریست ها شناسایی و خانه تیمی شان کشف و ۲۲ نفر از عوامل پشتیبانی کننده دستگیر شدند.
🔸حامیان خارجی این تروریستها نیز شناسایی شده است.
🔸از خانه تیمی این تروریست ها نیز مواد منفجره و انواع سلاح گرم کشف شده است.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
↻ روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد. روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد. تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد. دختر جوان و زیبائی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد. دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد. پسر به آهستگی شیر را سر کشید و گفت : چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر پاسخ داد: چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد. پسرک گفت: پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم. سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
↻ دکتر هوارد کلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه اورا شناخت. سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی ازآن دکتر کلی گردید. آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود.به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آنرا درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود. زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد.
سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد .چیزی توجه اش را جلب کرد. چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود.
آهسته انرا خواند:
بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است.
زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد.
مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد.
آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است.
وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد. منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟
♻️زن جواب داد: نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می برد.
1_25502422.mp3
13.01M
#نوکری_امام_حسین(ع)
🍃شاهان روزگار به ما غبطه می خورند
این نوکری خودش به خدا عین سروری است ...
🎤 #استاد_دارستانی
1_25740450.mp3
8.65M
#کلیپ_صوتی
🍃آداب نوکری
💠داستان شنیدنی ملاعباس و زیارت کربلا..
🎤 #استاد_دارستانی
#لطفا_نشر_دهید
https://t.me/joinchat/GidENESGmuKn2mBRuXiDuQ
#کلّ_نظام_عالم_محلّ_آدم_شدن_توست
🔹جناب علاّمه طباطبایی (رحمه الله) فرمودند : روزی از خیابان عبور می کردم. بنّایی را در حال چیدن بنای ساختمان دیدم. ناگهان دیدم بنّا پایش لغزیده و دارد از آن بالا به پایین می افتد در همین حال کارگر او که پایین ساختمان بود نگاهی به بنّا کرد و گفت : نیفت.
🔸 دیدم که بنّا از همان بالا آرام پایین آمد.
🔹جناب علاّمه می فرمایند که به دنبال کارگر راه افتادم تا ببینم این شخص کیست که خود را به کارگری زده است
🔸بعد فهمیدم آن فرد کسی است که هر روز به محضر مقدّس ولی عصر عجّل الله تعالی فرجه الشّریف مشرّف می شود.
🔹عزیز من !
🍁«هر کجا هستی به فکر خودت باش.»
🍁«به بندگان خدا خدمت کن.»
🍁«از دیگران انتظار نداشته باش.»
🍁«تا می توانی اهل خدمت باش.»
🔹در مقابل خدمت خود از دیگران توقّع تشکّر و سپاس و مزد و پاداش نداشته باش.
🍁«در یک کلام، آقا باش.»
🔹... هر کجا هستی به فکر خودت باش که دیر می شود.
🌿علامه حسن زاده املی
https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
گمشده هور47
.... سردار حاج علی هاشمی ....
بچه های مهندسی خبر داده اند تا بروم لندی گرافی را که شناور کرده اند ببینیم. همه چیزش خوب و حساب شده است. وقتی جواد مراحل کار را توضیح می دهد، میبینم که حساب همه جایش را کرده.
- جواد، باید به آقا محسن بگم تا جایی رو ترتیب بده شناور رو ببریم و آزمایشش کنیم.
- بله، علی آقا حتما باید آزمایش بشه.
برای آزمایش شناور به همراه فرماندهی کل به بوشهر آمده ایم. همگی سوار شناور می شویم و به دریا می رویم. دو تا قایق کابین دار هم همراهمان آمده است تا اگر در حین آزمایش مشکلی پیش آمد کمکمان کند. هوا ابر است و دریا کمی طوفانی شده، جلیقه های نجات را پوشیده ایم و روی عرشه ایستاده ایم. بچه ها دائم دارند به آقا محسن میگویند که به داخل کابین برود. آقا محسن که می رود با حالتی که شوخی و جدی ام خیلی مشخص نیست رو میکنم به غلامپور، .
- من هم برم پیش آقا محسن؟ احمد هم خیلی سریع انگار که دنبال بهانه باشد می پرسد:
- چرا؟ نمیخوای چیزی رو که خودتون ساختید ببینی چه طور کار میکنه؟
- من که از کار بچه های خودم مطمئنم اما شنا که میدونی بلد نیستم. پیش آقا محسن میرم که اگه قرار شد نجاتش بدند من هم نجات پیدا کنم.
- باشه برو. اما زیاد مطمئن نباش که نجاتت بدیم. در
- بچه ها خسته نباشید. شناور خیلی خوب جواب داد. فرماندهی و بقیه راضی بودند.
ادامه دارد.